شبهه
آيا خدا ميتوانست يک فرزند داشته باشد؟
توضيح شبهه
در آيه 4 سوره زمر ميفرمايد (لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لاَّصْطَفَي مِمَّا يخَْلُقُ مَايَشَاءُ...)[1]، اين آيه امکان اين مسئله را تأييد ميکند و البته در آياتي ديگر همچون آيه 101 سوره انعام كه فرموده (بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَني يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ...)[2] احتمال اين کار را رد ميکند.
پاسخ
نسبت فرزندگزيني به خداي سبحان، سخن شايع بين عموم دوگانهپرستهاست که برخي، فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند و برخي همچون يهود، عزير7، و نصارا، عيسي7 را فرزند خدا ميدانستند و گويا منظور اين دو مذهب صرف احترام به آن دو پيامبر بوده است[3].
اما آنچه مسلم است و در آيات قرآن به صراحت بيان شده آن است که خداوند فرزندي براي خود انتخاب نکرده است؛ اين پرسش نيز در مقام بيان اين مطلب نيست، بلکه آنچه در اين پرسش مطرح است امکان اين امر در توانايي خداوند است؛ با توجه به اين مسأله ما قصد بررسي نوع اعتقاد آنها را نداريم بلکه ميخواهيم بررسي کنيم که با وجود ويژگيهاي خاص خداوند و نيز شرايط فرزندگزيني، آيا اين امر براي خداوند قابل تصور است يا نه؟
در ابتدا بايد ببينيم در مورد فرزند داشتن چند تصور وجود دارد و ملزومات هر تصور چيست؛ در اين مورد بايد گفت كه دو تصور از فرزند داشتن وجود دارد، يکي فرزند حقيقي، يعني وجود والد و توليد مثل نمودن، و ديگري فرزند تشريفي که به عنوان فرزندخوانده است و در اين مورد والد وجود ندارد بلکه اختيارکنندة فرزند مطرح است؛ اما هركدام از اينها داراي شرايط و لوازماتي است.
از جمله لوازمات فرزند حقيقي، جسم بودن، تجزيهپذيري، شبيه و نظيرداشتن و نيز همسر داشتن است که همه اين موارد نشانه نيازمندي است[4]، آفريدگار كه جهان را به وجود آورده و رابطه او با موجودات فقط ايجاد و آفرينش است هرگز درباره ساحت او همسر و فرزندي تصور نميشود تا اينكه از نظر توليد و تناسل طبيعي فرزندي براي خود به وجود آورد زيرا هرچه در نظام وجود است مخلوق و آفريده اوست و هر چه را اراده فرمايد به مجرد اراده پديد ميآورد و نيازمند به توليد از طريق طبيعي نيست[5]؛ پس خداوندي که واجبالوجود است يعني بايد خود منشأ و تكيهگاه براي همه موجودات باشد و اقتضاي آن منزه بودن از هر نقصي است از اين تصور منزه و پاک است، چرا كه نيازمندي خود نوعي نقص و نشانگر نوعي كمبود در فرد نيازمند است.
همچنين والد حقيقي از مواد اولي تشکيل دهندهي فرزند است در حالي که خداوند (بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) است، يعني موجودات را بدون نقشه و ماده پيشين آفريده است[6] و هدف از فرزند حقيقي بقاي نوع و نسل است، در حالي که در خداوند موت و فنا تصور نميشود[7]؛ قرآن نيز در برخي آيات خود اين نوع نسبت را رد ميکند از جمله: (أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ، وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكاذِبُون) [8]، «آگاه باشيد كه آنان قطعاً بر اثر دروغ بزرگشان مىگويند: «خدا فرزند آورده.» درحالى كه آنان مسلماً، دروغ گويند» و (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد)[9]، «نه زاييده و نه زاده شده است و هيچ كس براى او همتا نبوده است» و (بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَني يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ)[10]، «(خدا) پديد آورندهى آسمانها و زمين است؛ چگونه ممكن است برايش فرزندى باشد؟! و حال آنكه برايش همسرى نبوده» و آياتي ديگر؛ بنابراين در هر صورت چه براي رفع نياز مادي و چه نياز معنوي، فرزند حقيقي محال است چرا که خداوند از همه اين امور بينياز است[11].
اما در مورد فرزند تشريفي که غالب نسبتها و تصورات در فرزند داشتن خداوند به اين نوع برميگردد، بايد گفت در اين تصور انتخاب فرزند براي کمک گرفتن يا انس گرفتن است آنچنان که قرآن نيز در داستان حضرت يوسف7 از زبان همسر عزيز مصر ميفرمايد (أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسي أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا)[12]، «به زنش گفت: «جايگاه وى را گرامىدار؛ اميد است كه براى ما سودمند باشد، يا او را به عنوان فرزند بگيريم»؛ به اين معنا که بتواند بخشي از کارها را به او واگذارد يا فرزندخوانده بخشي از کارهاي او را بر عهده بگيرد و يا با وجود او انس روحي پيدا کرده و نياز دروني خود را تأمين کند[13]؛ كه در اين صورت نيز به مسأله قبل و نيازمندي مادي و معنوي و محال بودن آن براي خداوند باز ميگردد؛ اما انتخاب فرزند تشريفي براي انسانها ممکن است به خاطر وجود شباهتي بين آنها باشد، در حالي که بين ديگري و خداوند شباهتي نيست تا فرزند خواندة او شود چون او مالک حقيقي و بقيه عبد محضاند[14] و بندگي و فرزندي با هم محال است[15]. و اينگونه سخنان ناروا و افسانهسرايي بر اساس آن است كه به ساحت قدس او نسبت بشريت، تركيب، عجز، حاجت، نقص و امكان داده شده و ساحت او منزه از نقص و امكان است. علامه در اين مورد ميفرمايد:
«اگر مسأله فرزندي آنها براي خدا يك تشريف و احترامي باشد، نظير فرزندي يك فرد براي اجتماع كه آن را «تبني» ميگويند در اين صورت بايد اين فرزند با پدرش در شؤونات خاصه او شريك باشد، مثلاً اگر او در اجتماع سيادت و آقايي دارد و يا ملك و املاك و يا حيثيت و آبرو و يا تقدم و وراثت و پارهاي احكام نسب را دارد، فرزند هم بايد داشته باشد.»[16]
انتخاب فرزند در هر صورت براي نفع بردن است و با پاك و منزه بودن خداوند از عيب و نقص ناسازگار است؛ در قرآن هرجا سخن از نسبت اتخاذ ولد به خداوند به ميان آمده لفظ «سبحانه» به کار برده شده، و «سبحان» يعني منزه از نقص و عيب و ولد چه حقيقي و چه تشريفي برخواسته از نياز است و نياز نقص است پس خداوند نميتواند فرزند برگزيند، زيرا وحدت پروردگار وحدت حقيقي است و وحدت عددي و محدوديّت نيست تا بتوان براي ساحت پروردگار مثل و يا فرزند و يا همسر تصور كرد[17].
به فرض كه خداوند ميتوانست فرزندي براي خود برگزيند آنگاه ميبايست آن فرزند به دور از همه اين معايبي باشد كه در مورد اتخاذ ولد ذكر شد؛ به عبارت ديگر آنچه آن را ولد ميدانيم، نميتوانست باشد بلكه چيز ديگري همچون خليل، حبيب، عباد مكرمون[18] و... است؛ در اينجا سخن از عدم قابليت قابل يعني وجود نقص و نياز در فرزندگزيني و عدم امکان آن براي خداست، نه در فاعليت فاعل يعني عدم توانايي خداوند؛ به عنوان مثال اين مسأله همچون محال بودن کشيدن مثلثي چهارضلعي است، که دليل آن عدم امکان وجود مثلث چهار ضلعي است نه در عدم توانايي ترسيم کننده يک مثلث.
همچنان که گفتيم در بررسي آيات مربوط به اين مسأله قرآن در همه جا با ذکر سبحان بودن خداوند هر دو نوع تصور در انتخاب فرزند را رد ميکند؛ و در يک جا قرآن ميفرمايد شما هيچگونه دليل و سلطاني بر ادعاي انتخاب فرزند توسط خداوند نداريد و نسبتي را که نميدانيد به خداوند ميدهيد[19]؛ و در برخي آيات به طور مستقيم از نفي امکان اتخاذ فرزند توسط خداوند سخن گفته و ميفرمايد چگونه ممكن است برايش فرزندي باشد؟! و حال آنكه برايش همسري نبوده و همه چيز را آفريده و او به هر چيزي داناست[20]؛ و در جايي گرفتن فرزند را همرديف يا خود شرک دانسته[21] و کساني که اين نسبت را به خداوند ميدهند انذار ميدهد[22]. در اينجا به بررسي آيه 4 سوره زمر (لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لاَّصْطَفَي مِمَّا يخَْلُقُ مَايَشَاء سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُالْقَهَّار)، «اگر (برفرض) خدا مىخواست فرزندى برگزيند، حتماً از آنچه مى آفريند، آنچه را مىخواست برمىگزيد؛ او منزّه است (از اينكه فرزندى داشته باشد)! او خداى يگانه چيره است» که به عنوان مؤيد اين شبهه معرفي شده ميپردازيم؛ اما اينکه از اين آيه برداشت ميشود که خداوند ميتوانست فرزندي براي خود انتخاب کند را، بايد با دقت در الفاظ و بيان آيه و نيز محتواي آيات ديگر بررسي کنيم.
اين آيه با جمله شرطي شروع شده که حرف شرط «لو» بر سر آن آمده است و اين حرف دلالت بر امتناع مدلول ميکند همچون آيه (لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا)[23]، «اگر (بر فرض) در آن دو (= آسمان و زمين) معبودانى جز خدا بودند، حتماً (آسمان و زمين) تباه مىشدند» پس اراده کردن فرزند توسط خداوند ممکن نيست و اين امري محال است، و وقتي اين اراده ممتنع شد جواب آن يعني برگزيدن فرزند نيز ممتنع است[24]؛ علامه نيز حجت اقامه شده در آيه را دالّ بر اين ميداند كه فرزند گرفتن بر خداي تعالي به هر دو معنا محال است. در تفسير نمونه آمده است که:
«آيه درصدد بيان اين مطلب است كه فرزند لابد براي كمك يا انس روحي است، به فرض محال كه خداوند نياز به چنين چيزي داشت فرزند لزومي نداشت، بلكه از ميان مخلوقات شريف خود كساني را برميگزيند كه اين هدف را تأمين كنند چرا فرزند انتخاب كند؟»[25]
از بيان (مِمَّا يَخْلُقُ مايَشاء) همچنين برميآيد که همه موجودات مخلوق او هستند و در آيهاي ديگر ميفرمايد: (وَقَالُواْ اتخََّذَاللَّهُ وَلَدًا سُبْحَنَهُ بَل لَّهُ مَا في السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كلٌُّ لَّهُ قَنِتُون)[26]، «و گفتند: «خدا فرزندى [براى خود] گزيده است.» ـ او منزّه است ـ بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، فقط از آنِ اوست؛ [و] همه براى او [فروتن و ]فرمانپذيرند» و اين اشاره به اين دارد که چه سنخيتي و شباهتي بين عبد محض با مولايش وجود دارد تا او را به عنوان فرزند بگيرد؛ در ادامه آيه همچنين با بيان سُبوح بودن خداوند (سُبْحانَهُ)، محال بودن آن را يادآور شده و در آخر آيه آورده است که (هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار) يعني از آنجا که او واحد، يگانه، قاهر و غالب بر همه چيز، ازلي و ابدي است، نه نيازي به کمک کسي دارد، و نه وحشتي در او تصور ميشود که از طريق انس گرفتن با چيزي برطرف گردد، و نه احتياج به ادامه نسل دارد، بنابراين او از داشتن فرزند، خواه حقيقي باشد يا انتخابي منزه و پاک است[27].
نتيجه: پس فرزند داشتن براي خداوند محال است چون مخلوقات چنين ظرفيتي ندارند و خود فرزند گزيني داراي شرايطي است كه براي خداوند به عنوان نقص محسوب شده و شأن خداوند اجلّ از آنهاست و آيات قرآن نيز در اين زمينه با همديگر منافات ندارد.
منبع جهت مطالعه بيشتر
1. تفسير روشن، علامه مصطفوي، ج2، ذيل آيه 116بقره.
2. أطيب البيان في تفسيرالقرآن، سيد عبدالحسين طيب، ج9، ذيل آيه 26 انبياء.
3. تفسير اثنا عشري، حسين بن احمد حسيني شاه عبدالعظيمي، ج9، ذيل آيه 2 فرقان و تفاسير ديگر ذيل آيات مربوطه.
[1]. اگر (برفرض) خدا مىخواست فرزندى برگزيند، حتماً از آنچه مى آفريند، آنچه را مىخواست برمىگزيد.
[2]. (خدا) پديد آورندهى آسمانها و زمين است؛ چگونه ممكن است برايش فرزندى باشد؟! و حال آنكه برايش همسرى نبوده.
[3]. طباطبایی، تفسیر الميزان، ج 17، ص 358، ذیل آیه 4 سوره زمر.
[4]. قرائتی، تفسير نور، ج10، ص 143، ذیل آیه 4 سوره زمر.
[5]. حسينى همدانى، انوار درخشان، ج10، ص236، ذيل آيه 4 كهف.
[6]. جوادی آملی، تفسیرتسنیم، ج 6، ص293، ذیل آیه 116 بقره.
[7]. همان، ص 295.
[8]. صافات/ 151 و 152، (آگاه باشيد كه آنان قطعاً بر اثر دروغ بزرگشان مىگويند: خدا فرزند آورده در حالى كه آنان مسلماً دروغگويند.)
[9]. اخلاص/ 3 و 4، (نه زاييده و نه زاده شده است و هيچ كس براى او همتا نبوده است.)
[10]. انعام / 101.
[11]. تفسیر تسنیم، ج 6، ص 295.
[12]. یوسف / 21.
[13]. باید توجه داشت که اتخاذ خلیل و نبی وامثالهم، از اتخاذ ولد جداست و در آنها هیچگونه نیازمندی خداوند مطرح نیست بلکه سپردن امور و اختیارات در طول اختیارات خداست و امر تفویضی نیست.
[14]. تفسیر تسنیم، ج 6، ص 290.
[15]. سور آبادى، تفسير سور آبادى، ج 1، ص 116، ذیل آیه 116 سورة بقره.
[16]. ترجمه الميزان، ج 17، ص 358.
[17]. انوار درخشان، ج10، ص 236.
[18]. انبياء/ 26، (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ).
[19]. یونس/ 68.
[20]. انعام/ 101.
[21]. اسراء/ 111.
[22]. کهف/ 4.
[23]. انبياء/ 22.
[24]. ترجمه الميزان، ج 17، ص 358.
[25]. مکارم، تفسير نمونه، ج 19، ص 374، ذیل آیه 4 سوره زمر.
[26]. بقره/ 116.
[27]. تفسير نمونه، ج 19، ص 374.