پرسش:
در تعارض قرآن و علم چه كنيم؟
پاسخ:
يكي از دغدغههاي انديشمندان سازگاري يا ناسازگاري بين منابع متعدّد معرفتي است كه از آن جمله، ناسازگاري يا سازگاري بين «علم و دين» است. به نظر ميرسد حل مسئله تعارض «علم و دين»، پاسخي به راهحل تعارض «قرآن و علم» هم خواهد بود، ولي به جهت رعايت اختصار و تمركز بر اين پرسش، به طور مستقيم به راه كارهاي تعارض زدايي قرآن و علم ميپردازيم. ابتدا لازم است نكاتي را مورد توجه قرار دهیم تا زودتر به پاسخ برسيم:
نكات:
اوّل: با توجّه به آنكه قرآن، كلام خداوندي و آفرينندهي جهان است، ميان قرآن و علم تعارض واقعي رخ نميدهد. زيرا خداي جهان به آنچه آفريده است آگاهي دارد و براي اطلاعرساني از حقايق هستي، شناخت كافي دارد و قرآن كه كلام الهي است براي هدايت و آگاه نمودن انسان به حقايق هستي ميباشد.
در نتيجه آنچه در قرآن آمده از اتقان و واقعيت برخوردار است و با واقعيات جهان ناسازگاري ندارد. به عبارت ديگر «كتاب تشريع» و «كتاب تكوين» (جهان) هر دو از يك آفريننده است و بر يكديگر مطابقت دارد.
چنانكه گاليله نيز به همين نكته اشاره كرده و گفته است: هم آيات كتاب مقدس و هم آيات طبيعت، هر دو كلمةاللهاند، و ايان باربور در ادامه سخن گاليله مينويسد: گاليله طبيعت و متن مقدس را، دو راه همطراز و رهنمون به خدا ميدانست.[1]
دوم: قرآن كه نازل شده از علم نامتناهي خداست ـ علمي كه هيچ خطا و تغييري در آن راه ندارد ـ بدون هيچ تحريفي به دست انسانها رسيده است. بنابراين همانگونه كه علم خالق هستي با واقعيات مطابق و هماهنگ است، قرآن نيز با واقعيات ناسازگار نخواهد بود. البته مسئله تحريفناپذيري قرآن كه از مسلمات اسلام است در جاي خود مورد تحليل قرار گرفته است.[2]
سوم: علم، كاربردهاي متعددي دارد يكي از معاني «علم» عبارت است از: دانشهاي مطابق با واقع كه از هر گونه خطا دورند.
اگر مراد از «علم» در «تعارض قرآن با علم» اين معنا باشد با توجه به آنچه در دو نكته پيشين گذشت، هيچگاه ميان قرآن و علم صحيح، تعارض رخ نميدهد. از آنجا که قرآن داراي مصونيت از تحريف است و نازل از علم الهي و مصون از خطاست، با علم صحيح هماهنگ و سازگار خواهد بود. البته يكي ازمعاني «علم»، عبارت است از دانشهاي تجربي بشر است كه در اين صورت امكان تعارض ميان قرآن و علم وجود دارد. علم به معناي «دانش تجربي بشر» از آنرو كه برخاسته از حواس و فعاليت ساير ابزارهاي معرفتي آدمي است گاهي دچار خطا ميشود كه تحولات دانش بشري و بطلان پارهاي از نظريهها يا مدلهاي علمي، شاهد خوبي بر اين ضعف است.
نتيجه آنكه تعارض ميان قرآن با دانش تجربي بشر، تعارضی ظاهري و زدودني است و ميتوان به امكان رفع تمامي تعارضات علمي با قرآن قائل بود. البته رفع اين تعارضات و حل آنها راه كارهايي دارد و نميتوان بدون ضابطه به اين كار اقدام كرد. كه راهكارهاي چگونگي رفع تعارض قرآن با علم را خواهيم گفت.
چهارم: هر چند قرآن نازل از علم الهي و مصون از تحريف است اما در اينجا با فهم قرآن و تفسير قرآن روبرو هستيم.
مفسران و مخاطبان قرآن، در فهم محكمات قرآني و نصوص قرآني همداستان هستند و در اين موارد خطا رخ نميدهد و مسلمات قرآني كه بسيارند كاملا قابل اطمينان خواهند بود اما در کنار آيات محكم و نصوص قرآني، متشابهات و ظواهر قرآني نیز وجود دارد، كه گاه به دلیل خطا در فهم آنها، ممكن است به تفسيري نادرست يا دركي اشتباه مبتلا شويم.
البته براي اينكه به اين مشكل و اشتباه دچار نشويم، راه كارهايي وجود دارد كه كتاب و سنت به آن پرداختهاند و ما نیز بدان اشاره قرار خواهيم کرد. با توجه به اين نكته سوم ممكن است ناسازگاری «قرآن و علم» تصوّر شود و بايد توجّه داشت که در واقع اين ناسازگاري ناشی از فهم قرآني ما و علم بشري است.
در اين گونه موارد بايد ميان فهم قطعي ما از نصوص قرآني و فهم ظني ما كه از ظواهر آيات پيدا شده، فرق نهاد و با هر يك به گونهاي دیگر برخورد كرد. چگونگي برخورد با اين موارد را متذكر خواهيم شد.
از اين سه نكته ميتوان نتيجه گرفت كه ميان علم واقعي و قرآن هيچ گاه تعارضي ندارد بلكه گاه تعارض ميان علمتجربي بشر و برداشت ما از معارف قرآني رخ ميدهد و از اینرو تعارض ظاهري، زدودني است كه برای رفع اين تعارضات میتوان به شرح ذيل عمل نمود:
راههاي رفع تعارض قرآن و علم
براي رفع تعارض بايد بین مسلّمات علمي و فرضيات و نظريات علمي فرق نهاد. اگر معرفت قرآني ما با مسلمات علمي قرآني ناسازگار باشد؛ ميتوان در ظاهر آيات بازانديشي كرد، چون علم قطعي قرينه فهم آيات است و علم قطعي بر ظن مقدم است بنابراین ميتوان متناسب با مورد تعارض، يكي از دو راه زیر را برگزيد:
1. تصرف لفظي در آيات
مفسر گرانسنگ علامه طباطبايي; در مواردي كه ميان ظاهر برخي آيات و يافتههاي علمي ناسازگاري رخ داده است از اين روش استفاده كردهاند؛ براي نمونه ميتوان به تفسير ايشان در ذيل آيه 19 سوره نوح اشاره كرد: (وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِسَاطاً) در گذشته اخترشناسان به مسطح بودن زمين معتقد بودند و كروي بودن آن را باور نداشتند.
به پيروي از آنها مفسران قرآن نيز جهت نشاندادن سازگاري قرآن با اين ديدگاه به اين آيه شريفه استدلال ميكردند و حتي برخي مانند فخررازي از براهين عقلي جهت اثبات كروي نبودن زمين در تفسير آيه شريفه استفاده ميكردند ولي پس از چند قرن كه كروي بودن زمين اثبات گرديد و نادرستي ديدگاه مسطح بودن زمين آشكار گرديد، برخي آيه شريفه را ناسازگار با علم جديد خواندند.
نخستين راه حل علامه براي رفع اين ناسازگاري، تصرف در ظاهر آيه مذكور است، در آيه «يك «كاف تشبيه» در تقدير ميگيرد و مينويسد:
«مراد از بساط، كالبساط ميباشد. خداوند ميخواهد بفرمايد: زمين را مثل فرش براي شما گسترانديم تا بتوانيد به آساني در آن گردش كنيد و از ناحيهاي به ناحيه ديگر منتقل شويد. نه اينكه مراد اين باشد كه «زمين را مسطح آفريديم.» تا با ديدگاه كروي بودن زمين ناسازگار باشد.[3]
2. تصرف معنوي
يكي ديگر از راه كارهاي رفع تعارض، بازنگري در معناي آيه ميباشد. كه با مسلّمات علمي در تعارض قرار گرفته است.
علامه طباطبايي; گاه از اين روش نیز استفاده كرده است چنانکه در تفسير آيات 15 و 16 سوره نوح ميفرمايد: (أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ طِبَاقاً وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً) ديدگاه زمين مركزي، از يافتههاي اخترشناسي كهن به شمار ميرود. براساس اين ديدگاه، بسياري گمان میکردند كره ماه، همه آسمان را نور ميدهد و اين آيات شريفه را شاهد آن ذكر ميكردند ولي پس از آن كه ديدگاه زمين مركزي باطل گرديد و خورشيد مركزي جايگزين آن گرديد و كهكشانهاي دور دست يكي پس از ديگري شناسايي شدند و معلوم شد كه كره ماه نميتواند تمام آسمانها را نور بدهد، آيه مذكور با دستاوردهاي جديد ناسازگار تلقّي شد و از همين رو علامه براي رفع اين ناسازگاري در معناي آيه تصرّف مينمايد و مينويسد:
«منظور آيه شريفه اين است كه: ماه در ناحيه آسمانها قرار دارد، نه اينكه همه آسمانها را نور ميدهد؛ مثل اينكه ما ميگوييم: در اين خانهها يك چاه آب هست، با اين كه چاه در يكي از آنهاست ولي ميگوييم: «در اين خانهها»؛ زيرا وقتي در يكي از آنها باشد مانند اين است كه در همه باشد.
مثال ديگر: مانند اين كه ميگوييم من به ميان بني تميم رفتم، با اينكه به خانه بعضي از آنها رفتهام.»[4]
يادآوري
1. البته بايد توجّه داشت كه اوّلاً از آنجا که علم ظني است و گاه ممكن است حتّي آنچه در علم مسلّم شمرده شده است؛ خطا بودنش آشكار شود. از اینرو نبايد اين تفسير را براي ظاهر قرآن تفسيري قطعي برشمرد چنانكه نبايد مرعوب علم گشت و مسلمات علمي را قطعي پنداشت.
2. و از طرفي تصرف در ظاهر آيات الهي بايد با ضابطه و روشمند باشد و بيضابطه نميتوان در معانی آیات قرآن تصرّف کرد.
3. علم ظني و ظواهر قرآن:
اين دو گونه تصرف در صورتي بود كه ما با مسلمات علمي كه اطمينان آوراست مواجه باشيم، ولي اگر قرآن با فرضيهها يا نظريات نامسلّم علمي ناسازگاري نمود در اين صورت نبايد در ظاهر آيات تصرّفی كرد، بلكه اين فرضيات و نظريات، به خاطر عدم اعتبار علمي و ظني بودنشان، نميتوانند مخالف جدي آيات به شمار آيند. براي مثال در قرآن سخن از هفت آسمان آمده است. (بقره/29و...) ولي علوم كيهانشناسي يك آسمان را شناسائي كردهاند.
آيا ميتوان گفت كه نظريه يك آسمان نفي آيات هفت آسمان است؟ خير، زيرا نظريه يك آسمان، تئوري ظني است كه قطعي نشده و وجود آسمانهاي ديگر را نفي نميكند. پس نميتوان از ظاهر آيات دست برداشت.
بنابراين تحوّلپذيري علم و ظني بودن آن، موجب ميشود كه ما نتوانيم به علم اطمينان كامل كنيم. بنابراین باید جنبه احتیاط را از دست ندهیم و ظواهر قرآني را به آساني با تحوّلات علمي متغیّر نسازیم و در مواردي هم كه به تصرّف در ظاهر آيات قرآني اقدام ميكنيم احتمال خطا بودن اين اقدام را از ياد نبريم.
نتيجهگيري
تعارض علم و دين به دو معنا ميآيد: 1. تعارض واقعي قرآن و علم. 2. تعارض ظاهري قرآن و علم.
تعارض واقعي قرآن و علم به معناي ناسازگاري قرآن با علم، محال است يعني محال است دو گزاره علمي و ديني هر دو قعطي و ناسازگار با هم باشند. ولي تعارض ظاهري «علم و دين» يا «قرآن و علم» رخدادني است ولي قابل رفع و زدودني ميباشد.[5]
معرفي كتاب
جهت مطالعه بيشتر مراجعه فرماييد به:
1. كتاب درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات اسوه.
2. علم و دين، همان، پژوهشكده فرهنگ و انديشه.
پینوشتها:
[1]. ايان باربور، علم و دين، مترجم: بهاء الدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362، ص 36.
[2]. نك: مصونيت قرآن از تحريف، محمد هادي معرفت، مترجم، محمد شهرابي، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1376، چ اول، همچنين: سلامه القرآن من التحريف، فتح الله المحمدي (نجارزادگان)، 1424 هـ.
[3]. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، قم، موسسه اسماعيليان، ج 20، ص 33.
[4]. همان، ج 20، ص 33.
[5]. نک: درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات اسوه، 1375، چ اول، ص 229 ـ 230.