پاسخ
مبحث هرمنوتيك چند صباحي است، در مباحث قرآني مطرح شد، و برخي از نويسندگان آن را در رديف روشهاي تفسير قرآن تحت عنوان «روش تفسير هرمنوتيك قرآن» مطرح كردهاند1 و برخي ديگر از نويسندگان اين مبحث را زير مجموعه «گرايش ادبي تفسير قرآن» قرار دادهاند2.
صرف نظر از درستي يا نادرستي اين كار، مبحث هرمنوتيك و رابطه آن با تفسير قرآن و روشهاي تفسيري نياز به بررسي دارد. اما ديدگاهها در موضوع هرمنوتيك بسيار گسترده و متفاوت است، و پذيرش هر كدام لوازم خاصي دارد كه گاه با لوازم پذيرش ديدگاه ديگر متناقض است، از اين رو بررسي اين مبحث نيازمند تأليف مستقل و برتري آن در سطح دانش پژوهان دكتري است. البته كوششهايي در اين زمينه شده است كه هنوز نيازمند تكميل، نقد و بررسي بيشتر است كه در پايان نوشتار بدانها اشاره ميكنيم.
اوّل) پيشينه هرمنوتيك؛
مفهومشناسي هرمنوتيك
واژه هرمنوتيك «Hermeneuitice» از معني يوناني «Hermeneuin» به معناي «تفسير كردن» است.
اين واژه از زمان افلاطون به كار رفته است و به معناي به فهم در آوردن چيزي يا موقعيتي مبهم است. ارسطو از اين لفظ براي نامگذاري بخشي از كتاب «ارغنون» (كه درباره منطق قضايا است) استفاده كرد. معمولاً در ريشهيابي لغوي هرمنوتيك ربط روشني ميان واژه و «هرمس» خداي پيامرسان يونانيان، برقرار ميكنند. تا قبل از قرن هفده ميلادي شاخهاي خاص از دانش را سراغ نداريم كه به نام هرمنوتيك ناميده شده باشد و تنها از قرن هفدهم به بعد هرمنوتيك شاخهاي از دانش بشري شد3.
دوم) هرمنوتيك در بستر تاريخ
هرمنوتيك به طور رسمي از قرن هفدهم ميلادي شروع شد.
دان هاور4 نخستين كسي است كه واژه هرمنوتيك را در عنوان كتابش گنجاند، نام كتاب او «هرمنوتيك قدسي يا روش تفسير متون مقدس» بود.5
برخي صاحب نظران نهضت اصلاح ديني را نقطه آغاز هرمنوتيك ميدانند، و شلاير ماخر6 (1768ـ1834م) را بنيانگذار هرمنوتيك جديد ميدانند7. و نخستين بار توسط ويليام ديلتاي8 (1833ـ1911 م) هرمنوتيك به عنوان يك روش انديشه تدوين شد كه هدف آن بالا بردن ارزش علوم انساني و همرديف كردن آن با علومتجربي بود. تا اينجا دانشمندان هرمنوتيك بر نيت مؤلّف در فهم متن تأكيد ميكردند.
اما به دنبال آنان ديدگاه ديگري در هرمنوتيك پيدا شد كه مارتين هايدگر (1889 ـ 1976م) و گادامر (1900م) پايهگذار آن بودند و بر كاوش فلسفي در موضوع فهم تأكيد ميكردند و از نقش نيت مؤلّف در متن كاست.
تذكر: هرچند كه بيان شد هرمنوتيك از قرن هفدهم ميلادي به عنوان شاخه علمي مطرح گرديد اما برخي مباحث هرمنوتيكي در لابهلاي كتابهاي دانشمندان قبل از قرن هفدهم نيز آمده است كه تحت عنوان «هرمنوتيك بي نام» از آنها ياد ميكنند، از جمله:
سنت اگوستين، فيلسوف و متكلّم مسيحي (430 ـ 454 م) كه خلط معناي حقيقي با معناي مجازي و استعماري، را دليل اصلي ابهام كتب مقدس ميدانست9.
در ميان دانشمندان مسلمان نيز در مبحث تفسير و اصول الفقه، مباحثي مشابه نظريات هرمنوتيكي مطرح شده است يعني برخي مباحث اصول الفقه به قواعد فهم متن ميپردازد و نيز مفسّران در مقالات تفسير به مباحثي پيرامون فهم، تفسير فهم و تفسير قرآن ميپردازد و نيز مباحث شيوههاي تفسير قرآن گونهاي از مباحث هرمنوتيكي به شمار ميآيد. از جمله تفسير اشاري (رمزي، كنايي و تمثيلي و...)10.
سوم) ديدگاهها درباره هرمنوتيك
براي هرمنوتيك تعريفهاي متعدّدي شده است.
1. جان مارتين كلادينوس (1759ـ1710 م) علوم انساني را مبتني بر «هنر تفسير» ميدانست و هرمنوتيك را نام ديگر آن قلمداد ميكرد. هرمنوتيك هنر دستابي به فهم كامل و تامّ عبارات گفتاري و نوشتاري است البته در مواردي كه ابهام رخ ميدهد.
2. فردريك آگوست ولف (در سخنرانيهاي 1785 تا 1807م) هرمنوتيك را اين چنين تعريف كرد: «علم به قواعدي كه به كمك آن معناي نشانهها درك ميشود». هدف از اين علم درك انديشههاي گفتاري و نوشتاري شخص مولّف يا گوينده، درست مطابق آنچه ميانديشيده است.
3. فردريش ارنست دانيل شلايرماخر (1834ـ 1767 م) به هرمنوتيك به مثابه «هنر فهميدن» مينگريست. او به مسأله بدفهمي توجه كرد و بر آن بود كه تفسير متن دائماً در معرض خطر ابتلاء به سوءفهم قرار دارد. از اينرو هرمنوتيك بايد به منزله مجموع قواعدي روشمند و روشآموز براي رفع اين خطر به استخدام در آيد. او هدف تفسير را كشف نيت مولّف ميدانست11 و بر دو محور تأكيد ميكرد.
يک) فهم دستوري انواع عبارات و صورتهاي زباني و فرهنگي كه مولّف در آن زيسته و تفكّر او را مشروط و متعين ساخته است.
دو) فهم فني يا روانشناختي ذهنيت خاص يا نبوغ خلّاق مؤلّف12.
4. ويلهلم ديلتاي (1833ـ1911 م) هرمنوتيك را دانشي ميدانست كه عهده دار ارائه روششناسي علوم انساني است. هدف اصلي تلاش هرمنوتيكي او ارتقاي اعتبار و ارزش انساني و همطراز كردن آن با علوم تجربي بود.
او بر تمايز «فهميدن» و «تبيين» تكيه دارد، تبيين حوادث طبيعي بر استخدام قوانين كلي تكيه دارد ولي مورخ در پي فهم اعمال عاملان حوادث است تا از طريق كشف نيات، اهداف، آمال، منش و شخصيت آنان به فهم افعالشان برسد. فهميدن يعني «كشف من در تو» و اين به دليل ماهيت بشري عام امكانپذير است. از پيروان او ماكس وبر آلماني (1864ـ1920م) و يواخيم واخ آلماني است13.
5. بابنر؛ از نويسندگان معاصرآلماني، هرمنوتيك را «آموزه فهم» تعريف كرد. البته اين تعريف؛ با هرمنوتيك فلسفي مارتين هايدگر (1976ـ1889 م) و هانس گادامر (1901م) تناسب دارد كه به مطلق فهم نظر دارد و درصدد تحليل واقعه فهم و تبيين شرايط وجودي حصول آن است و خود را در مقوله فهم متن يا در چارچوب فهم علوم انساني محدود نميكند.
هايدگر، معتقد است كه در جمع بشري، جهان را از راه پيش ساخت فهم ـ يعني مفروضات، انتظارات و مفاهيم ـ ميفهمند، اينها تشكيل دهنده فهم هستند. گادامر باورهاي فوق (نظرات هايدگر) را تأييد ميكرد و معتقد بود، هر متن يا چيزي كه از ديدگاه خاص مورد تفسير قرار گيرد خود به سنّتي خاص تعلّق دارد و افق خاصي را ميسازد كه در چارچوب آن هر چيزي قابل فهم ميشود. اين افق در اثر مواجهه با اشيا، دائماً تعديل ميابد ولي هيچ گونه تفسير نهايي و عيني وجود ندارد14.
اين تعاريف نشان ميدهد كه گستره هرمنوتيك و تلقّيها از آن بسيار متنوّع است و قلمرو مباحث آن همراه با سير تاريخي آن گستردهتر شده است و از حدّ معرّفي هرمنوتيك به مثابه راهنمايي براي تفسير ديني و حقوقي تا حدّ آن به منزله تأمّلي فلسفي در باب ماهيت فهم و شرايط وجودي حصول آن، ارتقاء يافته است15.
چهارم) رابطه هرمنوتيك با تفسير قرآن
برخي دانشمندان مصر همچون محمد ابراهيم شريف در كتاب «اتجاهات التجديد في تفسير القرآن» و عفت محمد شرقاوي در كتاب «الفكر الديني في مواجهة العصر» و نصرحامد ابوزيد در كتاب «نقد الخطاب الديني» به كاربرد هرمنوتيك در تفسير قرآن روي آوردند، سپس در ايران نيز افرادي همچون محمد مجتهد شبستري در كتاب «هرمنوتيك كتاب و سنّت» بدان پرداختند. به عقيده برخي نويسندگان، متفكّران هرمنوتيك مسلمان اصول روشن تفسير متون خود را از دانشمند زبانشناس سوييسي به نام «فرديناند سوسير» (1857ـ1931) گرفتهاند16. در اينجا لازم است مهمترين مشخصات و آموزههاي تفسير قرآن مشهور را در برابر تفسير هرمنوتيكي بيان كنيم تا دعاوي طرفين روشن شود و داوري آسان گردد.
الف) ويژگيها و آموزههاي تفسير قرآن مشهور
1. مفسّر در جستجوي معناي متن است و معناي متن همان مقصود و مراد جدّي متكلّم و مولّف است و متون مقدّس پيامهاي الهي براي بشر هستند كه هدف مفسّر درك پيام نهايي متن است17.
2. رسيدن به معناي متن (مقصود متكلّم ومولّف) از طريق پيمودن روش متعارف و عقلايي فهم متن ميسّر است كه بر اساس حجّيت ظواهر الفاظ استوار است. و دلالت الفاظ تابع وضع لغوي و اصول و قواعد عقلايي محاوره و تفهيم و تفاهم است كه هر متكلّم و مخاطبي در هر زبان بر اساس آنها سخن ميگويند و ميفهمند.
3. مفسّر گاهي به فهم تعييني از متن ميرسد (مثل فهم نصوص) و گاهي به فهم ظنّي از متن ميرسد (مثل فهم ظواهر) و گاهي در فهم متن خطا ميكند.
4. معيارهايي براي تشخيص خطاهاي مفسّران وجود دارد كه از جمله آنها قوانين منطق، قواعد عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسير است كه برخي از آنها توسط پيشوايان ديني بيان شده است (همچون قاعده تفسير به رأي) و برخي توسط دانشمندان تدوين شده است. هرگاه فهم و تفسير متن مطابق قواعد فوق بود حجّت و معتبر است. بنابراين نسبيگرايي در فهم متن بيمعناست چون فهمهاي صحيح و فهمهاي نادرست قابل تشخيص است.
5. فاصله زماني عصر مفسّر با زمان پيدايش متن مانع جدّي براي دست يابي به مقصود و مراد جدّي متن قرآن نيست. چرا كه اوّلاً برخي قراين از طريق احاديث و شأن نزولها و تاريخ به ما رسيده است و ميتوانيم تا حدود زيادي معناي اصيل لغات را دريابيم.
ثانياً ظهور الفاظ متن قرآن حجّت است و اگر با توجه به قراين ظهوري در زمان ما منعقد شود معتبر است.
6. مفسّر حق ندارد ذهنيتها و پيشداوريهاي خود را بر متن تحميل كند وگرنه گرفتار تفسير به رأي ميشود كه ممنوع و حرام است و تفسير او را غيرمعتبر ميسازد و بايد تا حد امكان خود را از اين پيش داوريها تهي نمايد (هرچند كه به طور كامل ممكن نيست).
7. متن قرآن از خداست و پيامبر9 نقشي در تعيين لفظ و محتواي وحي نداشته است بلكه بارها از طرف خدا تهديد شده كه اگر كلمهاي كم و زياد كند مجازات ميشود.18
ب) ويژگيها، آموزهها و پيامدهاي تفسير هرمنوتيكي از قرآن:
1. فهم متن محصول تركيب و امتزاج افق معنايي مفسّر با افق معنايي متن است، بنابراين دخالت ذهنيت مفسّر در فهم، نه امري مذموم، بلكه شرط وجودي حصول فهم است و واقعيتي اجتنابناپذير است.
2. درك عيني متن، به معناي امكان دستابي به فهم مطابق با واقع، امكانپذير نيست. زيرا عنصر سوبژكتيو (يعني ذهنيت و پيشداوري مفسّر) شرط حصول فهم است و در هر دريافتي، لاجرم پيش دانستههاي مفسّر دخالت ميكند.
3. فهم متن عملي بيپايان و امكان قرائتهاي مختلف از متن، بدون هيچ محدوديتي وجود دارد. زيرا فهم متن، امتزاج افق معنايي مفسّر با متن است و به واسطه تغيير مفسّر و افق معنايي او قابليت نامحدودي از امكان تركيب فراهم ميآيد.
4. هيچگونه فهم ثابت و غيرسيالي وجود ندارد و درك نهايي و غيرقابل تغييري از متن نداريم.
5. هدف از تفسير متن، درك «مراد مولّف» نيست، ما با متن مواجه هستيم نه با پديدآورنده آن. نويسنده يكي از خوانندگان متن است و بر ديگر مفسّران يا خوانندگان متن رجحاني ندارد.
متن، موجود مستقلّي است كه با مفسّر به گفتگو ميپردازد و فهم آن محصول اين مكالمه است، براي مفسّر اهميتي ندارد كه مولّف و صاحب سخن، قصد القاي چه معنا و پيامي را داشته است19.
6. نص قرآن متني زباني است كه يك محصول فرهنگي است و زبان آن مختصّ اولين دريافتكننده است و زبان هرگز از فرهنگ و واقعيتهاي زمان جدا نيست20. نصّ قرآن از واقعيتها و فرهنگ زمان شكل گرفته است21.
يادآوري: مطالبي كه تحت عنوان قرآن و فرهنگ زمانه، مطرح ميشود و برخي به قرآن نسبت ميدهند كه عناصر فرهنگ جاهلي عرب را اخذ كرده است، نتيجه و پيامد همين مطلب است.
7. برخي نصوص قرآن شواهد تاريخي است كه به شرايط خاص صدور آن اختصاص دارد همچون جن، شيطان، حسد، ربا، دعا، تعويذ و احكام مربوط به بردگي، كه قابل تسرّي به شرايط متفاوت زمان ما نيست22.
تذكر: هرمنوتيك با موضوعات ديگر قرآن همچون تأويل و نيز در مبحث پلوراليسم (تكثّرگرايي) و مانند آن پيوند و تعامل دارد كه از بيان همه اين موارد صرف نظر ميكنيم.
پنجم) بررسي پيامدهاي هرمنوتيك در تفسر قرآن
بررسي لوازم، آثار، پيامدهاي مثبت و منفي هرمنوتيك در تفسير قرآن نيازمند تأليفي مستقل و بررسي همه جانبه موضوع است كه در اين مختصر نميگنجد، از اينرو در اينجا به ذكر چند نكته بسنده ميكنيم و تفصيل سخن را براي فرصت ديگري وا مينهيم.
1. يكي از مسايلي كه مورد توجه طرفداران هرمنوتيك قرار نگرفته و نقش تعيين كنندهاي در موضوع دارد، تفاوت قرآن كريم با متون تاريخي و حتي متن كتاب مقدس (تورات، انجيل و ملحقات آنها) است.
قرآن كتابي است كه همه كلمات و حروف آن از طرف خداي متعال نازل شده و مولّف، به معناي متعارف، ندارد، يعني سخن بشري نيست. همان طور كه خود قرآن بارها تكرار كرده است. پيامبر اسلام9 كه نقل كننده اين سخن براي ماست، حق ندارد كلمهاي از وحي را كم يا زياد كند و گرنه مجازات ميشود23.
پيامبر اكرم9 آن قدر در مورد نقل كلام الهي دقت دارد و مواظبت ميكند كه «واژه قل» را حكايت ميكند. يعني اگر من به كسي بگويم «به پدرت بگو فلان كار را انجام بده» او به پدرش ميگويد: «آقاي رضايي گفت: فلان كار را انجام بده» و نميگويد: «بگو: فلان....».
ولي پيامبراسلام9 در هنگام نقل سخنخدا ميفرمايد: (قل هواللَّه احد) (بگو خدا يكتاست) يعني به من گفتهاند كه «بگو».
در حاليكه مسيحيان و يهوديان در مورد متن تورات و انجيل چنين ادّعايي ندارند. انجيل توسط چهار نفر (لوقا، متي، يوحنّا، مرقس) نوشته شده از اينرو به چهار صورت متفاوت درآمده است. آنان پس از عيسي و در زمانهاي تقريباً متفاوت زندگي ميكردهاند؛ از اينرو برخي زبان و فرهنگ زمانه آنان در انجيل بازتاب يافته است.
تورات نيز پس از فوت موسي نوشته شده و برخي قسمتهاي آن هشتصد سال پس از او توسط افراد مختلف تهيه شده است24.
از اينرو ميتواند برخي عناصر فرهنگي و حتي خرافي در آن راه يافته باشد. اما با توضيحي كه بيان شد قرآن اين گونه نخواهد بود، قرآن كتابي تحريف نايافته است، كلامي بشري نيست و نميتواند بازيافت فرهنگ زمانه باشد.
2. در برخي متون تاريخي، از جمله تورات تحريف شده، مسايل خرافي و ضد اخلاقي (همبسترشدن لوط با دخترانش) و مطالب ضد علم (مثل ممنوعيت آدم از درخت علم) و... يافت ميشود. اما قرآنكريم با خرافات و انحرافات جامعه عرب جاهلي (همچون شرك، شرابخواري، زنا، برخي اقسام طلاق، دختركشي و ...) مخالفت كرد. و اگر مطالبي از فرهنگ عرب (همچون حجّ و ...) را تأييد كرد (و در همان حال تصحيح هم نمود) به خاطر آن بود كه ريشه اين مطالب الهي بود، يعني حجّ ابراهيمي را تأييد كرد كه يادگار پيامبر بزرگ الهي بود. پس اگر جن، شيطان و مانند آنها واقعيت نداشت آنها را تأييد نميكرد و همچون خرافه «غول» كه در فرهنگ عرب موجود بود ولي قرآن از آن يادي نكرد. بنابراين ميتوان گفت كه قرآن تابع فرهنگ زمانه نشد بلكه عناصر مثبت و صحيح آن را تأييد و عناصر منفي آن را ردّ كرده است25.
3. تأثير پيش دانستهها و ذهنيت مفسّر (و هر پژوهشگر علوم تجربي يا علوم انساني) بر مورد مطالعه امري مسلم است و اگر اين تأثير زياد باشد منتهي به تفسير به رأي و تحميل نظر بر متن مورد مطالعه ميشود و تفسير را غير معتبر ميسازد.
از اينرو همه پژوهشگران و مفسّران لازم است كه تلاش كنند اين تأثير را به حدّاقل برسانند، ولي اين تأثير حداقل پژوهش و تفسير را غير معتبر نميسازد. هر شخص پژوهشگر و دستگاه و فضاي اطراف بر حركت الكترون در آزمايشگاه اثر دارد ولي اين مطلب موجب بياعتباري آمار و ارقام و نتايج پژوهش در اين مورد نميشود و نيز دانشهاي قبلي پژوهشگر ذهن او را تا حدودي جهتدار ميكند و همينگونه در پژوهشهاي علوم انساني و تفسير كتب مقدّس داوري ميكنيم، يعني درصدي از خطا در همه علوم وجود دارد و اين موجب نميشود كه فهمهاي ما غير معتبر و غير مطابق با واقع باشد و گرنه بايد خط بطلان بر همه علوم بشري كشيد. البته در مورد تأثيرات باورها و ذهنيتهاي مفسّران در تفسير در مبحث گرايشها (مكاتب و مذاهب تفسيري) مطالب مبسوطي بيان شده و راه جلوگيري از آن نيز بيان شده است يعني مفسّر بايد تلاش كند بدون عينك خاصّي به سراغ متن برود، و عقايد و پيش فرضهاي خود را بر متن تحميل نكند و گرنه تفسير او غير معتبر و نوعي تفسير به رأي خواهد بود كه در اسلام گناهي بزرگ به شمار ميآيد.26
4. در مورد قرائتهاي مختلف و نامحدود متن چند نكته قابل ذكر است.
اول) قرآن داراي بطون، لايهها و سطوح مختلف فهم است، همانطور كه در احاديث متعدّد به اين مطلب اشاره شدهاست.27 بنابراين اگر قرائتهاي مختلف به اين معنا باشد اين موافق طبيعت قرآن است و مانعي ندارد كه قرائتهاي مختلف و فهمهاي متنوعي از آن به وجود آيد.
دوم) وجود تفسيرهاي متنوع از قرآنكريم واقعيتي مبارك است و موجب رشد فهم ما از قرآن ميشود.يعني هر روز فهمهاي عميقتر و دقيقتر كلام الهي حاصل ميآيد و لايههاي جديدي از آن روشن ميشود.
سوم) فهمها و تفسيرهاي قرآن هر چقدر كه زياد شود بيضابطه و معيار نيست بلكه قواعد و ملاكهايي براي تشخيص تفسيرهاي صحيح و باطل وجود دارد.
يعني براساس قواعد منطق، اصول عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسيري به ويژه قاعده تفسير به رأي، ميتوانيم سره را از ناسره تشخيص دهيم. بنابراين فهمها و تفسيرهاي نامحدود به وجود نميآيد و قرائتپذيري متن بيانتها و بيمعيار و دلخواه نخواهد بود بلكه تفسيرهاي معتبر و محدودي در قلمرو و چارچوب قواعد تفسير باقي ميماند و هركس حق ندارد و نميتواند تفسير دلخواهي از قرآن ارايه كند.
5. در مورد فهمهاي سيال و غيرثابت چند نكته قابل ذكر است.
اول) فهم بشري تحت تأثير پيشرفتهاي بشري و علوم قرار ميگيرد و رشد ميكند، اين مطلب به صورت موجبه جزييه صحيح است. اما اين به معناي رشد علم و فهم بشري است و چيزي مبارك و نيكو است.
دوم) قبلاً بيان شد كه ما سهگونه فهم و تفسير داريم، تفسيرهاي قطعي (مثل نصوص) تفسيرهاي ظنّي (مثل ظواهر) و تفسيرهاي خطا كه مفسّر به دلايل مختلف خطا ميكند.
براي مثال جمله «كل بزرگتر از جزء است» يا جمله «جمع متناقضين محال است» از اصول ثابت فكر بشري است كه تغيير نميكند و نيز نصوص قرآن كريم (مثل وحدانيت خدا) در گرايشها و مذاهب و مكاتب مختلف تفسيري تغيير نميكند. پس ما فهمها و تفسيرهاي مختلف و سيال از متون داريم و وجود يكي ديگري را نفي نميكند. البته به اين معنا نيست كه فهم ما از متن خطاناپذير و نهايي است چراكه علوم بشري و فهم ما از قرآن در حال تكامل است ولي در هر مرحله اگر تفسير بر اساس معيارهاي صحيح انجام شده باشد معتبر و حجّت است.
سوم) اگر بنا باشد كه همه فهمها و تفسيرهاي بشري متغير و غيرثابت باشد، پس خود همين ادعاي هرمنوتيكي كه «هيچ گونه فهم ثابت و غير سيالي وجود ندارد» نيز خودش در معرض تغيير است يعني اين جمله تناقضنما و پارادوكس است كه اول خودش را معرض بطلان قرار ميدهد.
بنابراين، اگر ما نسبيت فهم بشري را به طور كلي بپذيريم هيچ فهم ثابتي نخواهد بود و همه علوم بشري زير سؤال ميرود از جمله خود اين ادّعا.
6. نيت مؤلف در فهم متن، دو ديدگاه متضاد در بين دانشمندان هرمنوتيك وجود دارد.
الف) دانشمندان هرمنوتيك همچون جان مارتين كلادينوس و فردريك آگوستولف و شلاير ماخر تا ويلهلم ديلتاي بر نقش نيت مؤلّف در فهم متن تأكيد داشتند و هدف تفسير را فهم نيت و مقصود مؤلّف ميدانستند.
اين ديدگاه با نظرگاه مفسّران قرآنكريم نزديك است و همان طور كه بيان شد هدف تفسير قرآن نيز فهم معناي متن و مقصود خداي متعال يعني مراد جدّي گوينده است.
البته اين مطلب روشن است كه قرآن مولّف (به معناي متعارف بشري) ندارد و پيامبر واسطهاي بيش نيست، پس مقصود از نيت مولّف در مورد قرآن، مقصود خدا از آيات قرآن خواهد بود.
ب) دانشمندان هرمنوتيك فلسفي همچون هايدگر و گادامر، نقش نيت مولّف را در فهم متن نفي كردند و گفتند براي مفسّر اهميتي ندارد كه گوينده قصد القاي چه معنايي دارد. البته اين سخن ممكن است در برخي موارد در مورد متون تاريخي و ادبي مفيد و قابل تطبيق باشد اما در مورد كلام الهي صحيح و قابل تطبيق نيست؛ چون هدف قرآن هدايت بشر به وسيله پيامها و سخنان خدا است، پس مفسّر بايد تلاش كند تا پيام و هدف الهي را به درستي درك كند و به ديگران انتقال دهد. اگر بر فرض، خدا قصد القاي مطلب «الف» را داشته باشد و تفسير قرآن مطلب «ب» را بيان كند اين تفسير موفق نبوده است.
نتيجهگيري و جمعبندي
برخي ديدگاهها در هرمنوتيك متون، ميتواند با تفسير قرآن سازگار باشد (همچون تأكيد بر فهم نيت گوينده كه در تفسير قرآن نيز مورد تأكيد است). ولي برخي ديدگاهها كه منتهي به نسبت در فهم و عدم تطابق فهم با واقع يا بياعتنايي به نيت مؤلّف ميشود با تفسير قرآن ناسازگار است و نيز روشن شد كه نتايج هرمنوتيكي تفسير متون ادبي همچون تأثيرپذيري مطلق از فرهنگ زمانه در مورد قرآن صادق نيست. البته براي هرمنوتيك و رابطه آن با تفسير قرآن نيازمند بحث و تحقيق بيشتري است.
منابع جهت مطالعه بيشتر
1. درآمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1380 ش.
2. نشريه كتاب نقد، ش 5 و6، ويژهنامه تفسير به رأي، نسبيت و هرمنوتيك، زمستان 76 و بهار 1379 ش.
3. مباني و روشهاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، چاپ چهارم، انتشارات ارشاد اسلامي، 1379 ش.
4. هرمنوتيك مدرن، بابك احمدي، مهران مهاجر، محمد نبوي، نشر مركز، تهران، 1377 ش.
5. مجله معرفت، ش 26، پاييز 1377، مقاله قرآن و فرهنگ زمانه.
6. هرمنوتيك كتاب و سنّت، محمد مجتهد شبستري، تهران، طرح نو، 1381ش.
1. مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عباسعلى عميدرنجانى، چاپ چهارم، ص 267 تا 312.
2. روشها و گرايشهاى تفسيرى، حسين علوىمهر، ص 269.
3. نك: در آمدى بر هرمنوتيك، احمد واعظى، ص 22 ـ 24.
4. J. C. Dann Haver.
5. درآمدى بر هرمنوتيك، ص 75.
6. Friedrich Schleir Macher
7. درآمدى بر هرمنوتيك، ص 72.
8. Wilhelm Dilthey
9. همان، ص 47 ـ 48.
10. همان، ص 52 ـ 54.
11. هرمنوتيك لوازم و آثار، دكتر احمد بهشتى، كتاب نقد، ش 506، ص 59.
12. همان، ص 59.
13. همان، ص 60.
14. همان، ص 61 و نامه فرهنگ، شماره 14، ص 128.
15. درآمدى بر هرمنوتيك، ص 27 ـ 30. (با تلخيص).
16. مبانى و روشهاى تفسيرى، عميد زنجانى، ص 275.
17. علّامه طباطبايى; در مقدمه تفسيرالميزان، در تعريف تفسير بر فهم مقاصد آيات تأكيد دارد. (التفسير وهو بيان معاني الايات القرآنية والكشف عن مقاصدها و مداليلها).
18. (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ) (حاقّه/ 46).
19. نك: درآمدى بر هرمنوتيك، احمد واعظى، ص 59، (ايشان اين پنج مورد را به عنوان نقاط اصلى تقابل هرمنوتيك فلسفى با شيوه تفسيرى رايج در ميان مسلمانان مطرح مىكند).
20. نك: مفهوم النص، دراسته فى علومالقران، دكتر نصرحامدابوزيد، ص24، چاپ بيروت، 1990.
21. همان، ص 201.
22. همان، ص 215 ـ 220.
23. حاقه/ 46.
24. علم و دين، ايان باربور، ترجمه خرمشاهى، ص 130.
25. ر.ک: مجله معرفت، ش 21، مقاله قرآن و فرهنگ زمانه، دکتر محمد علي رضايي اصفهاني.
26. عن رسول اللَّه9: «ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى»، امالى صدوق، ص6؛ طبق نجف؛ التفسير والفروق، آيت الله معرفت، ج 1، ص 60. عن رسول اللَّه9: «من قال فىالقرآن برأيه فليتبوّء مقعده من النار» (طبرى، ج 1، ص 27).
27. عن الصادق7: ان للقرآن ظاهراً و باطناً ـ عن الباقر7: ان للقرآن بطناً وللبطن بطن. نك: كافى، ج1، ص 374؛ بحارالانوار، ج 89، ص90 ـ 91؛ تفسير صافى، ج 1، ص 28 ـ 29؛ و مشابه آنها از اهل سنت در الاتقان، سيوطى، ح 4، ص 225 و 226.