پرسش
تفسير و تأويل قرآن به چه معناست؟ و تفاوت آن‌ها چيست؟
پاسخ


تفسیر
معناي لغوي: «تفسير» در لغت به معناي پرده‌برداري، كشف، و آشكار كردن معناي چيزي مي‏باشد.
معناي اصطلاحي: مقصود از تفسير قرآن، اين است كه ما معاني آيات قرآن و مقاصد خداوند تبارك و تعالي را، متوجه بشويم و براي ديگران بيان كنيم.
علامه طباطبایي; در اين باره مي‏نويسند: تفسير به معناي بيان معاني آيات قرآن و كشف مقاصد، و مدلول‏هاي آن است.
بدين ترتيب در تفسير قرآن چند عنصر اساسي وجود دارد:
اول) متوجه شدن معاني كلمات و آيات.
دوم) بدانيم، هدف خدا از بيان اين آيه چه بوده است.
سوم) اين كه آن مطلب را براي ديگران اظهار و بيان كنيم.[1]
اگر اين سه مرحله انجام شود، تفسير صورت گرفته است.
البته چنين تفسيري بايد براساس قراین و منابع معتبر باشد يعني این‌که از قراین عقلي و قراین نقلي مثل آيات ديگر قرآن، و احاديث پيامبر9 و ائمه: استفاده شود تا تفسيري معتبر و جايز ارائه شود.
 تأويل
معناي لغوي: واژه «تأويل» در لغت به معناي ارجاع دادن چيزي به چيز ديگر است، مانند این‌که يك موضوعي را به يك معنايي ارجاع بدهيم، يا يك واقعه‏اي را به واقعه ديگر، ارجاع بدهيم، پس تأويل ممكن است در، اشياء، به أشياء باشد؛ و ممكن است در، معاني باشد، اما بحث ما در مورد، معاني است.
در قرآن كريم در آيات متعددي واژه تأويل آمده، از جمله در آيه 7 سوره آل‌عمران مي‏فرمايد: (مَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)؛[2] «تأويل قرآن را جز خدا و كساني‌كه راسخ در علم باشند (= عميق و ژرف‏نگر باشند) نمي‏دانند»
قدماي از مفسرين[3] واژه تأويل را به معناي تفسير امروزي به كار مي‏بردند ولي امروزه واژه تأويل به آن معنا به كار نمي‏رود بلكه معناي جديدي پيدا كرده؛ اكنون معناي مخالف ظاهر لفظ را تأويل مي‏گويند. به عبارت ديگر برگرداندن ظاهر لفظ به معنايی پسندیده و مناسب. مثال: قرآن مي‏فرمايد: (يدُاللَّهِ فَوْقَ أَيدِيهِمْ)؛[4] «كه دست (قدرت) خدا برفراز دستان آنان است».
ظاهر اين آيه شريفه، اين است كه «خدا دست دارد» ولي وقتي ما به آيات ديگر قرآن مثل آيه شريفه (لَيسَ كَمِثْلِهِ شَي‏ءٌ)[5] مراجعه مي‏كنيم با کمک قرينه نقلی[6] اين‌گونه آيات، آيه را تاويل مي‏كنيم، يعني آن را از ظاهرش به يك معناي ديگري بر مي‏گردانيم، و مي‏گوييم مقصود، دست نيست بلكه مقصود، قدرت خداست و (يدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيدِيهِمْ) يعني قدرت خدا برتر است و در ترجمه مي‏نويسيم: «دستِ (قدرتِ) خدا بالاي دست آن‏هاست.» نه این‌که خدا دست داشته باشد، چون هيچ چيزي مثل خدا نيست و دست ما هم مثل دست خدا نيست و اين‌جا چيز ديگري از دست مقصود است و يا با قرينه عقلي مي‏دانيم كه چون خدا جسم نيست نمي‏تواند دست داشته باشد زيرا اگر جسم باشد، لازمه‏اش محدوديت است و خدا محدود نيست.[7]
بنابراين واژه «يد» نمي‏تواند به معناي همين دست ما باشد.
البته براي واژه تأويل، صاحب‏نظران علوم قرآن و تفسير، معاني ديگري هم ذكر كرده‏اند از جمله علامه طباطبایی; و برخي از اهل‌سنت آن را به معناي، «حقيقت عيني» معنا كرده‏اند[8] و يا برخي ديگر تأويل را به معناي «توجيه متشابهات» دانسته‏اند و آيه‏ شريفه (مَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ) [9]  را چنين معنا كرده‏اند: «توجيه متشابهات را غير از خدا كسي نمي‏داند.»
و برخي ديگر گفته‏اند: تأويل در اين آيه، به معناي تفسير مي‏آيد.
اگر در كلمات، صاحب نظران علوم قرآن و تفسير جستجو بكنيم، براي تأويل حدود 12 معنا ذكر شده است؛ ولي مشهورترين آن همان دو معناي اول بود كه گذشت يكي به معناي «تفسير» در نظر قدما و يكي هم به معناي «خلاف ظاهر» در نظر مفسران معاصر و بقيه بحث‏ها فني و دقيقي است كه مجال آن اين‌جا نيست، و در مباحث علمی علوم قرآن، و تفسير مطرح مي‏شود. ولي در مجموع به نظر مي‏رسد واژه‏ تأويل يك مشترك لفظي است؛ يعني مي‏تواند در جاهاي مختلف معاني متعددي داشته باشد.
تفاوت تأويل با تفسير چيست؟
تفسير معناي ظاهري الفاظ است ولي تأويل جايي است كه معناي خلاف ظاهر را با كمك قرينه عقلي يا نقلي بيان كنيم. البته اگر تمام معاني تأويل را در نظر بگيريم كه نزديك 12 معنا و كاربرد دارد، گاهي اوقات برخي از معاني تفسير، با تأويل يكي مي‏شود و در پاره‏اي معاني با هم متفاوت مي‏شوند.[10]
همان‌گونه كه بيان شد مفسرين گذشته واژه‏ تفسير را با تأويل يكي مي‏دانند، ولي در زمان ما، واژه تفسير با تأويل كاملاً متفاوت معنا مي‏شود؛ تفسير يعني معناي ظاهري، تأويل يعني معناي خلاف ظاهر كه با كمك قرينه به دست مي‏آيد.
پی‌نوشت‌ها:
[1] بنابراين مراحل خواندن آيات قرآن، علم تجويد، ترجمه‏ الفاظ و آيات و همچنين تدبر و تفكر در آيات كريمه‏ قرآن و فهم معانى آن تفسير نمى‏باشد. بلكه اگر محصول قرائت، تفكر، تدبر و... ما درباره قرآن به صورت نوشته يا بيان درآيد تفسير ناميده مى‏شود. (ر.ك: درآمدى بر تفسير علمى قرآن از نگارنده).
[2] در مورد اينكه «واو» در اين آيه عاطفه باشد يا نه، مباحثى مطرح است كه به بحث ما مربوط نمى‏شود.
[3] مانند طبرى از مفسرين اهل سنت كه حدود هزار و اندى سال قبل زندگى مى‏كرده است.
[4] فتح/ 10.
[5] شورى/ 11.
[6] قرينه‏ى نقلى.
[7] اين برهان عقلى است كه در جاى خود توضيح داده شده كه خدا جسم و محدود نيست.
[8] البته بين نظر علامه طباطبايى با نظر بزرگان اهل سنت تفاوتى وجود دارد.
[9] آل عمران/ 7.
[10] رابطه‏ى «عموم و خصوص من وجه» دارند.