- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: رابطه قرآن با فرهنگزمانه آن چيست؟
- بازدید: 1240
پاسخ
براي آنكه پاسخ اين پرسش روشن شود، لازم است در ابتدا معناي واژه «فرهنگ زمانه» روشن شود. سپس روشن سازيم كه قرآن در برابر فرهنگ زمانه خويش چند گونه واكنش نشان داده است.
بررسي واژه «فرهنگ»
از آنجا كه محور اساسي بحث تاثير فرهنگ زمانه بر قرآنكريم ميباشد، ضروري است اين واژه مورد بررسي قرار گيرد.
«فرهنگ» در لغت به اين معاني به كار رفته است.
كشيدن؛ تعليم و تربيت؛ علم، دانش و ادب؛ كتاب لغت؛ مجموعه آداب و رسوم؛ مجموعه علوم، معارف و هنرهاي يك قوم1.
دهخدا در لغتنامه مينويسد: «فرهنگ مركب از «فر» كه پيشاوند است و «هنگ» از ريشه تنگ (thang) اوستايي به معناي كشيدن و فرهيختن و فرهنگ مطابق است با ريشه ادوكات (Educat, Education) و اِدوره (Edure) در لاتين كه به معناي كشيدن و نيز به معناي تعليم و تربيت است (حاشيه برهان، به تصحيح دكتر معين)؛ به معناي فرهنج است كه علم و دانش و ادب باشد (برهان)... آموزش و پرورش، تعليم و تربيت، امور مربوط به مدارس و آموزشگاهها، كتاب لغات فارسي را نيز گويند. (برهان)
درباره «فرهنگ» از نظراصطلاحي، تعريفهاي متعددي ارائه شده كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
1. «فرهنگ مجموعه برداشتها، موضعگيريهاي فكري، هنر، ادبيات، فلسفه، آداب، سنن و رسوم و روابط حاكم اجتماعي است.» (شهيد باهنر;)2
2. «بيشك، بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل ميدهد.» (امام خميني;)3
3. «فرهنگ يعني مجموعه تعليم، تربيت، عقل، خرد، دانش، حكمت، هنر و معرفت يك انسان يا يك جامعه كه در رفتار و نحوه زندگي و شكل حيات او تجلي نموده و درعمق جان او نفوذ كرده و همه اعمال و كردار او را متأثر از خود ميسازد و در واقع، فرهنگ مجموعه بينشها، گرايشها و ارزشهاي يك ملت است.»4
اكنون كه معناي لغوي و اصطلاحي فرهنگ تا حدود زيادي روشن شد، لازم است بگوييم. اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب عناصري مثل ادبيات باشد اين عناصر فرهنگي به ناچار، در هر كتاب با سخنراني ـ كه براي ملت (كساني كه آن فرهنگ متعلّق به آنان است) ارائه شود ـ نفوذ ميكند و به كارگيري آن براي تفهيم مطالب لازم است. قرآن نيز از اين مسأله مستثنا نيست. از اينرو، خود قرآن هم از واژگان و ضربالمثلهاي عرب استفاده كرده است.
اما اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب موضعگيريهاي فكري، هنري، آداب، سنن و رسوم اجتماعي است، اين شامل خرافات و مطالب باطل و شركآلود نيز ميگردد. در اين صورت، بايد گفت كه قرآن كريم متأثر از اين فرهنگ نشده است؛ چراكه باطل در قرآن راه ندارد: (لاَيأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَينِ يدَيهِ وَلاَمِنْ خَلْفِهِ)؛5 حتي در موارد متعددي با اين عناصر فرهنگي مقابله كرده است؛ مثل مذمت زنده به گور كردن دختران6 و يا عقيده به بتپرستي و شرك.
قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفي
آنچه نزديك به صواب به نظر ميرسد اين است كه بگوييم قرآن كريم با عناصر فرهنگ زمان خويش سه گونه برخورد داشته است.
الف) قرآن عناصر مثبت فرهنگي عرب را، كه ريشه در اديان ابراهيمي داشته و براساسي صحيح بوده پذيرفته، آنها را پيرايش كرده و تكامل بخشيده است. مثال آن در احكام، مسأله حج ابراهيمي و لعان است و از همين قبيل، در عقايد، اعتقاد به جن، سحر و مانند آن ميباشد. البته لازم به يادآوري است كه عدم اعتقاد برخي از عالمان يا علوم امروزي به ماوراي طبيعت (اعم از خدا، جن، فرشتگان و...) دليل بطلان اين عقايد نميشود؛ زيرا اين مطالب حقايق ديني است كه در جاي خود و به روش خاص آنها، مستدل شده است، هرچند كه در اصل اين ادعا سخن بسيار ميتوان گفت؛ چرا كه علوم «فراروانشناسي» در جهان امروز به همين مطلب ميپردازد و نه تنها آنها را نفي نكرده، بلكه مورد مطالعه و تحقيق قرار داده است7.
همانگونه كه صرف احتمال اين كه در آينده علم، بطلان اين مسائل را اثبات ميكند و آنها را از مصاديق تعارض علم و قرآن قرار خواهد داد، نميتواند دليل دستبرداشتن از عقايد و ظواهر قرآن باشد، به نظر ميرسد كه ناتواني برخي در پاسخگويي به تعارضات ظاهري علم و دين باعث طرح اين مباحث ميشود، به طوريكه براي جلوگيري از اتفاقي كه نيفتاده و چيزي كه ثابت نشده، حاضرند زودتر تسليم شوند و بگويند قرآن در اين مسائل تابع فرهنگ زمانه و زبان مردم بوده است.
ب) قرآن عناصر منفي و خرافات اعراب جاهلي را نميپذيرد، بلكه با آنها مقابله ميكند و يا نامي از آنها نميبرد. قرآن از عصر قبل از نزول قرآن به «الجاهليةُ الاولي»8 تعبير ميكند و ميفرمايد:
(أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيةِ يبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً)؛9 آيا حكم جاهليت را ميجويند؟ برايگروهي كهاهل يقيناند، حكم چهكسي از حكم خدا بهتر است؟
مثالها و نمونهها
مواردي كه از اعتقادات و احكام جاهلي و فرهنگ عرب زمان نزول آيات قرآن بوده و قرآن كريم به مقابله با آنها برخاسته عبارتند از:
1. عبادت اعراب جاهلي10: (وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ)11؛ دعايشان نزد خانه كعبه جز صفيركشيدن و دست برهم زدن نيست. پس به كيفر كفري كه ميورزيديد، عذاب بچشيد.
2. ردّ قانون ظهار: در دروان جاهليت، هركس به زنش ميگفت: (ظَهرُكَ عَليّ كظهرِ امّي) (پشت تو بر من، هم چون پشت مادرم است) همسرش بر او حرام ميشد. قرآن كريم در اينباره فرمود: (مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَينِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللّآئِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ)12؛ «خداوند زنانتان را كه نسبت به ايشان ظهار ميكنيد، مادران شما نساخت و پسر خواندههايتان را پسر شما قرار نداد»13.
3. رد عقايد جاهلانه در مورد جن يا پسر و دختر قراردادن براي خدا: قرآن عقايد مشركانه و جاهلانه عرب را درباره «اجنه» مردود شمرده و فرموده است: (وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يصِفُونَ)14؛ «براي خدا شريكاني از جن قرار دادند و حال آنكه جنيان را خدا آفريده است و براي او بدون هيچ دانشي، پسران و دختران ساختند. منزّه و برتر است از آنچه وصفش ميكنند»15.
4. تخطئه احكام و آداب جاهلي: قرآن كريم بحيره، سائبه، وصيله و حام را رد مينمايد (مائده/ 103)، قراردادن نصيب براي خدا، از كشتها و چهارپايان را پندار باطل معرفي ميكند (انعام/ 136)16، از به فحشا كشاندن كنيزان باز ميدارد (نور/33)، رباخواري به ويژه به صورت اضعاف مضاعفه را طرد مينمايد (آلعمران/130) و زنده به گوركردن دختران نوزاد را مردود ميشمارد. (انعام/ 151، اسراء/31، تكوير/ 9ـ 8)17
5. قرآن عقايد اعراب را در مورد اينکه فرشتگان دختران خدا هستند، مردود شمرده است18.
6. مذمت اخلاقيات پست جاهلي مثل زنده به گور كردن دختران19.
ج) قرآن از زبان قوم و تشبيهات و لغات آنها براي تفهيم بهتر مقاصد بلند خود استفاده كرده است.
پيامبران الهي: براي آن كه بتوانند مطالب بلند و مفاهيم عالي معنوي و عقلاني خويش را براي مردم عوام بيان كنند، به طوريكه آنان با توجه به بيسواد بودن و عدم اطلاع از مسائل علمي، متوجه مقصود آنها شوند، از تشبيهات، استعارهها، كنايههاي رايج و نيز لغات و كلمات معمول در جامعه استفاده ميكردند. به عبارت ديگر با مردم به اندازه عقل آنان سخن ميگفتند. قرآن نيز اين روش را ادامه ميدهد و اين همان چيزي است كه تحت عنوان فرهنگ قوم و زمانه از آن ياد ميشود.
به عنوان مثال، محاجّه حضرت ابراهيم7 با نمرود و نيز تعبيرات قرآن در مورد ديوانگان و تشبيه ميوه زقّوم به سرهاي شياطين، قَسَمها و نكوهشهاي لفظي و نيز استفاده از لغات دخيل (لغات غيرعربي كه جزو زبان عربي آن عصر شده و معمولاً از آنها استفاده ميگرديده) از اين قبيل است.
تذكر:
آنكه استفاده هر شخص از كنايهها و تعبيرات و عناوين رايج زبان (كه هر گوينده ناگزير از به كارگيري آن است) به معناي پذيرش لوازم كلامي و علمي آن نيست. براي مثال، لفظ «ديوانه»، كه در فارسي رايج است، به معناي پذيرش ديوزدگي افراد مبتلا به جنون نيست. به عبارت ديگر، قرآن يا هر گويندهاي وجه شبه را قبول ندارد، بلكه از اين عناوين به عنوان مشير استفاده ميكند و البته اين مطلب بدان معنا نيست كه قرآن مطالبي ضد علمي بيان كرده و براساس نظريههاي علمي زمانه ـ مثل هيئت بطلميوسي و طب جالينوسي ـ سخن گفته است.
1 ر.ك. به: على اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا/ محمد معين، فرهنگ معين، ماده «فرهنگ».
2. محمدجواد باهنر، فرهنگ انقلاب اسلامى، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1371، ص 104.
3. صحيفه نور، ج 15، ص 160.
4. حسن على اكبرى، تهاجم فرهنگى از ديدگاه آيات و روايات و فقه، تهران، سازمان تحقيقات و خودكفايى بسيج، 1375، ص 18.
5. فصلت/ 42.
6. تكوير/ 8.
7. ر.ك: مسائل جديد كلام، استاد ملكيان.
8. احزاب/ 33.
9. مائده/ 50.
10. مصطفى حسينى طباطبايى، «زبان قوم، نه فرهنگ ايشان»، مجله بينات، ش 6 (تابستان 74)، ص 125 ـ 126.
11. انفال/ 35.
12. احزاب/ 4.
13. همان.
14. انعام/ 100.
15. مجله بينات، شماره 5، ص 94.
16. همان.
17. همان.
18. النجم/ 21 ـ 27.
19. تكوير/ 9.