پرسش:
قرآنكريم براي انتخاب و گزينش مديران چه راهكارهايي دارد و علم مديريت چه ميگويد؟
پاسخ:
يكي از صاحبنظران علم مديريت مينويسد:
«در هر جامعهاي بايد تلاش بر آن باشد كه حتي الامكان مديران با تجربه و مفيد در جايگاه خود حفظ و ثباتشان تضمين گردد، زيرا تغيير مداوم مسئولان بسيار مضر بوده و هر فرد جديدي بايد حدود يك سال زيركانه و با دقت كار كند تا مجموعة خويش و نيروهاي آن را بشناسد، خلأها را به خوبي تشخيص دهد و سرانجام راه و روش درست عمل كردن را به دست آورد. اين مدت در حقيقت زمان كارآموزي مدير بوده و تصميمگيريها و حركتهاي ناپخته فراواني خواهد داشت؛ در نتيجه مجموعه از پويايي و حركتهاي سالم به گونهاي بايسته برخوردار نخواهد بود.
اگر مديري داراي ضعفي بود بايد با تذكر و راهنمايي و يا تغيير بعضي از همكارانش در اصلاح مديريت او كوشيد و حتيالامكان از تغيير آن احتراز جست؛ اما در مواردي كه وجود مدير در مسند كار كاملاً مضر تشخيص داده شد، بايد جهت تغيير او اقدام كرد. نظير اين امر در چند مورد در نهجالبلاغه ديده ميشود كه حضرت با اطلاع از خطاي واليان براي آنان نامه نوشتند و به عملكردشان تذكر دادند... و با تذكر و راهنمايي و اندرز مسأله را فيصله ميدهند و در مواردي هم اميرالمؤمنين علي7 به بركناري فرماندار خويش اقدام ميكنند كه شيوه بركناري آنان بايد مورد دقت قرار گيرد...»[1].
قرآن يكي از اهداف مهم مديريت را تعليم و تربيت و آموزش و پرورش افراد ميداند «از اينرو وظيفه مديران از نظر قرآن پس از شناخت نقاط ضعف، ساختن و اصلاحكردن است، نه كندن و كنارگذاشتن مديريت قبلي» و خداوند متعال ميفرمايد: (ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ)[2]؛ «با حكمت و پندِ نيكو، به راه پروردگارت فرا خوان و با آنان به آن (شيوهاي) كه نيكوتر است، مناظره كن!»
اين آيه دستوري است براي مديران كه چگونه با مجموعه زير دست برخورد كنيد، كه ميتوان افراد را با:
1. حكمت؛ 2. موعظهي نيكو؛ 3. مجادله احسن به حق دعوت كرد.
واژه«رب» در «سبيل ربك» بُعد ربوبيت خداوند را مطرح ميكند كه اشاره دارد به اين مطلب كه اين گونه برخورد كردن با افراد در مسير تربيت است نه تخريب، و تربيت هم، كه از اهداف اصلي مديران ميباشد.
و تنوع اين ابزار اعم از سخن حكمتآميز و موعظههاي نيكو و روش مجادلهي احسن به خاطر تنوع روحيات و نگرشها و ظرفيتهاي افراد ميباشد كه مدير موفق آن است كه با هر شخصي از دري وارد شود و راه ورود به شخصيت پر رمز و راز و پيچيده افراد را بشناسد تا بتواند با اين ابزار در او تأثيرگذار باشد.
مديران قرآني برخوردهاي عجولانه و شتابزده انجام نميدهند و با سعه صدر و صبوري لازم برخورد ميكنند تا پخته شود خامي و اگر مدير به يقين برسد كه شخصي از افراد مجموعه تحت فرمان او، بعد از تذكرات و تلاشهاي مورد نياز تغيير در او ايجاد نشد و صلاحيت لازم را احراز نكرد و براي مجموعه صلاح نيست كه اين شخص را در خود نگه دارد او را «عزل» ميكند. و بديهي است كه روش عزل افراد نيز بايد در مسير تربيت آنها باشد تا از اهداف مديريت دور نشويم.
اهميت گزينش افراد
در قرآن معيارها و راههاي گزينش افراد مطرح شده است و به آن اهميت خاصي داده شده است زيرا بخش عمده موفقيت مديران در چگونگي عزل و نصب مديران رقم ميخورد، چنانچه وقتي طالوت به عنوان رهبر و مدير براي بنياسرائيل برگزيده شد عدهاي از مردم اعتراض كردند و خود را شايسته آن مقام دانستند و گفتند:
(... وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ)[3]؛ «... و حال آنكه ما از او [نسبت] به حكومت، سزاوارتريم، و [به او] از حيث مال، گشايشي داده نشده است؟!» در اين آيه افراد مال و ثروت خود را ملاك برتري ميدانستند و در آيات ديگر به مال و كثرت[4] فرزند و... اشاره دارد.
ولي قرآن معيارهاي واهي و اعتباري مانند مال و ثروت را نميپذيرد و براي مديريت تخصص[5] و تعهد[6] را ملاك شايستگي ميداند.
كه در اينجا راهها و معيارهاي گزينش را از نگاه قرآن بر ميشماريم:
ضوابط گزينش مديران در قرآن
از آيات 37 تا 43 سوره طه چند اصل گزينشي بدست ميآيد كه قبل از بيان آنها آيات آن را مرور ميكنيم و بعد ضوابط را نام ميبريم و براي هر كدام شواهد ديگري از قرآن ميآوريم:
بعد از اينكه موسي از خداوند درخواستهايي نمود خداوند به او پاسخ داد: «فرمود: اي موسي هر آنچه را خواستي به تو داده شد، و ما بار ديگر تو را مشمول نعمت خود ساختيم... ، آن زمان كه به مادرت آنچه لازم بود الهام كرديم...» كه: «او را در صندوقي بيفكن و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگيرد!» و من محبتي از خود بر تو افكندم تا در برابر ديدگان (= علم) من، ساخته شوي (و پرورش يابي)! در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكي كاخ فرعون) راه ميرفت و ميگفت: «آيا كسي را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت كند (و دايه خوبي براي او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگين نگردد و تو يكي (از فرعونيان) را كشتي، اما ما تو را از اندوه نجات داديم! و بارها تو را آزموديم پس از آن، سالياني در ميان مردم «مدين» توقف نمودي؛ سپس در زمان مقدر (براي فرمان رسالت) به اينجا آمدي، اي موسي! و من تو را براي خودم ساختم (و پرورش دادم)! اكنون تو و برادرت با آيات من برويد، و در ياد من كوتاهي نكنيد!»[7]
چند ضابطه عمده براي گزينش از اين آيات به دست ميآيد كه عبارتند از: 1. آزمايش؛ 2. توجه به سوابق؛ 3. تربيت و «كادر سازي».
و اينك توضيح اين ضوابط.
اول: آزمايش و امتحان
يكي از اصوليكه خداوند براي گزينش افراد براي مديريتهاي متفاوت به كار ميبرد، اصل امتحان و آزمايش ميباشد كه نمونههايي از آن را ذكر ميكنيم:
الف. در آياتي كه گذشت، خداوند متعال به حضرت موسي ميفرمايد: (وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً)[8]؛ «و بارها تو را آزموديم». و چون از اين آزمايش سربلند خارج ميشود حضرت حق مقام نبوت و رسالت را به او ميدهد.
ب. خداوند در مورد حضرت ابراهيم ميفرمايد:
(وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)[9]؛ «و (ياد كنيد) هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتي آزمايش كرد و (او به خوبي كارِ) آزمايشها را تمام كرد، [خدا به او] فرمود: «در واقع من تو را امام [و پيشواي] مردم قرار دادم.» [ابراهيم] گفت: «و از نسل من (نيز اماماني قرار بده.)» [خدا] فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نميرسد»».
بررسي واژههاي آيه
1. منظور از كلمات چيست؟
از بررسي آيات قرآن و اعمال مهم و چشمگيري كه ابراهيم انجام داد و مورد تحسين خداوند قرار گرفت چنين استفاده ميشود كه مقصود از «كلمات» يك سلسله وظايف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص، همه آنها را به عاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:
ـ بردن فرزند به قربانگاه و آمادگي جدي براي قرباني او به فرمان خدا.
ـ بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بي آب و گياه كه حتي يك نفر هم سكونت نداشت.
ـ قيام در برابر بتپرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخي.
ـ قرار گرفتن در آتش و حفظ خونسردي كامل همراه با ايمان.
ـ مهاجرت از سرزمين بتپرستان و پشت پا زدن به زندگي خود و رفتن به سرزمينهاي دوردست براي اداي رسالت خويش.
ـ و مانند اينها[10].
به راستي هر يك از آنها آزمايشي بسيار سنگين و مشكل بود، اما او با قدرت و نيروي ايمان از عهدهي همه آنها برآمد و اثبات كرد كه شايستگي مقام «امامت» را دارد.
2. منظور از امام چيست؟
براي امامت معاني مختلفي ذكر شده:
الف. «امامت» به معناي رياست و زعامت در امور دنياي مردم (آنچنان كه اهل تسنن ميگويند).
ب. «امامت» به معناي رياست در امور دين و دنيا (آن چنان كه بعضي ديگر از آنها تفسير كردهاند).
ج. امامت عبارت است از تحققبخشيدن برنامههاي ديني اعم از حكومت به معناي وسيع كلمه و اجراي حدود و احكام خدا و اجراي عدالت اجتماعي و همچنين تربيت و پرورش نفوس در «ظاهر» و «باطن» و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است زيرا «نبوت و رسالت» تنها اخبار از سوي خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است. اما در «امامت» همه اينها وجود دارد به اضافه «اجراي احكام» و «تربيت نفوس از نظر ظاهر و باطن» (البته روشن است كه برخي از پيامبران داراي مقام امامت نيز بودهاند).
در حقيقت مقام امامت، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معناي «ايصال به مطلوب» است، نه فقط ارائه طريق. علاوه بر اين هدايت تكويني را نيز شامل ميشود يعني تاثير باطني و نفوذ روحاني امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاي آماده و هدايت معنوي آنها[11].
«امام» از يك سو با نيروي مرموز معنوي خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطني رهبري ميكند و با قدرت علمي خود افراد نادان را تعليم ميدهد و با نيروي حكومت خويش يا قدرتهاي اجرايي ديگر، اصول عدالت را اجرا مينمايد[12].
نتيجه
با توجه به اين كه حضرت ابراهيم به مقام نبوت و رسالت رسيده بودند و بعد از اين كه سربلند از اين آزمايشات خارج شدند به مقام رفيع «امامت» رسيدند، برتري و صحت معناي سوم بر دو معناي قبل روشن ميباشد كه مجالي براي تفصيل آن نيست. آنچه كه به بحث ما مربوط ميشود اين است كه معناي امام را هر كدام از معاني فوق بگيريم با بحث ما كاملاً سازگار است. با توجه به اينكه گفتيم مديريت در جامعه اسلامي در طول مديريت خدا و رسول و ائمه و نايبان آنها ميباشد.
نتيجه اين كه همانطور كه خداوند متعال براي دادن مسئوليتهاي جديد به افراد، آنها را مورد آزمايش قرار ميدهد مديريت قرآني نيز اقتضا دارد كه قبل از گزينش، افراد مورد امتحان قرار گيرند.
ج. در داستان قوم بنياسرائيل و طالوت، خداوند باز براي انتخاب لشكريان مجاهد آزموني چنين مطرح ميكند: (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ)[13]؛ «و هنگامي كه طالوت با لشكريان رهسپار شد، گفت: «در حقيقت خدا شما را بوسيله رودخانهاي آزمايش ميكند؛ و هر كس از آن بنوشد، پس از [پيروان] من نيست؛ و كسي كه از آن نخورد جز كسي كه يك پيمانه را با دستش بر گيرد؛ پس بدرستي كه او از [پيروان] من است و جز اندكي از آنان، [همگي] از آن آب نوشيدند...»». روشن است كه پيروزي هر مجموعهاي به انضباط و ايمان هر چه بيشتر افراد و سربازان، به دستور سرپرست و فرمانده بستگي دارد. اگر افراد نسبت به تشخيص و دستور فرمانده خود ايمان داشته باشند در انجام وظيفه كوتاهي نميكنند.
«طالوت» كه بني اسرائيل را براي جهاد ميبرد بايد بداند كه سربازان وي تا چه اندازه فرمان او را اطاعت ميكنند، مخصوصاً سربازاني كه با ترديد و دودلي رهبري وي را پذيرفته بودند.
از اينرو «طالوت» مأمور ميشود كه به فرمان خدا آنان را به اين ترتيب آزمايش كند: او به آنها خبر ميدهد كه به زودي به نهر آبي ميرسند بايد در عين تشنگي مقاومت كنند و از آن جز كمي ننوشند تا روشن شود آيا اين سربازان كه ميخواهند در برابر شمشير آتشبار دشمن بايستند توانايي تحمل چند لحظه تشنگي را دارند يا خير، كه اكثر آنها از بوتهي آزمايش سالم خارج نشدند![14] اين بود نمونههايي از «آزمايش» قبل از «گزينش» در قرآن، كه به عنوان اصلي از اصول مديريت مورد توجه واقع شده و نمونههاي فراواني در قرآن وجود دارد كه مجال ذكر آنها نيست.
دوم: توجه به سوابق فرد در گزينش
الف. در مورد حضرت موسي كه در اول بحث آياتش[15] را بيان كرديم خداوند متعال براي گزينش حضرت موسي براي مقام رسالت، همه گذشته او را از كودكي تا هنگام گزينش شرح ميدهد و با توجه به همين سوابق درخشان، او را بر ميگزيند. آنچه از مجموعه آيات قبل بر ميآيد اهميت توجه به گذشته فرد در زمان گزينش است و منظور از سوابق، زندگي فردي، كارهاي مهمي كه انجام داده، روحيات، حالات و نيز زندگي خانوادگي اوست.
پرسش مهم:
اينجا پرسشي مطرح ميشود كه آيا ملاك اصلي و مهم، حال كنوني فرد است يا سوابق او؟
پاسخ:
در اين مورد ميتوان قائل به تفصيل شد:[16]
الف. در منصبهاي اصلي، كليدي و مهم ارزيابي دقيق سوابق فرد، داراي اهميت و تأثير است.
تذكر: البته لازم به ذكر است كه وقتي توجه به سابقه مطرح ميشود نبايد گمان شود كه آن اصل است و تواناييهاي فعلي او مهم نيست بلكه قرآن همراه با اين كه توجه به سابقه قبل از خدمت را مورد توجه قرار ميدهد توانمندي و درخشاني استعدادهاي فعلي او نيز را مدنظر دارد.
ب. در منصبهاي عادي و غيركليدي، ملاك حال كنوني فرد است، هر چند در صورت تساوي شرايط، حق تقدم با فرد خوش سابقه است.
اين نكته از آيه زير استفاده ميشود:
(لاَيَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَاللَّهُ الْحُسْنَي وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ)[17]؛ «كساني از شما كه قبل از پيروزي (در راه خدا) مصرف كردند و پيكار نمودند (با ديگران) مساوي نيستند؛ آنان رتبهاي والاتر دارند از كساني كه بعد از (پيروزي در راه خدا) مصرف كردند و پيكار نمودند. و خدا همگان را وعده [پاداش] نيك داده است؛ و خدا به آنچه انجام ميدهيد آگاه است».
اين آيه، خوش سابقگي (پيش از فتح) را مايه بلند مقامي ميداند ولي حال كنوني و نيكوي پس از فتح نيز با وعده نيك خداوندي همراه بوده و مورد تاييد است و البته سابقه خوب، مايه برتري است.
يادآوري
به نظر ميرسد علاوه بر رعايت اين تفصيل، مطلب مهم ديگري مطرح است كه بايد مدنظر باشد و آن اينكه گاهي كارهاي غيرمهم و عادي نيز سابقه قبل از گزينش در آن مهم و سرنوشتساز است كه بايد مورد توجه واقع شود و نيز گاهي در هر شغل، مقام و منصبي متناسب با خودش سوابق قبل از خدمت را بايد لحاظ كرد.
سوم: تربيت و كادرسازي
در آياتي كه اول بحث در مورد حضرت موسي گذشت خداوند متعال در يكجا ميفرمايد: (وَلِتُصْنَعَ عَلَي عَيْنِي)[18] ميفرمايد: «از آن همه فراز و نشيبها) هدف اين بود كه در پيشگاه من و در برابر ديدگان (علم) من پرورش يابي».
صاحب تفسير نمونه مينويسند:
«بدون شك ذرهاي در آسمان و زمين از علم خدا پنهان نيست، و همه در پيشگاه او حاضرند اما اين تعبير در اينجا اشاره به عنايت خاصي است كه خدا نسبت به موسي و تربيت او داشت.»
و در ادامه ميافزايد: گرچه بعضي از مفسران جمله (وَلِتُصْنَعَ عَلَي عَيْنِي) را محدود به دوران شيرخواري او دانستهاند، ولي اين جمله معناي وسيعي دارد و هرگونه پرورش و تربيت و ساخته شدن موسي را براي حمل پرچم رسالت با عنايت خاص پروردگار شامل ميشود[19].
و در مورد ديگر از اين آيات ميفرمايد:(... وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي...)[20]؛ «و تو را براي خودم ساختم».
راغب ميگويد: «اصطناع» از ماده «صنع» به معناي اصرار در پرورش و اقدام موكد براي اصلاح چيزي است[21].
آري، «من تو را براي خودم پرورش دادم و ساختم!» براي وظيفه سنگين دريافت وحي، براي قبول رسالت، براي هدايت و رهبري بندگانم، تو را پرورش دادم و در كورانهاي حوادث آزمودم و نيرو و توان بخشيدم و اكنون كه اين ماموريت بزرگ بر دوش تو گذارده ميشود از هر نظر ساخته شدهاي. من تو را از هر نظر اصلاحكردم گویي براي خودم ميخواهم و اين محبتآميزترين سخني است كه خداوند در حق اين پيامبر بزرگ فرمود[22].
نتيجه
اين آياتي كه بيان شد نمونهاي از اين فرهنگ قرآني ميباشد وگرنه نمونههاي فراواني در قرآن وجود دارد.
از اين مجموعه مباحث معلوم ميشود كه مديران بايد براي گزينش افراد به امرِ تربيتِ قبل از گزينش بپردازند و به تعبير مهمتر عضوسازي كنند به جاي عضو يابي؛ زيرا از عضوسازي، كارها به موفقيت مينشيند، به ويژه براي پستهاي مهم مانند معاونت يا حتي جانشيني مدير بايد در طول خدمت، افرادي را براي پستها و مقامهاي بالاتر پرورش داد تا به هنگام بازنشستگي يا غيبت مديران، مجموعه دچار اختلاف و ضعف نشود.
چهارم: ضابطه به جاي رابطه
قرآن كريم ويژگيهايي مانند: ايمان به هدف و ارزش كار[23]، تعهد[24] و تخصص و آگاهي[25]، نرمخويي و مهرباني[26]، مشورت[27]، قاطعيت[28] و شجاعت، ارتباط معنوي با خدا[29]، شرح صدر[30]، تقسيم كار و تنظيم وقت[31]، بيان شيوا و رسا[32] و... را براي مديران لازم ميداند و افرادي كه اين ويژگيها را داشته باشند شايستهي احراز آن مقام ميداند؛ و اين روش قرآن نظام «شايسته سالاري» را معرفي ميكند و از اينكه پستها، مقامها و مديريتها با ويژگيهاي موهوم و اعتباري مانند مال و ثروت، نسبت قبيلهاي و فاميلي و... كسب شود به شدت مخالفت ميكند و اين اصل را با تعابير مختلف در آيات گوناگون بيان ميكند از جمله: در مورد حضرت ابراهيم ميفرمايد:
(وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)[33]؛ «و (ياد كنيد) هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتي آزمايش كرد و (او به خوبي كارِ) آزمايشها را تمام كرد [خدا به او] فرمود: «در واقع من تو را امام [و پيشواي] مردم قرار دادم.» [ابراهيم] گفت: «و از نسل من (نيز اماماني قرار بده.)» [خدا] فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نميرسد.»».
ظالم كيست؟!
منظور از «ظلم» در اين آيه تنها ستم به ديگران كردن نيست، بلكه «ظلم» در برابر «عدل»، در اينجا معناي وسيعي دارد و نقطه مقابل عدالت يعني «گذاردن هر چيزي به جاي خودش» ميباشد.
بنابراين «ظلم» آن است كه شخص يا كار يا چيزي را در موقعيتي كه شايسته آن نيست قرار دهند از آنجا كه مقام امامت و رهبري ظاهري و باطني مقام با عظمتي است يك لحظه گناه و نافرماني و سوءپيشينه و دوري از عدالت سبب ميگردد كه لياقت اين مقام سلب گردد، لذا در احاديث حكايت شده كه ائمه: براي اثبات انحصار خلافت بلافصل پيامبر به علي، به همين آيه استدلال ميكردند[34].
وقتي خداوند بعد از فراز و نشيبها و آزمايشات مختلف به حضرت ابراهيم مقام رفيع امامت را ميدهد حضرت ابراهيم اين مقام را براي فرزندان خود نيز طلب ميكند و ميگويد: «وَمِنْ ذُرِّيَتِي...» كه خداوند در اينجا موروثي بودن امامت را ممنوع ميشمارد و ضابطهمند بودن اين مقام را مطرح ميكند.
جمعبندي و نتيجهگيري
از آنچه بيان شد به دست ميآيد كه قرآن يكي از اهداف مهم مديريت را تعليم و تربيت و آموزش و پرورش افراد ميداند. از اينرو وظيفه مديران از نظر قرآن پس از شناخت نقاط ضعف، ساختن و اصلاح كردن است، نه كندن و كنار گذاشتن مديريت قبلي و اين در حالي است كه در مكاتب ديگر هدف «توليد» و «بهرهوري بيشتر» است و براي رسيدن به اين هدف خود همه اصول ياد شده را ناديده ميگيرند؛ البته در مديريت قرآني توليد و بهرهوري بيشتر نيز مدنظر هست ولي با اين تفاوت كه «هدف»، «توليد» نيست، بلكه هدف «تعالي انسان» است و مطلب ديگر اينكه ممكن است در مكاتب ديگر، رسيدن به مديريت و رياست هدف باشد و گاهي افراد براي بدست آوردن اين طعمه تلاشهاي بسيار ميكنند؛ ولي در اسلام به مديريت و رهبري به چشم «امانت» نگاه ميشود كه بايد از اين امانت خوب محافظت شود[35].
در مديريت قرآني در شايسته سالاري «تعهد امانتداري» و «تخصص و آگاهي» هر دو همدوش هم مطرح است ولي در مكانت ديگر خردگرايي و توجه به تخصص افراد مورد توجه ميباشد و هر كه تخصصش بيشتر است شايستهتر ميباشد.
البته بيان مطالب فوق به اين معنا نيست كه همهي «اصول و ضوابط مديريت غربي» به طور كامل مورد قبول ما نيست بلكه قطعاً بخشهايي از آن با فرهنگ قرآن هماهنگ است و مغايرت ندارد مورد قبول ما ميباشد و به ديدهي احترام مينگريم.
معرفي كتاب
براي مطالعه بيشتر رجوع شود به:
1. مديريت از منظر كتاب و سنت، سيد صمصام الدين قوامي.
2. مديريت اسلامي، محمدحسن نبوي.
3. مديريت و فرماندهي در اسلام، ناصر مكارم شيرازي.
4. نگرشي بر مديريت در اسلام، مجموعه نويسندگان.
5. مديريت در اسلام، ولي الله نقيپور فر.
[1]. مدیریت اسلامی، محمدحسن نبوی، ص 96.
[2]. نحل / 125.
[3]. بقره / 247.
[4]. سبأ / 35.
[5]. قصص / 26 و یوسف / 55.
[6]. همان.
[7]. طه / 36 ـ 42.
[8]. طه / 40.
[9]. بقره / 124.
[10]. نمونه، ج 1، ص 437 از تفسیر «المنار» چنین نقل میكند: از ابنعباس حكایت شده كه او آزمایشهای ابراهیم را از آیات مختلف قرآن در چهار سوره به دست آورده كه به سی موضوع میرسد، اما عصارهاش همین بود كه ذكر شد.
[11]. نمونه، ج 1، ص 438.
[12]. همان، ص 441.
[13]. بقره / 249.
[14]. نمونه، ج 2، ص 176.
[15]. طه / 36 ـ 42.
[16]. ر. ك: مدیریت از منظر كتاب و سنت، سید صمصام الدین قوامی، ص 181.
[17]. حدید / 10.
[18]. طه / 39.
[19]. نمونه، ج 13، ص 200.
[20]. طه / 41.
[21]. مفردات راغب، ماده صنع.
[22]. نمونه، ج 13، ص 205.
[23]. بقره / 285.
[24]. قصص / 26 و یوسف / 55.
[25]. همان.
[26]. آل عمران / 159.
[27]. همان.
[28]. همان.
[29]. همان، و حجر / 97 ـ 99 و طه / 130.
[30]. طه / 25.
[31]. اعراف / 160.
[32]. طه / 25 ـ 28.
[33]. بقره / 124.
[34]. نمونه، ج 1، ص 242.
[35]. نساء / 58 برگرفته از مجله تخصصی معرفت، سال پنجم، ش 22، ص 29.
قرآنكريم براي انتخاب و گزينش مديران چه راهكارهايي دارد و علم مديريت چه ميگويد؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ قرآنكريم براي انتخاب و گزينش مديران چه راهكارهايي دارد و علم مديريت چه ميگويد؟
- بازدید: 1105