پرسش
عشق چیست و چرا باید عاشق شویم؟
پاسخ
مقدمه
عشق اصلیترین میل و گرایش انسانی است که انسان را سریعتر از هر چیزی به خوشبختی کامل میرساند. عشق عامل بهسازی و تصفیة روح و روان بوده و هموست که به زندگی زیبایی میدهد. عشق بالاترین مقام را در زندگی دارد و در پرتو آن، زندگی لذتبخش میباشد. اگر انسان به این مقام برسد، دیگر بدون عشق زندگی نتوان کرد.
عشق را زماهی باید آموخت که چون از آب گیرندش بمیرد
الف) تعریف عشق
معنای لغوی عشق: در کتابهای لغت چند معنا برای واژه «عشق» ارائه شده که در اینجا به معنای مشترک بین آنها اشاره میکنیم:
عشق عبارت است از علاقة شدید یا محبت از حد گذشته[1].
معنای اصطلاحی: علاقه به شخصی یا شیئی وقتی که به اوج شدت برسد، به گونهای که وجود انسان را تسخیر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده میشود[2].
در زبان عربی، واژة «عشق» در اصل از ماده «عشقه» است و عشقه نام گیاهی است که در فارسی به آن «پیچک» میگویند که به هر چیزی برسد، دور آن میپیچد؛ مثلاً وقتی به گیاهی دیگر میرسد، دور آن چنان میپیچید که تقریباً آن را محدود و محصور میکند و در اختیار میگیرد. یک چنین حالتی اثرش این است که بر خلاف محبت عادی، انسان را از حال عادی خارج میکند، خواب و خوراک را از او میگیرد و توجه را منحصر به همان معشوق میکند؛ یعنی او را از همه چیز میبرد و تنها به یک چیز متوجه میکند. این تعریف عشق بیانگر حال معشوق است[3].
ب) منشا عشق
مقصود از منشأ عشق این است که در یک رابطه عاشقانه چه چیزی باعث میشود که یک شخص عاشق دیگری شود. آیا علت اصلی این رابطه غیرعادی، نقص و کمبود در یکی و کمال و خوبی در دیگری است که سبب کشش او به سوی خود میشود؟ یا خیر، علت این رابطه «شباهت» است؛ یعنی شکل هم بودن؟
در پاسخ به این پرسش دیدگاههای گوناگونی مطرح است که به گذری اجمالی بر آنها بسنده میکنیم.
1. منشا ارگانیکی؛ یعنی عشق از تراوش غدد جنسی حاصل میشود که در این صورت با استفاده از علم پزشکی قابل کم و زیاد میباشد[4].
2. هدف جنسی منع شده منشا عشق است[5] (دیدگاه فروید)؛ یعنی علت عشق آن است که ما از طرفی مصرانه خواستار رابطه جنسی هستیم و از سوی دیگر نیز از دست یافتن به این هدف منع شدهایم که در نتیجه اصطکاک این دو برخورد، محبت و مهربانی حاصل میشود؛ از این رو، اگر رابطه جنسی کاملاً آزاد میبود، هیچگاه کسی عاشق نمیشد.
3. عشق یک منشا فطری دارد.
4. تمایل انسان به کمال منشا عشق است[6].
بررسی
در اینجا این مطلب قابل ذکر است که منشا عشق به چند دلیل نمیتواند ارگانیکی یا هدف جنسی منع شده باشد.
الف) عشق منحصر در عشق شهوانی و جنسی نیست؛ زیرا موارد زیادی پیدا میشود که خلاف این باشد؛ مانند عشق انسان به خداوند یا به خود و یا به گل... .
ب) اگر منشا عشق تراوش غدد جنسی باشد، باید افراد پیر هرگز عاشق نشوند، در حالی که خیلی از افراد سن زیادی دارند و در عین حال عاشق هستند.
ج) اصلاً عشق جنسی و شهوانی عشق نیست، بلکه یک رابطه غریزی است که در همه موجودات وجود دارد.
براساس عقیده صحیح، عشق یک منشا فطری دارد که در اثر شناخت انسان نسبت به خوبیهای موجود در یک شخص یا یک شئ و از سوی دیگر، نقصان آنها در وجود خود، حاصل میشود و هرچه این شناخت کاملتر شود، این علاقه بیشتر میشود تا جایی که انسان را وارد معرکه عشق میکند و انسان حاضر میشود برای به دست آوردن آن خوبیها همه هستی خود را فدا کند.
د) واژه عشق در قرآن مجید حتی برای یکبار هم به کار نرفته است؛ اما با این حال کلمات و واژههایی که با این مفهوم مترادف و رساننده معنای آن میباشد، به شکلهای گوناگون آمده است؛ مانند حُبّ، ودّ، مودّت و... .
ج) اقسام عشق
پیش از بیان اقسام عشق و بیان دیدگاه قرآن کریم در بارة آن، ذکر چند نکته لازم است:
]قاعده یکم[ انسان اگر کسی را دوست داشته باشد، خویشاوندان و دوستان او را نیز دوست میدارد و حتی شهر، لباس، باغ، نوشته و سایر چیزهایی که با او ارتباط دارند، در نظرش محبوب است.
]قاعده دوم[ امور و امیال فطری از جهت شدت و ضعف دارای مراتبی هستند که هر مرتبهای از آنها دارای اسم و آثار خاصی میباشد و این مراتب در افراد بشر مختلف است؛ از جمله این امور «محبت» است که مراتب آن طبق تفسیر آلوسی به شرح ذیل میباشد.
1. هوی: نخستین مرتبه محبت «تمایل داشتن»؛
2. علاقه: محبتی است که همیشه همراه و درون قلب است.
3. کلف: محبت شدید را گویند.
4. عشق: حب شدید یا افراط در محبت را گویند.
5. شعف: مرحلهای که عشق به تمام زوایای قلب نفوذ کند.
6. تدله: مرحلهای که عشق عقل انسان را میرباید.
7. هیوم: مرحلهای که عشق انسان را بیقرار و بیاختیار میکند و او را به هر سوی میکشاند[7].
تقسیم دیگر عشق
با توجه به منشأ عشق، عشق به اقسام زیر تقسیم میشود:
1. حقیقی؛ 2. مجازی؛ 3. سرابی، جنسی و کاذب[8].
1. عشق حقیقی
به عشقی گفته میشود که معشوقش حقیقی باشد؛ یعنی زیباییهای او نامحدود باشد و دارای هیچگونه نقصی نباشد، و به دیگر سخن، عشق یعنی پرواز انسان به سوی بینهایت، یعنی اتصال قطره به دریا «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ[9]؛ و [لى] كسانى كه ايمان آوردهاند خدا را بيشتر دوست دارند.»
2. عشق مجازی
عشق و علاقهای واسطهای به موجودات در راه خدا است که هدف از آن رسیدن به عشق حقیقی میباشد؛ یعنی وسیلهای است برای رسیدن به معشوق حقیقی، و در واقع به خاطر معشوق حقیقی ابراز علاقه میکند؛
مانند عشقی که حضرت یعقوب را از درون میسوزاند: «قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ
تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ[10]؛ (فرزندان) گفتند:
«به خدا سوگند، پيوسته يوسف را ياد مىكنى تا بيمار مشرف به مرگ شوى يا هلاك گردى!»
3. عشق سرابی، جنسی و کاذب
عشق به غیر از معشوق حقیقی است، به گونهای که هدف از آن خاموش شدن غریزه جنسی و کام گرفتن از معشوق میباشد نه رسیدن به معشوق حقیقی، و منشأ آن شهوت است؛ مانند «قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً...؛[11] و زنان در شهر گفتند: «زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمنّاى كامجويى از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاى گرفت! قطعاً ما او را در گمراهى
آشكارى مىبينيم.»
قرآن سخن از عشق و محبت را با روشی خاص و با شیوایی و زیبایی تمام بیان میکند، و آنچه لازم است از اقسام عشق و علاقه را در ضمن آیات یادآور میشود و جالب این که در بین یکصد و چهارده سوره قرآن که در بیشتر آنها از عشق، محبت و مترادفهای آنها سخن رفته، یک سوره به تمامی به شرح حال یکی از اولیای خدا اختصاص یافته و در آن عشق و علاقه بیان شده است.
روح کلی و پیامهای سوره یوسف:
1. عشق به خداوند مطمئنترین مانع در برابر عشقهای جنسی میباشد و با سختیهایی که دارد، معجزه آسا انسان را نجات میدهد[12].
2. عشقهای کاذب معمولاً مقدمهای برای عشقهای حقیقی نیست، بلکه به ظلم و فساد میانجامد. عشق زلیخا به یوسف7 که بیانگر نقطه اوج عشق شهوانی و جنسی میباشد[13]، به بیان قرآن آثاری چون خیانت، ظلم، فحشاء، رسوایی و مکر و حیله داشت[14].
نتیجه
با توجه به بیان اقسام عشق و نظر قرآن کریم در این باره، به این نتیجه میرسیم که عشق، هدیهای الهی است که در فطرت همه انسانها به امانت گذاشته شده است؛ اما چگونگی بروز و استفاده انسانها از آن متفاوت است؛ برخی با استفاده صحیح از آن به سعادت، خوشبختی و بالندگی و کمال میرسند، ولی برخی دیگر با استفاده نادرست از آن به بیابان خشکیده شقاوت و بدبختی گام مینهند و هر لحظه بیش از پیش از قافلة انسانیت فاصله میگیرند؛ همانند آتش که بدون آن نمیتوان زندگی کرد، ولی اگر به علت استفاده نادرست مقداری از آن در خرمنی بیفتد، یکجا همه آن را نابود میکند.
این شیوة استفاده ما باز میگردد به اینکه آیا ما در تشخیص و انتخاب معشوق، راه درست را پیمودهایم یا راه نادرست را. نکته قابل توجه که به ویژه برای جوانان دارای اهمیت میباشد، این است که آیا عشقهای خیابانی میتواند انسان را خوشبخت کند یا خیر؟
پاسخ این پرسش با توجه به تقسیمبندی عشق و آثار مترتب بر هر قسم آن آشکار میشود.
قرآنکریم عشق را بارزترین صفات مؤمنین میداند[15] و اصیلترین عشق را، عشق حقیقی به معشوق حقیقی بیان میکند و خدای تبارک و تعالی را به عنوان معشوق حقیقی معرفی مینماید؛ زیرا خداوند است که همه خوبیها و زیباییها را در خود جمع دارد و در عشق نیز انسان دنبال خوبیها و زیباییها میباشد که در معشوق وجود دارد و خود از آنها بهرهای ندارد، و با عشق به معشوق میخواهد کمبودهای درونی خود را جبران کند و نهایت استفاده را از زیباییهای معشوق ببرد.
در اینجا این پرسش مطرح میشود که اگر بیش از یک معبود و یک معشوق در عالم وجود ندارد و عشق نیز فقط منحصر در عشق حقیقی است، پس عشق به دیگران به ویژه اولیای خدا چه صورتی دارد. پاسخ این است که خداوند عشق به اولیای خود به ویژه پیامبر اکرم و اهلبیت: را در طول محبت خود بیان میکند و آن دو را یکی میداند[16].
عشق سرابی و کاذب
عشق دروغین به جریان آب رودخانهای که از مسیر اصلی خود منحرف شده، میماند که اگر در مسیر اصلی خود قرار نگیرد، خرابیهای فراوانی به
بار میآورد.
نمونه بارز این عشق، عشقهای خیابانی، رابطههای غیرمشروع و دوستیهای پنهانی است که در بین برخی دختران و پسران جوان رواج دارد و معمولاً نتیجه این دوستیها نیز ناخوشایند است؛ زیرا این نوع علاقهها هدایت و عنایت الهی نمیباشد و به جای اینکه وسیلهای برای اطاعت اوامر الهی و رسیدن انسان به همه خوبیها میباشد، سبب میشود که انسان لحظه به لحظه از زیباییها و خوبیها فاصله بگیرد و معصیت الهی را مرتکب[17] شود، تا جایی که خیلی از آنها به قتل و جنایت و جداییهای غمانگیز و همچنین فروپاشی کانون گرم خانوادهها میانجامد.
توجه به این نکته ضروری است که ما در اینجا نمیخواهیم امیال غریزی انسان را نفی کنیم و آن را نادیده بگیریم، اسلام هرگز با غرایز انسان خصوصاً غریزه جنسی مخالف نیست، بلکه چیزی را که اسلام با آن مخالف است، افراط و تفریط در این غرایز میباشد؛ از این رو، وقتی این امیال غریزی تحت مدیریت اسلام و هدایت الهی قرار بگیرند، اعتدال در آنها شکل میگیرد و در آن صورت جامعه بشری به سعادت و سلامت همه جانبه میرسد. اینک مناسب است به سخن یکی از دانشمندان غربی به نام «اریک فروم» اشارهای داشته باشیم. وی میگوید:
«عشق جنسی فریبکارترین نوع عشق است. عشق جنسی در وهله اول، با احساس شدید گرفتار شدن اشتباه میشود، در حالی که این احساس دلبستگی ناگهانی طبیعتاً عمرش کوتاه است وبعد از اینکه بیگانهای از نزدیک شناخته میشود، دیگر حجابی باقی نمیماند و دیگر هیچ نوع نزدیکی ناگهانی در کار نیست، تا برای رسیدن به آن کوشش شود.
در این نوع عشق به مرور زمان این نزدیک شدنها کاهش مییابد و عاشق احساس میکند که آن کسی که فکر میکرد به او نزدیک است، نه تنها نزدیک نیست، بلکه فرسنگها با هم فاصله دارند؛ در نتیجه شخص هوس میکند به سراغ بیگانهای تازه برود و عشقی جدید را آغاز و تجربه کند و باز این بیگانه بعد از مدتی تبدیل یک آشنای تکراری میشود و عاشق همیشه با خود میگوید این فرد که این بار از او خوشم آمده با قبلیها فرق میکند؛ این یک چیز دیگر است.
بسیاری از اوقات ما متوجه نیستیم و حال آنکه این انگیزههای ناهشیار فعالاند، مخصوصاً در ابتدای جوانی که هنوز تجربه این گونه محبتها بسیار اندک است. حال اگر مثلا دو نفر که قصد ازدواج دارند، تمام ارتباط خود را براساس این نوع عشق پایهریزی کنند، بیگمان دچار پیامدهای آن نیز خواهند شد که نمونههای آن در عشقهای خیابانی و طلاقهای وحشتناک بعد قابل رؤیت است.»[18]
نکته پایانی این است که، عشق سرابی، عشق نیست بلکه فوران امیال غریزی و شهوانی است که به صورت مقطعی بروز و ظهور دارد؛ زیرا در حقیقت ریشه و سنگ بنای عشق، علم و شناخت است، و به طور طبیعی هر اندازه که علم و شناخت عاشق نسبت به معشوق بیشتر شود به همان اندازه نیز عشق و علاقهاش بیشتر میشود؛ زیرا ابعاد وجودی معشوق یکی پس از دیگری برای عاشق آشکار میشود. بدیهی است هر چقدر زیباییهای معشوق بیشتر باشد، عشق و علاقة عاشق به آن بیشتر میشود و باعث استمرار این رابطه میباشد و این مؤلفه فقط در عشق حقیقی وجود دارد، ولی عشق سرابی جنسی به چند دلیل این گونه نیست:
الف) هدف آن ارضای شهوت است که عمری کوتاه دارد و نمیتواند برای استمرار ایجاد انگیزه کند.
ب) ریشه و سنگ بنای عشق سرابی جنسی، جهل و نادانی است که از دریچة جادویی به نام چشم صورت میگیرد؛ از این رو، هر اندازه که شناخت عاشق به معشوق بیشتر شود، فاصله و شکاف بیشتری ایجاد میشود؛ زیرا زیباییهای این معشوق محدود است و عشق نیز یک حالت روحی است که دنبال نامحدود میباشد. از سوی دیگر، زیباییها منحصر در این فرد نیست، بلکه شاید اشخاص دیگر بهرهای بیشتر داشته باشند.
آثار عشق
هر یک از اقسام عشق دارای آثار و پیامدهای خاص خود میباشد.
آثار عشق حقیقی
1. رسیدن به درجات عالی انسانیت یا همان کمال نهایی[19]؛ 2. لذت بردن از عبادت؛ 3. رهایی از گناه[20]؛ 4. سلامت و آرامش روحی و روانی[21]؛
5. اطلاع بعضی از اسرار غیبی[22]؛ 6. رسیدن به مقام استجابت دعا[23]؛
7. حلاوت سختیهای زندگی[24]؛ 8. بندگی و عبودیت[25].
در قرآن و سنت به تمامی آثار عشق به خداوند و اولیاء خدا اشاره شده است، ولی به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر میکنیم.
آثار عشق سرابی جنسی
عشق سرابی مانند راهزنی ماهر دارای آثاری نامطلوب فردی و اجتماعی است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. دوری از حق و حقیقت؛
2. مانع رسیدن انسان به کمال واقعی؛
3. کشیدن انسان به سوی انحراف و گناه و سقوط او از انسانیت؛
4. به انحطاط کشیدن فرد و جامعه؛
5. زود گذر بودن آن؛
6. سلب آرامش روحی و روانی از فرد و جامعه؛
7. فروپاشی کانون گرم خانواده؛
8. ایجاد روحیه، طغیان و سرکشی در انسان؛
9. دوری انسان از اطاعت و بندگی؛
10. تیرگی قلب؛
11. ایجاد تضاد و تراحم اخلاقی در فرد و جامعه؛
12. توأم بودن آن شکست و ناکامیهای فراوان؛
13. ایجاد دغل بازی و عوام فریبی در جامعه؛
14. ایجاد قتل و غارت و تجاوز در جامعه[26].
پیشنهاد
پس از بیان اقسام عشق و آثار آن، اینک این پرسش مطرح میشود که چرا باید عاشق نشویم و چرا باید عاشق شویم؟ شاید این پرسش در ذهن افراد زیادی به ویژه قشر جوان وجود داشته باشد، و یا در مواردی موجب آزار آنان شود. پاسخ این پرسش در قالب یک پیشنهاد ارائه میشود: عاشق شوید اما در کمند عشقهای ناپخته، جوان و کاذب گرفتار نگردید، بلکه آنها را نردبانی برای زندگی سعادتمندانه و شناخت محبوب واقعی قرار دهید:
عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود، عاقبت ننگی بود[27]
لذت عشق، جوهر آدمی است و حیات بدون عشق ناممکن است؛ بلبل اگر نغمه سرایی دارد به عشق معشوق است و انگیزة وصال و درک لذت دارد. آنانکه همتی بلند دارند و به حقیقت مردان روزگارند، هرگز خویشتن خویش را در قفس تن اسیر نمیکنند و جوهر وجودی خویش را در چنگال طبیعت و لذایذ پست مادی و شهوانی گرفتار نمیسازند.
خشم و شهوت وصف حیوانی بود مهر و رقت وصف انسانی بود[28]
بیایید لذت ببریم، اما از حقیقت و عشق حقیقی، از طهارت و پاکی؛ بیایید صفا کنیم در فضای پاک تقوا، در محیطی آرام و سالم، در اقیانوس پرهیزکاری، در جای طهارت، در باران معنویت و در آبشار حقیقت. چه بسیار جوانانی که عشقشان پیر، پخته و پایدار است، و چه بسیار پیرانی که عشقهای جوان، ناپخته و ناپایدار در سر دارند. آنانکه دار و ندار خویش را در گرو تار مویی و خط و خالی میگذارند و با یک نگاه ظاهری همه هستی خویش را میبازند، عشقشان جوان و لذتشان بسیار گذرا و ناپایدار است، و هرگز به عشق حقیقی نخواهند رسید؛ چرا که محل عشق قلب انسان است و هر قلبی ظرفیت یک عشق را دارد. این گونه نیست که یک شخص دو قلب داشته باشد که هم عشق به معشوق حقیقی داشته باشد و هم عشق به معشوق سرابی[29].
اما آنانکه عاشق معبود و معشوق حقیقی هستند، معشوق آنها همیشه و همهجا همراه آنان است، حتی در قبر و قیامت، و هرگز از لذت عشق جدا نمیشوند، حتی در فرای زمان و مکان.
پس عشق مذموم نیست، بلکه اگر منشأ عشق صحیح باشد، رویکرد عشق نیز صحیح خواهد بود و اگر رویکرد صحیح شد، آثار عشق صحیح میشود. آنچه در اینجا مذموم است و مورد نکوهش قرار گرفته، عشق و لذت جوانی نیست، بلکه جوانی عشق و ناپختگی لذت است.
نه امروز بلکه در همیشة ایام سخن از عشق و عاشقی بوده، هست و خواهد بود؛ اما آنچه به ندرت یافت میشده و میشود، عشق حقیقی به خداوند و اولیای او است و اینجاست که فلسفه عشق برای ما روشن میشود: رسیدن انسان به کمال حقیقی و انسانیت و این تنها در عشق حقیقی است؛ اما عشق حیوانی سرابی است که جنبه حیوانیت انسان رشد میکند و نمیتواند عهدهدار این رسالت خطیر باشد. مگر اینکه انسان عشق به مخلوقات الهی را در راستای عشق الهی طلب کند و به دستور پروردگار به پدر، مادر، همسر و فرزند عشق بورزد و آنها را مقدمه صعود به محبوب نهایی قرار دهد.
پینوشتها:
[1] . العشق: فرط الحب. ر.ک: مجمعالبحرین، ج5، ص214؛ لسانالعرب، ج 1، ص 251؛ مجمعالبحرین، ج 5، ص 214؛ انس التائبین، ص 2114 و 212، الاربعین، امام محمد غزالی، ص 240؛ اوصاف الاشراف، ص 237 و 128؛ فرهنگ فارسی عمید.
[2] . جاذبه و دافعه امام علی7، شهید مطهری، ص 51.
[3] . برگرفته از کتابهای لسان العرب، ج 1، ص 251؛ انس التائبین، ص 211 ـ 212؛ کتاب فطرت، ص 98 و 90.
[4] . روانشناسی عشق ورزیدن، ص 28.
[5] . انگیزش و شخصیت، ص 261.
[6] . جاذبه و دافعه امام علی7، ص 9 ـ 10.
[7] . تفسیر روح المعانی، ج 12، ص 227؛ عبهر العانقین، ص 42 ـ 40.
[8] . الاشارات و التنبیهات، ابوعلی سینا، با شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج 3، ص 383؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، صدرالدين محمد شيرازي (ملاصدرا)، ج 7، ص 180 ـ 185.
[9] . بقره/ 165؛ تفسیر المیزان، ج 1، ص 406، تفسیر نمونه، ج 1، ص 414.
[10] . یوسف/ 85.
[11] . یوسف/ 30.
[12] . ر.ک: کیمیای محبت، لالهای از ملکوت.
[13] . «وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ظَلالٍ مُبِينٍ؛ و زنان در شهر گفتند: «زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمنّاى كامجويى از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاى گرفت!»
[14] . برگرفته از تفسیر المیزان و نمونه.
[15] . بقره/ 165، ر.ک: تفسیر المیزان ذیل آیه.
[16]. توبه/ 24.
[17]. بقره/ 165.
[18] . هنر عشق ورزیدن، اریک فروم.
[19] . کلمات مکتوبه فیض کاشانی، ص 80. من طلبنی وجدنی و من...
[20] . قصه حضرت یوسف در سوره یوسف.
[21] . رعد/ 28.
[22] . یوسف/ 61.
[23] . یوسف/ 34.
[24] . یوسف/ 33.
[25] . کافی، ج 3، ص 83، ح 3؛ بحارالانوار، ج 70، 353، 10.
[26] . آثار عشق شهوانی در سوره یوسف آمده و به آنها اشاره شده است.
[27] . مثنوی معنوی.
[28] . دیوان حافظ.
[29] . «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ؛ خدا براى هيچ مردى دو دل در درونش قرار نداده است.» احزاب/ 4.