شبهه
آیا اکراه در دین وجود دارد یا ندارد؟
توضیح شبهه
در آیه 256 بقره میفرماید: (لاَإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) در دین اکراهی نیست، راه هدایت از ضلالت (بر هر کس) روشن گردید، اما برخی احکام مانند حکم مرتد، ممنوعیت کتب ضاله و دستور جهاد ابتدایی برخلاف این آیه است.
پاسخ
در ابتدا بیان کوتاهی پیرامون اهمیت اندیشیدن و آزادی انتخاب در اسلام توضیح آیه خواهد آمد و در ادامه سه محور 1ـ جایگاه ارتداد و حکم آن، 2ـ آزادی عقیده و 3ـ جهاد ابتدایی بررسی خواهد شد.
(b) فرصت اندیشیدن و آزادی در انتخاب اسلام
خداوند در قرآن کریم پس از آنکه به مشرکان مکه چهار ماه فرصت میدهد و اعلام میکند که بعد از آن مشرکان در امان اسلام و مسلمانها نیستند، میفرماید:
(وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ)[1]؛ «و هرگاه یکی از مشرکان به تو پناه آورد (که از دین آگاه شود) به او پناه ده تا کلام خدا را بشنود و پس از شنیدن سخن خدا، او را بدون هیچ حرف به مأمن و منزلش برسان زیرا که این مشرکان مردم نادانند».
علامه طباطبایی; این آیه را از محکمات قرآن مینامد که نسخ نشده است، چرا که مقتضای دین این است که با کسی تا اتمام حجت نشود و سخن حق را نشنود نمیتواند درگیر شد[2]. مورخان تاریخ اسلام نقل کردهاند که پس از فتح مکه، پیامبراکرم9 فرمان عفو عمومی صادر کرد، اما ده نفر از جنایتکاران مکه را که مرتکب گناهان بزرگی شده بودند به اعدام محکوم کرد.
یکی از این ده نفر «صفوان بن امیر» بود که یک مسلمان را در روز روشن در مکه اعدام کرده بود ولی «عمیر بن وهب» از محضر پیامبر9 درخواست کرد که از تقصیر او درگذرد و پیامبر9 شفاعت او را پذیرفت و صفوان به همراه عمیر وارد مکه شدند، وقتی پیامبر9 این جنایتکار را دید با کمال بزرگواری گفت: جان و مال تو محترم است ولی خوب است که به آیین اسلام مشرف شوی. صفوان از پیامبر9 تقاضای مهلت دو ماهه کرد تا پیرامون اسلام به بررسی و فکر بپردازد و پیامبر9 فرمود: من به جای دو ماه، چهار ماه به تو مهلت میدهم که با کمال بصیرت، اسلام را انتخاب نمایی. هنوز چهار ماه سپری نشده بود که صفوان اسلام آورد[3].
تذکر: آیه فوق و این برخورد بزرگوارانه پیامبر9 نشان میدهد که اسلام حتی برای مخالفان خود، حق تحقیق و آزادی اندیشه را به رسمیت میشناسد و این فرصت را به آنها میدهد.
(c) معنی (لاَإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ)
(لاَإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)[4]؛ «در دین اکراهی نیست، راه هدایت از ضلالت (بر هر کس) روشن گردید».
اکراه: عبارت است از مشقّتی که از خارج بر انسان تحمیل میشود[5]. ولی برخی از مفسران آن را به معنای اجبار نیز گرفتهاند[6].
دین: عبارت است از سلسلهای از معارف که اعمالی را به دنبال دارد[7]. برخی از صاحبنظران دین را به معنای ایمان[8]، جزاء، تکالیف
شرعی[9] گرفتهاند.
خداوندکریم در این آیه اجبار و اکراه را در مورد دین نفی میکند و لازمة این امر آزادی انسان است. البته این مطلب بنابراین است که بگوییم دین در این آیه به معنای «ایمان» آمده است و ایمان امری قلبی است و اصولاً امور قلبی با اجبار و اکراه ناسازگار است[10] و یا اینکه دین یک سلسله معارفی است که اعمالی را به دنبال دارد و این معارف که از سنخ اعتقاد قلبی است عللی از سنخ اعتقاد و ادراک دارد و لذا قابل تحمیل نیست[11].
در ادامه دیدگاههای مفسران دیگر ارائه میشود و در مجموع این نتیجه به دست میآید که طبق برخی نظرات منافاتی بین این آیه و احکامی چون ارتداد و... وجود ندارد و طبق برخی دیگر نیز پاسخ خاص خود را دارد.
1ـ برخی صاحبنظران برآنند که آیه در مورد کفار اهل کتاب بوده است که در صورت پرداخت جزیه (مالیات مخصوص کفار اهل کتاب) و با پذیرش شرایط مسلمانان میتوانند بر دین خود باقی بمانند و مجبور نیستند که اسلام بیاورند[12].
2ـ برخی میگویند منظور آیه این است که اگر کسی دین باطلی را از روی اکراه پذیرفته و به صورت تقیهای بدان اقرار کرده است، حکمی (در دنیا) ندارد[13]. چون اکراه کننده غیرمسلمانان و اکراه شونده مسلمانان و مورد اکراه غیر از دین اسلام است.
3ـ گروهی میگویند آیه در مورد آخرت است، یعنی اگر انسان در دنیا چیزی را از روی اکراه اطاعت کرد، در آخرت بر آن تکیه نمیشود و بر اساس آن محاسبهای صورت نمیگیرد[14]. در این صورت هم آیه ربطی به مسأله جهاد و ارتداد ندارد.
4ـ برخی دیگر مقصود آیه را تکالیف میدانند که تکالیف شرعی در حقیقت اکراه و تحمیل مشقت بر انسان نیست بلکه این تکالیف شرعی در حقیقت انسان را به بهشت میبرد و به سعادت میرساند[15].
5ـ برخی مفسّران برآنند که دین در آیه به معنای ایمان است که اعتقادی قلبی است و از نسخ اعتقاد و ادراک است و لذا قابل اکراه کردن نیست[16]. اما جهاد و احکام مرتد مربوط به ظواهر اسلامی (مثل اقرار به شهادتین) است و میتواند آنها را تأمین کند، اما نمیتواند ایمان قلبی ایجاد کند و آیه نیز خبر از همین واقعیت میدهد که ایمان تحمیل شدنی نیست. در این صورت تعارض آیه فوق با جهاد و احکام مرتد برطرف میشود. اما اشکال اساسی که منافات آزادی عقیده با اجبار افراد در مورد جهاد و مرتد است، باقی میماند و لذا در پاسخ آن علامه طباطبایی; میفرماید جهاد برای احیاء حق و دفاع است، نه اجبار دیگران[17]. در ادامه پیرامون جهاد ابتدایی صحبت خواهد شد.
6 ـ برخی مفسران برآنند که آیه معنای انشایی دارد، یعنی «لاتکرهوا فی الدین»؛ مردم را در امور دینی اجبار نکنید و امور دینی را بر آنان تحمیل نکنید[18]. (که در این صورت ظهور میآید آیه در مورد اعمال و احکام دینی است).
(d) جایگاه ارتداد
الف) مرتد کیست؟
مردم چند گروهند؛
گروه اول مؤمنانی هستند که اعتقاد به اسلام دارند.
گروه دوم کافران هستند که اسلام را انکار میکنند.
گروه سوم واقعاً در حال شک و تحقیق در مورد اسلام هستند که این مطلبی طبیعی است که اسلام هم بر آن تأکید میکند. لذا تحقیق در اصول دین مقدمه مسلمانی است. استاد شهید مطهری میفرماید:
«اکثر بزرگان صاحبنظر به جز عده معدودی که مؤید من عندالله هستند، از منزل شک گذشتهاند و به جایگاه امن رسیدهاند»[19].
این افراد تا زمانی که در حال تحقیق و جستجو هستند در حکم مرتد نیستند.
گروه چهارم گروهی هستند که با وجود پیبردن به حقانیت اسلام به منظور هتاکی و ضربه زدن به آن و سست نمودن آن پس از مسلمان بودن، از روی عناد و لجاجت به انکار اصول اساسی و ضروریات دین اسلام بپردازد و یا نسبت به پیامبر9 و مقدسات اصیل دینی توهین و ناسزا گویند و اقدام عملی علیه اسلام بنمایند. این افراد مرتد محسوب میشوند و بر طبق احکام مرتد ملّی و فطری با آنها برخورد میشود و این یک امر عقلایی است که با انسان هتاک، معاند و دشمن برخورد شود.
در روایتی نیز از امام صادق7 آمده است: «إنّما یکفر إذا جحد»[20] فقط زمانی کافر میشود که انکار (لفظی مثلاً) بکند و صاحب جواهر نیز میگوید تا وقتی مرتد، اظهار عقیده نکرده، مرتد محسوب نمیشود[21].
تذکر: البته انتقاد، پرسش و اشکال کردن در اسلام آزاد است و این بدان معنا نیست که کسی حق سؤال از اصول دین ندارد بلکه یادگیری اصول دین تقلیدی نیست و تحقیقی است.
ب) برخورد با دشمن داخلی
احکام ارتداد برای حفظ نظام و حکومت اسلامی است، چرا که همه حکومتهای دنیا برای جلوگیری از هرج و مرج و اقدام عملی مخالفان، احکامی را وضع میکند و مرتد کسی است که اقدام عملی علیه نظام اسلامی میکند؛ به عبارت دیگر برخورد با مرتد برخورد با دشمن داخلی است.
ج) نقش بازدارندگی ارتداد
از آنجا که اسلام دین استدلال است و به عقل و برهان اهمیت میدهد؛ (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ)[22]؛ «بگو برای این ادعا برهان آورید اگر راست میگویید»، و لذا احتیاج به تحکّم و تحمیل ندارد و همیشه افراد با شوق و رغبت به اسلام میگرویدهاند و این مخالفان اسلام بودهاند که با اجبار و اکراه جلوی گرایش مردم به اسلام را میگرفتند. اما احکام ارتداد نقش بازدارندگی دارد و میخواهد جلوی افراد مسخره کننده را بگیرد؛ یعنی کسانی که صبح مسلمان میشوند و عصر از اسلام بر میگردند تا ایمان مسلمانان را متزلزل کنند.
د) احکام ارتداد
شرط پذیرفته شده در اسلام است؛ بدین معنا که یکی از احکام اسلام است و شخص با پذیرفتن اسلام این شرط را نیز میپذیرد.
(e) آزادی عقیده و ممنوعیت ترویج کتب گمراهکننده
برخی اشکال میکنند که اگر اسلام آزادی قلم و اندیشه را قبول دارد و حتی پذیرش اصول دین را براساس تحقیق قرار داده است پس چرا نگهداری، انتشار و مطالعه برخی کتابها را تحت عنوان «کتب ضاله» ممنوع میسازد[23].
پاسخ: در این مورد به چند صورت میتوان پاسخ داد.
1) سطح اطلاعات و معلومات افراد جامعه بسیار متفاوت است و لذا لازم است که تیپولوژی علم رعایت شود؛ یعنی اطلاعات بر اساس ظرفیت و معلومات قبلی افراد به آنها داده شود.
گاهی یک دارو که در پزشکی کاربرد دارد و میتواند جان یک بیمار را نجات دهد، همان دارو برای کودک یا افراد باردار یا غیر آنها خطرناک است و ممکن است باعث مرگ آنان شود.
همینگونه مطالب کتابها ممکن است برای افراد مستعدّ و محقق داروی فکر و اندیشه باشد و اگر همان مطالب (بدون توضیح پیرامون شبهات آنها) در اختیار دیگران باشد برای عدهای بیماریزا و منحرفکننده باشد و لذا اسلام به عالمان و محققان توانا نه تنها اجازه مطالعه کتابهای ضاله و نگهداری آنها را داده است بلکه گاهی مراجعه به آنها از باب مقدمه، واجب میشود (مثلاً برای پاسخگویی به شبهات آنها و با هدایت افراد). اما همان کتابها برای افراد کماطلاع که ممکن است موجب گمراهی و انحراف عقیدتی آنان شوند، ممنوع میشود[24] و این ممنوعیت از نظر اعتلاء پسندیده است، همانطور که برداشتن سم از دسترس افراد بیاطلاع نیکوست.
2) قبلاً بیان داشتیم که براساس مبنای خدامحوری در آزادی، ما آزادی محدود به شریعت و قانون را میپذیریم و لذا انسان مسلمان آگاهانه آزادی محدود را انتخاب کرده است و تابع شریعت شده است و شریعت در اینجا حکم به محدودیت و ممنوعیت کتب ضاله کرده است.
3) تفاوت گذاردن بین آزادی فکر با آزادی عقیده
استاد شهید مطهری; پس از طرح آیه (لاَإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ)[25] و طرح ماده نوزدهم اعلامیه حقوق بشر که میگوید:
«هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطراری نداشته باشد. در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن با تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد».
وی موضع اسلام را در مورد آزادی فکر و عقیده این گونه بیان کند:
فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده، تفکر قوهای است در انسان ناشی از عقل داشتن، انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است.
اسلام در مسأله تفکر نه تنها آزادی تفکر داده است بلکه یکی از واجبات در اسلام تفکر است، یکی از عبادتها در اسلام تفکر است... .
عقیده و اعتقاد از ماده (ع، ق، د) به معنی بستن است، همچون گرهی که منعقد میگردد. گاهی مبنای عقد و گره خوردن روح انسان با چیزی تفکر او است، اسلام با آن مخالفتی ندارد و حتی اگر آن عقیده نیز اشتباه باشد با برهان به نقد آن میپردازد اما گاه مبنای این گره و دل بستن، احساسات بیاساس، تقلید از نیاکان و... است که مورد پذیرش اسلام نیست چرا که این خود ضد آزادی فکر است و دست و پای فکر را در میان زنجیرهای تعصب و... میبندد. آیا برای آزادی فکر نباید با این عقاید بیمبنا مبارزه کرد؟
مغالطهای که در دنیای امروز وجود دارد در همینجا هست. از یک طرف میگویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد، و از طرف دیگر میگویند عقیده هم باید آزاد باشد، بتپرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، گاوپرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد... و حال آنکه اینگونه عقاید ضد آزادی فکر است، همین عقاید است که دست و پای فکر را میبندد.
خود اعلامیه حقوق بشر همین اشتباه را کرده است. اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است بشر از آن جهت که بشر است محترم است (ما هم قبول داریم) چون بشر محترم است، پس هرچه را خودش برای خودش انتخاب کرده، هر عقیدهای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است. عجبا! ممکن است بشر برای خودش زنجیر انتخاب کند و به دست و پای خودش ببندد ما چون بشر را محترم میشماریم ]او را در اینکار آزاد بگذاریم؟![ و این را نیز محترم بشمریم؟
این محترم شمردن تو این زنجیر را، بیاحترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست که فکر کردن باشد.
کار صحیح کار ابراهیم7 است که خودش تنها کسی است که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایهای از فکر ندارد، گرفتار میبیند... یک تبر بر میدارد، تمام بتها را خرد میکند.
عمل صحیح عمل خاتمالانبیاء9است، سالهای متمادی با عقاید بتپرستی مبارزه کرد تا فکر مردم را آزاد کند[26].
(f) جهاد ابتدایی
جهاد ابتدایی برای کشورگشایی و اجبار افراد به آیین اسلام نبوده و نیست بلکه برای واژگونکردن نظامات غلط و ظالمانه و اجازهیافتن مردم برای مطالعه آزاد درباره مذهب و شیوههای زندگی اجتماعی بوده است. در حقیقت جهاد ابتدایی برای تحمیل عقیده نیست بلکه اتفاقاً برای آزادی عقیده است و در مقابل زورگویانی افکار مردم کشور خود را به اسارت گرفته اجازه شنیدن سخن دیگری را به آنها نمیدهند.
شاهد گویای این سخن این است که در تاریخ اسلام کرارا دیده میشود که مسلمانان هنگامی که شهرها را فتح میکردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمانها آزادی میدادند و اگر مالیات مختصری به نام «جزیه» از آنان دریافت میشد به خاطر تأمین امنیت و هزینه نیروهای حافظ امنیت بود زیرا که جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتی مراسم عبادی خویش را آزادانه انجام میدادند.
تمام کسانی که با تاریخ اسلام سر و کار دارند این حقیقت را میدانند و حتی مسیحیانی که درباره اسلام کتاب نوشتهاند به این موضوع اعتراف کردهاند. مثلاً در کتاب «تمدن اسلام و عرب» میخوانیم، «رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر به قدری ملایم بود که رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل دهند». و در پارهای از تواریخ نقل شده: جمعی از مسیحیان که برای گزارشها و تحقیقاتی خدمت پیامبر9 رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود را آزادانه در مسجد پیامبر9 در مدینه انجام دادند[27]. بنابراین مشخص میشود هریک از احکام فوق در جایگاه قانونی و معقول خود قرار دارند و منافاتی هم با آیه شریفه (لاَإِکْرَاهَ فِی الدِّینِ) وجود ندارد.
(g) نتیجه
پس ممنوعیت کتب ضالّه به معنی ضدّیت با آزادی قلم و اندیشه نیست بلکه قانونمند کردن آزادی قلم است، و محافظت از حریم افراد کماطلاع و جلوگیری از انحراف آنهاست.
محققان آزادند که در صورت نیاز به این کتابها مراجعه کنند و یا اقدام به خرید و چاپ محدود آنها (برای دستیابی اهل تحقیق) کنند ولی انتشار آنها در سطح عمومی جایز نیست چرا که موجب آلودگی فضای جامعه و انتشار بیماریهای فکری در بین افراد کماطلاع میگردد.
[1]. توبه/ 6.
[2]. المیزان، ج 9، ص 159.
[3]. ر.ک: فروغ ابدیت، ج 2، ص 737 به نقل از سیره ابن هشام، ج 2، ص 417.
[4]. بقره/ 256.
[5]. مفردات راغب، ماده کره.
[6]. المیزان، ج2، ص342.
[7]. همان.
[8]. تفسیر جوامع الجامع، مرحوم طبرسی، ج1، ص 140، چاپ جامعه مدرسین، 1374 ش.
[9]. ر.ک: مفردات راغب، ماده کره.
[10]. ر.ک: تفسیر جامع الجوامع، طبرسی، ذیل آیه اعراف / 157.
[11]. ر.ک: المیزان 2/342 به بعد.
[12]. همان و ر.ک: مجمعالبیان، طبرسی، ج1، ص603 و نیز جوامع الجامع، ج1، ص140.
[13]. مفردات راغب، ماده کره.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. ر.ک: جوامع الجامع، ج1، ص140؛ المیزان، ج2، ص342؛ تبیان، ج2، س311؛ تفسیرکبیر فخر رازی، ج7، ص13 ـ 14.
[17]. ر.ک: المیزان، ج 3، ص 342 به بعد.
[18]. تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 140.
[19]. عدل الهی، شهید مطهری، ص 8.
[20]. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 18، ص 596.
[21]. جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج 41، ص 600.
[22]. بقره/ 111؛ نمل/ 64.
[23]. امام خمینی; در تحریرالوسیله، ج 1، ص 498 انتشارات دارالعلم، قم، چاپ دوم میفرماید:
یحرم حفظ کتب الضلال ونسخها وقرائها ودرسها وتدریسها إن لم یکن غرض صحیح فی ذلک کأن یکون قاصداً لنقصها وإبطالها وکان اهلا لذلک ومأمونا من الضلال.
واما مجرد الاطلاع علی مطالبها فلیس من الأغراض الصحیحة المجوزة لحفظها لغالب الناس من العوام الذین یخشی علیهم الضلال والزلل فاللازم علی أمثالهم التجنب علی شبهات ومغالطات عجزوا عن حلها ودفعها ولا یجوز لهم شراؤها وإمساکها وحفظها بل یجب علیهم اتلافها.
[24]. همان.
[25]. بقره/ 256.
[26]. ر.ک: پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری;، ص 104 ـ 92.
[27]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج2، ص: 282، ذیل آیه 256 بقره.
آیا اکراه در دین وجود دارد یا ندارد؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ آیا اکراه در دین وجود دارد یا ندارد؟
- بازدید: 2910