شبهه
آيا وحيهاي جديد وحيهاي قبلي را تصديق ميکنند يا جايگزين آنها ميشوند؟
توضيح شبهه
در آيه 97 از سوره بقره ميفرمايد كه وحي جديد وحي پيشين را تأييد ميكند. (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدي وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ)؛ «بگو: كسي كه دشمن جبرئيل باشد پس (دشمن خداست چرا) كه او با رخصت (و فرمان) خدا آن [قرآن] را بر دل تو فرود آورد، در حاليكه مؤيّد آنچه از [كتابهاي الهي] پيش از آن بوده، و رهنمود و مژده براي مؤمنان است». در آية 101 سوره نحل ميگويد كه وحي جايگزين وحي ديگر ميشود.
(وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «و هنگامي كه (حكمِ) آيهاي را به جاي (حكم) آيهاي [ديگر] جايگزين كنيم ـ و خدا به آنچه فرو ميفرستد داناتر است ـ (مشركان) ميگويند: «تو تنها دروغپردازي.» (چنين نيست) بلكه بيشترشان نميدانند».
اين تناقض در دو آيه چگونه قابل توجيه است؟
پاسخ
ظاهراً پرسشگر در اينجا گمان كرده است كه مقصود از آيه 97 بقره تأييد يك دسته از آيات قرآن بوسيله آيات ديگر است كه ما در ابتدا نكاتي را در مورد آيات فوق يادآوري ميكنيم تا پاسخ روشن شود.
1. مقصود از (مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ) (بقره / 97) چيست؟
آيه فوق و برخي ديگر از آيات قرآنكريم كتابهاي پيشين (تورات و انجيل) را تصديق ميكند[1]و[2].
تصديق از ماده صدق است. وقتي گفته ميشود من گفتار فلاني را تصديق كردم معنايش اين است كه با آن معامله صدق نمودم و اعتراف دارم كه او راست ميگويد و وقتي گفته ميشود فلان گفتار را تصديق داريم معنايش اين است كه به راستي و درستي آن اعتراف كردم[3]. مراد از جمله «لما بين يديه» كتب آسماني حاضر در عصر نزول يعني تورات و انجيل است چنانكه در سورة مائده آيه 48 صريحاً بيان كرده كه مراد از اين جمله، تورات و انجيل است كه در هر دو هدايت است[4].
مفسران در مورد جمله «مصدقا لما بين يديه» دو نظر عنوان نمودهاند.
1. قرآنكريم اين تورات و اناجيل را فيالجمله و نَه صد درصد قبول دارد[5]، و نيز به وقوع تحريف و دستخوردگي آن شهادت داده است چنان كه به صورت مفصل در سوره مائده آمده است[6]. البته قرآنكريم در عين حالكه تصديقكننده كتب پيشين است، «مهيمن» بر كتب پيشين نيز هست همان طور كه در سوره مائده آية 48 آمده است به اين معني كه قرآن بر كتب ديگر در حفظ و مراقبت از آنها تسلط دارد چون قرآن بيانگر هر چيز (هدايتي) ميباشد و جنبه زير بنا را نسبت به كتب ديگر دارد و با مرور زمان دستخوش نابودي قرار نخواهد گرفت. پس هم تورات و انجيل را تصديق ميكند كه اين دو از جانب خدا هستند و هم تغييراتي در آن دو داده است[7].
2. قرآن مصدق كتابي است كه نزد خود شماست، يعني بشاراتي را كه تورات و پيامبران پيشين به پيروان خود دادند كه بعد از ما پيامبري با چنين اوصاف ظهور خواهد كرد و كتاب آسمانيش داراي اين ويژگيها است، و اكنون ميبينيد صفات اين پيامبر و ويژگيها كاملاً منطبق بر بشاراتي است كه در كتب شما آمده است و هماهنگي همه جانبه با آن دارد.[8] چنان كه در آيه 6 از سوره صف آمده است. حاصل از مباحث مربوط به آيه 97 از سوره بقره اين شد كه قرآنكريم كتب پيشين را تصديق مينمايد بنابراين رابطه تصديقي بين يك وحي با يك وحي ديگر روشن شد. كه در اينجا منظور تأييد آيات قرآن بوسيله آيات ديگر نيست كه احتمالاً پرسشگر گمان كرده بود.
2. معناي نسخ و جايگزيني آيات چيست؟
اكنون بايد به تفسير مختصري از آيه 101 از سوره نحل كه در شبهه به آن اشاره شده ميپردازيم.
(وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «و هنگامي كه (حكمِ) آيهاي را به جاي (حكم) آيهاي [ديگر] جايگزينكنيم ـ و خدا به آنچه فرو ميفرستد داناتر است ـ (مشركان) ميگويند: «تو تنها دروغپردازي.» (چنين نيست) بلكه بيشترشان نميدانند.»
اين آيه كريمه اشاره به مسأله نسخ و حكمت آن ميكند و به تهمتي كه به رسولخدا9 ميزدنند و از افترايي كه به خداي ميبستند پاسخ ميدهد. «ابدال، تبديل، تبدل و استبدال» همه به معناي اين است كه چيزي را در جاي چيز ديگر قرار دهيم اعم از اين كه شيء دوم باقي بماند يا باقي نماند. البته در آيه مورد بحث، معنا اين است كه آيه دومي در جاي آيه اول گذاشته ميشود و آيه اول باقي ميماند، چون مطلوب است.
جمله «والله اعلم بما ينزل» كنايه از اين است كه حق هيچوقت از مورد خود تجاوز نميكند و آن آيهاي كه خدا نازل ميكند سزاوار و شايسته نازل شدن است و خدا از اعتراضكنندگان داناتر است به آنچه كه نازل ميكند[9].
لازم به تذكر است كه اين آيه، مربوط به نسخ آيات قرآن كريم است كه گاهي يك آيه بنابر مصالحي به وجود آمده است؛ نسخ ميشود[10] و اين ديدگاه مشهور مفسران است.
نسخ در لغت به معني از بين بردن و زايل نمودن، تبديل و جايگزين نمودن، نقل و انتقال، استنساخ و نسخه برداري آمده است[11] و در احكام و شرع، تغييردادن حكمي و جانشين ساختن حكمي ديگر به جاي آن است نسخ در جايي صورت ميگيرد كه مصلحت حكم اول محدود به زمان باشد و با سر آمدن زمان، مصلحت از بين رفته و منسوخ ميشود و حكم ديگري جاي آن را ميگيرد و امكان اجتماع آن دو نيست[12]. بنابراين دو آيهاي كه در شبهه آمده است اولي مربوط به تصديق كتب آسماني قبلي است و وحي مربوط به آيات قرآنكريم كه گاهي آيهاي، آيه ديگر را نسخ ميكند. بنابراين بين اين دو آيه تناقضي نيست.
3. علت تصديق و نسخ چيست؟
اگر وحي داراي مصلحت و حكمت است چرا وحيي ديگر آن را نسخ ميكند و اگر يك وحي داراي مصلحت نيست چرا وحيي ديگر آنرا تصديق ميكند. در پاسخ بايد بگوييم كه نيازهاي انسان دو نوع است.
1ـ نيازهايي كه با تغيير زمان و شرايط دگرگون ميشود مثل بيمار كه در شرايطي خاص به دارويي نياز دارد اما در روز ديگر به خاطر بهبودي يا هر دليل ديگري، ممكن است آن دارو زيانبار نياز نباشد.
2ـ نيازهايي كه هميشه ثابت و پايدار است مثل نياز به غذا كه محدود به زمان و شرايط خاص نيست. اين مسأله مخصوصاً با توجه به تكامل انسان و جامعه روشنتر ميگردد كه در روند تكاملي انسانها، گاه برنامهاي مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و مضر كه بايد به سرعت تغيير كند، به خصوص در هنگام شروع انقلابهاي اجتماعي و عقيدتي، لزوم دگرگوني برنامهها در مقطعهاي مختلف زماني روشنتر به نظر ميرسد.
البته اصول احكام الهي كه پايههاي اساسي را تشكيل ميدهد در همه جا يكسان است، هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعي و صدها حكم مانند آن دگرگون نميشود، تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است.
بيشك انسان براي رسيدن به تكامل نياز به نقشهاي دارد كه مطابق نيازهاي مسير او باشد تا به مرور به نيازهاي مختلف او پاسخ بگويد و او را جلو ببرد. انبياي پيشين براي اين كه انسان بتواند در اين مسير پرفراز و نشيب، پيش برود هر كدام قسمتي از نقشه اين مسير را در اختيار او گذاردند، تا اين شايستگي را پيدا كرد كه نقشه كلي و جامع تمام راه را، به وسيله آخرين پيامبر از سوي خداوند بزرگ، در اختيار او قرار بگيرد. بنابراين از طرفي اين نقشه جديد داراي احكام جديدي است كه نسخكننده احكام قبل است و از طرفي، نقشههاي قبل براي تكامل را تصديق ميكند[13].
حاصل آنكه اگر حكمي مصلحت آن محدود به زمان و شرايط خاص باشد و زمان و شرايط آن تمام شود اين حكم محكوم به نسخ است چون مصلحتي ندارد مثل حكم به جنگ در يك زمان و حكم به صلح در زمان بعد. اما اگر احكامي هنوز مصلحت داشته باشد، ادامه مييابند چنانكه برخي از احكام كتابهاي پيشين مورد تأكيد قرآنكريم است چون هنوز مصلحت دارند مثل لزوم اجتناب از شرك و برپايي عدالت. اين اتفاق ممكن است درون يك شريعت و يك كتاب آسماني نيز اتفاق بيفتد چنانكه در آيه 101 سوره نحل آمده است.
نكاتي پيرامون نسخ
1ـ نسخ تنها مربوط به احكام شرعي نيست بلكه در طبيعت نيز هست مثل مريضي كه از نظر شرايط ظاهري، اميدي به شفاي او نيست اما خداوند او را شفاء ميدهد.
2ـ نسخ همواره دو طرف ميخواهد، يكي ناسخ و يكي منسوخ.
3ـ ناسخ آنچه را كه منسوخ از حيث كمال و يا مصلحت داشت را كاملتر دارد.
4ـ ناسخ و منسوخ از نظر صورت تنافي دارند نه در اصل مصلحت چون هركدام در شرايط خاص خودداري مصلحتاند[14].
حاصل سخن آن كه در شريعت هم تصديق هست و هم نسخ ولكن هر كدام بر اساس مصالح و در طريق تكامل هستند و با هم تنافي ندارند.
منابعي براي مطالعه بيشتر
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسيرالقرآن، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1393 ق، 20 ج.
2. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1364 ش، 27 جلدي.
3. رضايي اصفهاني، محمد علي، تفسير قرآن مهر، پژوهشهاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1387.
4. علوم قرآني، آيت الله معرفت، قم، مؤسسه انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، 1378.
التمهيد في علومالقرآن، محمد هادي معرفت، قم، مؤسّسه النشر الاسلامي، 1417 ق، 6 جلدي.
[1]. اين آيات عبارتاند از: بقره/ 41؛ بقره/ 91 و 97؛ آلعمران/ 3؛ نساء/ 47؛ مائده/ 48 و فاطر/ 1.
[2]. البته اين رابطه بين تورات و انجيل نيز بوده است. در آياتي در قرآنكريم آمده است كه كتاب انجيل، كتاب تورات را تصديق كرده است. ر.ك: آل عمران/ 50؛ مائده/ 46؛ احقاف/ 30 و صف / 6.
[3]. ر.ك: قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ج4، ص 117.
[4]. علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 3، ص 8 و 9.
[5]. ر.ك: رازي ابوالفتوح، حسين بن علي، روضالجنان و روحالجنان،ج2، ص64؛ علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج3، ص8 و 9؛ سبزواري نجفي، محمد بن حبيبالله، ارشاد الاذهان فيتفسيرالقرآن، ص20؛ قمي مشهدي، محمدبنمحمد رضا، كنزالدقائق و بحر الغرائب، ج2، ص95.
[6]. مائده / 14 ـ 11 (علامه طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 3، ص 9).
[7]. ر.ك: علامه طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 5، ص 348 و 349.
[8]. ر.ك: طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص 365؛ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 1، ص 210؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 207؛ رازي، فخر الدين، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 483.
[9]. علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 12، ص 345.
[10]. همان، ج 1، ص 67.
[11]. راغب اصفهاني، مفردات، ذيل كلمه نسخ؛ فيومي، مصباحالمنير ذيل واژه مذكور؛ ابن منظور لسان العرب، ج 3، ص 61.
[12]. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ج7، ص55؛ معرفت، محمد هادي، تلخيص التمهيد، ج 1، ص 412.
[13]. ر.ك: براي توضيح تكميلي، مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 390 و 391 و ج 17، ص 345؛ علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 1، ص 250، 251. و نيز تفسير قرآن مهر، رضايي اصفهاني، ذيل آيات فوق الذكر.
[14]. ر.ك: علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 1، ص 252 و 253.
آيا وحيهاي جديد وحيهاي قبلي را تصديق ميکنند يا جايگزين آنها ميشوند؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ آيا وحيهاي جديد وحيهاي قبلي را تصديق ميکنند يا جايگزين آنها ميشوند؟
- بازدید: 1131