توضيح پرسش
  در آيه 42 سوره يوسف خداوند مي‌فرمايد: «(فَأَنسَاهُ الشَّيطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ)؛ و [لي] شيطان يادآوري به اربابش را، از ياد او برد» آيا شيطان در حضرت يوسف7 نفوذ کرده است؟
پاسخ
  خداوند در سوره يوسف آيه 42 مي‌فرمايد: «(وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِي عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّيطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ)؛ و (يوسف) به آن کسي از آن دو نفر، که مي‌دانست که او نجات مي‌يابد، گفت: مرا نزد اربابت ياد کن؛ و [لي] شيطان يادآوري به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالي در زندان درنگ کرد».1
  داستان به دو نفري مربوط مي‌شود که همراه يوسف7 در زندان بودند. بعد از آن که حضرت يوسف در ماجراي زليخا، پاکي خود را نشان داد و به زندان افتاد، دو نفر زنداني را با او همراه کردند2. يکي از آن‌ها گفت: در خواب ديدم که انگور مي‌فشارم و از آن شراب مي‌گيرم. ديگري هم گفت: من هم در خواب ديدم که نان بر سرم گذاشته‌ام و مي‌گردم و پرندگاني از آن نان مي‌خورند. آن دو از حضرت يوسف خواستند خوابشان را تأويل کند. حضرت ابتدا مطالبي از اعتقادات به آن‌ها ياد داد، آنگاه فرمود: يکي از شما ساقي پادشاه و ديگري کشته (اعدام) مي‌شود و پرندگان از سر او خواهند خورد. آنگاه يوسف رو به يکي از آن دو نفر که مي‌دانست نجات مي‌يابد، گفت: نزد اربابت از من ياد کن، ولي شيطان يادآوري به ارباب را از ياد او برد و يوسف چند سالي در زندان ماند. (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ) تعبير قرآن بضع (کمتر از ده سال) است.
  برخي از مفسران گفته‌اند: يوسف قبل از اين ماجرا، حدود 5 سال در زندان بود، بعد از آن هم 7 سال و در مجموع نزديک به 12 سال در زندان ماند.
دو نکته مهم
  1. آيا شيطان يادآوري يوسف را از ذهن زنداني برد يا يادآوري رب را از ياد يوسف برد؟
  2. آيا اينکه يوسف از او خواست نزد اربابش وساطت کند آيا اين با توکل بر خدا منافات ندارد؟
  1. در جمله «(فَأَنسَاهُ الشَّيطَانُ)؛ شيطان يادآوري به اربابش را از ياد او برد.» اگر بگوييم ضمير «او» در «اَنساه» به زنداني بر مي‌گردد، مشکلي نخواهيم داشت. چون آن شخص وقتي پيش ملک مصر رفت، شيطان در ذهن او تصرف کرد و پيامبر چند سال بيشتر در زندان ماند و دست او براي فريب انسان‌ها بيشتر باز باشد و از روشن‌گري و هدايت‌هاي حضرت يوسف7 جلوگيري کرد؛ اما اگر «او» را به حضرت يوسف برگردانيم، با مخالفت شديد برخي از مفسران روبه‌رو مي‌شويم، چون اگر بگوييم شيطان ياد خدا را از ذهن يوسف برد، با آيات ديگر قرآن ناسازگار خواهد بود. چون اگر چه ممکن است بتوانيم توجيه بکنيم و بگوييم «حضرت ترک اولي انجام داد و به عنوان تنبيه مدت بيشتري در زندان ماند»، ولي اصل تصرف شيطان در او با چشم پوشي از مقام نبوت با آيات ديگر قرآن که حضرت يوسف را مخلص و خالص شده معرفي مي‌کند، ناسازگار است، زيرا شيطان بر انسان‌هاي مخلص تسلط ندارد.
  2. در مورد (ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ) گفته‌اند وقتي «ظن» با «أنّ» بيايد، به معناي يقين و اطمينان است3. يوسف مي‌دانست که زنداني نجات پيدا مي‌کند و بعد از آن خوابش هم متوجه شده بود که او ساقي پادشاه و از مقربان درگاه ملک مصر مي‌شود، لذا گفت: به ياد من باش و نزد اربابت از من ياد بکن.
  اين با مقام توکل ناسازگار نيست، چون اين که انسان در موقعيت سخت، براي نجات خود تلاش و از وسايل عادي مثل وکيل و... استفاده بکند، امري طبيعي و معقول است و به اين معنا نيست که انسان اسباب طبيعي را مستقل از خدا و اصيل مي‌داند و خدا را کنار گذاشته است؛ بلکه توجه دارد که اين وسايل را خدا فراهم کرده است تا در طول اراده الهي، براي انجام کارها استفاده کند و اين به معناي نفي اراده الهي، مستقل دانستن اسباب و فراموش کردن قدرت الهي نيست.

1. يوسف/ 42.
2. ر.ک. به: همان، 36 ـ 41.
3. يوسف، 24.