- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: الفاظ قرآن از پیامبر (تجربه دینی نبوی) است یا خدا؟
- بازدید: 2812
پرسش
الفاظ قرآن از پیامبر (تجربه دینی نبوی) است یا خدا؟
پاسخ
درآمد
وحی اسلامی دو نوع است، یکی گفتاری و ارتباط زبانی که تبلور آن قرآن مجید است که «الفاظ» و «محتوای» آن از سوی خداست و دیگری گزارهای (تجربه وحیانی) است که حقایق، محتوا و مضمون آن از سوی خداست ولی الفاظ و جملهبندی آن به زبان پیامبر است؛ مانند: الهامات، احادیث قدسی، رؤیاها و... .
برخی معاصران، وحی قرآنی را از نوع تجربهی وحیانی و الهامی دانسته و معتقدند وحی همان علایم مرموزی است که بر ذهن و شعور پیامبر9 نقش میبندد و آنچه مهم است، فهم پیامبر از آن رموز است و پیامبر پس از درک آن علایم، با زبان خود به مخاطبان خویش انتقال میدهد[1].
قبل از آن که به بررسی و تحلیل تجربهی وحیانی بپردازیم؛ لازم است تعریف دقیقی از تجربه وحیانی و اصل وحی و وحی در قرآن ارایه شود.
وحی
«وحی» در لغت به معنای نوشتن، اشاره، پیام، الهام، کلام خفی[2]، نوشته و کتاب... آمده است[3] و در اصطلاح، وحی اشارهای تند و سریع (پنهانی) است که با کلماتی مرموز و غیر صریح و گاهی با صداهای نامعلوم، یا با اشاره به وسیله بعضی از اعمال و حرکات و نیز از طریق کتابت انجام میگیرد[4].
وحی در قرآن به چهار معنا به کار رفته است.
1. اشاره پنهانی؛[5]
2. هدایت غریزی؛[6]
3. الهام (سروش غیبی)؛[7]
4. وحی رسالی؛[8]
با توجه به این معانی، عنصر «خفا» و «سرعت» در هریک از آنها نهفته است و در بعضی، صرف گزارهی غیر زبانی مد نظر است، الهام (سروش غیبی) و در بعضی از آیات به معنای ارتباط زبانی و گفتاری آمده، که بدان خواهیم پرداخت.
تجربه وحیانی
اصطلاح «تجربه»[9] در گذشته، به معنای «آزمون و امتحان کردن» بوده، و معنای «فعلی» داشته است، ولی از قرن هفدهم به بعد، معنای «انفعالی و واکنشپذیری» به خود گرفته، سرلوحه تجربیات دینی و عرفانی گردید.
«تجربه وحیانی یا دیدگاه گزارهای»، برداشت متکلمان مسیحی در قرون وسطی، از وحی بوده است. این نظریه به این معنا است که وحی گونهای از انتقال اطلاعات است و انتقال این اطلاعات در پی ارتباط میان پیامبر و خدا صورت میگیرد و از زبانهای طبیعی مستقل بوده، و پیامبر آن حقایق را در قالب زبان خود درآورده است. این مواجهه پیامبر با خدا یا فرشتهی وحی، «تجربه دینی» است؛ چون با دریافت وحی همراه است؛ در اصطلاح آن را تجربه وحیانی مینامند[10].
بنابراین، تجربه وحیانی، اولاً یک رویکرد دردنیای مسیحیت و یهودیت است و ثانیاً نزول وحی در قالب علایم و رموز غیر زبانی است.
اسلام و تجربه وحیانی
از پیامبر اکرم9 دو نوع بیان به ما رسیده است:
اول) بیانی که در قالب آیات قرآنی است. که وحی و انشا، ترتیب و جمله بندی، الفاظ، محتوا و حقایق آن از سوی خدا است و عقل و ذهن بشری ـ حتی پیامبر ـ در متن آن دخیل نبوده است.
دوم) بیانیکه مضمون و محتوای آن از سوی خداوند بوده و پیامبر اکرم9 آن حقایق را در قالب زبان خود به دیگران منتقل کرده است؛ مانند: الهامات و سروش غیبی، رؤیاها، حدیث قدسی و حدیث نبوی[11] و... که همه آنها وحی بودند؛ چون از زبان پیامبر صادر شده است: (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)[12] همه بیانات پیامبر از وحی سرچشمه میگیرد؛ از این رو در الفاظ و جملهبندی حدیث قدسی و نبوی اعجاز نیست؛ زیرا ذهن پیامبر، در تنظیم آنها دخالت دارد، به همین سبب جاعلان حدیث توانستهاند حدیثهای زیادی را جعل کنند و با نام حدیث قدسی ترویج دهند، اما قرآن، به سبب الهی بودن و معجزه بودن الفاظ آن، کسی نتوانسته مثل آن، سورهای جعل کند.
بعد از این مقدمه، برای اثبات این نکته که «قرآن ارتباط زبانی و گفتاری خداوند با پیامبر است نه علایم و رموز و الهام» دلیلهای درون دینی و برون دینی را بر میشماریم.
دلایل
1. قرآن، عربی نازل شده است
قرآن ده بار با عبارتهای گوناگون بر نزول عربی قرآن تأکید میکند و میفرماید: (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)[13]؛ ما قرآن را به بان عربی فرستادیم، باشد که در آن تعقل کنید.
علامه طباطبایی; مینویسند: ضمیر «انزلناه» به کتاب باز میگردد و خداوند در مرحله انزال، آن را به لباس زبان عربی پوشانید و این خود یکی از اسرار حفظ و ضبط قرآن است؛ چرا که وحی آن، از مقوله لفظ است، در غیر این صورت، مانند حدیث قدسی، در آن احتمال تحریف و جعل میرفت.[14] «(وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً)[15]؛ این چنین قرآن عربی را به تو وحی کردیم».
همچنین قرآن به صراحت از تکلم خدا با حضرت موسی7 یاد میکند و میفرماید: «(وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً)[16]؛ خداوند با موسی سخن گفت، سخن گفتنی».
«تکلیم» یعنی برقرار کردن ارتباط زبانی؛ و خدا نیز با حضرت موسی7 ارتباط زبانی برقرار کرد.
2. عصمت در تبلیغ
یکی از ضروریات مکتب شیعه، عصمت پیامبران است و برای پیامبر9 سه نوع عصمت بیان شده است.
الف) عصمت در معصیت؛
ب) عصمت در تلقی وحی؛
ج) عصمت در تبلیغ[17].
پیامبر موظف است در وحی قرآنی، همان چیزی که به او وحی شده است بیان کند و حق اضافه و کمکردن و تحریف آن را ندارد: «(اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ)[18]؛ آنچه از كتاب (قرآن) به سوى تو وحى شده بخوان».
آیا از دیدگاه تجربه وحیانی، عصمت و تبلیغ را میتوان اثبات کرد؟ آیا میتوان اثبات کرد؟ آیا میتوان اثبات کرد که پیامبر9 تمام آن علایم را به زبان عربی واژهسازی کرده است؟ قطعاً در این دیدگاه، عصمت در تبلیغ پیامبر9 زیر سؤال میرود که با ضروریات دین سازگار نیست.
3. تحدی (به مبارزه طلبیدن)
یکی از علتهای حفظ و مصونیت قرآن، الهی بودن الفاظ آن است، و اگر دست بشر در تدوین آن دخالت داشت، احتمال تحریف، جعل و دسیسه در آن بود (مانند احادیث) و بشر میتوانست همانند آن کتابی به رشته تحریر درآورد؛ خداوند برای اینکه الهی بودن الفاظ را اثبات کند، همه افرادی را که بودند یا در آینده خواهند آمد، به مبارزه طلبید. و فرمود[19]:
«و اگر از آنچه كه بر بنده خود (= پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد، پس اگر راست گوييد سورهاى از همانندش بياوريد، و گواهانتان را كه جز خدايند، فرا خوانيد.»[20] چهارده قرن از نزول قرآن و مبارزهطلبی آن گذشته است، و هنوز نتوانسته سورهای همانند قرآن بیاورد.
4. شخصیت پیامبر9
با بررسی شخصیت رسول خدا9 قبل از بعثت، در مییابیم که ایشان فردی امی و درس ناخوانده بوده و بر نوشتن و خواندن توانایی نداشته است و این مطلب در میان مردم حجاز مشهود بوده است[21] و تجربههایی در حوزه سیاست و حکومت، مبارزهطلبی، فعالیتهای دینی... در عمر چهلساله او نبوده است و این خود دلیل بر معجزهبودن قرآن و الهی بودن الفاظ آن است که از زبان فردی امی صادر شد و نمیتواند ساخته ذهن او باشد و قرآن نیز به این موضوع اصرار میورزد و میفرماید: «و پيش از اين (قرآن) هيچ كتابى نمىخواندى [و پيروى نمىكردى] و با دست راستت آن را نمىنوشتى...»[22] و در جای دیگر میفرماید: «او كسى است كه در ميان درس ناخواندگان فرستادهاى از خودشان برانگيخت؛ كه آياتش را بر آنان مىخواند.»[23]
5. نظم، نثر، فصاحت و بلاغت قرآن
بیشتر دانشمندان، اعجاز قرآن را ذاتی میدانند نه ظاهری و به ویژگیهایی مانند فصاحت، بلاغت بسیار والایی آن، نظم بدیع، خبر دادن از غیب، بلندی معنا و عمق مطالب و... به عنوان وجوهی از اعجاز اشاره میکنند، تا جایی که جلالالدین سیوطی[24]، 35 وجه از آن را بر میشمارد.
درست است که خداوند از الفاظ و واژههای عربی برای انتقال مقاصد خود بهره گرفته است؛ ولی مهم، نظم، ترتیب، فصاحت و بلاغت آن است[25] و اگر بر فرض کسی که (مانند پیامبر یا افراد دیگر) بر ماده (واژهها و اصطلاحات) قدرت دارد؛ این قدرت او دلالت ندارد که او بر ترکیب جملات نیز توانایی داشته باشد. از این رو میفرماید: «(أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِاللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً)[26]؛ و آيا در قرآن تدبّر نمىكنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غيرخدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مىيافتند.» با وجود گذشت چندین قرن، دانشمندان امروز نیز این کتاب را معمولی و بشری نمیدانند.
«لورا واکسیا واگیری» استاد دانشگاه ناپل میگوید: «مادر این کتاب (قرآن)، گنجینهها و ذخایری از علوم میبینیم که فوق استعداد و ظرفیت با هوشترین اشخاص و بزرگترین فیلسوفان و قویترین رجال سیاست و قانون است. به این دلیلکه قرآن نمیتواند کار یک مرد تحصیلکرده و دانشمند باشد.»[27] در نتیجه نمیتوان گفت که الفاظ قرآن، مکتوب بشری و وحی قرآنی تجربه وحیاتی است.
کلام خداوند و تجلّی آن در قرآن
پرسشی در اینجا مطرح میشود که اگر وحی خدا بر پیامبر لفظی باشد، پس باید اعتراف کنیم که خداوند سخن میگوید؛ در حالی که خدا ماده و جسم نیست که سخن بگوید.
پاسخ
تکلم، یکی از صفات ثبوتی و فعل خداوند است که علما نسبت به آن اجماع دارند[28] و آن چه مورد اختلاف است کیفیت تکلم است که از قرن دوم هجری به بعد میان فلاسفه و متکلمان اختلاف بوده است. حتی در زمان مأمون خلیفه عباسی و امام هادی7 این اختلاف به اوج خود رسید[29] و فارابی[30] و ابنسینا[31] با دیدگاه فلسفی خود، و متکلمان با دیدگاه کلامی خود، در این زمینه اختلاف نظر دارند. ما در اینجا به اختصار به بیان کیفیت تکلم خود میپردازیم.
معنای تکلم و سخن گفتن بشر عبارت است از این که زبان با اصطکاک خود به مخارج حروف، در فضای دهان موج پدید میآورد و صدایی به نام کلمه و کلام شنیده میشود[32]. ولی این امور، حقیقت تکلم نیست. معنای حقیقی تکلم، ظهور معانی نهانی از یک وجود آشکار است. به عنوان مثال اگر پزشکی یا نقاشی، یا خوشنویسی با زبان و الفاظ «ما فی الضمیر» خویش را اظهار کنند و کمال ناپیدای خود را آشکار نمایند و بگویند من طبیبم یا نقاشم و یا خطاطم، آنها در این صورت متکلم هستند.
اما اگر شخصی با زبان و لفظ، چیزی نگوید، ولی بیماری را معالجه کند یا نقشی زیبا بنگارد و یا خط خوشی بنویسد، باز هم متکلم خواهد بود، زیرا «ما فی الضمیر» خود را، به زبان فعل و عمل در آورده و فصیحتر و موثرتر از اول، مقام طبی، نقاشی و خطاطی خویش را اظهار کرده است.
بنابراین، معنای حقیقی تکلم، اظهار کمال موجود در باطن است، چه به واسطه لفظ باشد و یا بدون لفظ، به عبارت دیگر به دو قسم است: یک معنای ظاهری که به واسطه الفاظ تحقق مییابد و دیگری تکلم حقیقی که همانا اظهار کمال ناپیدای خویشتن است.
البته از آنجا که انسان، از اظهار «مافی الضمیر» خود بدون لفظ و عبارت ناتوان است، خداوند به او سخن گفتن را تعلیم داده است[33]، تا به الفاظ صورت و کلمات متوسل شوند و به آسانی بتوانند برای یکدیگر نیازها، خواستهها، اندیشهها و مطالب پنهانی و «ما فی الضمیر» خود را اظهار نمایند.
اما سخن خداوند و کلام او، از نوع کلامی نیست که با ترکیب صدا به وجود آید. زیرا صدا از صفات ممکنات است. معقول نیست که خداوند به آن متصف شود. حق تعالی فقط به صفات وجود، بماهو وجود متصف میگردد. محال است که خداوند به صفات ممکن، متصف شود بلکه این اوصاف از او سلب میشود[34].
به تعبیر دیگر اینکه خداوند متکلم است در اجسام حرف و صوت ایجاد میکند، چنانکه با موسی7 تکلم کرد[35] و درخت، کوه و... صورت و حرف ایجاد نمود و با فرشتگان که خداوند سخن میگوید نیز به همین معنا است.[36]
علامه طباطبایی; در اینباره مینویسند: سخنگفتن خداوند با فرشتگان، با «قول» است. حقیقت قول، و اثر و خاصیت آن، فهماندن معنای مقصود است. صدور قول از خداوند عبارت است از ایجاد امری که دلالت بر معنای مقصود داشته باشد که در امور تکوینی، چیزی را که خداوند آفریده هم موجود و مخلوق است و هم قول خداوند است؛ زیرا با وجود خود، بر ارادهی پروردگار دلالت میکند.
پس قول خداوند در امور تکوینی و در مورد فرشتگان، همان فعل، یعنی ایجاد خداوندی است. و آن، همان وجود و همان خود شیء است. اما در غیر امور تکوینی مانند سخن گفتن با انسان، قول عبارت است از ایجاد صوت از طرف صاحب قول، و شنیدن آن از طرف مقابل.[37]
اما درباره قرآن باید گفت: آن چه از آیات و روایات استفاده میشود قرآن از لوح محفوظ بر پیامبر اکرم9 نازل شده است.
«(وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ)؛[38] و قطعاً در نوشته اصلى (= علم الهى) نزد ما بلند مرتبهاى حكمتآميز است.»
«(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ)[39]؛ قطعاً آن (قرآن) خواندنى ارجمندى است، در كتاب پنهان (علم الهى)»
از ابنعباس نقل شده است که قرآن از لوح محفوظ به بیت المعمور و از آن جا در مواقع گوناگون بر پیامبر9 نازل شده است[40].
آنچه از آیات و روایات به دست میآید واژه لوح محفوظ است؛ آیا کتاب است یا نوشتهای بر لوحی یا چیز دیگری؟ برای ما مبهم است؛ هرچه هست از طرف خداوند خلق و ایجاد شده و از آنجا بر پیامبر9 نازل شده است.
آنچه در قرآن درباره کیفیت نزول وحی الهی بیان شده این است:
«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ؛[41] و براى هيچ بشرى (شايسته) نباشد كه خدا با او سخن گويد، جز به وحى (مستقيم) يا از پشت مانعى يا فرستادهاى (از فرشتگان) بفرستد، و با رخصت او آنچه را بخواهد وحى مىكند؛ [چرا] كه او بلند مرتبهاى فرزانه است.»
با توجه به آیه فوق، خداوند به یکی از سه طریق به پیامبر9 وحی کرد؛ نخست، وحی مستقیم و القای مستقیم، که بدون واسطه بر پیامبر9 نازل میشد؛ دیگر، خلق و ایجاد صوت و رسیدن صدای وحی به گوش پیامبر9 که ظاهراً در معراج اینگونه بوده است؛ و سوم القای وحی به وسیله فرشته وحی.
از این سه طریق میتوان نتیجه گرفت وحی مستقیم و بدون واسطه، از نوع وحی القایی و گزارهای و اشارهای و رمزی است و تبلور آن در احادیث قدسی و نبوی و تفسیری میباشد. اما وحی به صورت خلق و ایجاد صوت و رساندن آن به گوش پیامبر9 و یا از طریق فرشته وحی میتوان آن را لفظی و نزول آن را از اعلا به سفلی (از بالا به پایین) با پوشش زبان عربی دانست: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛[42] ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم، باشد که در آن تعقل کنید. «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى؛[43] و من تو را برگزيدم؛ پس به آنچه وحى مىشود، گوش فرا ده.»
از امام جعفر صادق7 حکایت شده: وقتی جبرئیل بر پیامبر9 وارد میشد، رخصت میطلبید، و همچون بندگان در مقابل پیامبر9 مینشست (و وحی الهی را بر پیامبر میخواند)[44]
علامه حلی; مینویسد: «خداوند لوحی در آفرید و اوامر و نواهی و آیات قرآن در آن ثبت شد و جبرئیل در آن نظر میکرد و آن الفاظ آیات قرآن را برای پیامبر9 ارسال مینمود»[45]
علاوه بر موارد فوق، دیدگاه افعال گفتاری خدا با پیامبر9 از طرف فیلسوف مشهور زبان، جی. ال. آستین (J.L.Astin) در قرن بیستم مطرح شده است و ارکان این نظریه خدا، پیامبر9، فعل گفتار و فعل ضمن گفتار است؛ و قایل هستند که وحی، سرشت زبانی دارد و پیامبر با خدا ارتباط زبانی برقرار کرده است[46].
پینوشتها:
[1]. «معرفت وحیانی»، حبیب اله پیمان، نشریه آفتاب، شماره 20.
[2]. کتاب العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی، ج3، ص 2519.
[3]. الصحاح، جوهری، ص 2519.
[4]. مفردات الفاظ القرآن، محمد راغب اصفهانی، ماده وحی.
[5]. مریم / 11.
[6]. نحل / 68 و 67.
[7]. قصص/7.
[8]. شوری/7.
[9]. Experience.
[10]. تجربه دینی و مکاشفه عرفانی، محمدتقی فعالی، ص 339، کیث یندل، تجربه دینی، ترجمه ماشاء الله رحمانی، نقد و نظر، ش 22ـ24، ص 247، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، وحی و افعال گفتاری، علیرضا قائمی نیا، انجمن معارف اسلامی، قم، چ 1، 1381، ص 47ـ49.
[11]. مجله معرفت، ش 60، آیت الله معرفت، ص 8 ـ 13.
[12]. نجم/4.
[13]. یوسف/2.
[14]. المیزان، علامه طباطبایی، ج 11، ص 101.
[15]. شوری/7.
[16]. نساء/164.
[17]. المیزان، ج2، ص 134.
[18]. عنکبوت/ 45.
[19]. ر.ک: قرآن شناسی، محمدتقی مصباح یزدی، ج 1، ص 95 ـ 108.
[20]. بقره / 23.
[21]. تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 95 ـ 108.
[22]. عنکبوت / 48.
[23]. جمعه / 2.
[24]. ر.ک: معترک اقران فی اعجاز قرآن، جلال الدین سیوطی، ص 387.
[25]. ر.ک: قرآن در قرآن، جوادی آملی، ج 1، ص 165 ـ 166.
[26]. نساء / 82.
[27]. به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 138.
[28]. المیزان، ج 2، ص 448 و 449.
[29]. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 606.
[30]. مجموعه رساله فارابی، مقاله فی معنی العقل، ص 49.
[31]. ر.ک: الشفاء، ابنسینا، الطبیعات کتاب النفس، مرعشی نجفی، ص 39 ـ 40.
[32]. راه خداشناسی و شناخت صفات او، جعفر سبحانی، ص 466.
[33]. علمهالبیان، رحمن / 4.
[34]. فلسفه و کلام اسلامی، محمد رضا مظفر، ترجمه محمد محمد رضایی، ابوالفضل محمودی،
ص 75.
[35]. اعراف / 143.
[36]. حکمت الهی عام و خاص، مهدی الهی قمشهای، ص 285 ـ 287.
[37]. المیزان، ج 2، ص 448 ـ 449 با تلخیص؛ ر.ک: معارف قرآن در المیزان، سید مهدی امین، ج 3، ص 58 ـ 585؛ و آموزش کلام اسلامی، خداشناسی، محمد سعیدی مهر، ج 1، ص 269 ـ 270.
[38]. زخرف / 4.
[39]. واقعه / 77.
[40]. تفسیر طبری، ج 2، ص 85؛ کافی، ج 4، ص 628.
[41]. شوری/ 51.
[42]. یوسف / 2.
[43]. طه / 13.
[44]. بحارالانوار، علامه مجلسی، ص 270 و امالی صدوق، ص 31.
[45]. باب حادی العشر، علامه حلی، ترجمه شهرستانی، ص 82، و ر.ک: دلایل صدق، محمد حسن مظفر، ترجمه از محمد سپهری، ج 1، ص 173 ـ 186.
[46]. وحی و افعال گفتاری، علیرضا قائمی نیا، ص 68 ـ 90.