- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: ـ نگاه به جنس مخالف از منظر قرآن چگونه است؟
- بازدید: 2585
پرسش
نگاه به جنس مخالف از منظر قرآن چگونه است؟
پاسخ
با نگاهي به آيات قرآن درميیابيم كه قرآن ضمن تأييد مفاد اصول ذكر شده، توصيه ميكند تا از ابزار ادراكي خود به ويژه ديدگان و گوش استفاده كنند، و اگر ميفرمايد: به حيوان [شتر]، آسمان، كوهها و زمين بنگريد كه چگونه آفريده، افراشته، نصب و گسترده شده است ، اين موارد براي نمونه و مصداق بيان شده است و منحصر به اينها نیست.
اما در اولين استثنا براي اين اصل انسان را از دائرة فراگير و مطلق نگاه كردن بيرون ميكند و ميفرمايد: «(قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ... وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ)؛ [اي پيامبر] به مردان با ايمان بگو چشمهاي خود را فرو بندند... و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را فرو گيرند[1].»
بررسي آيه
تشريع احكام در قرآن كريم با تعبيرهاي گوناگوني صورت گرفته است. گاهي با تعبير «كتب» آمده است؛ مانند: «كتب عليكم الصيام و...» گاهي با فعل امر و نهي بيان شده است؛ مانند: «اقيموا الصلوة»، «اغسلوا وجوهكم» ، «جاهدوا الكفار» و «لاتأكلوا اموالكم» و«لاتنكحوا ما...»، گاهی به صورت جملة خبری تشریع شده است مثل: «الطلاق مرتان» و «لایحل لکم» گاهي با بيان وصف اعلام نموده است؛ همچون: «ماء طهوراً» و... و در اين آية مورد بررسي، خداوند سبحان با فعل مضارع كه توأم با تأكيد است، بيان فرموده؛ زيرا اينگونه تعبيرها، بيانگر انجام شدن موضوع است؛ بدين معنا كه صادركنندة حكم ميگويد: اين كار را انجام ميدهد!
به هر صورت، اين آيه مشتمل بر بيان حكم نگاه كردن زن و مرد به يكديگر است و حكم نيز از نوع تحريمي، يعني ممنوعيت ميباشد.
نكتة بسيار لطيفي كه در آيه وجود دارد، به كار رفتن واژة «غضّ» و «بصر» به جاي غمض و عين است. «غض» به معناي كوتاه كردن نگاه و صداست،[2] در حالي كه «غمض» به معناي بستن چشم است، و «عين» به معناي چشم و عضو مخصوص است، ولي «بصر» اگرچه در معناي مرادف با «عين» ميباشد، كاربرد آن بيشتر دربارة ديدن (عملكرد چشم) است. ملاحظه ميشود كه قرآن نميگويد زنان و مردان چشمان خود را ببندند، بلكه ميگويد: نگاهها را كوتاه كنند و به يكديگر خيره نشوند.
دربارة شأن نزول آيه مينويسند: جواني در مسير خود با زني روبهرو شد و چون در آن زمان، زنان مقنعة خود را پشت گوشها قرار ميدادند و به طور طبيعي بخشي از بدن [گردن و سينه] زن نمايان بود، چهرة آن زن، نظر جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامي كه آن زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را تعقيب ميكرد، در حالي كه راه خود را ادامه ميداد، تا اين كه وارد كوچة تنگي شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه ميكرد كه ناگهان صورتش به ديوار خورد و زخم شد، بلافاصله خدمت پيامبر9 آمد و حكم مسأله را جويا شد كه در پي آن، اين آيه نازل گرديد.[3]
راز پرهيز از نگاه
در بدو نظر و با توجه به اصول گذشته چنين مينمايد كه انسان بايد از اين ابزار ادراكي كمال بهرهبرداري را بنمايد و لذتهاي طبيعی هر عضو از جمله چشم را تأمين كند. آزادي انسان به او حكم ميكند تا به هرچه بخواهد نگاه كند؛ پس چرا ممنوعيت و چرا محدوديت؟
در پاسخ بايد گفت كه استفادة كامل از عضوي مانند چشم، گوش و ... هميشه به اين نيست كه هر آنچه در شعاع ديدش قرار ميگيرد، ببيند، يا به هر صدايي كه در فضاي زيست او وجود دارد، گوش فرا دهد. مگر هر ديدن و شنيدني ميتواند انسان را به شناخت جديد و معرفتي نو سوق دهد؟ مگر هر عكس و نقشي كه از شبكة چشم و هر صدايي كه از پنجره گوش به صفحه ادراك انسان برسد ميتواند كمك كار انسان در رفع نيازهاي مادي و معنوي او باشد.؟
آيا واقعاً نگريستن به پيكر و هيكل انسان به خصوص جنس مخالف و به ويژه افراد صاحب جمال و موزون ميتواند مفسر آيات تكوين باشد و يا شنيدن صداي آنها ميتواند شارح آيات تشريع گردد؟ آيا به همان اندازه كه انسان با نگاه كردن به كوه، دشت، دريا ، افلاك، كواكب و ... كسب معرفت ميكند، از نگاه به انسانها نيز ميتواند معرفت حاصل نمايد؟
مگر ميشود به همة لذتهاي طبيعي پاسخ مثبت داد؟ و اصلاً مگر گسترة همة لذتها يكسان است تا با همة آنها به يك شيوه برخورد كرد؟ مگر نه اين است كه خواهش جسماني انسان با مقداري خوردني، آشاميدني و پوشاك اشباع ميشود و پس از سير شدن به لذيذترين غذاها و گواراترين نوشيدنيها ميلي ندارد، و حتي روح انسان نيز پس از چندي از شعر، سخنان موزون، محسنات لفظيه و محسنات معنويه خسته ميشود؟!
اما در آن سوي، غريزة جنسي هرگز سيري ندارد و هرچه بيشتر بدان پاسخ مثبت داده شود، ولع آن افزون ميشود و بسان آتش كه هرچه بر مواد سوختي آن افزوده شود، شعلهورتر ميگردد و به قول شهيد مطهري: غريزة جنسي غريزهاي نيرومند، عميق و دريا صفت است كه هرچه بيشتر اطاعت شود، سركشتر ميشود.[4]
غزيزة جنسي افزون بر آنكه در درون همچون كورة آتش ميسوزد، از دريچههاي گوش، چشم و لمس نيز پشتيباني ميشود و به وسيلة اين ابزار صدا برداري، تصويربرداري و سايش، بيش از پيش تهييج ميشود و گويا با هر عكس، تصور، صداي جديد و تخيل شهواني به نوعي تجديد قوا ميكند، و چنان به پيش ميرود كه اگر به فرض از نيمي از افراد جنس مخالف و موافق كام بگيرد، از نيم ديگر نيز چشم نميپوشد، و به خصوص در مرحلة نگاه كردن اينگونه نيست كه با يكي دو نگاه، به دو يا چند نفر و شنیدن صدايشان سير شده و ديگر ميلي بدان نداشته باشد، بلكه چنان است كه هرچه بيشتر نگاه كند، تشنهتر ميشود؛ از اين رو است كه امام صادق7 ميفرمايد: «لايشبعن العين من النظر والانثي من الذكر؛ چشم از نگاه كردن و زن از مرد سير نميشود.»[5] بنابراين، برداشتن حريم ميان پسر و دختر و آزادي معاشرت آنها، ثمرهاي جز التهاب جنسي در پي ندارد و با اندكي پيشرفت، تقاضاي سكس را به عطشي روحي و خواستي سيرناشدني بدل ميكند.
اگر واقعاً ميپذيريم كه انسان در بعد غريزة جنسي نيز نيازمند به آرامش است، نميشود او را به ابزار گوناگون سمعي، بصري و سايشی تحريك و تهييج كرده و سپس بخواهيم با ارضاي آن، اين ديو وحشي و غريزة ديوانه آرام شود، بلكه بايد به نياز طبيعي او تا حدّي پاسخ مثبت داده و ارضاء شود و از بقيه جلوگيري كرد و اينجا است كه اسلام در برابر اخلاق جنسي نوين امروز غرب، كه همان اخلاق جنسي فرسودة جاهليت ميباشد، اخلاق جنسي ديگري را براي بشر ارائه كرده است، و بر اساس آن، حكم محدوديت روابط ميان زن و مرد، پسر و دختر، و نيز پسر با پسر، يا دختر با دختر، در حوزة نگاه، تماس، گفتگو و ديگر تمتعات را قرار داده است؛ چنان كه امام صادق7 مي فرمايد:
«اجتنب المسّ والقبلة والنظر، فانّها سهم من سهام ابليس؛ از تماس [بدني] و بوسيدن و نگاه كردن برحذر باشيد كه اينها تيرهاي شيطان هستند.»[6] و بالاتر اين كه از نگاه، بوسيدن و لمس كردن به زناي چشم، لب و دستان ياد ميكند و ميفرمايد: «فزنا العينين النظر، وزنا الفم القبلة وزنا اليدين اللمس؛ زناي چشمان نگاه كردن و زناي لب بوسيدن و زناي دستان سايش است.»[7]
دستاورد نگاه
نگاه كردن پسر و دختر و به طور كلي زن و مرد به يكديگر موجب انتقال تصاوير به صفحة ذهن ميشود و به صورت غير ارادي آثار عميقي در خيال و تصورات شهواني انسان، حتي انسانهاي مؤمن به جاي ميگذارد؛ چرا كه اين عكسها در قوة خيال به گونهاي نقش ميبندد كه جزء جداناپذير فكر انسان ميگردد.
امام علي7 به اين حقيقت اشاره كرده و ميفرمايد: «كم من نظرة جلبت [اورثت] حسرة طويلة؛ بسا يك نگاه، حسرت و اندوه دراز مدتي را به بار ميآورد.»[8] و نيز فرمود: «فكم من ناظر نظرة زرعت في قلبه شهوة؛ چه بسيار نگاههايي كه شهوت را در دل بيننده كاشته است.»[9]
و در جاي ديگر ميفرمايد: «اول نظرة لك والثانية لا لك، والنظرة الثلاثة سهم مسموم من سهام ابليس؛ نگاه اول از آن تو است، نگاه دوم به سود تو نيست، و اما نگاه سوم تيري از تيرهاي زهرآگين شيطان است.»[10] زيرا نگاه اول چون بدون توجه است، اثر آن چنداني ندارد، نگاه دوم كه با توجه است، كمی اثر دارد، اما نگاه سوم كه با قصد تصويربرداري انجام ميشود، به سان تيري است كه به سوي قلب نشانه ميرود، زيرا هر آنچه ديده ميبيند، دل از آن ياد ميكند. اين را نيز ميپذيريم كه پاسخ مثبت به همة آنچه دل ميطلبد، نه عقلاً و عرفاً ممكن است و نه شرعاً جائز؛ بنابراين، بهتر آن است كه از همان چشم و چشمه جلوگيري شود.
نكته اخلاقي
نگاه آن چنان بيرحم است كه نه جوان را ميشناسد و نه پير، نه دختر ميشناسد و نه پسر، نه شهري ميشناسد و نه روستايي، نه شاه و نه شاهزاده ميشناسد و نه گدا. نگاه زليخا همسر عزيز مصر را شيفتة يوسف كرده؛ يوسف را زنداني و زليخا را رسوا نمود. يك نگاه زنان مصري به يوسف، باعث شد تا به جاي ميوه دست خود را بريدند[11]. اگر انسان و به ويژه جوان بتواند خود را از اين دام برهاند و از لذت پست، نگاه، چشم پوشي كند، به طور حتم شيريني ايمان را خواهد چشيد و خواهد فهميد كه لذت هميشه در لذت بردن نيست، بلكه گاهي در ترك لذت است؛ چنان كه پيامبر9 فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس، من تركها خوفاً من الله اعطاه الله ايماناً يجد حلاوته في قلبه؛ نگاه، تير زهرآلود شيطان است، هركس به خاطر خداترسي آن را ترك نمايد، خداوند ايماني را به وي ميبخشد كه شيريني آن را در خويش احساس ميكند.»[12]
پینوشتها:
[1]. نور/ 30.
[2]. مقائيس اللغه، مادة غض.
[3]. وسائل الشيعه، ج 14، ص 138.
[4]. ر.ك، مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 69.
[5]. ر.ك، بحار الانوار، ج 1، ص 221.
[6]. همان، ج 96، ص 275.
[7]. ر.ك: فروع كافي، ج 5، ص 559.
[8]. غرر الحكم، و بحار الانوار، ج 104، ص40.
[9]. بحارالانوار، ج 14، ص 291.
[10]. ر.ك، دعائم الاسلام، ج 2، ص 202.
[11]. (فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ) يوسف/ 31.
[12]. بحار الانوار، ج 104، ص 38.