شبهه
عامل مصیبتهایی که به انسان میرسد خود انسان است یا شیطان یا خداوند؟
توضیح شبهه
در مجموع آیاتی که در مورد مصیبتهایی که به انسان میرسد به آیاتی برخورد میکنیم که در نگاه ابتدایی با هم همخوانی ندارند و ظاهراً متعارض هستند. مثلاً در آیه 41 سوره ص از زبان حضرت ایوب میفرماید که شیطان باعث شده ناگواریهایی به من برسد و شیطان را عامل این مصیبتها میداند از طرفی در آیه 79 سوره نساء میگوید عامل و سبب مصیبتها خود انسان و عملکرد اوست و در آیه 78 سوره نساء سبب این مصیبتها را خداوند متعال میداند. مرور این آیات این پرسش را ایجاد میکند که نهایتاً علت این مصیبتها خود انسان است یا شیطان یا خداوند متعال؟
(a) آیات
(وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنیِّ مَسَّنیَِ الشَّیْطَانُ به نصب وَعَذَابٍ)[1]؛ «و یادکن بنده ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و عذابی رساند!».
(مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَی بِاللَّهِ شهَِیدًا)[2]؛ «هرچه از خوبی به تو میرسد، پس، از خداست؛ و هر چه از بدی به تو میرسد، پس از خود توست. و تو را به رسالت برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا (در اینباره) کافی است».
(... وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِاللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کلٌُّ مِّنْ عِندِاللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَایَکاَدُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا)[3]؛ «... و اگر (پیشامد) خوبی به آن (سادهدلان یا منافق)ـان در رسد، میگویند: «این، از طرف خداست». و اگر (حادثه) بدی به آنان در رسد، میگویند: «این از جانب توست». بگو: «همه [اینها] از طرف خداست». و این گروه را چه شده است که به فهم عمیق سخن نزدیک نیستند؟!»
(b) مقدمه
در بین آیات قرآن به آیات زیادی برخورد میکنیم که وقوع یک امر را به امور متعددی نسبت میدهد از یک طرف به خداوند و از طرفی به غیر خداوند به عنوان مثال گرفتن روح آدمی را هنگام مرگ، گاهی به خداوند نسبت میدهد[4] و گاهی به حضرت عزرائیل7 نسبت میدهد[5] و گاهی هم به ملائکه منسوب مینماید[6]. در اینگونه موارد برای خوانندة قرآن، محترم پرسش ایجاد میشود که آخر این کار را چه کسی انجام داده خداوند یا عزرائیل یا ملائکه؟
در مورد بحث ما هم همین گونه است. خواننده محترم با مرور آیات شریفه میبیند که بلاها و مصیبتها گاهی به خداوند نسبت داده شده و گاهی به شیطان و گاهی هم به خود انسان. در اینجا هم سوال میشود که به هر حال مصیبتها را خداوند باعث میشود یا شیطان یا انسان؟
برای پاسخ ابتدا معنا و مفهوم حسنات و سیئات را مطرح و در ادامه به شرح بعضی اصطلاحات لازم برای پاسخ، پرداخته میشود تا به پاسخ برسیم.
(c) مفهومشناسی حسنات و سیئات
علاّمه طباطبایی در مورد حسنات و سیئات میفرماید:
حوادثی که برای فرد یا اجتماع پیش میآید، یا موافق میل و آرزوی انسان و سازگار با سعادت فردی و یا اجتماعی است، نظیر عافیت و سلامتی و فراخی رزق و امثال آنکه آن را «حسنات» (خوبیها) مینامد و یا ناسازگار است، مانند بلا، محنت، فقر، بیماری، ذلت، اسارت و امثال آنکه آن را «سیئات» میخواند[7].
(d) توضیح اصطلاح «علل مُعِدِّه»
مرحوم شهید مطهری در مورد «علل معده» و «علل موجده» چنین میفرمایند:
از نظر فلاسفه ما دو نوع علت و معلول داریم که نوع اول را ابا دارند علت و معلول بنامند؛ اگر هم احیاناً به آنها علت و معلول میگویند با نوعی تسامح است. اینها را بیشتر «معدّات» مینامند و گاهی «علل معدّه» یا «علل اعدادی» و به تعبیر بوعلی «مهیّئه» میگویند.
آیا ما میتوانیم دانه گندم را که از آن بوته گندم به وجود میآید علت بوته گندم به شمار آوریم؟ یا در تخممرغ که مرغ از آن به وجود میآید آیا مرغ علت تخممرغ است؟ در اصطلاح فلاسفه اینها معدّات هستند و اگر هم میگویند علل، مرادشان علل اعدادی است نه علل ایجادی. به همین معناست که مثلاً پدران و مادران علت فرزندان هستند یعنی علل اعدادی هستند. پدر در موقعی وجودش ضرورت دارد و بعد از آن دیگر هیچ ضرورتی ندارد. همینقدر که افراز نطفه[8] بشود دیگر کافی است و اگر پدر در همان زمان بمیرد و معدوم شود نطفه در محل خودش رشد پیدا میکند. وجود مادر هم تا زمان خاصی مورد نیاز است و از آن به بعد دیگر مورد نیاز نیست... اما نوعی دیگر از علل است که اینها را «علل موجده» مینامند. علت موجده یا ایجادی علتی است که نمیتواند منفک از معلول باشد و با معلول خودش همزمان است[9]. «علت معدّه» در واقع علتی است که ماده را برای قبول صورت آماده میکند. مرغ برای تخم مرغ یا تخممرغ برای مرغ و یا پدر و مادر برای فرزند جز اینکه مادهای را آماده برای قبول صورتی بکنند نقشی ندارند؛ یعنی اینها وجود دهنده نیستند. نه پدر وجود دهنده فرزند است و نه مادر. نقش پدر و مادر نظیر نقش کشاورز است.
کشاورز نه وجود دهنده گیاه است و نه رویاننده گیاه. نقشش فقط این است که مادهای را آماده میکند، که بعد از آمادگی روی آن نظامی که در عالم است صورت به آن افاضه میشود. کشاورز هم معدّ است و فقط شرایط را آماده میکند نه اینکه وجود دهنده باشد[10].
پس علل معده در واقع زمینهساز و فراهمکننده شرایط لازم برای تحقق معلول هستند و در واقع علت اصلی و واقعی چیز دیگری است نه آنها امّا چون زمینهساز پیدایش معلول هستند میتوان پیدایش معلول را به آنها نسبت داد و مثلاً گفت علت پیدایش گندم باغبان، آب، خاک یا... میباشد و هم اینجا میتوان گفت علت اصلی به وجود آورنده گندم، خداوند است و همه این گفتهها درست است. اگر وجود گندم را به باغبان یا آب یا... نسبت میدهیم به خاطر اینست که آنها زمینهساز (علل معده) هستند نه علت واقعی و اگر وجود گندم را به خدا نسبت میدهیم از باب این است که او علت اصلی به وجود آورنده (علت موجده) همه اشیاء است.
(e) شرحی در مورد مفهوم «علل طولی»
مرحوم علامه طباطبایی علل طولی را چنین توضیح میدهند:
بحثهای عقلی این معنا را نتیجه میدهد که حوادث همانطور که با اسباب نزدیک و متصل به خود نسبتی دارند همچنین به اسباب دور یعنی اسبابی که سبب وجود اسباب نزدیکند نیز نسبتی دارند، و حوادث هم چنان که افعال و آثار این اسبابند افعال و آثار آنها نیز هستند، مثلا فعل حرکت محتاج است به فاعلی که محرک باشد و آن را ایجاد کند، و نیز احتیاج دارد به محرکی که محرکش را تحریک کند، و احتیاجش به محرک عیناً مانند احتیاجش به محرک محرک است، مانند چرخی که چرخ دیگر را و آن چرخ چرخ سومی را حرکت میدهد.
پس فعل، یک نسبتی به فاعلش دارد، و یک نسبتی به عین همان نسبت (نه به نسبتی دیگر مستقل و جدای از آن) به فاعل فاعلش،...
مردم به حسب فهم غریزی خودشان همینطور درک میکنند، و هر فعلی را هم چنان که به فاعل مباشر و نزدیکش نسبت میدهند به فاعل دور و با واسطهاش هم نسبت میدهند و فعل را از ترشحات آن نیز میدانند، مثلاً میگویند: فلانی خانه ساخت و چاه کند. در حالی که بنا و مقنی ساخته و مباشر در عمل بوده است. و یا میگویند: امیر، فلانی را اعدام کرد، و فلانی را دستگیر و اسیر کرد، و یا با فلان مملکت جنگید. در حالی که خود امیر مباشر هیچ یک از این کارها نبوده، بلکه اعدام به دست جلاد و دژخیم، و دستگیری به دست گارد مخصوص، و جنگ به دست لشکریان صورت گرفته است.
در همه این مثالها مردم را میبینیم که برای امر کارفرما و مافوق، و یا توسل متوسل تأثیری در فاعلیت فاعل نزدیک قائلند، و به همین جهت فعل منسوب به فاعل قریب را به فاعل بعید هم نسبت میدهند، و این دو نسبت دو جور نسبت نیست که یکی حقیقی و دیگری مجازی باشد بلکه هر دو حقیقت و اصولاً یک نسبت است[11].
و هیچ منافاتی ندارد که اینگونه اعمال، هم به خدا و امر او نسبت داده شود و هم به اسباب و علل طبیعی، چون این دو نسبت در عرض هم نیستند تا یکی از آنها با دیگری منافات داشته باشد بلکه در طول هم قرار دارند، و نسبت دادن یک فعل به دو فاعل محذوری ندارد.
و ما در پاسخ شبههای که مادیون مطرح کرده بودند ـ که چطور قرآن حوادث عالم از قبیل: سیلها و زلزلهها و قحطیها و وبا و طاعون را به خدا نسبت داده و حال آنکه بشر امروز به عوامل و اسباب طبیعی آنها دست یافته است ـ گفتیم: آقایان میان علل عرضی و اسباب طولی خلط کرده و پنداشتهاند که اگر فعل و یا حادثهای مستند به علل طبیعیاش شد دلیل بر این میشود که ادعای قرآن و اعتقاد خداپرستان مبنی بر اینکه همه اینها مستند به مسبب الاسباب و به آن خدایی است که مرجع همه امور به سوی اوست باطل است[12].
Article II. پاسخ
همانطور که ملاحظه نمودید پیدایش بلاها در قرآنکریم هم به خداوند و هم به انسان و هم به شیطان نسبت داده شده و هر کدام علت معرفی شدهاند. آنچه لازم است بدانیم این است که نحوه دخالت خداوند، انسان و شیطان در پیدایش این بلاها یکسان نیست و از طرفی نسبت دادن این بلاها به خداوند، انسان و شیطان با هم منافاتی ندارند که در ادامه هر کدام از موارد فوق را جداگانه توضیح میدهیم.
(a) الف ـ چرا پیدایش بلاها به شیطان نسبت داده میشود؟
اگر میبینیم که خداوند در قرآنکریم سیئات را گاهی به شیطان نسبت میدهد چون که شیطان «علت معده» و زمینهساز وقوع مشکلات برای حضرت ایوب7 بود و چون شیطان زمینهساز پیدایش سختیهایی برای او شده سختیها به او نسبت داده میشود نه اینکه علت اصلی و واقعی پیدایش سختیها شیطان باشد بلکه علت اصلی و ایجاد کننده سختیها خداوند متعال است که برای امتحان و بالابردن درجه حضرت ایوب7 به شیطان اذن میدهد تا او و اطرافیانش را وسوسه کند و زمینهساز فشارهایی برای ایوب پیامبر بشود. چنانچه در تفاسیر در اینباره میخوانیم.
شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولی در کتب معروف حدیث و در تفاسیر ماجرا به این صورت نقل شده است: کسی از امام صادق7 سؤال کرد: بلایی که دامنگیر ایوب شد برای چه بود؟ (شاید فکر میکرد کار خلافی از او سرزده بود که خداوند او را مبتلا ساخت). امام در پاسخ او جواب مشروحی فرمود که خلاصهاش چنین است:
«ایوب به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را شاکر میبینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او دادهای، مسلماً اگر این نعمتها از او گرفته شود او هرگز بنده شکرگزاری نخواهد بود! خداوند برای اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد و او را الگویی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیای او مسلط گردد. شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود بپیچد و اسیر و زندانی بستر گردد. این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست. ولی جریانی پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحهدار ساخت، و آن اینکه جمعی از راهبان بنی اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند:
تو چه گناهی کردهای که به این عذاب الیم گرفتار شدهای؟! ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند که خلافی در کار نبوده، همیشه در طاعت الهی کوشا بودهام و هر لقمه غذایی خوردم یتیم و بینوایی بر سر سفره من حاضر بوده.
درست است که ایوب از این شماتت دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته صبر را از کف نداد، و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جملههای بالا را بیان نمود، و چون از عهده امتحانات الهی به خوبی برآمده بود خداوند درهای رحمتش را بار دیگر به روی این بنده صابر و شکیبا گشود و نعمتهای از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از آن را به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیک صبر و شکیبایی و شکر را دریابند. بعضی از مفسران بزرگ احتمال دادهاند که رنج و آزار شیطان نسبت به ایوب از ناحیه وسوسههای مختلف او بود، گاه میگفت: بیماری تو طولانی شده، خدایت تو را فراموش کرده! گاه میگفت: چه نعمتهای عظیمی داشتی؟ چه سلامت و قدرت و قوتی؟ همه را از تو گرفت، باز هم شکر او را بجا میآوری؟! ...
به هر حال، میگویند: ناراحتی و رنج و بیماری او هفت سال و به روایتی هیجده سال طول کشید و کار به جایی رسید که حتی نزدیکترین یاران و اصحابش او را ترک گفتند، تنها همسرش بود که در وفاداری نسبت به ایوب استقامت به خرج داد.
و این خود شاهدی است بر وفاداری بعضی از همسران! اما در میان تمام ناراحتیها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار میداد مساله شماتت دشمنان بود، لذا در حدیثی میخوانیم: بعد از آنکه ایوب سلامت خود را بازیافت و درهای رحمت الهی به روی او گشوده شد از او سؤال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟ گفت شماتت دشمنان! سرانجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهی سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد «پای خود را بر زمین بکوب، چشمه آبی میجوشد که هم خنک است برای شستشوی تنت، و هم گواراست برای نوشیدن»[13].
در اینجا پیدایش سیئات را به شیطان میتوان نسبت داد چون وسوسهکننده و زمینهساز فشارها اوست و به خدا هم میتوان نسبت داد چون علت اصلی پیدایش این بلاها برای حضرت ایوب و اذندهنده به شیطان برای وسوسه ایشان و علت موجده شیطان و بلاها و همه موجودات عالم خداوند است. اوست که خواسته شیطانی باشد و وسوسهای بکند تا انسانها امتحان شوند و از این رهگذر رشدی بنمایند. پس پیدایش مصیبتها را میتوان هم به خدا نسبت داد و هم به شیطان و حتی به دشمنان که شماتت حضرت ایوب میکردند و هیچ منافاتی ندارد بلکه معنای نسبت در هرکدام متفاوت است.
(b) ب ـ چرا بلاها به انسان نسبت داده میشود؟
اگر میبینیم که خداوند متعال در آیات قرآن پیدایش سیئات را به انسان نسبت میدهد (وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ)[14]، «و هر چه از بدی به تو میرسد، پس، از خود توست» به خاطر این است که با انتخاب و اراده انسان و متناسب با افعال اوست که این بلاها بر سر انسان میآید. و انسان علت پیدایش آنست لکن علت بودن انسان یا از باب علل معده است یعنی فراهم کننده زمینه وقایع است یا از باب علل طولی یعنی علت بودن انسان برای وقایع در طول علیت خداوند است نه در عرض و مستقل از او. هم چنانکه فقر انسان را میتوان به خود انسان نسبت داد به خاطر اینکه ممکن است تلاش نکرده و تنبلی نموده و فقیر مانده است و هم میتوان به خداوند نسبت داد چون او اجازه نداده تا ثروت به او برسد و فقر را برای او به خاطر تنبلیش مقدر نموده است.
نکته مهم: آنچه که مهم است پیدایش هر مصیبت و ناخوشایندی یک بار «حقوقی» و مسئولیت دارد و یک علت ایجادکننده. در سیئات در واقع مسئولیت و بار حقوقی آنها به عهده انسان است چراکه با اراده و اختیار خود راهی را رفته که منجر به این شده که خداوند سیئاتی را برای او به وجود آورده است اما ایجاد کننده این مشکل خداوند است. و پیدایش این مشکل را میتوان هم به خداوند نسبت داد هم به انسان. به خداوند نسبت میدهیم چون با قدرت و خواست او این مشکل برای انسان خطاکار ایجاد میشود و به انسان نسبت میدهیم چون با اراده و انتخاب و متناسب با کردار او این مشکل به وجود آمده است.
مثال: تصور کنید که انسانی بر اساس گناهکاری و روابط نامشروع دچار بیماریهای مزمن دستگاه تناسلی میشود. در این جا میتوان پیدایش این بیماری را به این انسان نسبت داد و گفت خود او علت پیدایش این بیماری است. چرا که با اختیار و انتخاب خود گناهی بزرگ انجام داده و زمینهساز پیدایش این بیماری شده است و میتوان گفت خداوند علت پیدایش این بیماری است. منتهی اینجا منظور آن است که خداوند این قانون را قرار داده و بیماری را بعد از خطاکاری بنده به جسم او سرایت میدهد و مقدر میکند که از راههای طبیعی او دچار این بیماری شود.
پس انسان و خدا هر دو علت این بیماری هستند منتهی علیت انسان در طول و زمینهساز علیت خداوند است. و میتوان وقوع این پدیده را به هر دو نسبت داد اما علیت انسان مستقل و در عرض علیت خداوند نیست تا اینکه نتوان وقوع این پدیده را به هر دو علت نسبت داد.
نکته مهم دیگر: اگر میبینیم که قرآن علت حسنات و نیکیها را خداوند معرفی میکند و میفرماید: (مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ)[15]؛ «هر چه از خوبی به تو میرسد، پس، از خداست» ولی علت سیئات را انسان معرفی میکند در واقع به خاطر این است که قرآن کتاب تربیت است و اهداف تربیتی را هم دنبال میکند و میخواهد از مغرور شدن انسان جلوگیری کند تا نگذارد انسان به خاطر اینکه کارهای خوبی انجام داده و مستحق نیکیهایی در زندگی شده مغرور شود وگرنه قرآن علت بودن انسان در پیدایش حسنات را هر چند در حد انتخاب کننده و اراده کننده نفی نمیکند. و منکر نقش او در به وجود آمدن حسنات نمیشود.
قرآن میخواهد که انسان در مواقعی که به حسنهای دست یافت به جای اینکه به انتخاب و عملکرد خودش نگاه کند و مغرور شود به نعمتهای بیشمار خداوند و توفیقات او و در آن راستا توجه کند و از پرتگاه غرور به سلامت رد شود.
(c) ج ـ چرا بلاها و نعمتها به خداوند نسبت داده میشود؟
اگر میبینیم که قرآن پیدایش همه چیز (حسنات و سیئات) را به خودش نسبت میدهد (قُلْ کلٌُّ مِّنْ عِندِاللَّهِ)[16]، «بگو: «همه[ی اینها] از طرف خداست» چون ایجاد کننده همه عالم و وقایع آن، خداوند متعال است و هر اتفاقی که در عالم میافتد ـ خوب یا بد ـ به اذن و اراده و قدرت او صورت میپذیرد. و تا او نخواهد و قدرت ندهد نه شیطان میتوان وجود داشته تا وسوسه کند و نه انسان میتواند بر صفحه هستی وجود داشته باشد تا انتخاب و ارادهای بکند و حسنه یا سیئهای به او برسد. پس همه افعالی که در عالم رخ میدهد به فاعلیت و علیت خداوند است[17]. چون خداوند به طور دائم ایجادکننده عالم و موجودات است و با اذن و اجازه و قدرتی که خداوند به موجودات، میدهد این اتفاقات رخ میدهدکه اکثر انسانها به آن علت طبیعی میگویند مثلاً طبیعی است که سنگ شیشه را بشکند و طبیعی است که انسان در مجاورت هوای سرد مریض شود و همچنین طبیعی است که انسان تنبل، فقیر باشد اما در واقع علت پیدایش همه این اتفاقات خداوند است. هر چند مسئولیت حقوقی آنها در بعضی موارد به عهده انسان و انتخاب او میباشد.
(d) نتیجهگیری
هر پدیدهای که در عالم اتفاق میافتد را میتوان به علل و عوامل مختلفی نسبت داد و در عین حال میتوان علت آن را خداوند متعال دانست. منتهی نقش و تأثیر هرکدام از عوامل متفاوت است و در عین حال این علل متعدد در طول علت بودن خداوند و فراهمکنندة زمینة علت هستند. و هیچگونه تناقضی در این زمینه وجود ندارد. چنانچه این مطلب به خوبی فهمیده شود تعارض ظاهری که در زمینه رزق، مرگ یا هدایت یا... در قرآن دیده میشود، برطرف میشود. چرا که قرآن این امور را در عین نسبت دادن به خداوند به عوامل دیگری هم نسبت داده و دیگر تعارضی ـ مانند آنچه در مورد مصیبتها بیان شد ـ به وجود نمیآید.
(e) منابع جهت مطالعه بیشتر
1. ترجمه المیزان، ج 1، ص 158به بعد و ج 5، ص 9 به بعد و ج 17، ص 318 و ج 9، ص 257.
2. تفسیر نمونه، ج 4، ص 23 و ج 19، ص 294.
3. تفسیر صافی، ج 1، ص 473.
4. ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج21، ص 112 و مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج 8، ص 745.
5. مخزنالعرفان در تفسیر قرآن، ج 11، ص156.
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج1، ص131 و ص415 و ج 3، ص 287 و ج 26، ص 286 و ج 27، ص 376.
[1]. ص/ 41.
[2]. نساء/ 79.
[3]. نساء/ 78.
[4]. (اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها)؛ «خدا جانها را هنگام مرگشان و (نیز روحِ) آنکه نمرده است را در خوابش به طور کامل میگیرد». زمر/ 42.
[5]. (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)؛ «بگو: فرشته مرگ که برشما گماشته شده، (جان) شما را به طور کامل میگیرد؛ سپس فقط به سوی پروردگارتان باز گردانده میشوید» سجده/ 11.
[6]. (فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبارَهُمْ)؛ «(حال آنان) چگونه است هنگامی که فرشتگان (جانهای) آنان را به طور کامل میگیرند، درحالی که بر صورتهایشان و پشتهایشان میزنند؟!» محمد / 27.
[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 9.
[8]. انتقال نطفه به مادر.
[9]. «علل موجوده» علت اصلی به وجود آورندة همة اشیاء است به گونهای که با فرض از بین رفتن آن علل، معلول هم از بین میرود مثل منبع نور که علل موجوده نور است و با از بین رفتن منبع نور، نور هم از بین میرود به خلاف پدر در «علل معده» که با از بین رفتن آن فرزند باقی میماند.
[10]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 11، ص 174.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 191.
[12]. همان ص 194.
[13]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 295.
[14]. نساء / 79.
[15]. نساء / 79.
[16]. نساء / 78.
[17]. این معنای توحید افعالی است که متکلمین ما مطرح نمودهاند و در اثبات آن ادله فراوانی مطرح کردهاند. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 2، ص 99، کتاب جهان بینی توحیدی بحث، مراتب و درجات توحید.
عامل مصیبتهایی که به انسان میرسد خود انسان است یا شیطان یا خداوند؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ عامل مصیبتهایی که به انسان میرسد خود انسان است یا شیطان یا خداوند؟
- بازدید: 2449