پاسخ
    براي پاسخ به اين پرسش، اول بايد ديد «هدف خلقت انسان» چه بوده و اين‌که اصلاً چرا خدا انسان‌ها را خلق کرد؟ و بعد با توجه به «هدف خلقت»، ببينيم آيا اعتقاد به عالم ذر کافي است يا خير؟
 نگاهي گذرا به هدف خلقت در قرآن
    برخي آيات، هدف آفرينش را «آزمايش و امتحان1» انسان‌ها معرفي کرده‌اند. بعضي آيات، هدف آفرينش را پيدا کردن «علم و آگاهي2  از قدرت خدا مي‌دانند و آياتي نيز هدف آفرينش را «عبوديت وبندگي»3» معرفي کرده‌اند. برخي آيات، هدف آفرينش را رسيدن به «رحمت‌ الهي4» عنوان کرده‌اند.
    با دقت در هدف‌هايي که قرآن و روايات براي آفرينش بيان کرده‌اند درمي‌يابيم که شايد به ظاهر، اين هدف‌ها با هم مختلف باشند ولي در واقع هر کدام مقدمه‌اي براي ديگري است، يعني «علم و دانش» و «امتحان و آزمايش» هدف‌هايي هستند که در مسير «عبوديت» قرار مي‌گيرند و «رحمت واسعه» خداوند نتيجه اين عبوديت است که به «قرب الهي» منتهي مي‌شود.
    حال با توجه به اين مقدمه، به پاسخ مي‌پردازيم:
 پيمان ما با خداوند در عالم ذر
  طبق آيه 172 سوره اعراف به اين صورت است که ما در عالم ذر به پرسش خداوند که فرمود: (اَلَسْتُ بِرَبُکُمْ) (آيا من پروردگار شما نيستم) پاسخ داديم «بَلي». يعني قبول داريم که تو پروردگار و آفريننده ما هستي (سرچشمه هستي تويي).
  اما سخن در اينجاست که فقط «گفتن» و جواب مثبت دادن، «ملاک» نيست، بلکه خداوند به انسان فرصتي داده و او را در ميدان انواع آزمايشات و امتحانات قرار داده تا معلوم شود که او در پايبندي به توحيد و جوابي که در عالم ذر به خداوند داده است چقدر استقامت دارد. اين «معلوم شدن»، براي ما انسان‌هاست و اما براي خدا به اين معنا نيست که خداوند نمي‌داند، بلکه خداوند در مورد انسان‌ها و همه موجودات همه چيز را مي‌داند و اين موضوع به بحث علم در مرحله ذات و يا همان علم ذاتي خداوند مربوط مي‌شود و چون خداوند عالِم به کل مخلوقات و احوال مخلوقات از اَزل تا اَبد است، مي‌توان پذيرفت که خداوند مي‌داند چه تعداد از انسان‌ها بهشتي و چه تعداد جهنمي هستند.
  به علاوه و مهم‌تر از همه اين که اگر خداوند براساس علم خودش بهشتيان را به بهشت و جهنميان را به جهنم ببرد و اصلاً در اين دنيا نياورد و فرصت انجام عمل خوب و يا بد را به آن‌ها ندهد، خلاف حکمت خود و هدف خلقت انسان عمل کرده است و ممکن است جهنميان به خداوند شکوه کنند که «چرا به ما فرصت انجام عمل ندادي؟ چه بسا عمل خوب انجام مي‌داديم و بهشتي مي‌شديم؟» که اين شکوه و خواسته آنان هم حق است.
    اما بعد از مقدمات فوق جواب اصلي پرسش را اين طور بيان مي‌کنيم که درست است که در نزد علم ذاتي پروردگار، مقصد انسان‌ها و بلکه تمام موجودات مشخص شده است اما اين يک بُعد قضيه است و بُعد ديگر آن اعمال و رفتار ما انسان‌هاست که مي‌تواند بهشت و يا دوزخ را براي ما رقم بزند. اين دو بُعد، در به مقصد رسيدن انسان همراه هم هستند.
  و همان‌طور که از آيه استفاده مي‌شود، اين دنيا همان جايي است که خداوند به ما فرصت عمل و بندگي داده تا ما انسان‌ها به پرسش خداوند در عالم ذر البته در «غالب عمل» که بسيار مهم‌تر و فراتر از «گفتن» و اعتقاد پيدا کردن است، جواب مثبت دهيم و لباس «عمل» به قامت «قول» خود بپوشانيم.
    به عبارت ديگر اين «عمل و بندگي» در کنار «اعتقاد صحيح» است که انسان را بهشتي و يا جهنمي مي‌کند و اين دنيا محل عمل است تا اين که هر انساني با عمل خود به سرمنزل مقصود برسد و نهايتاً به کمال قُرب الهي رهنمون گردد.
    اگر فقط صِرفِ اعتقاد پيدا کردن و آن هم در عالم ذر باشد که انسان در آنجا هيچ راه کمال نپيموده و تلاشي براي رسيدن به خدا نکرده است و انتظار اين که به بهشت برود، خيالي بيش نيست. چنين شخصي به مانند کسي است که به واجب بودن نماز اعتقاد دارد و مي‌داند که در سايه نماز بقيه‌ي اعمال و واجبات هم مقبول درگاه خداوند واقع مي‌شود، اما اين شخص نماز نمي‌خواند و از به‌جا آوردن آن روي‌گردان است. چنين شخصي هيچ‌گاه نبايد آرزوي بهشت را بکند. چرا که بهشت را به «بهاء» دهند نه به «بهانه»! و بهاء همان عمل صالح و نيکوست.


1. ملك / 2 و هود / 7.
2. طلاق / 12.
3. ذاريات / 56.
4. هود / 119 ـ 118.