پاسخ
براي روشن شدن پاسخ اول بايد بررسي كنيم كه هدف قرآن كريم چيست؟ بعد ببينيم آيا اين نوع چينش آيات متناسب با هدفش است يا خير؟
هدف قرآن كريم صرف داستان سرايي و قصه‌گويي نبوده، بلكه هدف قرآن هدايت و تربيت انسان‌هاست، حال كه هدف تربيت است، مربي وقتي بخواهد افراد را تربيت كند و يكي از ابزارهاي آن نقل داستان باشد لازم نيست داستاني را از ابتدا تا آخر نقل كند، بلكه به مناسبت‌هاي مختلف قسمت‌هايي از اين داستان را كه آموزنده است نقل مي‌كند و از آن نتيجه‌گيري مي‌كند.
قرآن كريم چنين كرده، چون هدفش تربيت بوده، گاهي اوقات از برخورد موسي7 با فرعون سخن مي‌گويد؛ گاهي از برخورد موسي با شعيب پيامبر و ازدواجش با دختر شعيب در سوره قصص سخن مي‌گويد، گاهي از بهانه‌جويي‌هاي بني‌اسرائيل در سوره‌ بقره سخن مي‌گويد، و از اين موارد نتيجه‌گيري مي‌كند.
به عبارت ديگر، قرآن كريم، در هر سوره‌اي از يك زاويه به داستان موسي و فرعون نگاه كرده، و در همان رابطه هم، نتايجي گرفته كه آن نتايج متفاوت است و به مناسبت در سرنوشت مسلمان‌ها تاثيرگذار بوده است.
در بخش دوم پرسش آمده چرا مثل داستان حضرت يوسف يكجا نيامده است؟
در پاسخ بايد گفت: آري اكثر داستان حضرت يوسف در سوره يوسف آمده ولي اين‌طور نيست كه همه مطالب مربوط به حضرت يوسف7 در سوره‌ يوسف آمده باشد، بلكه در سوره‌ انعام آيه‌ 84 و سوره‌ غافر آيه‌ 34 نيز در مورد حضرت يوسف7 سخن گفته شده است.
بنابراين اولاً اين‌طور نيست‌كه همه‌ مطالب مربوط به حضرت يوسف7 در يك سوره آمده باشد و از طرفي همه‌ حوادث زندگي حضرت موسي هم در قرآن نيامده بلكه بخشي از آن آمده است.
ثانياً ممكن است كه داستان حضرت يوسف يك پيوستگي خاصي داشته و قرآن‌كريم از آن پيوستگي نتايج ويژه‌اي را دنبال كرده از اين رو به صورت يكجا نقل كرده. يعني همان انگيزه هدايت و تربيت قرآن، اينجا اقتضا كرده كه مطلب را به طور پيوسته نقل كند.