پرسش
داستان نزول وحي بر پيامبر چگونه بود؟ آيا ورقة بن نوفل در اين مورد نقشآفرين بود؟
پاسخ
درآمد
با مطالعه کتب تاریخی این نکته به خوبی مشاهده میشود که تاریخ نگاران در گذشته، حال و آینده طبق نگاه خود و از زاویه دید خود مطالب را به رشته تحریر درميآورند. در این میان اغراض و اهداف گروهها اثر زیادی بر نگارش تاریخ دارد به طور مثال در تاریخ اسلام روایاتی وارد شده که به اسرائیلیات معروف شدهاند. افسانه غرانیق از جمله این نوع روایات میباشد. روایاتی که با زیرکی تمام و با نقش و نگاری زیبا جای خود را در دل تاریخ پیدا کرده به گونهای که موجب ایجاد انحراف در تاریخ شده است ولی با اندک تامل و دقت بطلان آن واضح میشود.
داستان نزول وحی
در تاریخ پیامبراكرم9 نوشته شده است هنگامیکه حضرت محمد9 به رسالت مبعوث شدند و جبرئیل7 بر ایشان نازل شد لوحی در برابر او قرارداد و به او گفت: (اقرء) یعنی بخوان، و از آنجا كه او امي و درس ناخوانده بود، گفت: من توانایی خواندن ندارم، جبرئیل او را سخت فشرد سپس درخواست خواندن کرد، و همان جواب را شنید. باز او را به سختي فشار داد، تا این عمل سه بار تکرار شد و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس کرد میتواند لوحی را که در دست فرشته است بخواند و آیات سورهی علق را خواند.
«جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و پیامبر نیز پس از نزول وحی از کوه (حراء) پائین آمد و به سوی خانه خدیجه رهسپار شد.»[1]
در تاریخ طبری ادامهي جریان این گونه نقل شده است که هنگامی پيامبر وارد خانه شد، همسر گرامیش آثاری از تفکر و اضطراب عمیق در چهره او مشاهده کرد، جریان را از او پرسید، پیغمبر اکرم9 آنچه اتفاق افتاده بود برای خدیجه شرح داد، و این جمله را نیز اضافه کرد: «واشفقت علی نفسی»[2] یعنی بر خود ترسیدم. سپس رسول اکرم9 احساس خستگی کرد، رو به خدیجه نمود و فرمود: دثرینی؛: مرا بپوشان. خدیجه او را پوشانید و نزد «ورقة بن نوفل» رفت و جریان را مو به مو برایش بازگو كرد. ورقة بن نوفل که از علمای مسیحی است در پاسخ دختر عموی خود چنین گفت: «پسر عموی تو راستگو است. آنچه بر او پیش آمده آغاز نبوت است. و آن ناموس بزرگ (رسالت) بر او فرود میآید و ...»[3]
آنچه گذشت حاصل برخی روایات تاریخی است که در دست داریم ولی در لا به لای همین سرگذشت، چیزهایی به چشم میخورد که با میزانی که از پیامبران در دست داریم تطبیق نمیکند و با حالات حضرت رسول اکرم9 سازگار نیست و یا باید آن را جزء افسانههای تاریخ بدانیم یا این که آنها را تأویل کنیم.
افسانههای دروغین
1. پیامبر هنگامی که وارد خانه «خدیجه» شد، با خود فکر میکرد شاید آنچه را دیده خطا کرده! و یا اینکه سحر شده باشد! خدیجه با گفتن اینکه تو همواره یتیم نواز بودی و با خویشان نیکی میکردی، شک و تردید را از دل او بیرون برد! سپس پیامبر9 با دیده حقشناسی به او نگریست، و دستور داد که گلیمی بیاورد و او را بپوشاند[4].
2. طبری مینویسد: «هنگامی که ندای «انک لرسول الله» بگوش او رسید، سراسر تن او را لرزه فرا گرفت، تصمیم گرفت خود را از بالای کوه پرتاب کند! سپس فرشته با نشان دادن خود او را از این کار بازداشت!»[5]
3. پس از آن واقعه وقتی «محمد9» به طواف کعبه رفت «ورقة بن نوفل» را دید و داستان خویش را برای او شرح داد. ورقه گفت: به خدا قسم تو پیامبر این امت هستی و ناموس بزرگ، که به سوی موسی میآمد بر تو نازل شده است، بعضی از مردم تو را تکذیب خواهند نمود و آزار ميرسانند و از شهر خود بیرون ميكنند و با تو به جنگ بر ميخيزند، «محمد9» احساس کرد که ورقه راست میگوید.[6]
بررسی این گفتارها
اساس داستان وحی به آن شکل، یکی از بالاترین تهمتها و اهانتهایی است که در طول تاریخ به نبیاکرم9 شده است. با نگاهی اجمالی اینگونه تصور میشود که تمام موارد فوق از اسرائیلیات و همگی از مجعولات یهود است که وارد تاریخ و برخي كتب تفسیري کردهاند.
زیرا اگر ما برای ارزیابی این گفتارها، نظری به تاریخ پیامبران گذشته بیاندازیم که قرآن سرگذشت آنان را بیان کرده است. در زندگی هیچ یک از آنها چنین جریان زنندهای را نمیبینیم. قرآن آغاز نزول وحی به موسی را کاملاً بیان کرده و تمام خصوصیات سرگذشت او را روشن نموده است و ابداً از ترس و لرز، وحشت و اضطراب، به طوری که خود را بر اثر شنیدن وحی از بالای کوه پرتاب کند، سخن نگفته است. با اینکه زمینه ترس برای موسی آمادهتر بود، زیرا در شب تاریک در بیابان خلوت ندایی از درختی شنید و آغاز رسالت به این وسیله به او اعلام شد. قرآن حالات موسی9 را در این زمان توأم با آرامش شرح میدهد و تنها موردی که حضرت موسی7 را ترسان توصیف میکند زمانی است که عصایش به امر خدا به اژدها تبدیل میشود که آن هم ترس طبیعی از یک حیوان موذی بوده است.
پرسش: آیا میتوان گفت حضرت موسی7 هنگام دریافت وحی، آن همه آرامش داشت و حضرت محمد9 که اشرف انبیاء است و بر تمام انبیاء برتری دارد با شنیدن وحی، آن قدر مضطرب میشود که میخواست خود را از بالای کوه پرتاب کند؟!
نكاتي که جعلی بودن اين داستان را معلوم میکند عبارتند از:
الف) در این داستان ساختگی، هنگام نزول اولین وحی، جبرئیل لوحی را در مقابل حضرت قرار داد و سه مرتبه به پیامبر اکرم9 گفت: بخوان! و در جواب شنید که خواندن نمیدانم. با توجه به آیات قرآن که میفرماید: نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ... ما قرآن را بر قلب پیامبر نازل کردیم و این روایت مجعول که میگوید: جبرائیل لوحی را بر حضرت فرود آورد و گفت بخوان! این مطلب به خوبی فهمیده میشود که یهودیان باسابقه ذهنی خود که همان نحوه نزول تورات که در قالب الواح میباشد. دست به چنین تحریفی زدهاند. حال آنکه در هیچ جای قرآن اشارهای به این مطلب ندارد که قرآن در قالب لوح بر پیامبر نازل شده باشد.
ب) یهود با سابقه ذهنی خود از حضرت موسی7 که هنگام تبدیل شدن عصا به اژدها دچار ترس شد، این ترس و وحشت را مبنایی برای سرایت دادن ترس به حضرت محمد9 قرار دادهاند. غافل از اینکه ترس حضرت موسی به خاطر وحی نبوده است.
ج) روایات مجعول فوق حکایت از این مطلب دارد که حضرت محمد9 تا وقت نزول وحی، از نبوت خود هیچ اطلاعی نداشتهاند حال آن که دلایل زیادی وجود دارد که نه تنها خود حضرت بلکه دیگران نیز از این مطلب آگاه بودهاند.
برای مثال در تاریخ حکایت شده: روز بعد میلاد رسول الله یکی از علمای یهود به «دارالندوه» آمد و گفت: آیا امشب در میان شما فرزندی متولد شده است؟ گفتند: نه. گفت: باید متولد شده باشد و نامش احمد باشد. هلاکت یهود به دست او خواهد بود. پس از جلسه دریافتند که پسری برای عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است. آن مرد را خبر کردند که آری، آن شب پسری در میان ما به دنیا آمده است.
عالم یهودی را نزد محمد9 آوردند، تا ایشان را دید، بیهوش شد، چون به هوش آمد، گفت: «به خدا قسم، نبوت، تا قیامت از بنی اسرائیل گرفته شد، این همان کسی است که بنی اسرائیل را نابود میکند. چون دید قریش از این خبر شاد شدند، گفت: به خدا قسم! با شما کاری کند که اهل مشرق و مغرب از آن یاد کنند.»[7]
و نیز حکایت شده: عبدالمطلب قبل از وفاتش، برخلاف رسم عرب، ابوطالب را که پسر ارشد نبود به عنوان وصی خود قرار میدهد و بیش از دو سوم وصیت نامهی خود را بر حفاظت از جان این فرزند قرار میدهد و در پایان هم میفرماید: اگر به من قول ندهی که از این کودک حفاظت کنی، من راحت جان نخواهم داد![8]
ملاقات بحیرای مسیحی و حضرت محمد9 قبل از بعثت ایشان، و دهها روایت دیگر[9]، همگی بر این مطلب دلالت دارد که رسول اکرم قبل از بعثت آگاهی کامل از نبوتشان داشتهاند.
پینوشتها:
[1]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 236.
[2]. تاریخ طبری، ج 2، ص 205، کامل ابن اثیر، ج 2، ص 31، و فروغ ابدیت، ص 186.
[3]. ان ابن عمک لبدء النبوة و انه لیأتیه الناموس الاکبر. (همان)
[4]. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 279 و حیات محمد، ج 1، ص 195.
[5]. تاریخ طبری، ج 2، ص 205.
[6]. تفسیر طبری، ج 30، ص 161، تفسیر سورهی علق و سیره ابن هشام، ج 1، ص 238.
[7]. الکافی، ج 8، ص 300 و امالی شیخ طوسی، ص 145.
[8]. کمال الدین و تمام النعمه، ص 176 و اعلام الوری، ص 15 و کنزالفوائد، ص 82.
[9]. ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 49، عن العیاشی، ج 2، ص 201، البحار، ج 18، ص 262، مجمع البیان، ج 10، ص 384 و التمهید، ج 1، ص 50، عن رسالة الشفاء، ص 112.