پاسخ
  مبحث هرمنوتيك چند صباحي است، در مباحث قرآني مطرح شد، و برخي از نويسندگان آن را در رديف روش‏هاي تفسير قرآن تحت عنوان «روش تفسير هرمنوتيك قرآن» مطرح كرده‏اند1 و برخي ديگر از نويسندگان اين مبحث را زير مجموعه «گرايش ادبي تفسير قرآن» قرار داده‏اند2.
  صرف نظر از درستي يا نادرستي اين كار، مبحث هرمنوتيك و رابطه‏ آن با تفسير قرآن و روش‏هاي تفسيري نياز به بررسي دارد. اما ديدگاه‏ها در موضوع هرمنوتيك بسيار گسترده و متفاوت است، و پذيرش هر كدام لوازم خاصي دارد كه گاه با لوازم پذيرش ديدگاه ديگر متناقض است، از اين رو بررسي اين مبحث نيازمند تأليف مستقل و برتري آن در سطح دانش پژوهان دكتري است. البته كوشش‏هايي در اين زمينه شده است كه هنوز نيازمند تكميل، نقد و بررسي بيش‌تر است كه در پايان نوشتار بدان‏ها اشاره مي‏كنيم.
  اوّل) پيشينه هرمنوتيك؛
    مفهوم‏شناسي هرمنوتيك
  واژه‏ هرمنوتيك «Hermeneuitice» از معني يوناني «Hermeneuin» به معناي «تفسير كردن» است.
  اين واژه از زمان افلاطون به كار رفته است و به معناي به فهم در آوردن چيزي يا موقعيتي مبهم است. ارسطو از اين لفظ براي نام‏گذاري بخشي از كتاب «ارغنون» (كه درباره‏ منطق قضايا است) استفاده كرد. معمولاً در ريشه‌يابي لغوي هرمنوتيك ربط روشني ميان واژه و «هرمس» خداي پيام‌رسان يونانيان، برقرار مي‏كنند. تا قبل از قرن هفده‏ ميلادي شاخه‏اي خاص از دانش را سراغ نداريم كه به نام هرمنوتيك ناميده شده باشد و تنها از قرن هفدهم به بعد هرمنوتيك شاخه‏اي از دانش بشري شد3.
  دوم) هرمنوتيك در بستر تاريخ
  هرمنوتيك به طور رسمي از قرن هفدهم ميلادي شروع شد.
  دان هاور4 نخستين كسي است كه واژه‏ هرمنوتيك را در عنوان كتابش گنجاند، نام كتاب او «هرمنوتيك قدسي يا روش تفسير متون مقدس» بود.5
    برخي صاحب نظران نهضت اصلاح ديني را نقطه‏ آغاز هرمنوتيك مي‏دانند، و شلاير ماخر6 (1768ـ1834م) را بنيانگذار هرمنوتيك جديد مي‏دانند7. و نخستين بار توسط ويليام ديلتاي8 (1833ـ1911 م) هرمنوتيك به عنوان يك روش انديشه تدوين شد كه هدف آن بالا بردن ارزش علوم انساني و هم‏رديف كردن آن با علوم‌تجربي بود. تا اين‌جا دانشمندان هرمنوتيك بر نيت مؤلّف در فهم متن تأكيد مي‏كردند.
    اما به دنبال آنان ديدگاه ديگري در هرمنوتيك پيدا شد كه مارتين هايدگر (1889 ـ 1976م) و گادامر (1900م) پايه‌گذار آن بودند و بر كاوش فلسفي در موضوع فهم تأكيد مي‏كردند و از نقش نيت مؤلّف در متن كاست.
  تذكر: هرچند كه بيان شد هرمنوتيك از قرن هفدهم ميلادي به عنوان شاخه علمي مطرح‌ گرديد اما برخي مباحث هرمنوتيكي در لابه‏لاي كتاب‏هاي دانشمندان قبل از قرن هفدهم نيز آمده است كه تحت عنوان «هرمنوتيك بي نام» از آن‌ها ياد مي‏كنند، از جمله:
  سنت اگوستين، فيلسوف و متكلّم مسيحي (430 ـ 454 م) كه خلط معناي حقيقي با معناي مجازي و استعماري، را دليل اصلي ابهام كتب مقدس مي‏دانست9.
  در ميان دانشمندان مسلمان نيز در مبحث تفسير و اصول الفقه، مباحثي مشابه نظريات هرمنوتيكي مطرح شده است يعني برخي مباحث اصول الفقه به قواعد فهم متن مي‏پردازد و نيز مفسّران در مقالات تفسير به مباحثي پيرامون فهم، تفسير فهم و تفسير قرآن مي‏پردازد و نيز مباحث شيوه‏هاي تفسير قرآن گونه‏اي از مباحث هرمنوتيكي به شمار مي‏آيد. از جمله تفسير اشاري (رمزي، كنايي و تمثيلي و...)10.
  سوم) ديدگاه‏ها درباره‏ هرمنوتيك
  براي هرمنوتيك تعريف‏هاي متعدّدي شده است.
  1. جان مارتين كلادينوس (1759ـ1710 م) علوم انساني را مبتني بر «هنر تفسير» مي‏دانست و هرمنوتيك را نام ديگر آن قلمداد مي‏كرد. هرمنوتيك هنر دستابي به فهم كامل و تامّ عبارات گفتاري و نوشتاري است البته در مواردي كه ابهام رخ مي‏دهد.
  2. فردريك آگوست ولف (در سخنراني‏هاي 1785 تا 1807م) هرمنوتيك را اين چنين تعريف كرد: «علم به قواعدي كه به كمك آن معناي نشانه‏ها درك مي‏شود». هدف از اين علم درك انديشه‏هاي گفتاري و نوشتاري شخص مولّف يا گوينده، درست مطابق آنچه مي‏انديشيده است.
  3. فردريش ارنست دانيل شلايرماخر (1834ـ 1767 م) به هرمنوتيك به مثابه‏ «هنر فهميدن» مي‏نگريست. او به مسأله‏ بدفهمي توجه كرد و بر آن بود كه تفسير متن دائماً در معرض خطر ابتلاء به سوء‌فهم قرار دارد. از اين‌رو هرمنوتيك بايد به منزله مجموع قواعدي روش‏مند و روش‏آموز براي رفع اين خطر به استخدام در آيد. او هدف تفسير را كشف نيت مولّف مي‏دانست11 و بر دو محور تأكيد مي‏كرد.
  يک) فهم دستوري انواع عبارات و صورت‏هاي زباني و فرهنگي كه مولّف در آن زيسته و تفكّر او را مشروط و متعين ساخته است.
  دو) فهم فني يا روان‏شناختي ذهنيت خاص يا نبوغ خلّاق مؤلّف12.
  4. ويلهلم ديلتاي (1833ـ1911 م) هرمنوتيك را دانشي مي‏دانست كه عهده دار ارائه روش‏شناسي علوم انساني است. هدف اصلي تلاش هرمنوتيكي او ارتقاي اعتبار و ارزش انساني و هم‌طراز كردن آن با علوم تجربي بود.
  او بر تمايز «فهميدن» و «تبيين» تكيه دارد، تبيين حوادث طبيعي بر استخدام قوانين كلي تكيه دارد ولي مورخ در پي فهم اعمال عاملان حوادث است تا از طريق كشف نيات، اهداف، آمال، منش و شخصيت آنان به فهم افعالشان برسد. فهميدن يعني «كشف من در تو» و اين به دليل ماهيت بشري عام امكان‏پذير است. از پيروان او ماكس وبر آلماني (1864ـ1920م) و يواخيم واخ آلماني است13.
  5. بابنر؛ از نويسندگان معاصرآلماني، هرمنوتيك را «آموزه‏ فهم» تعريف كرد. البته اين تعريف؛ با هرمنوتيك فلسفي مارتين‌ هايدگر (1976ـ1889 م) و هانس گادامر (1901م) تناسب دارد كه به مطلق فهم نظر دارد و درصدد تحليل واقعه‏ فهم و تبيين شرايط وجودي حصول آن است و خود را در مقوله‏ فهم متن يا در چارچوب فهم علوم انساني محدود نمي‏كند.
  هايدگر، معتقد است كه در جمع بشري، جهان را از راه پيش ساخت فهم ـ يعني مفروضات، انتظارات و مفاهيم ـ مي‏فهمند، اين‌ها تشكيل دهنده‏ فهم هستند. گادامر باورهاي فوق (نظرات هايدگر) را تأييد مي‏كرد و معتقد بود، هر متن يا چيزي كه از ديدگاه خاص مورد تفسير قرار گيرد خود به سنّتي خاص تعلّق دارد و افق خاصي را مي‏سازد كه در چارچوب آن هر چيزي قابل فهم مي‏شود. اين افق در اثر مواجهه با اشيا، دائماً تعديل ميابد ولي هيچ گونه تفسير نهايي و عيني وجود ندارد14.
  اين تعاريف نشان مي‏دهد كه گستره‏ هرمنوتيك و تلقّي‏ها از آن بسيار متنوّع است و قلمرو مباحث آن همراه با سير تاريخي آن گسترده‏تر شده است و از حدّ معرّفي هرمنوتيك به مثابه‏ راهنمايي براي تفسير ديني و حقوقي تا حدّ آن به منزله‏ تأمّلي فلسفي در باب ماهيت فهم و شرايط وجودي حصول آن، ارتقاء يافته است15.
  چهارم) رابطه هرمنوتيك با تفسير قرآن
  برخي دانشمندان مصر هم‌چون محمد ابراهيم شريف در كتاب «اتجاهات التجديد في تفسير القرآن» و عفت محمد شرقاوي در كتاب «الفكر الديني في مواجهة العصر» و نصرحامد ابوزيد در كتاب «نقد الخطاب الديني» به كاربرد هرمنوتيك در تفسير قرآن روي آوردند، سپس در ايران نيز افرادي هم‌چون محمد مجتهد شبستري در كتاب «هرمنوتيك كتاب و سنّت» بدان پرداختند. به عقيده‏ برخي نويسندگان، متفكّران هرمنوتيك مسلمان اصول روشن تفسير متون خود را از دانشمند زبان‏شناس سوييسي به نام «فرديناند سوسير» (1857ـ1931) گرفته‏اند16. در اين‌جا لازم است مهم‏ترين مشخصات و آموزه‏هاي تفسير قرآن مشهور را در برابر تفسير هرمنوتيكي بيان كنيم تا دعاوي طرفين روشن شود و داوري آسان گردد.
  الف) ويژگي‏ها و آموزه‏هاي تفسير قرآن مشهور
  1. مفسّر در جستجوي معناي متن است و معناي متن همان مقصود و مراد جدّي متكلّم و مولّف است و متون مقدّس پيام‏هاي الهي براي بشر هستند كه هدف مفسّر درك پيام نهايي متن است17.
  2. رسيدن به معناي متن (مقصود متكلّم ومولّف) از طريق پيمودن روش متعارف و عقلايي فهم متن ميسّر است كه بر اساس حجّيت ظواهر الفاظ استوار است. و دلالت الفاظ تابع وضع لغوي و اصول و قواعد عقلايي محاوره و تفهيم و تفاهم است كه هر متكلّم و مخاطبي در هر زبان بر اساس آن‌ها سخن مي‏گويند و مي‏فهمند.
  3. مفسّر گاهي به فهم تعييني از متن مي‏رسد (مثل فهم نصوص) و گاهي به فهم ظنّي از متن مي‏رسد (مثل فهم ظواهر) و گاهي در فهم متن خطا مي‏كند.
  4. معيارهايي براي تشخيص خطاهاي مفسّران وجود دارد كه از جمله آن‌ها قوانين منطق، قواعد عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسير است كه برخي از آن‌ها توسط پيشوايان ديني بيان شده است (هم‌چون قاعده‏ تفسير به رأي) و برخي توسط دانشمندان تدوين شده است. هرگاه فهم و تفسير متن مطابق قواعد فوق بود حجّت و معتبر است. بنابراين نسبي‌گرايي در فهم متن بي‏معناست چون فهم‏هاي صحيح و فهم‏هاي نادرست قابل تشخيص است.
  5. فاصله زماني عصر مفسّر با زمان پيدايش متن مانع جدّي براي دست يابي به مقصود و مراد جدّي متن قرآن نيست. چرا كه اوّلاً برخي قراين از طريق احاديث و شأن نزول‏ها و تاريخ به ما رسيده است و مي‏توانيم تا حدود زيادي معناي اصيل لغات را دريابيم.
  ثانياً ظهور الفاظ متن قرآن حجّت است و اگر با توجه به قراين ظهوري در زمان ما منعقد شود معتبر است.
  6. مفسّر حق ندارد ذهنيت‏ها و پيش‏داوري‏هاي خود را بر متن تحميل كند وگرنه گرفتار تفسير به رأي مي‏شود كه ممنوع و حرام است و تفسير او را غيرمعتبر مي‏سازد و بايد تا حد امكان خود را از اين پيش داوري‏ها تهي نمايد (هرچند كه به طور كامل ممكن نيست).
  7. متن قرآن از خداست و پيامبر9 نقشي در تعيين لفظ و محتواي وحي نداشته است بلكه بارها از طرف خدا تهديد شده كه اگر كلمه‏اي كم و زياد كند مجازات مي‏شود.18
  ب) ويژگي‏ها، آموزه‏ها و پيامدهاي تفسير هرمنوتيكي از قرآن:
  1. فهم متن محصول تركيب و امتزاج افق معنايي مفسّر با افق معنايي متن است، بنابراين دخالت ذهنيت مفسّر در فهم، نه امري مذموم، بلكه شرط وجودي حصول فهم است و واقعيتي اجتناب‏ناپذير است.
  2. درك عيني متن، به معناي امكان دستابي به فهم مطابق با واقع، امكان‏پذير نيست. زيرا عنصر سوبژكتيو (يعني ذهنيت و پيش‌داوري مفسّر) شرط حصول فهم است و در هر دريافتي، لاجرم پيش دانسته‏هاي مفسّر دخالت مي‏كند.
  3. فهم متن عملي بي‏پايان و امكان قرائت‏هاي مختلف از متن، بدون هيچ محدوديتي وجود دارد. زيرا فهم متن، امتزاج افق معنايي مفسّر با متن است و به واسطه تغيير مفسّر و افق معنايي او قابليت نامحدودي از امكان تركيب فراهم مي‏آيد.
  4. هيچ‌گونه فهم ثابت و غيرسيالي وجود ندارد و درك نهايي و غيرقابل تغييري از متن نداريم.
  5. هدف از تفسير متن، درك «مراد مولّف» نيست، ما با متن مواجه هستيم نه با پديدآورنده‏ آن. نويسنده يكي از خوانندگان متن است و بر ديگر مفسّران يا خوانندگان متن رجحاني ندارد.
  متن، موجود مستقلّي است كه با مفسّر به گفتگو مي‏پردازد و فهم آن محصول اين مكالمه است، براي مفسّر اهميتي ندارد كه مولّف و صاحب سخن، قصد القاي چه معنا و پيامي را داشته است19.
  6. نص قرآن متني زباني است كه يك محصول فرهنگي است و زبان آن مختصّ اولين دريافت‌كننده است و زبان هرگز از فرهنگ و واقعيت‏هاي زمان جدا نيست20. نصّ قرآن از واقعيت‏ها و فرهنگ زمان شكل گرفته است21.
  يادآوري: مطالبي كه تحت عنوان قرآن و فرهنگ زمانه، مطرح مي‏شود و برخي به قرآن نسبت مي‏دهند كه عناصر فرهنگ جاهلي عرب را اخذ كرده است، نتيجه و پيامد همين مطلب است.
  7. برخي نصوص قرآن شواهد تاريخي است كه به شرايط خاص صدور آن اختصاص دارد هم‌چون جن، شيطان، حسد، ربا، دعا، تعويذ و احكام مربوط به بردگي، كه قابل تسرّي به شرايط متفاوت زمان ما نيست22.
  تذكر: هرمنوتيك با موضوعات ديگر قرآن هم‌چون تأويل و نيز در مبحث پلوراليسم (تكثّرگرايي) و مانند آن پيوند و تعامل دارد كه از بيان همه‏ اين موارد صرف نظر مي‏كنيم.
  پنجم) بررسي پيامدهاي هرمنوتيك در تفسر قرآن
  بررسي لوازم، آثار، پيامدهاي مثبت و منفي هرمنوتيك در تفسير قرآن نيازمند تأليفي مستقل و بررسي همه جانبه موضوع است كه در اين مختصر نمي‏گنجد، از اين‌رو در اينجا به ذكر چند نكته بسنده مي‏كنيم و تفصيل سخن را براي فرصت ديگري وا مي‏نهيم.
  1. يكي از مسايلي كه مورد توجه طرفداران هرمنوتيك قرار نگرفته و نقش تعيين كننده‏اي در موضوع دارد، تفاوت قرآن كريم با متون تاريخي و حتي متن كتاب مقدس (تورات، انجيل و ملحقات آن‌ها) است.
  قرآن كتابي است كه همه كلمات و حروف آن از طرف خداي متعال نازل شده و مولّف، به معناي متعارف، ندارد، يعني سخن بشري نيست. همان طور كه خود قرآن بارها تكرار كرده است. پيامبر اسلام9 كه نقل كننده‏ اين سخن براي ماست، حق ندارد كلمه‏اي از وحي را كم يا زياد كند و گرنه مجازات مي‏شود23.
  پيامبر اكرم9 آن قدر در مورد نقل كلام الهي دقت دارد و مواظبت مي‏كند كه «واژه‏ قل» را حكايت مي‏كند. يعني اگر من به كسي بگويم «به پدرت بگو فلان كار را انجام بده» او به پدرش مي‏گويد: «آقاي رضايي گفت: فلان كار را انجام بده» و نمي‏گويد: «بگو: فلان....».
  ولي پيامبراسلام9 در هنگام نقل سخن‏خدا مي‏فرمايد: (قل هواللَّه احد) (بگو خدا يكتاست) يعني به من گفته‏اند كه «بگو».
  در حالي‌كه مسيحيان و يهوديان در مورد متن تورات و انجيل چنين ادّعايي ندارند. انجيل توسط چهار نفر (لوقا، متي، يوحنّا، مرقس) نوشته شده از اين‌رو به چهار صورت متفاوت درآمده است. آنان پس از عيسي و در زمان‏هاي تقريباً متفاوت زندگي مي‏كرده‏اند؛ از اين‌رو برخي زبان و فرهنگ زمانه آنان در انجيل بازتاب يافته است.
  تورات نيز پس از فوت موسي نوشته شده و برخي قسمت‏هاي آن هشتصد سال پس از او توسط افراد مختلف تهيه شده است24.
  از اين‌رو مي‏تواند برخي عناصر فرهنگي و حتي خرافي در آن راه يافته باشد. اما با توضيحي كه بيان شد قرآن اين گونه نخواهد بود، قرآن كتابي تحريف نايافته است، كلامي بشري نيست و نمي‏تواند بازيافت فرهنگ زمانه باشد.
  2. در برخي متون تاريخي، از جمله تورات تحريف شده، مسايل خرافي و ضد اخلاقي (همبسترشدن لوط با دخترانش) و مطالب ضد علم (مثل ممنوعيت آدم از درخت علم) و... يافت مي‏شود. اما قرآن‌كريم با خرافات و انحرافات جامعه عرب جاهلي (هم‌چون شرك، شراب‌خواري، زنا، برخي اقسام طلاق، دختر‌كشي و ...) مخالفت كرد. و اگر مطالبي از فرهنگ عرب (هم‌چون حجّ و ...) را تأييد كرد (و در همان حال تصحيح هم نمود) به خاطر آن بود كه ريشه‏ اين مطالب الهي بود، يعني حجّ ابراهيمي را تأييد كرد كه يادگار پيامبر بزرگ الهي بود. پس اگر جن، شيطان و مانند آن‌ها واقعيت نداشت آن‌ها را تأييد نمي‏كرد و هم‌چون خرافه «غول» كه در فرهنگ عرب موجود بود ولي قرآن از آن يادي نكرد. بنابراين مي‏توان گفت كه قرآن تابع فرهنگ زمانه نشد بلكه عناصر مثبت و صحيح آن را تأييد و عناصر منفي آن را ردّ كرده است25.
  3. تأثير پيش دانسته‏ها و ذهنيت مفسّر (و هر پژوهشگر علوم تجربي يا علوم انساني) بر مورد مطالعه امري مسلم است و اگر اين تأثير زياد باشد منتهي به تفسير به رأي و تحميل نظر بر متن مورد مطالعه مي‏شود و تفسير را غير معتبر مي‏سازد.
  از اين‌رو همه‏ پژوهش‏گران و مفسّران لازم است كه تلاش كنند اين تأثير را به حدّاقل برسانند، ولي اين تأثير حداقل پژوهش و تفسير را غير معتبر نمي‏سازد. هر شخص پژوهشگر و دستگاه و فضاي اطراف بر حركت الكترون در آزمايشگاه اثر دارد ولي اين مطلب موجب بي‌اعتباري آمار و ارقام و نتايج پژوهش در اين مورد نمي‏شود و نيز دانش‏هاي قبلي پژوهشگر ذهن او را تا حدودي جهت‌دار مي‏كند و همين‌گونه در پژوهش‏هاي علوم انساني و تفسير كتب مقدّس داوري مي‏كنيم، يعني درصدي از خطا در همه‏ علوم وجود دارد و اين موجب نمي‏شود كه فهم‏هاي ما غير معتبر و غير مطابق با واقع باشد و گرنه بايد خط بطلان بر همه علوم بشري كشيد. البته در مورد تأثيرات باورها و ذهنيت‏هاي مفسّران در تفسير در مبحث گرايش‏ها (مكاتب و مذاهب تفسيري) مطالب مبسوطي بيان شده و راه جلوگيري از آن نيز بيان شده است يعني مفسّر بايد تلاش كند بدون عينك خاصّي به سراغ متن برود، و عقايد و پيش فرض‏هاي خود را بر متن تحميل نكند و گرنه تفسير او غير معتبر و نوعي تفسير به رأي خواهد بود كه در اسلام گناهي بزرگ به شمار مي‏آيد.26
  4. در مورد قرائت‏هاي مختلف و نامحدود متن چند نكته قابل ذكر است.
  اول) قرآن داراي بطون، لايه‏ها و سطوح مختلف فهم است، همان‌طور كه در احاديث متعدّد به اين مطلب اشاره شده‌است.27 بنابراين اگر قرائت‏هاي مختلف به اين معنا باشد اين موافق طبيعت قرآن است و مانعي ندارد كه قرائت‏هاي مختلف و فهم‏هاي متنوعي از آن به وجود آيد.
  دوم) وجود تفسيرهاي متنوع از قرآن‌كريم واقعيتي مبارك است و موجب رشد فهم ما از قرآن مي‏شود.‌يعني هر روز فهم‏هاي عميق‏تر و دقيق‏تر كلام الهي حاصل مي‏آيد و لايه‏هاي جديدي از آن روشن مي‏شود.
  سوم) فهم‏ها و تفسيرهاي قرآن هر چقدر كه زياد شود بي‏ضابطه و معيار نيست بلكه قواعد و ملاك‏هايي براي تشخيص تفسيرهاي صحيح و باطل وجود دارد.
  يعني براساس قواعد منطق، اصول عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسيري به ويژه قاعده تفسير به رأي، مي‏توانيم سره را از ناسره تشخيص دهيم. بنابراين فهم‏ها و تفسيرهاي نامحدود به وجود نمي‏آيد و قرائت‌پذيري متن بي‌انتها و بي‏معيار و دلخواه نخواهد بود بلكه تفسيرهاي معتبر و محدودي در قلمرو و چارچوب قواعد تفسير باقي مي‏ماند و هركس حق ندارد و نمي‏تواند تفسير دل‌خواهي از قرآن ارايه كند.
  5. در مورد فهم‏هاي سيال و غيرثابت چند نكته قابل ذكر است.
  اول) فهم بشري تحت تأثير پيشرفت‏هاي بشري و علوم قرار مي‏گيرد و رشد مي‏كند، اين مطلب به صورت موجبه جزييه صحيح است. اما اين به معناي رشد علم و فهم بشري است و چيزي مبارك و نيكو است.
  دوم) قبلاً بيان شد كه ما سه‌گونه فهم و تفسير داريم، تفسيرهاي قطعي (مثل نصوص) تفسيرهاي ظنّي (مثل ظواهر) و تفسيرهاي خطا كه مفسّر به دلايل مختلف خطا مي‏كند.
  براي مثال جمله‏ «كل بزرگ‏تر از جزء است» يا جمله «جمع متناقضين محال است» از اصول ثابت فكر بشري است كه تغيير نمي‏كند و نيز نصوص قرآن كريم (مثل وحدانيت خدا) در گرايش‏ها و مذاهب و مكاتب مختلف تفسيري تغيير نمي‏كند. پس ما فهم‏ها و تفسيرهاي مختلف و سيال از متون داريم و وجود يكي ديگري را نفي نمي‏كند. البته به اين معنا نيست كه فهم ما از متن خطاناپذير و نهايي است چراكه علوم بشري و فهم ما از قرآن در حال تكامل است ولي در هر مرحله اگر تفسير بر اساس معيارهاي صحيح انجام شده باشد معتبر و حجّت است.
  سوم) اگر بنا باشد كه همه‏ فهم‏ها و تفسيرهاي بشري متغير و غيرثابت باشد، پس خود همين ادعاي هرمنوتيكي كه «هيچ گونه فهم ثابت و غير سيالي وجود ندارد» نيز خودش در معرض تغيير است يعني اين جمله تناقض‌نما و پارادوكس است كه اول خودش را معرض بطلان قرار مي‏دهد.
  بنابر‌اين، اگر ما نسبيت فهم بشري را به طور كلي بپذيريم هيچ فهم ثابتي نخواهد بود و همه علوم بشري زير سؤال مي‏رود از جمله خود اين ادّعا.
  6. نيت مؤلف در فهم متن، دو ديدگاه متضاد در بين دانشمندان هرمنوتيك وجود دارد.
  الف) دانشمندان هرمنوتيك هم‌چون جان مارتين كلادينوس و فردريك آگوست‏ولف و شلاير ماخر تا ويلهلم ديلتاي بر نقش نيت مؤلّف در فهم متن تأكيد داشتند و هدف تفسير را فهم نيت و مقصود مؤلّف مي‏دانستند.
  اين ديدگاه با نظرگاه مفسّران قرآن‌كريم نزديك است و همان طور كه بيان شد هدف تفسير قرآن نيز فهم معناي متن و مقصود خداي متعال يعني مراد جدّي گوينده است.
  البته اين مطلب روشن است كه قرآن مولّف (به معناي متعارف بشري) ندارد و پيامبر واسطه‏اي بيش نيست، پس مقصود از نيت مولّف در مورد قرآن، مقصود خدا از آيات قرآن خواهد بود.
  ب) دانشمندان هرمنوتيك فلسفي هم‌چون هايدگر و گادامر، نقش نيت مولّف را در فهم متن نفي كردند و گفتند براي مفسّر اهميتي ندارد كه گوينده قصد القاي چه معنايي دارد. البته اين سخن ممكن است در برخي موارد در مورد متون تاريخي و ادبي مفيد و قابل تطبيق باشد اما در مورد كلام الهي صحيح و قابل تطبيق نيست؛ چون هدف قرآن هدايت بشر به وسيله‏ پيام‏ها و سخنان خدا است، پس مفسّر بايد تلاش كند تا پيام و هدف الهي را به درستي درك كند و به ديگران انتقال دهد. اگر بر فرض، خدا قصد القاي مطلب «الف» را داشته باشد و تفسير قرآن مطلب «ب» را بيان كند اين تفسير موفق نبوده است.
   نتيجه‏گيري و جمع‏بندي
  برخي ديدگاه‏ها در هرمنوتيك متون، مي‏تواند با تفسير قرآن سازگار باشد (هم‌چون تأكيد بر فهم نيت گوينده كه در تفسير قرآن نيز مورد تأكيد است). ولي برخي ديدگاه‏ها كه منتهي به نسبت در فهم و عدم تطابق فهم با واقع يا بي‏اعتنايي به نيت مؤلّف مي‏شود با تفسير قرآن ناسازگار است و نيز روشن شد كه نتايج هرمنوتيكي تفسير متون ادبي هم‌چون تأثيرپذيري مطلق از فرهنگ زمانه در مورد قرآن صادق نيست. البته براي هرمنوتيك و رابطه آن با تفسير قرآن نيازمند بحث و تحقيق بيش‌تري است.
   منابع جهت مطالعه بيش‌تر
  1. درآمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي، مؤسسه‏ فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1380 ش.
  2. نشريه كتاب نقد، ش 5 و6، ويژه‌نامه‏ تفسير به رأي، نسبيت و هرمنوتيك، زمستان 76 و بهار 1379 ش.
  3. مباني و روش‏هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، چاپ چهارم، انتشارات ارشاد اسلامي، 1379 ش.
  4. هرمنوتيك مدرن، بابك احمدي، مهران مهاجر، محمد نبوي، نشر مركز، تهران، 1377 ش.
  5. مجله معرفت، ش 26، پاييز 1377، مقاله قرآن و فرهنگ زمانه.
  6. هرمنوتيك كتاب و سنّت، محمد مجتهد شبستري، تهران، طرح نو، 1381ش.

 

 
1. مبانى و روش‏هاى تفسير قرآن، عباسعلى عميدرنجانى، چاپ چهارم، ص 267 تا 312.
2. روش‏ها و گرايش‏هاى تفسيرى، حسين علوى‏مهر، ص 269.
3. نك: در آمدى بر هرمنوتيك، احمد واعظى، ص 22 ـ 24.
4.  J. C. Dann Haver.
5. درآمدى بر هرمنوتيك، ص 75.
6.  Friedrich Schleir Macher
7. درآمدى بر هرمنوتيك، ص 72.
8.  Wilhelm Dilthey
9. همان، ص 47 ـ 48.
10. همان، ص 52 ـ 54.
11. هرمنوتيك لوازم و آثار، دكتر احمد بهشتى، كتاب نقد، ش 506، ص 59.
12. همان، ص 59.
13. همان، ص 60.
14. همان، ص 61 و نامه فرهنگ، شماره‏ 14، ص 128.
15. درآمدى بر هرمنوتيك، ص 27 ـ 30. (با تلخيص).
16. مبانى و روش‏هاى تفسيرى، عميد زنجانى، ص 275.
17. علّامه طباطبايى; در مقدمه‏ تفسيرالميزان، در تعريف تفسير بر فهم مقاصد آيات تأكيد دارد. (التفسير وهو بيان معاني الايات القرآنية والكشف عن مقاصدها و مداليلها).
18. (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ) (حاقّه/ 46).
19. نك: درآمدى بر هرمنوتيك، احمد واعظى، ص 59، (ايشان اين پنج مورد را به عنوان نقاط اصلى تقابل هرمنوتيك فلسفى با شيوه‏ تفسيرى رايج در ميان مسلمانان مطرح مى‏كند).
20. نك: مفهوم النص، دراسته فى‌ علوم‌القران، دكتر نصرحامدابوزيد، ص24، چاپ بيروت، 1990.
21. همان، ص 201.
22. همان، ص 215 ـ 220.
23. حاقه/ 46.
24. علم و دين، ايان باربور، ترجمه خرمشاهى، ص 130.
25. ر.ک: مجله معرفت، ش 21، مقاله قرآن و فرهنگ زمانه، دکتر محمد علي رضايي اصفهاني.
26. عن رسول اللَّه9: «ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى»، امالى صدوق، ص6؛ طبق نجف؛ التفسير والفروق، آيت الله معرفت، ج 1، ص 60. عن رسول اللَّه9: «من قال فى‌القرآن برأيه فليتبوّء مقعده من النار» (طبرى، ج 1، ص 27).
27. عن الصادق7: ان للقرآن ظاهراً و باطناً ـ عن الباقر7: ان للقرآن بطناً وللبطن بطن. نك: كافى، ج1، ص 374؛ بحارالانوار، ج 89، ص90 ـ 91؛ تفسير صافى، ج 1، ص 28 ـ 29؛ و مشابه آن‌ها از اهل سنت در الاتقان، سيوطى، ح 4، ص 225 و 226.