- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: آیا خداوند بزرگ روح است یا جسم، او را چگونه پیش خودمان مجسّم کنیم؟
- بازدید: 6166
پاسخ
اين پرسش به دو بخش تقسيم ميشود:
1. خداوند جسم است يا روح؟؛ 2. چگونه خداوند را تصور کنيم؟
در پرسش اول بحث ما در مورد موجودي است که خالق هستي ميباشد و بدون هرگونه عيب و نقص است و به طور کلي هيچيک از نشانههاي مخلوقات را ندارد و از طرفي تمام کمالات و ارزشهاي والا را دارا ميباشد.
نشانههاي مخلوق بودن عبارتند از:
1. وابستگي به شرايط
يکي از نشانههاي مخلوق اين است که در به وجود آمدن و همچنين در ادامه حياتش، نيازمند شرايط و ويژگيهاي خاصي است. با دقت در تک تک پديدههاي عالم ماده، اين نکته مهم قابل مشاهده است. يک گل را در نظر بگيريم که براي به وجود آمدن، نيازمند شرايط خاص خود (کاشتن دانه يا قلمهزدن) ميباشد، همچنان که در ادامه زندگي نيز نيازهاي جديد دارد. شبيه همين مطلب را در انسانها و حيوانات نيز ميبينيم. اما خالق و پروردگار عالَم، خالق و به وجود آورنده شرايط است و خود هيچ قيد و شرطي ندارد چون غني و بينياز محض است.
2. تغيير و دگرگوني
بيشک موجودي که در شرايط مختلف، تغيير و دگرگوني مييابد و حالات و کيفيات جديدي را کسب مينمايد، در به دست آوردن و تحصيل اين حالات گوناگون و جديد، احتياج به علتي غير از خود دارد، چرا که خود به خود اين تغيير و دگرگوني هرگز در او حاصل نميشود.
3. محدوديت
موجودي که از نظر زماني، مکاني يا غير آن محدود باشد به اين معنا که در تمام حالات از حدود و مرزبنديهاي خاص تبعيت ميکند، مثلاً اگر موجودي مادي است، از حدود زمان و مکان برخوردار ميباشد پس در مکاني هست و در مکان ديگر نيست و در يک زمان هست و در زمان ديگر نيست؛ و اگر موجودي مجرد (مثل روح) باشد همچنان از حيث وجودي محدود ميباشد به اين معنا که وجودش در پرتو وجود علت موجود است و به اصطلاح، وجودش «عين ربط و تعلق» است.
با يک مثال مطلب روشن ميشود: لامپي که در اختيار ماست و روشن است تا زماني نور ميدهد که از طرف منبع، به آن برق داده شود، اما به محض اينکه برق قطع شود، نور هم از بين ميرود پس اين نور يک «وابستگي وجودي» به برق دارد که «محدوديت» آن محسوب ميشود.
حال موجوديت همه موجودات جهان اينچنين است و در سوره فاطر در اين مورد ميخوانيم: (يا أَيهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ1) با اين حساب خداي جهان نه «جسم» است و نه «روح» چون دانستيم که اگر جسم يا روح باشد (به معنايي که ما درک ميکنيم) ديگر مقام خالقيت را ندارد و مخلوقي از مخلوقات است. پس خدا موجودي از موجودات است که هيچ قيد، شرط و نقصي ندارد و محدود به آنها نيست و تمام کمالات را در سطح بالا دارا ميباشد.
اما در جواب اين که: چگونه خدا را تصور کنيم؟
بايد عرض کنيم که علم ما بر دو قسم ميباشد:
1. گاهي انسان به موجودي علم پيدا ميکند که داراي حدود و قيود ميباشد، که در اين صورت به وسيله حواس خود، تصويري از آن ميگيرد و در ذهن خود مجسم ميکند. مثل تصويري که از يک انسان ميگيريم. اگر دقت کنيم مييابيم که داشتن تصوير ذهني از يک شيء، زماني ممکن است که آن شيء داراي «حدود و قيودي» باشد تا بتوان از آن تصويري در ذهن بياوريم.
2. گاهي انسان ميخواهد به موجودي علم پيدا کند که از همه جهت مطلق است و هيچ حد و مرزي در وجود و کمالات ندارد، همچنانکه قابل درک حواس نيست تا بتوان آن را به صورتي در ذهن حاضر نمود و لذا هر چه در ذهن بياوريم ساختگي است و حکايت از واقعيت ندارد؛ و قرآن کريم ميفرمايد: (لَيسَ کَمِثْلِهِ شَيءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)2؛ «هيچ چيزى مثل او نيست و او شنوا [و ]بينا (ى حقيقى) است» و در آيه ديگر ميفرمايد: (لَاتُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِي)3؛ «ديدگان او را درنمىيابند؛ و [لى] او ديدگان را درمىيابد؛ و او لطيف [و] آگاه است».
در اين آيه کريمه عدم امکان مشاهده خداوند با چشم ظاهر مورد توجه قرار داده شده است و حتي در برخي از احاديث که ذيل اين آيه کريمه است ميفرمايند: «شما شهرهايي را که داخل نشدهاي و نديدهاي را به وسيله قوه واهمه ميتواني تصور کني در حالي که با چشم نديدهاي اما خداوند متعال را با خطورات قلبي و قوه واهمه نميتوان درک کرد و تصور نمود.»4
و بالاتر اينکه در حديثي آمده است: «حقيقت شناخت خداوند و توحيد اين است که هيچ تصوري از او در قوه واهمه نداشته باشي.»5
در حديث ديگري حکايت شده: «هرچه را شما در دقيقترين توهمات خود آن را مشخص کنيد که او خداست، او خدا نيست، او مخلوق، ساخته و پرداخته ذهن شما است. شايد مورچههاي ريز تصورشان اين باشد که خداوند مانند خود آنها دو شاخک (ولي بزرگتر) دارد.»6
از امام علي7 در مورد خداوند متعال نقل شده: «الذي لايدرکه بُعدُ الهمم ولايناله غوصُ الفطن»7؛ «همتها هر اندازه دورپروازي کنند او را نمييابند و زيرکيها هر اندازه در ژرفاي درياي انديشه فرو روند به او نائل نميگردند».
نکته قابل توجه اين که: اينگونه نيست که انسان نتواند هيچگونه معرفتي به خداوند داشته باشد زيرا انسان با ترکيب يک سلسله از مفاهيم کلي و انتزاعي ميتواند شناختي را در مورد او پيدا کند چنانکه شخصي که هرگز شهر بزرگي مثل نيويورک را نديده و ميخواهيم آن شهر را براي او توصيف کنيم، ميگوييم نيويورک آبادي است لکن نه از اين آباديها، کوچه دارد نه از اين کوچهها، خانه دارد نه از اين خانهها.
در مورد خداوند ميگوييم: خداوند موجود است، علم دارد، قدرت دارد، حيات دارد ولي نه از اين علمها و نه مثل اين قدرتها و نه مانند اين حياتها و زندگانيها.
نتيجه: تصور خداوند به معناي اين که آن ذات متعالي را بتوانيم در ذهن خود به تصوير بکشيم يا با قوه واهمه آن را تصور کنيم اشتباه است اما معرفت پيدا کردن به خدا از راه شناخت اجمالي صفات او ممکن است از اين رو در قرآنکريم و روايات و ادعيهاي8 که از اهلبيت روايت شده خداوند را با صفاتش به ما معرفي کردهاند تا نسبت به او از طريق شناخت صفاتش معرفت پيدا کنيم.
معرفي کتاب
1. اصول فلسفه و روش رئاليسم، علامه طباطبايي
2. اصول اعتقادات، استاد محسن قرائتي
3. مباني خداشناسي، استاد محمدي ريشهري
4. التوحيد، شيخ صدوق
5. الالهيات في مدرسة اهلالبيت:، استاد علي ربانيگلپايگاني
6. توحيد (سلسله جهانبيني)، استاد مطهري
1. فاطر/ 15. «اى مردم! شما به خدا نيازمنديد؛ و فقط خدا توانگر [و] ستوده است».
2. شورى / 11.
3. انعام / 103.
4. كتاب التوحيد، صدوق، باب 8، حديث 12، ص 113.
5. همان.
6. محجة البيضاء، ج 1، ص 219.
7. خطبه اول نهجالبلاغه.
8. مانند دعاى جوشن كبير كه هزار نام و صفت از خداوند نام مىبرد. (ر.ك: مفاتيح الجنان)