شبهه
آیا کسانی که از یاد خدا روی گردانند زندگی تنگی دارند؟
توضیح شبهه
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی)[1]؛ «و هر کس از یاد من روی گرداند، پس حتماً زندگی (سخت و) تنگی برای اوست؛ و او را روز رستاخیز نابینا گرد میآوریم» پس چرا بعضی مؤمنان و اهل عبادت و ذکر در سختی هستند و از طرفی برخی کافران یا غافلها دارای زندگی راحتی هستند؟ چگونه میتوان مضمون آیه را با برخی از این واقعیتهای خارجی تطبیق داد؟
پاسخ
برای پاسخ به این شبهه لازم است در ابتدا مفاهیم اصلی بحث شرح داده میشود سپس به پاسخ پرداخت.
(a) مفهومشناسی «ذکر»
«ذکر» توجهی است که در قلب انسان حاصل میشود البته گاهی با عمل و افعالی در اعضاء و جوارح انسان همراه است مثل الفاظی که بر زبان جاری میشود یا رکوع و سجود و گاهی هم بدون هیچ عمل ظاهری در قلب انسان اتفاق میافتد و در واقع حقیقت «ذکر» هم همان حالت توجه به خداوند است که در قلب انسان محقق میشود[2]. پس خیلی مواقع افراد مشغول به گفتن ذکر هستند ولی قلبشان متوجه خداوند نیست بلکه غرق در افکار خود هستند لذا باید گفت در چنین حالتی اهل ذکر نیستند[3]. از طرفی به ندرت اتفاق میافتد که برخی کسانی که مدتی را به ذکر لسانی مشغول بودهاند قلبشان زنده میشود و بدون گفتن ذکر لسانی دلشان متوجه خداوند است. البته ذکر خداوند و توجه به او آثاری را در رفتار و گفتار انسان میگذارد از جمله انسان را مطیع خداوند متعال میکند و درجه تقوی و اطاعت او را بالا میبرد و تا به این مرحله انسان نرسد در واقع هنوز اهل ذکر نشده است. برای تبیین جامعیت معنای ذکر نظر شما را به روایتی از امام صادق7 جلب میکنیم.
«از مهمترین واجبات خدا بر آفریدههایش این است که خدا را فراوان یاد و ذکر کنند و منظور از ذکر خدا هم سبحانالله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر نیست؛ اگرچه اینها هم جزء ذکر خدا هستند ولی یاد و ذکر خدا (به معنای واقعی) یاد خدا در هنگام برخورد با حلال و حرامش است اگر طاعت بود به آن عمل کند و اگر معصیت بود انجام ندهد.»[4]
(b) مفهومشناسی «اعراض از ذکر»
اعراض به معنی رو برگرداندن و پشت کردن به چیزی است[5] و اعراض از ذکر آن است که انسان خداوند متعال را فراموش نماید و قلب او از توجه به خداوند رو برگرداند. که گاهی در عمل هم از مصادیق ذکر مانند نماز یا تلاوت قرآن یا... خودداری مینماید که این مصداق بارز اعراض از ذکر میباشد. و گاهی هم فرد به ظاهر اهل نماز هست ولی نماز و عبادت او خالی از توجه به خداوند و حضور قلب است لذا همسایه کسانی است که از یاد خدا اعراض نمودهاند و مبتلا به بعضی از مراتب آثار «اعراض از یاد» خداوند میشود.
(c) (مَعِیشَةً ضَنکاً) چیست؟
«معیشت» به معنی زندگی مادی و روزمره انسان و بهرهمندیهای مادی انسان، میباشد[6] و «ضنک»[7] به معنی تنگی، فشار و سختی است.
چگونه اعراض از یاد خدا باعث میشود زندگی سخت شود؟
(d) دیدگاهها
در اینباره مفسران نظراتی مطرح کردهاند از جمله علامه طباطبایی میفرماید و اگر فرمود: کسی که از ذکر من اعراض کند «معیشتی ضنک» یعنی تنگ دارد، برای این است که کسی که خدا را فراموش کند، و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزی غیر دنیا نمیماند که وی به آن دل ببندد، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد، در نتیجه همه کوششهای خود را منحصر در آن کند و فقط به اصلاح زندگی دنیایش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بیشتری داده، به تمتع از آن سرگرم شود، و این معیشت، او را آرام نمیکند، چه کم باشد و چه زیاد، برای اینکه هرچه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضی نمیشود و دائماً چشم به اضافهتر از آن میدوزد، بدون اینکه این حرص و تشنگیش به جایی منتهی شود، پس چنین کسی دائماً در فقر و تنگی به سر میبرد و همیشه دلش علاقهمند به چیزی است که ندارد، صرف نظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسی که از نزول آفات و روی آوردن ناملایمات و فرارسیدن مرگ و بیماری دارد، و صرف نظر از اضطرابی که از شر حسودان و کید دشمنان دارد، پس او علیالدوام در میان آرزوهای بر آورده نشده، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر میبرد.
در حالی که اگر مقام پروردگار خود را میشناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمیکرد، یقین میکرد که نزد پروردگار خود حیاتی دارد که آمیخته با مرگ نیست و ملکی دارد که زوالپذیر نیست و عزتی دارد که مشوب با ذلت نیست و فرح، سرور، رفعت و کرامتی دارد که هیچ مقیاسی نتواند اندازهاش را تعیین کند و یا سر آمدی آن را به آخر برساند، و نیز یقین میکند که دنیادار مجاز است و حیات و زندگی دنیا در مقابل آخرت پشیزی بیش نیست، اگر او این را بشناسد دلش به آنچه خدا تقدیرش کرده قانع میشود و معیشتش هرچه باشد به رایش فراخ گشته، دیگر روی تنگی و ضنک را نمیبیند[8].
در همین رابطه در تفسیر نمونه میخوانیم:
گاه میشود درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته میشود، و دست به هر کاری میزند با درهای بسته روبهرو میگردد وگاهی به عکس به هرجا روی میآورد خود را در برابر درهای گشوده میبیند، مقدمات هرکار فراهم است و بنبست و گرهی در برابر او نیست، از این حال تعبیر به وسعت زندگی و از اولی به ضیق یا تنگی معیشت تعبیر میشود، منظور از «معیشت ضنک» که در آیات بالا آمد نیز همین است[9]. گاهی تنگی معیشت به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد، ای بسا پول و درآمدش هنگفت است، ولی بخل و حرص و آز زندگی را بر او تنگ میکند نه تنها میل ندارد در خانهاش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گویی نمیخواهد آن را به روی خویش بگشاید، به فرموده علی7 «همچون فقیران زندگی میکند و همانند اغنیاء و ثروتمندان حساب پس میدهد».
راستی چرا انسان گرفتار این تنگناها میشود، قرآن میگوید: عامل اصلیش اعراض از یاد حق است.
یاد خدا مایه آرامش جان و تقوا و شهامت است و فراموش کردن او مایه اضطراب و ترس و نگرانی است.
هنگامی که انسان مسئولیتهایش را به دنبال فراموش کردن یاد خدا به فراموشی بسپارد، غرق در شهوات و حرص و طمع میگردد، پیدا است، که نصیب او معیشت ضنک خواهد بود، نه قناعتی که جان او را پرکند، نه توجه به معنویت که به او غنای روحی دهد، و نه اخلاقی که او را در برابر طغیان شهوات باز دارد. اصولاً تنگی زندگی بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی و نبودن غنای روحی است، به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابود شدن امکانات موجود، و وابستگی بیش از حد به جهان ماده است و آنکس که ایمان به خدا دارد و دل به ذات پاک او بسته از همه این نگرانیها در امان است[10]. آیت الله مطهری در مورد سؤال مذکور اینگونه جواب میدهند.
انسان دنبال دارا شدن است. اینکه انسان دنبال چیزی میرود و بعد که آن را واجد شد شوقش میخوابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگی پیدا میکند، آیا دلیل بر این نیست که آنچه انسان در عمق دلش میخواهد این نیست؟ (خیال میکرده این است، ولی واقعاً چیز دیگری است). به عبارت دیگر، انسان کمال مطلق را میخواهد. انسان طالب کمال خودش است آنهم نه کمال محدود؛ انسان از محدودیت که نقص و عدم است تنفر دارد و به هر کمالی که میرسد، اول بارقه همان کمال نامحدود او را به سوی این کمال محدود میکشاند و خیال میکند مطلوب و گمشدهاش این است.
دنبال یک زن میرود و خیال میکند که مطلوب و گمشده واقعیاش این است، وقتی که میرسد، آن را کمتر از آنچه که میخواهد میبیند و باز دنبال چیز دیگر میرود چون خواستهاش از اول کاملتر بوده است از آنچه که دنبالش میرفته است. اگر انسان به کمال مطلق خودش (یعنی به آنچه که در نهادش نهاده شده است) برسد، در آنجا آرام میگیرد و دلزدگی و تنفر هم پیدا نمیکند و طالب تحول هم نیست.
قرآن میگوید: (الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِاللَّهِ أَلا بِذِکْراللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)[11]؛ «(همان) کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان با یاد خدا آرام میگیرد؛ آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد!». (قید الا و کلمه به ذکرالله که به اصطلاح جار و مجرور است و از متعلَّق خودش جلو افتاده، افاده حصر میکند.) یعنی همانا تنها با یاد خداست که دلها آرامش پیدا میکند.
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً)؛ آن کسی که از یاد ما اعراض میکند، معیشت سخت و تنگی پیدا میکند. با اینکه لازمه در یاد خدا نبودن این نیست که اسباب و وسایل مادی زندگی انسان (مثل قرض و بیپولی) انسان را تحت فشار قرار بدهد، ولی انسان از ناحیه درون تحت فشار قرار میگیرد برای اینکه چیزی را دارد که مطلوب واقعیاش نیست و از مطلوب واقعی چیزی در آن وجود ندارد.
انسان به هر آرزویی که میرسد باز در بند آرزویی دیگر است و به هر اقلیمی که میرسد باز در بند اقلیمی دیگر است. راهش را غلط پیموده و با اقلیم به اقلیم اضافه کردن میخواهد خودش را اشباع کند. آن نیرویی که او را دنبال آرزو میدواند، او را دنبال حقیقتی میدواند که هیچ محدودیت و نقصی در آن حقیقت نیست و کمال مطلق است.
پس طبق این بیان، انسان طالب کمال مطلق است؛ ظرفیت بینهایت دارد ولی ظرفیت بینهایتش این است که کمال مطلق را در خودش جا بدهد، نه اینکه بینهایت آرزوهای متعدد و بریده بریده داشته باشد. به عبارت دیگر، این ظرفیت بینهایت آرزو که در انسان است همانی است که قرآن به تعبیر دیگر گفته است: (یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ)[12].
حال با توجه به مفاهیمی که شرح داده شد و نکاتی که بیان نمودیم به پاسخ شبهه مذکور میپردازیم.
(e) بعضی به ظاهر اهل ذکر هستند
با توجه به نکاتی که در مورد «ذکر خدا» بیان شد عرض میکنیم برخی افراد به ظاهر اهل ذکر هستند اما در قلب و رفتار آنها اثری از یاد خدا نیست. دقایقی به ظاهر نماز میخوانند اما در دل آنها خبری از یاد خدا نیست. در واقع اینان هم به درجاتی از خدا فراموشی گرفتار شدهاند و لذا زندگی ایشان هم با سختی و فشارها همراه است. آنچه ما در آیه شریفه میخوانیم مال کسانی است که واقعاً در قلب خود خدا را یاد میکنند نه اینکه به ظاهر اعمال عبادی انجام میدهند اما حقیقت عبادات که یاد خدا و خضوع و خشوع برای او است را در قلب خود ندارند. به همین خاطر زندگی سختی دارند از طرفی برخی ظاهرا اهل ذکر نیستند اما در عمل و قلب خداوند را یاد مینمایند لذا از زندگی راحتی برخوردار هستند. مشکل ما اینست که با نظر به ظاهر افراد قضاوت مینمائیم.
(f) هر ثروتمندی خوشبخت نیست
آیا هر کسی که دارای ثروت است دچار زندگی سخت نیست و در راحتی زندگی میکند؟ هر چند ممکن است که از برخی فشارها که ناشی از فقر است دور باشند.
سختی که در آیه مطرح شده فقط سختی مادی نیست بلکه مطلق است و میتواند شامل دو نوع سختی مادی و روحی باشد. بلکه میتوان گفت سختی و راحتی مسألهای روحی و روانی است که ارتباط صددرصدی با سختی و راحتی جسمی ندارد بلکه زیادند کسانی که از نظر مادی و جسمی در رفاه و راحتی هستند اما به خاطر فشارها و ناراحتیهای روحی به شدت در سختی زندگی میکنند مثل کسی که دچار طمع و حرص شده است. لذا ما دو راحتی داریم یکی «آرامش» و دیگری «آسایش»؛ ممکن است ثروتمندان به رفاه و «آسایش» رسیده باشند ولی اگر از یاد خدا غافل باشند از «آرامش» محروم میباشند و اهمیت «آرامش» نسبت به «آسایش» برای همگان معلوم است. آری سرمایهداری که دچار حرص و طمع است مانند کسی است که یک دریا آب شور دارد که هرچه مینوشد عطش او بیشتر میشود و مدام در آرزوی آبی است که عطش او را برطرف کند.
آری! ثروتمندی که از خدا روی برگردانده به ظاهر دارای آب است اما در واقع دارای عطش و عذاب است و همیشه در اضطراب و ناراحتی و با نگاه به بالا دست خود همیشه احساس فقر میکند و همیشه خود را در مسابقهای میبیند که در حال باختن است و باید سعی بیشتری کند و در این عطش سوزان شب و روز خود را سپری میکند. چنان چه در قرآنکریم میخوانیم: (فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَلاأَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کافِرُونَ)[13]؛ «و (فزونیِ) اموالشان و فرزندان آنان، تو را به شگفت نیاورد جز این نیست که خدا میخواهد به وسیله آن[ها] در زندگی پست (دنیا) عذابشان کند، و جانهایشان بر آید در حالی که آنان کافرند هر فقیری هم در سختی نیست.»
برخی از افراد هستند که خداوند به خاطر ایمان و عباداتشان به آنان محبت دارد و از روی محبت به اندازه نیاز و کفاف به آنان رزق عطا میکند ـ چنانچه در روایات از رسول خدا9 نقل شده که بهترین روزیها روزی است که به اندازه نیاز انسان باشد[14] ـ اما در کنار آن حالت قناعت که ضد حرص و طمع هست را به آنان عنایت میکنند لذا از همان مال کملذتی را میبرند که ثروتمندان بیایمان از مال زیاد خود اصلاً چنین لذتی نمیبرند. لذا مال او مانند آب گوارایی است که یک جرعه او کافی است تا عطش او را برطرف کند.
به همین خاطر اگر با آن ثروتمند مقایسه کنیم میبینیم که از آرامش و راحتی بیشتری برخوردار است و اضطراب کمتری دارد و لذت همان مال کمی که خداوند به او داده را میبرد. گاهی سختیها درمانهای ویژه الهی است. گاهی سختی کشیدن اهل ایمان برای آزمایش آنها و تربیت، مصلحت و رشد آنان است مانند سنگ طلایی که برای خالص شدن و با ارزشتر شدن احتیاج به این دارد که ساعاتی را در حرارت قرار بگیرد تا خالص و ناب شده و ارزش بالاتری پیدا کند. اما اهل غفلت چون تحت تربیت خاص خداوندی نیستند چنین مراحلی را طی نمیکنند و در رفاه موقت ظاهری به سر میبرند. مانند سنگ نمکی که چون ارزش ندارد خواهان او نیستند و به سراغش نمیروند و لذا حرارتی هم نمیبیند و همیشه در دمای معتدل به سر میبرد. چنانچه در روایات زیادی نقل شده که هرچه ایمان افراد بیشتر میشود خداوند برای تربیت ایشان بلاها و سختیهای آنان را زیادتر مینماید که نمونههای آن فراوان است و یا برای ترفیع درجه است[15]. مانند اولیای الهی و انبیاء که دچار بلا میشوند.
(g) چه بسیار ثروتهایی که عذابند
گاهی نعمتهایی که به اهل غفلت داده میشود به خاطر این است که توفیق بیداری و توبه را از آنان بگیرند. (فَلَمَّا نَسُوا ماذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا به ما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ)[16]؛ «و هنگامی که آنچه را بدان یادآوری شده بودند، فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند، شادمان گردیدند ناگهان (گریبان) آنان را گرفتیم، و ناگهان آنان از ناامیدی اندوهگین شدند.»
یادآوری: بسیاری از پدیدهها را که ما فکر میکنیم «شر و نقمت» است در منابع دینی آمده که آنها «خیر و نعمت» است و همچنین بر عکس آن سان که قرآنکریم میفرماید: «حال آنکه به رایتان ناخوشایند است؛ و چه بسا از چیزی ناخشنودید، و آن برای شما خوب است؛ و چه بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است. و خدا میداند و شما نمیدانید»[17].
(h) پرسشهای آزار دهنده
انسان اهل ذکر که همیشه یاد خدا را به همراه دارد ـ فقیر باشد یا ثروتمند ـ چون معنی حیات را میداند و با توجه به منابع دین پرسشهای اساسیاش در مورد زندگی پاسخ داده شده و در کنار عبادتهایش آن پاسخها را با جان خود چشیده است لذا از زندگی لذت میبرد و دچار احساس پوچی نمیشود. میداند که برای چه به وجود آمده و به کجا میرود و لذا مشکلات زندگی را خیلی راحت تحمل میکند و حتی از آن لذت هم میبرد چنان چه در قرآن میخوانیم که هرگاه مشکلی گریبانگیر ایشان میشود عارفانه ندای (إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ)[18] سر میدهند و جام بلایی که از دوست به آنان رسیده را سر میکشند و لذت میبرند ولی غافلان از خدا همیشه با پرسشهای اساسیِ آزاردهنده در مورد فلسفه حیات روبرو هستند. و در خلوتهای خود از این پرسشهای بیپاسخ عذاب میکشند به خصوص که هرچه میگذرد خود را با پدیدهِ رنجآورِ مرگ، روبرو میبینند. ثروت دارند اما فکر اینکه چند روز دیگر همه اینها را باید از دست بدهند و زیر خاک بروند مانند خورهای به جان آنان میافتد و لذت زندگی را از آنان میگیرد. هرچند به ظاهر و در اجتماع خود را خوشبخت نشان میدهند و برخی هم حسرت آنان را میخورند.
(i) ثروت تنها شرط آسایش نیست
احساس خوشبختی و راحتی شرایط فراوانی دارد که ثروت یکی از آنان است نه همه آن، از اینرو بعضی وقتها چون دیگر شرطهای خوشبختی وجود ندارند ثروت خوشبختی به همراه ندارد. چنان چه از امام صادق7 نقل شده که فرمودند: (قَالَ خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ لَمْ یَتَهَنَّ بِالْعَیْشِ الصِّحَّةُ وَالْأَمْنُ وَالْغِنَی وَالْقَنَاعَةُ وَالْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ)[19]؛ «پنج چیز است که اگر برای کسی نباشد از زندگی احساس خوشبختی نمیکند. سلامتی، امنیت، بینیازی، قناعت و داشتن کسانی که با او مانوس، همراه و موافق باشند».
پس چه بسا افرادی که ثروتمند هستند؛ اما چون مریضی دارند، یا همسر یا فرزندی دارند که او را اذیت میکنند، یا قناعت در زندگی ندارند، یا با توکل بر خدا احساس امنیت نمیکنند و مدام ترس از دست دادن داراییهای خود را دارند، یا... احساس خوشبختی و رضایت از زندگی ندارند. در حالیکه ما به ظاهر حال آنان نگاه کرده و آنان را دارای زندگی راحتی میدانیم.
از بحثهای بالا که بگذریم و فرض را به راین بگذاریم که همه ثروتمندان واقعاً خوشبخت هستند باز پاسخهای زیر را عرض میکنیم که بر زندگی انسان قوانین و سنتهای متعددی حاکم است نه یک سنت مثلاً هرکس از یاد خدا غافل شود زندگی سختی دارد خود یک قانون و سنت الهی است امّا این تنها سنت و قانون نیست بلکه بر زندگی انسان قوانین و سنتهای زیادی حاکم است مثلاً «و اینکه برای انسان جز کوشش او نیست»[20] و لذا طبق یک سنت مثل اینکه خدا را فراموش نموده است، ممکن است شخصی مستحق فقر باشد اما طبق یک سنتِ حاکم دیگر ـ مثل حسن خلق که در روایات داریم که باعث زیاد شدن رزق انسان میشود[21] ـ ممکن است مستحق ثروت باشد[22]. اما ما که توجه به تمام سنتهای الهی نداریم و از افعال و کردار بندگان خدا در همه حالتها نیز بی اطلاع هستیم دچار قضاوتهای اشتباه میشویم.
از آنجا که خداوند متعال عادل است و لازمه عدالت است که کارهای خوب بیایمانان نیز بیپاسخ نماند در برخی موارد نعمتهایی که خداوند به کفار میدهد از باب تسویه حساب نمودن به خاطر برخی اعمال خوب آنان است و در مقابل برخی از مشکلاتی که اهل ایمان دارند به خاطر کفاره گناهان ایشان است. تا وقتی از دنیا میروند نه کفار از خداوند طلبی داشته باشند و نه مؤمنان مشکل و مانعی به خاطر گناهانشان داشته باشند. لذا در روایات مربوط به مرگ از امام صادق7 سؤال شده که چرا برخی مؤمنان را میبینیم که خیلی سخت جان میدهند ولی برخی بیایمانان را میبینیم که خیلی راحت فوت میکنند؟
حضرت در پاسخ میفرمایند: مؤمنان سخت جان میدهند تا گناهانشان پاک شوند و در حالی وارد عالم قیامت شوند که هیچ مشکلی ندارند و بیایمانان راحت جان میدهند تا پاداش برخی کارهای خوبی که در دنیا انجام دادهاند را در همین دنیا ببینند و در حالی وارد قیامت شوند که هیچ طلبی از خداوند نداشته باشند و یکسره وارد عذاب الهی شوند[23].
(j) نتیجه
خیلیها به ظاهر اهل ذکر هستند نه واقعاً؛
هر ثروتمندی خوشبخت نیست؛
هر فقیری هم در سختی نیست؛
گاهی سختیها درمانهای ویژه الهی است؛
چه بسیار ثروتهایی که عذابند؛
چه بسیار ثروتمندانی که مبتلا به پرسشهای آزاردهنده هستند؛
ثروت تنها شرط آسایش نیست؛
بر زندگی انسان قوانین و سنتهای متعددی حاکم است نه یک سنت از آنجا که خداوند متعال عادل است و لازمه عدالت این است که کارهای خوب بیایمانان نیز بیپاسخ نماند.
ما نباید به ظاهر حال افراد فقیر و غنی نگاه کنیم بلکه برای اینکه بدانیم چه کسی خوشبخت است و دارای زندگی راحتی است باید همه شرایط روحی و جسمی لازم برای احساس خوشبختی را در نظر بگیریم تا در فهم مضمون آیه شریفه دچار مشکل نشویم. از طرفی باید همه آیات و سنتهای خداوند را در کنار هم به عنوان یک مجموعه در نظر بگیریم تا دچار سوء برداشت نشویم و الا با جدانگاری آیات قرآن همیشه این خطر ما را تهدید میکند که دچار اشتباه و لغزش و احساس تناقض در آیات بشویم.
(k) منابع مطالعاتی
1. میزان الحکمه ابواب ثروت، مال، طمع، حرص، رزق، فقر؛
2. کتاب معاد، شهید مطهری؛
3. تفاسیر نمونه و المیزان ذیل آیه شریفه.
[1]. طه/ 124.
[2]. چنانچه خداوند متعال در قرآنکریم نوعی از ذکر که در نفس و جان انسان اتفاق میافتد را مطرح مینماید: واذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصالِ وَلاتَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ، «و پروردگارت را در (درون) خودت، فروتنانه و ترسان و بدون صدای بلند، در بامدادان و عصرگاهان [و شب هنگام]، یاد کن و از غافلان مباش!» (اعراف/ 205).
[3]. الامام علی7: لا تَذکُرِ اللّهَ سبحانَهُ ساهیاً، ولاتَنْسَهُ لاهِیاً، واذکُرْهُ کاملاً یُوافِقُ فِیهِ قَلبُکَ لِسانَکَ، ویُطابِقُ إضمارُکَ إعلانَکَ، ولَن تَذکُرَهُ حقیقةَ الذِّکرِ حتّی تَنسی نَفسَکَ فی ذِکرِکَ وتَفقِدَها فی أمرِکَ، «خدای سبحان را از روی سهو و غفلت ذکر نگو و او را فراموش مکن، خدای را ذکر کامل بگو به طوری که قلب و زبانت همراه وباطن و ظاهرت هماهنگ باشند، خدا را به حقیقت ذکر یاد نمیکنی جز در صورتی که در حال ذکر، نفس خودت را فراموش کنی و در انجام کار، خودت را نیابی» (غررالحکم، ح ۱۰۳۵۹).
[4]. کافی، ج 2، ص 80.
[5]. والإِعْراضُ عن الشیء: الصدُّ عنه. وأَعْرَضَ عنه: صَدّ. لسانالعرب، ج 6، ص 190.
[6]. العَیْشُ: الحیاة المختصّة بالحیوان، وهو أخصّ من الحیاة، لأنّ الحیاة تقال فی الحیوان، وفی الباری تعالی، وفی الملک، ویشتقّ منه المَعِیشَةُ لما یُتَعَیَّشُ منه، المفردات فی غریب القرآن، ص 596.
[7]. ضنک: قال تعالی: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً) [طه/ 124]. أی: ضیّقا، المفردات فی غریب القرآن، ص 512، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 219.
[8]. ترجمه المیزان، ج 14، ص 316.
[9]. «فنک» به معنی سختی و تنگی است، این کلمه همیشه به صورت مفرد به کار میرود و تثنیه و جمع مؤنث ندارد.
[10]. تفسیر نمونه، ج13، ص: 328.
[11]. رعد/ 28.
[12]. «ای انسان! در حقیقت، تو به سوی پروردگارت کاملاً تلاش میکنی (و رنج میکشی) و او را ملاقات میکنی»، (انشقاق/ 6)؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 4، ص 653.
[13]. توبه/ 55.
[14]. بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۶۸.
[15]. برای اطلاع بیشتر مراجعه نمائید به: بحارالأنوار، ج 64، ص 196، باب 12.
[16]. انعام /44.
[17]. بقره/ 216.
[18]. «در حقیقت ما از آنِ خداییم و در واقع ما فقط به سوی او بازمیگردیم»، بقره/ 156.
[19]. بحارالأنوار، ج 69، ص 64، باب 95، ح 12.
[20]. (وَأَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی)، نجم/ 39.
[21]. قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ7 حُسْنُ الْخُلُقِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ. بحارالأنوار، ج 68، ص 396، باب 92 حسن الخلق وتفسیر قوله.
[22]. در روایات عوامل متعددی را ذکر نمودهاند که باعث زیاد شدن رزق انسان میشود مانند اطعام کردن دیگران، همیشه با وضو بودن، صدقهدادن، زکات دادن و... برای اطلاع بیشتر مراجعه نمایید به میزان الحکمه، ج4، ص442، باب ما یَجلِبُ الرِّزقَ ویَزیدُهُ.
[23]. بحارالأنوار، ج 6، ص 153، باب 6، ح 6.
آیا کسانی که از یاد خدا روی گردانند زندگی تنگی دارند؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ آیا کسانی که از یاد خدا روی گردانند زندگی تنگی دارند؟
- بازدید: 5133