پاسخ
  خداوند تبارك و تعالي، غني بالذات است و نياز به چيزي بيرون از ذات خودش ندارد تا او را هدف و مقصد خودش قرار دهد، يا به تعبير ديگر كمالي بيرون از ذات خدا نيست تا خدا بخواهد آن كمال را بدست بياورد.
  بنابراين لازم است بين، هدف فاعل و هدف فعل فرق بگذاريم، به عنوان مثال باغباني كه گلي يا درخت ميوه‌اي را مي‌كارد مي‌خواهد از زيبايي و ميوه‌هاي آن استفاده كند اين هدف فاعل است؛ اما خود آن فعل، يعني خود آن گل يا درختي كه كاشته شده يك غايت، هدف و كمالي دارد كه بايد به آن كمال برسد؛ وقتي مي‌گوييم هدف خدا، مقصودمان هدف فاعل نيست، زيرا خداوند اصلاً نيازي ندارد تا هدفي داشته باشد، پس مقصود هدف و غايت فعل است؛ به عبارت ديگر
من نكردم خلق تا سودي كنم    بلكه تا بر بندگان جودي كنم
  پس هدف خدا، به معناي هدف فعل است نه به معناي هدف فاعل يعني آن سود و آن كمال، به خود انسان بر مي‌گردد و در حقيقت، هدف، كمال انسان است كه به وسيله عبادت، حاصل مي‌شود.
  البته متكلمان و فلاسفه نيز پاسخي داده‌اند كه در اينجا فقط به آن اشاره مي‌كنيم و آن اين‌که خداوند تبارك و تعالي، علت العلل است و فياض محض است، لذا مي‌خواهد جلوه‌اي از اين فياضيت خودش را در جهان به نمايش بگذارد و آن مخلوقاتي است كه خدا ايجاد مي‌كند، و در حقيقت جهان، جلوه خالق خودش است. بنابراين در اينجا بحث مفصلي مطرح است به نام عشق به مخلوق خود، و عشق به موجودات، حال اين «عشق» به چه معناست؟! اين فياضيت به چه معناست؟! از بحث قرآني خارج مي‌شود، و مجال خود را مي‌طلبد.