- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: ـ کابین (مهر) چرا و چگونه؟
- بازدید: 4169
پرسش
کابین (مهر) چرا و چگونه؟
پاسخ
یکی از امور مهمی که قرآن کریم در موضوع ازدواج مطرح کرده، مسأله کابین یا مهر است که از آغاز پیمان زناشویی تا جدایی زن و شوهر از یکدیگر مورد توجه قرار دارد و با تعبیرهاي مختلفی چون صدق، نحله، اجر و فریضه،[1] به بیان احکام آن پرداخته، و میفرماید: «(وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً)[2]؛ و مَهريههاى زنان را (به عنوان هديه يا) بدهى به آنان بپردازيد.» و نیز میفرماید: «(فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً)؛[3] و كسانى از زنان را كه (با مُتعه و ازدواج موقت) از او بهره مىبريد، پسمَهرشان را، در حالى كه واجب شده، به آنان بدهيد.»
«صدق» به ضم دال، جمع صداق، از ریشة صدق به معنای راستی، و در مقابل دروغ است.
«نحله» به عطیه و بخشش بدون عوض گفته میشود.
«اجر» به معنای چیزی است که در ازاي عمل دنیوی یا اخروی عاید انسان میگردد. «فریضه» از ریشة فرض و به معنای جدا کردن چیزی، علم و تقدیر است[4].
از این تعبیرها واژة اجر دربارة ازدواج موقت به کار رفته است که خود کنایه از مهر است، و دیگر واژگان از زوایای گوناگون در معنای مهر به کار رفته است؛ یعنی بدین جهت به مهر صداق (صدقه) گفته میشود که نشانة راستین بودن علاقة مرد است و به این خاطر بدان نحله گفتهاند که در مقابل آن، عوض مالی وجود ندارد، و به این دلیل فریضه نام گرفته که بر مرد واجب و مقدر است که آن را بپردازد.
تعیین مهر
اگر چه مهر شرط صحت عقد ازدواج نیست و عقد بدون تعیین مهریه نیز درست است، ولي ازدواج نمیتواند بدون مهر باشد، مگر برای پیامبر9؛ چنانکه قرآن كريم میفرماید: «(... وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ)؛[5] و (نيز حلال كرديم) زنِ با ايمان را، در صورتى كه خودش را به پيامبر ببخشد، اگر پيامبر بخواهد كه او را به همسرى برگزيند؛ در حالى كه (چنين ازدواجى) مخصوص توست نه ساير مومنان».
این نوع ازدواج به لفظ هبه (وَهَبتُ) صورت میگیرد، نه با الفاظ اَنکَحتُ و زوّجت، و مهری نیز در بین نیست، ليکن این امر ویژة پیامبر9 است؛ زيرا میفرماید: (خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
باید توجه داشت که پیامبر9 یک رشته ویژگیهایی خاص به خود داشته که به «خصائص النبی» مشهور است؛ از جمله در ازدواج، میتوان به زنان بدون مهریه، تعدّد همسر، (بیش از چهار نفر) و ... اشاره کرد؛ اما پیمان زناشویی دیگران همراه با مهر معین میباشد، و اگر چه زن میتواند مهر نخواهد ـ که بدان (تفویض البضع = واگذاری حق التذاذ) گفته میشود ـ و یا ميتوانند بدون هیچ سخن مثبت یا منفی در بارة مهر اجرای عقد ازدواج نمایند ـ اين عقد صحیح است ـ ولی وظیفة پرداخت، در برخی موارد از عهدۀ شوهر ساقط نميشود. با چنین عقدی، پیش از آمیزش حق هیچ گونه مهری برای زن وجود ندارد؛ همچنین اگر زن یا شوهر بمیرد، و یا عقد فسخ شود، حقی وجود ندارد.
اما اگر شوهر زن را طلاق بدهد، در این صورت بستگی به حال شوهر از نظر فقر، غنا، رفاه و سختی دارد که میبايد متاعی به عنوان «مُتعه المطلقه» یا «صداق المتعه» پرداخت نماید؛ چرا که قرآن میفرماید:
«(لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِينَ)؛ هيچ گناهى بر شما نيست اگر زنان را طلاق دهيد، مادامى كه با آنان تماس نگرفتهايد يا برايشان مهريهاى تعيين نكردهايد. و (در اين هنگام با هديهاى مناسب) بهرهمندشان سازيد. توانگر به اندازه [توانايى] اش و تنگدست به اندازه خودش كالايى (بعنوان هديهاى) پسنديده بدهد. [و اين كار] حقّى بر عهده نيكوكاران است.»[6]
«موسع» به معنای توانگر و «مقتر» به معنای تنگدست است، و «متاع» عبارت است از مرکب، لباس و پول[7]. اما پس از آمیزش، زن استحقاق مهرالمثل (مهریهای که برای امثال این زن تعیین میشود) را دارد[8]، و «معروف» یعنی شایسته و پسندیده از نظر شرع و عرف، و «حقا» یعنی این وظیفة واجب است.
مهر معین
چنانچه به هنگام پیوند زناشویی و اجرای عقد، مهریه تعیین شود،[9] ولي به دلايلی توافق و تفاهم براي ادامة زندگي نداشته باشد، و بخواهند از يكديگر جدا شوند، در صورتي كه پيش از آميزش جنسي باشد، شوهر ميبايد نصف مهر را بپردازد. قرآن كريم ميفرمايد:
«(وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ)؛[10] و اگر آن (زنـ)ـان را، پيش از آنكه با آنان تماس بگيريد، و در حالى كه مَهرى براى آنها تعيين كردهايد، طلاقشان دهيد، پس نصف آنچه را تعيين كردهايد (به آنان بدهيد) مگر اينكه [آنان] ببخشند.»
ولی اگر پس از آمیزش، طلاق انجام گیرد، باید تمام مهریه، هرچند زیاد باشد، پرداخته شود: «(وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً)؛[11] و براى شما حلال نيست كه از آنچه به آنان دادهايد، چيزى [باز] ستانيد.»
و نیز میفرماید: «(وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً)؛ اگر خواستار جايگزينى همسرى به جاى همسر (خود) شديد، و به يكى از آنان مال فراوانى (بعنوان مهر) پرداختهايد، پس هيچ چيزى از آن را (باز) مَگيريد. آيا آن [مهر] را با تهمت و گناهى آشكار (باز پس) مىگيريد؟»[12] «قنطار» به معنای مال فراوان است که مقدار آن دستکم تا چهار هزار دینار گفتهاند[13].
مهر عطیه است نه قیمت
برخی با توجه به فرضیههای ذهنی خود و یافتههای تحمیل شده بر تاریخ[14]، بر این باورند که دادن مهریه به زن از سوی شوهر به معنای پرداخت قیمت زن و خریدن او است، به ویژه اینکه در دریافت مهر پای پدر و مادر دختر نیز در میان است و هر کدام خود را صاحب بخشی از مهر و شیر بها میدانند.
باید دانست که شیر بها نه مهر است و نه بخشی از مهر و چنانچه مبلغی به عنوان شیر بهاء جزء مهر قرار گیرد و پدر شریک دختر در دریافت مهریه قلمداد شود، از نظر شرعی و قانونی تنها مقدار مهر صحیح و بقیه باطل است، و اگر از روی طیب خاطر مبلغی یا هدیهای به این عنوان به پدر یا مادر دختر پرداخت، تا عین مال باقی است میتواند پس بگیرد[15].
اما در رابطه با اصل مهر، حق این است که ریشة مهر از جای دیگر و برای چیز دیگراست. ریشة مهر را باید در سیستم آفرینش زن جستجو کرد که از سیستم آفرینش مرد متفاوت است. برخی تفاوتها عبارت است از:
1. در مرد عشق و طلب وجود دارد، و در زن جمال و غنا.
2. زن از مرد شهوانیتر، ولی در مقابل آن مرد تواناتر است.[16]
3. مرد شهوت کمتری دارد، ولي در برابر آن توان خودداری ندارد.
4. زن در پرتو آزرم و عفت درونی خود میداند که عزت و
احترام او در این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد، بلکه باید کاری کند که مرد را به آستانة خود بکشد، و مردان را به رقابت با یکدیگر وا دارد.
5. در طول تاریخ ثابت شده است که تأثیر زن بر مرد، از تأثیر مرد بر زن بیشتر بوده است. بسیاری از هنرنماییها، دلیریها، نبوغها، موفقیتها و حتی پیروزی در جنگها و... برخاسته از اثر بخشی همین قدرت است[17].
با توجه به ويژگي طلب و تقاضا و فقدان توانایی لازم برای کنترل خود، و نیز تاثیرپذیری مرد از زن از یک سو، و زیبایی و غنا، قدرت کنترل، آزرم و حیا، ربایش و قدرت اثر بخشی زن از سوی دیگر، توانسته است مرد را به پیشکشی هدیهای به نام مهر وادار سازد.
از سوی دیگر دریافت مهر توسط زن، خود پشتوانههای مالی برای استقلال وی در دوران زندگی مشترک به شمار میرود و به هنگامی که مرد سرناسازگاری نهاد و زمینة آزار زن را فراهم کرد، ابزار خوبی برای کنترل وی میباشد؛ چرا که اگر تاکنون مهریه را پرداخت نکرده است، به خاطر بار مالی نمیتواند زور بگوید، و اگر پرداخته است، زن میتواند با هزینه کردن آن (فدیة طلاق خلع و مبارات) به خواست خود برسد، و به هنگام جدایی که بخشی از عمر زن گذشته و سرمایة جوانی و زیبایی خود را از دست داده، خسارتی که بر روح و تن وی وارد شده، تا حدي جبران ميكند و وسیلهای برای تأمین زندگی آیندة او خواهد بود.
پینوشتها:
[1]. در روایات بیشتر دو تعبیر مهر و صداق به کار رفته است.
[2]. نساء/ 4.
[3]. نساء/ 24.
[4] . مفردات راغب، واژه «صدق، نحل، اجر و فرض».
[5]. احزاب/ 49.
[6]. بقره/ 236.
[7]. ر.ک: جواهر الکلام، ج 31، ص 55.
[8]. ر.ک: تحریر الوسیله، ج 2، ص 297.
[9]. ممکن است اختیار تعیین مهر به مرد و یا شخص سومی داده شود که در این صورت، هر آنچه معين كنند مهر خواهد بود، ولي اگر اختيار تعيين به زن واگذار شود، نميتواند بيش از مهرالسنه (500 درهم) تعيين كند. (ر.ك: تحرير الوسيله، ج2، ص 300). در اين مورد بين فتواي فقها و قوانين مدني اختلاف است؛ زيرا قانون تا مهرالمثل را اجازه ميدهد. (قانون مدني، مادة 1090.)
[10]. بقره/ 237.
[11]. بقره/ 229.
[12]. نساء/ 20.
[13]. مصباح المنیر، ماده «قطر» و نیز تفسیر نمونه، ج 2، ص 340.
[14]. شاید این ذهنیت از داستان ازدواج موسی7 با دختر شعیب ناشی شده باشد. اینان تاریخچه مهر را به چند دوره تقسیم کردهاند که عبارتاند از: دورة مادرشاهی و طفیلی بودن مرد، دورة پدر شاهی ولی با ربودن دختر از قبیله دیگر که مهری در کار نبود، دورة کار برای پدر دختر و دورة پیشکشی هدیه و ظهور مهریه. (ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 194.)
[15] . ر.ک: تحریر الوسیله، ج 2، ص 299.
[16]. اگر چه دانشمندان میگویند مرد از زن شهوانیتر است، اما طبق روایات شهوت زن نه برابر شهوت مرد است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 40، ص 225 و مستدرک الوسائل، ج14، ص 428.)
[17]. اقتباس از کتاب نظام حقوق زن در اسلام، ص 198.