پرسش
شرايط مفسر قرآن چيست؟
پاسخ
مفسر قرآن، هم‌چون تخصص‏هاي ديگر، داراي شرايطي است، يعني هر كسي نمي‏تواند به تفسير قرآن اقدام كند. همان‌گونه كه هر كسي نمي‏تواند به طبابت و معالجه‏ افراد اقدام نمايد بلكه بايد يك پزشك داراي شرايط باشد و حتي تخصص لازم را هم در آن رشته مورد نظر داشته باشد.
از اين‌رو امروزه از بديهيات است كه هركسي اجازه ندارد، بدون تخصص در هر رشته علمي اظهار نظر كند و به تاييد يا رد يا به بيان مطلبي از آن علم بپردازد و علم تفسير نيز از اين قاعده مستثني نيست. مفسر قرآن بايد داراي شرايطي باشد تا سخن او معتبر و قابل بررسي باشد. لذا قرآن‌پژوهان صاحب‌نظر[1] براي مفسر قرآن شرايطي ذكر كرده‏اند كه برخي آن‌ها را با توضيحي مختصر بر مي‏شماريم:
1. آشنايي با ادبيات عرب (صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معاني، بيان و بديع...)؛
آگاهي از قواعد دستوري، براي مفسر لازم است و بدون اين شرط، تفسير قرآن محقق نمي‏شود چون وسيله كار مفسر قرآن، همان ادبيات عرب است و اين بدان جهت است كه قرآن، به زبان عربي نازل شده است؛ هر چند امروزه قرآن به بسياري از زبان‏هاي دنيا ترجمه شده ولي ترجمه قرآن نمي‏تواند مبناي يك تفسير صحيح و معتبر قرار گيرد زيرا ساختار كلام عرب و به ويژه نكات ظريفي كه در اين كلام الهي موجود است، همه‏اش در ترجمه‏ها منعكس نمي‏شود.
2. آگاهي از علوم قرآن؛
علوم قرآن، علومي است كه درباره قرآن است، مثل شناخت آيات مكي، مدني و تأويل آيات، متشابه، محكم، ناسخ و منسوخ و... هر چند موارد نسخ در قرآن محدود است ولي عدم آگاهي از آن‌ها موجب مي‏شود تا مفسر در تفسير بعضي آيات دچار اشتباه شود.
3. اطلاع از شان نزول آيات قرآن (تاريخ آيات)؛
از اين مطلب در آثار قدما به «اسباب النزول» تعبير شده است[2] و آن عبارت است از واقعه‏اي كه در طي آن، يك آيه يا مجموعه‏اي از آيات قرآن نازل شده که ممكن است آن واقعه يا شرايط زماني و مكاني خاص، در روشن شدن معناي آيه كمك كند.
4. علم فقه؛
يعني شخص بتواند احكام شرعي را از آيات قرآن و روايات اهل بيت استخراج كند به عنوان مثال اگر قرآن در مورد ارث سخن مي‏گويد، بايد قدرت فقهي در مورد استنباط آن حكم را داشته باشد.
5. آگاهي از اصول الفقه؛
اصول الفقه مقدمه فقه است و به تعبير ديگر اصول استنباط است كه البته اين علم اصول الفقه هم در فقه و هم در تفسير كارآيي دارد هم در موارد ديگر و در حقيقت اصول الفقه مِتُد و منطق فهم متن است، از اين روي شخصي كه مي‏خواهد قرآن را تفسير كند ضروري است كه منطق فهم متن را بداند كه بخش عظيم آن در بحث اصول الفقه بيان شده است.
6. علم الحديث؛
يعني آگاهي از احاديث وشناخت احاديث پيامبر اكرم9 وائمه اطهار: تا بتواند در مواقع لزوم از اين احاديث در تفاسير آيات استفاده كند.
7. علم به قرائت‏هاي مختلف؛
گاهي اوقات يك آيه‏ قرآن به قرائت‏هاي مختلفي خوانده مي‏شود.
به عنوان مثال (يطهُرنَ ويطَّهرنَ) [3] به هر دو قرائت خوانده شده كه لازم است مفسر از اين قرائت‏ها اطلاع داشته باشد تا در جايي كه در تفسير يا در احكام نقشي دارد، بتواند از آن استفاده كند. البته امروزه مفسرين به قرائات قرآن كمتر توجه مي‏كنند، زيرا قرائات خبر واحد هستند از اين رو صاحب نظران آن‌ها را معتبر نمي‏دانند و آن قرائتي را معتبر مي‏دانند كه اصطلاحاً به آن قرائت متواتر مسلمين مي‏گويند كه قرائت «حفص از عاصم» از آن ياد مي‏شود اين قرائت غالبش مطابق، با قرائت متواتر مسلمين است، و تقريباً عموم مسلمين بر اين قرائت «حفص از عاصم» تكيه مي‌كنند و لذا امروزه به قرائت‏هاي ديگر كمتر توجه مي‏شود؛ و حق هم با مفسرين معاصر است چرا كه كمتر بايد اين مباحث مطرح شود. ولي در عين‌ حال مفسر قرآن بايد آگاهي‏هایی در اين زمينه داشته باشد.
8. آگاهي از بينش‏هاي فلسفي، علمي، اجتماعي و اخلاقي؛
مفسر قرآن در عصر ما نمي‏تواند بدون این‌که مكاتب فلسفي يا مكاتب اخلاقي را بشناسد يا اطلاعات مختصري از، علوم تجربي و جامعه‏شناسي و روان‏شناسي داشته باشد به تفسير قرآن بپردازد.
از اين‌رو اين شرط را بعضي از بزرگان معاصر،[4] قرار داده‏اند. و شرط لازمي، براي يك تفسير كامل و معتبر است هر چند تخصص در فلسفه يا علوم تجربي و... لازم نيست ولي براي فهم آيات مربوط به آفرينش كائنات، دستورات اخلاقي و اجتماعي، خوب است و بدون آن ممكن است رموز آيات و اعجاز قرآن در مسائل علمي كشف نشود و مفسر از آن‌ها غافل بماند.
و هم‌چنين بسياري از آيات مانند آيات اول سوره حج يا اوایل سوره‏ مؤمنون را اگر مفسر از علوم پزشكي آگاهي نداشته باشد نمي‏تواند تفسير خوبي از اين آيات ارائه بكند و گاهي ممكن است اگر آگاهي نداشته باشد به كج راهه برود.
9. آگاهي‏هاي تاريخي؛
مفسر قرآن غير از این‌که بايد شأن نزول را بداند لازم است تاريخ صدر اسلام را تا حدي بداند، و از جغرافياي جزيرة‌العرب تا حدي اطلاع داشته باشد، تا بتواند مكان‏هاي نزول قرآن، زمان‏هاي نزول قرآن، آيات مكي و مدني و امثال آن را در تفسير تشخيص بدهد و از اين علوم در تفسير قرآن استفاده كند.
10. طهارت و علم الموهبه (علمي كه خداوند به هركس بخواهد مي‏بخشد)؛
برخي گفته‏اند: مفسر قرآن بايد «طهارت روحي» داشته باشد، زيرا قرآن را غير از مطهرين لمس و درك نمي‏كنند. (لايمسَّهُ اِلا المطهرون) [5]
آنها مي‏گويند: «علم‌الموهبه»[6] جزء شرايط مفسر است. ولي به نظر مي‏رسد كه اين جزء شرايط «تحقق» تفسير و مفسر شدن نيست، بلكه جزء شرايط «كمال» مفسر و «كمال» تفسير است. آري هر چه انسان طهارت روحي بالاتري داشته باشد و تزكيه‏ نفس بیش‌تري كرده باشد وقتي كه به محضر قرآن مي‏رسد مي‏تواند از قرآن بهره‏هاي بیش‌تري ببرد همان‌طوري كه قرآن مي‏فرمايد: (هُدي‌ لِلنَّاسِ)؛[7] (هُدي‌لِلْمُتَّقِينَ)[8]؛ (هُدي لِّلْمُحْسِنِينَ)[9] قرآن گاهي مي‏فرمايد: هدايت براي مردم است. گاهي مي‏فرمايد: هدايت براي باتقوايان است اين يك مرتبه بالاتر از هدايت قبلي است و هدايت بالاتر، هدايت براي نيكوكاران است. اگر كسي بخواهد به مراتب عالي هدايت قرآني، و به فهم مراتب عالي قرآن دست پيدا بكند لازم است يك شرايطي را با تزكيه‏ نفس براي كمالات روحي، در خودش ايجاد كند، اما به نظر مي‏رسد اين شرط تحقق تفسير نيست بلكه اين شرط كمال تفسير و مفسر است.
هم‌چنين «علم الموهبه» نيز شرط كمال تفسير است، و موجب كمال مفسر مي‏شود ولي از آنجايي كه معيارِ مشخصي ندارد، يعني ممكن است هر كس ادعا بكند كه خداوند به من «علم الموهبه» داده و تفسير خود را از الهامات غيبي بداند؛ بنابراين چون معيار مشخصي ندارد، نمي‏تواند براي مفسر و تفسير شرط قرار بگيرد، ولي اگر كسي داشته باشد باعث كمال تفسيرش، خواهد بود.
11. پرهيز از هر نوع پيش داوري[10] و اجتناب از تفسير به رأي؛
مفسر بايد تابع دلالت لفظي آيات قرآن باشد، نه آن كه دلالت آيه را تابع رأي و فهم خويش سازد، يعني عقيده‏اي را قبلاً انتخاب نمايد و بعد با استمداد از آيه‏اي آن را توجيه كند و به اصطلاح، قرآن را بر رأي خود تطبيق كند و به عبارت ديگر، رأي خود را بر قرآن تحميل نمايد.
به عنوان مثال در موضوع «جبر و اختيار» اگر از قبل موضع «اشاعره» را انتخاب كنيم وقتي وارد قرآن مي‏شويم آياتي كه از ظاهرش جبر بر مي‏آيد را براي تاييد نظر خود انتخاب مي‏كنيم و اگر موضع «معتزلي» را انتخاب كنيم كه انسان اختيار تام و كامل دارد. نيز آياتي را در اين راستا برمي‏گزينيم.
ولي اگر بي‏طرفانه به محضر قرآن وارد شويم و مجموع آيات را بنگريم به اين نتيجه مي‏رسيم كه قرآن نه مؤيد جبر است و نه اختيار تام را تأييد مي‏كند بلكه «امر بين الامرين» را قبول می‌کند.
بنابراين نبايد مفسر قبل از ورود به تفسير پيش داوري و پيش فرض‏هايي داشته باشد تا موجب تحميل نظر بر قرآن و تفسير به رأي شود كه از آن نهي شده است.[11]
پی‌نوشت‌ها:
[1] از جمله سيوطى در «الاتقان فى علوم القرآن» و مرحوم طبرسى در «مقدمه مجمع البيان» و دكتر محمدعلى رضايى‏اصفهانى در «درآمدى بر تفسير علمى قرآن» به اين بحث پرداخته‏اند.
[2] زمخشرى (م 528 ق) به نقل از مقدمه‏ مجمع البيان.
[3] (وَلاَتَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى‏ يَطْهُرْنَ) (بقره/ 222)
[4] ر.ك: تفسير آيات مشكله، استاد جعفر سبحانى، ص 292 به بعد و كتاب مبانى و روش‏هاى تفسيرى، استاد عميد زنجانى، ص 209 به بعد.
[5] واقعه/ 79.
[6] سيوطى در الاتقان مى‏نويسد: علم‌الموهبه، علمى است كه «مَن عمل بما علم علَّمَ ما لم يعلم» (الاتقان فى علوم القرآن، ج2، ص213 به بعد.) چيزى را كه انسان مى‏داند اگر به آن عمل كند خدا يك علومى را در اختيارش مى‏گذارد كه نمى‏دانست به عبارت ديگر به علوم لدنى و الهى و فيوضاتى خواهد رسيد.
[7] آل عمران/ 3.
[8] بقره/ 2.
[9] لقمان/ 31.
[10] البته بعضى پيش‏فرض‏هاى ضرورى نه تنها اشكال ندارد، بلكه براى تفسير هر كتاب آسمانى لازم است مثل فرض اين كه قرآن وحى است و قابل فهم و تفسير است و گوينده‏ آن عاقل بوده است و... .
[12] براى اطلاع بیش‌تر از اين مباحث ر.ك: درآمدى بر تفسير علمى‌قرآن، محمدعلى رضايى ‏اصفهانى.