توضيح پرسش
  خداوند مي‌فرمايد: «اي رسول ما به مردم بگو: «براى خودم هيچ سود و زيانى را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد؛ و اگر (بر فرض) همواره از غيب (= آنچه از حسّ پوشيده) آگاهى داشتم، حتماً خير (خويش) را مى‏افزودم و بدى به من نمى‏رسيد؛ من جز هشدارگر و بشارتگرى براى گروهى كه ايمان مى‏آورند، نيستم1» با توجه به اين آيه پيامبر داراي علم غيب نبود؟
پاسخ
  در آيه 188 سوره اعراف مي‌خوانيم: «(قُل لاَأَمْلِکُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلاَضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْکُنتُ أَعْلَمُ الْغَيبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَيرِ؛ بگو: «براى خودم هيچ سود و زيانى را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد؛ و اگر (بر فرض) همواره از غيب (= آنچه از حسّ پوشيده) آگاهى داشتم، حتماً خير (خويش) را مى‏افزودم و بدى به من نمى‏رسيد؛ من جز هشدارگر و بشارتگرى براى گروهى كه ايمان مى‏آورند، نيستم».
  مردم مکه از پيامبر مي‌پرسيدند اگر با خدا ارتباط دارد، چرا تو را از گراني و ارزاني اجناس در آينده آگاه نمي‌سازد تا سود بيشتري ببري و زيان نکني يا از خشک‌سالي و پرآبي مناطق مختلف آگاه نمي‌سازد تا به موقع کوچ کني؟ آنان انتظار داشتند پيامبر علم غيبي داشته باشد که آن از براي سود بيشتر مادي در زندگي روزمره استفاده بکند.
  در پاسخ اين افراد آيات فوق نازل شد.
  پرسش اصلي اين جاست: آيا پيامبر اسلام9 علم غيب داشت؟ همان طور که مشرکان چنين برداشتي داشتند؟ در پاسخ اين مطلب بايد دو نکته را يادآوري بکنم.
  1. نکته اول: توانايي براي کسب منابع و دفع زيان به دو صورت قابل تصور است:
  الف. توانايي مطلق و بالذات که مخصوص خداست، يعني خدا مالک مستقل در جهان هستي است و همه قدرت‌ها در دست اوست و هر چه بخواهد انجام مي‌دهد.
  ب. توانايي بالغير و غير مستقل: مثلاً ما مي‌توانيم سودي به دست بياوريم يا ضرري را دفع بکنيم، ولي اين توانايي را از ديگري (خالق) گرفته‌ايم.
  در اين آيه وقتي مي‌فرمايد: «من نفع و ضرري را مالک نيستم» در حقيقت نفي استقلال مي‌کند؛ نه نفي بالغير. يعني مي‌گويد: من نمي‌توانم کار خدايي بکنم و تنها خداست که به صورت مطلق و مستقل مالک همه سود و زيان‌هاست. من اگر هم بتوانم سود و زياني، را جذب يا دفع بکنم، توانم غير مستقل و وابسته به اراده الهي است.
  2. نکته دوم: در بخش دوم آيه فرمود: «اگر من علم غيب مي‌دانستم، حتماً اموال خودم را زياد مي‌کردم».
  علم غيب هم به دو صورت قابل تصور است:
  1.آگاهي از اسرار جهان به صورت مستقل و بالذات مخصوص خداست و اوست که بدون مانع همه جا را مي‌بيند و در همه جا حضور دارد. اين علم به خاطر احاطه وجودي و حضوري او علم مستقلي است.
  2. افراد به صورت غيرمستقل مي‌توانند داشته باشند. مثلاً مي‌شود خداوند علومي يا اسراري را به انساني ياد بدهد و او بتواند بعضي از مطالب را پيش‌بيني بکند.
  بر اساس اين آيه پيامبر9علم غيب استقلالي ندارد، اما مي‌تواند علم غيب غير استقلالي داشته باشد. در برخي از آيات هم به اين مطلب اشاره شده است که خداوند به هر کس از فرستادگانش بخواهد، علم غيب مي‌بخشد، مانند: «(عَالِمُ الْغَيبِ فَلاَ يظْهِرُ عَلَي غَيبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ)؛2 (او) داناى نهان است و هيچ كس را بر (اسرار) نهانش مسلّط نمى‏سازد.»
  اصولاً رهبري جامعه بشري بدون اطلاع از اسرار جهان، قوانين الهي و حوادث گذشته و آينده ممکن نيست، چون بدون اين نوع آگاهي آن شخص مثل انسان‌هاي عادي به صورت زودگذر و عصري، رهبري و برنامه‌ريزي خواهد کرد و برنامه‌هايش مقيد به زمان و مکان و اطلاعات محدود خواهد شد، در حالي که پيامبران الهي بايد علم غيب داشته باشند تا براي بشريت برنامه‌ريزي صحيح انجام بدهند.
شواهد بر علم غيب غير استقلالي
  1. آيه 26 و 27 سوره جن.
  2. وحي به پيامبر اسلام.
  3. احاديثي که مي‌گويند پيامبر گاهي مطالبي را گوشزد مي‌کرد و بعد اتفاق مي‌افتاد.
  4. اين مسأله در آيات قرآن هم هست، مثلاً درسوره مبارکه روم از شکست ايرانيان و پيروزي روميان خبر مي‌دهد: (الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَي الْأَرْضِ3) يا در سوره حضرت مريم مي‌فرمايد مطالبي را که به تو گفتيم، کسي قبل از تو نمي‌دانست.
  به طور کل، وحي يعني اشاره‌هاي پنهان و ظريفي که مخفيانه به پيامبران مي‌شود، البته خدا شرط کرد که «مَن اِرتَضَي مِن َرسُولٍ» يعني علم غيب غير استقلالي به هر کسي داده نمي‌شود. شواهد اين مطلب در آيات و روايات هست، ولي از موضوع بحث خارج است و بحث مستقلي را مي‌طلبد.


1. اعراف / 188.
2. جن / 26.
3. روم / 1 ـ 3.