پرسش:

آيا معجزه يك قانون علمي است؟

˜ پاسخ:

براي پاسخ به این پرسش به دو بُعد رابطه معجزه با قانون مي‌پردازيم.
الف. معجزه و قانون علمي

صرف نظر از اينكه در فلسفه علم در جهان امروز قانون علمي داريم يا نه، قانون علمي دو ويژگي اساسي دارد:

اول آنكه «Low» قانون قاعده‌اي قابل تكرار است. دوم آنكه برگرفته از تجربه است از اين رو علم تجربي به شمار مي‌آيد. معجزه قانونمند است اما قانون علمي (به معناي علم تجربي) نيست. يعني تنها وجه مشترک معجزه با قوانين علوم تجربي قانونمندي است اما چند تفاوت اساسي با آنها دارد:

1. معجزه توسط انسان‌هاي ديگر قابل تكرار نيست و اصلاً معجزه بودن معجزه به آن است كه ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند، اما قانون علمي تجربه‌اي قابل تكرار است.

2. منشأ معجزه اراده الهي است در حالي‌كه قانون علمي از تجربه‌ انساني به دست می‌آید.

3. معجزه كاري بر خلاف قانون طبيعي عادي است هر چند كه خود تابع قانون عليت است و نفي علت نمي‌كند. (همانطور كه در ادامه مي‌آيد) اما قانون علمي بر طبق روند عادي طبيعت است.
ب. معجزه و قانون عليت:

برای تبیین این مطلب باید نخست معجزه را مفهوم‌شناسي كنيم تا عناصر اصلي آن و رابطه آن با مقولات ديگر مثل عليت، كرامت و سحر روشن شود.
ماهيت معجزه و تفاوت آن با امور خارق العاده ديگر:

مقدمه: (تاريخچه)

در طول تاريخ هميشه بشر با اعمال خارق‌العاده برخی انسانها روبرو مى‏شده است. اين اعمال خارق‌العاده همواره برای انسان اعجاب و تحسين برانگیز بوده و گاه موجب ايمان او به كسى يا چيزى و يا بى ايمانى او شده است.

پيامبران الهى از اين اعمال خارق‌العاده به عنوان آيه و معجزه ياد مى‏كردند و ديگران را به مبارزه براى آوردن مثل آن (تحدّى) دعوت مى‏كردند و آن را شاهد صدق نبوت خويش مى‏شمردند. امّا در مقابل اين مردان حق طلب كسانى بودند كه اعمال خارق العاده‏اى انجام مى‏دادند كه سحر ناميده مى‏شد و گاهى امر بر مردم مشتبه مى‏گشت كه كداميك حق است. از این‌رو مخالفان اديان الهى به پيامبران تهمت سحر مى‏زدند.

تاريخ دقيقى از اولين معجزه در دست نيست امّا مى‏دانيم كه پيامبران الهى معمولاً معجزه داشته‏اند به طورى كه مردم از هر پيامبر جديدى معجزه مى‏طلبيدند. امّا براستى ماهيت معجزه چيست؟ و چه تفاوتى با كرامت و سحر دارد؟ پاسخ به اين پرسشها موضوع اين نوشتار است.

معجزه و واژه‏هاى قرآنى آن

قرآن‌كريم واژه‌ «آيه» و «بيّنه» و «برهان» و «سلطان» را در مورد امور خارق عادت و معجزات پيامبران بكار برده و از واژه‌ «معجزه» در اين موارد استفاده نكرده امّا اصطلاح رايج و مشهور در اين مورد واژه‌ «معجزه» است. ما در اين بخش ابتدا معانى لغوى و اصطلاحى اين واژه‏ها را مورد بررسى قرار مى‏دهيم:
اول: معناى لغوى واژه‏ها

الف: «آيه»

واژه‌ «آيه» در لغت به معناى «علامت و نشانه» است و آن چيز ظاهرى و ملازم با چيز غير ظاهرى است[1] و برخى لغت‌شناسان گفته‏اند: آيه چيزى است كه مورد توجّه و قصد به سوى مقصود واقع شود. و وسيله‏اى براى رسيدن به مقصود است.[2]

قرآن كريم واژه «آيه» را در مورد معجزات انبياء به كار برده است. مثال:

(بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ)[3]؛ «بلكه گفتند خوابهاى شوريده است، [نه‏] بلكه آن را بر بافته، بلكه او شاعرى است. پس همان گونه كه براى پيشينيان هم عرضه شد، بايد براى ما نشانه‏اى [معجزه‏اى] بياورد.»

(وَرَسُولاً إِلَى‏ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ...)[4]؛ «و [او را به عنوان‏] پيامبرى به سوى بنى اسرائيل [مى‏فرستد، كه او به آنان مى‏گويد:] در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان نشانه [ معجزه ] آورده‏ام. من از گِل براى شما [چيزى‏] به شكل پرنده مى‏سازم آنگاه در آن مى‏دمم، پس به اذن خدا پرنده‏اى مى‏شود.»

ب: «بيّنه»

واژه «بيّنه» در لغت به معناى «دليل واضح» آمده است چه عقلى يا محسوس باشد.[5] برخى لغويين گفته‏اند: كه (از ريشه بَيِّن) معنى حقيقى آن انكشاف و وضوح بوسيله جداكردن و تفريق است و «آيه» و «بيّنه» بمعنى امرى است كه كشف شده و از بين امور عادى جدا شده است.[6]

قرآن كريم در مواردى از معجزات انبياء تعبير به «بيّنه» كرده است، مانند:

(وَإِلَى‏ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِن إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبَّكُمْ هذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً)[7]؛ «و به سوى [قوم‏] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستاديم‏] گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست، در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است. اين ماده شتر خدا براى شماست كه پديده‏اى شگرف است.»

(أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ)[8]؛ «آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد، به شما نرسيده است. فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند.»

ج: «برهان»

واژه «برهان» در لغت به معناى بيان، حجت و وضوح آن مى‏آيد.[9]

و برخى لغت‌شناسان بر آنند كه اصل كلمه «برهان» از مصدر بَرَه به معنى «ابيض» است و به هر كلام روشنى كه ابهام ندارد و امر واضحى كه خفاء ندارد، گويند. برهانان (قصص/ 32) به معنى دو امر روشن و دو آيه واضح (دو معجزه) براى اثبات دعوت حضرت موسى7 است.[10] واژه‌ «برهان» به معناى «دليل» هم مى‏آيد كه يك اصطلاح منطقى است[11] و خارج از معناى لغوى است. قرآن كريم در برخى موارد واژه‌ «برهان» را در مورد معجزات انبياء به كار برده است. براى مثال در سوره‌ قصص پس از آنكه عصاى موسى7 و يد بيضاء را مطرح مى‏كند مى‏فرمايد:

(فَذَانِكَ بُرْهَانَان مِن رَّبِّكَ إِلَى‏ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ)[12]؛ «اين دو [نشانه‏] دو برهان از جانب پررورگار تو است [كه بايد] به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى‏]» و در سوره نساء مى‏فرمايد: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً)[13]؛ «اى مردم در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاده‏ايم.»

مفسّران در اين آيه دو احتمال را در مورد كلمه «برهان» مطرح كرده‏اند، يكى قرآن و ديگرى پيامبر9[14] و اين در حالى است كه قرآن معجزه پيامبر اسلام9 است.

د: «سلطان»

سلطان از نظر لغوى به معناى تسلّط قهرى است و به دليل و حجت نيز سلطان گويند؛ چون بر قلوب افراد مسلّط مى‏شود.[15] قرآن كريم در برخى آيات تعبير «سلطان» را در مورد معجزه به كار برده است، مانند:

(قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى‏ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ...)[16]؛ «پيامبرانشان به آنها گفتند درست است كه ما بشرى همانند شما هستيم ولى خداوند بر هركس از بندگانش بخواهد (و شايسته ببيند) نعمت مى‏بخشد (و مقام رسالت عطا مى‏كند) و ما هرگز نمى‏توانيم معجزه‏اى جز به فرمان خدا بياوريم.»[17]

هـ : «معجزه»

اين واژه از ريشه‌ «عجز» است و لغت‌شناسان معانى و استعمالات متعددى براى آن  شمرده‏اند:

1. برخى ريشه‌ اين لغت را به معناى «تأخّر از چيزى» مى‏دانند و از اين‌رو در مورد آخر و پشت هر چيزى به كار مى‏رود.[18]

2. گروهى دیگر اصل اين لغت را به معناى «ضعف» مى‏دانند.[19] لغت «عاجز» از همين معناست و به زنان كهن سال نيز «عجوزه» گويند.

3. برخى آن را به معناى فوت (از دست رفتن) چيزى مى‏دانند.[20]

4. برخى لغت‌شناسان آن را به معناى «يافتن ضعف در ديگرى» دانسته‏اند.[21]

5. برخى دیگر آن را به معناى «ايجاد ضعف در ديگرى» دانسته‏اند.[22]

نتيجه: به نظر مى‏رسد ريشه‌ اصلى لغت «عجز» همان «ضعف» در مقابل قدرت است و اين ضعف داراى مراتبى است و به همين لحاظ زنان كهن سال را عجوزه گويند چون ضعيف شده و طراوت و تحرك و زايش خود را از دست داده‏اند؛ به مؤخّر و پشت انسان نيز «عَجُز» گويند چون كه پست و ضعيف است و اعجاز ايجاد عجز يا يافتن عجز در ديگران است.

در قرآن كريم لغت «معجزه» به معناى اصطلاحى (عمل خارق العاده كه گواه نبوت باشد) يافت نمی‌شود امّا در موارد متعددى اين لغت به شكل‏هاى گوناگون به كار رفته است.

مثال: «عجوز» (هود/ 72 و صافات/ 135) كه مقصود همان ضعف و عجز در توليد فرزند است.

«أعجزت» (مائده/ 31) كه مقصود همان ضعف و نفى اقتدار است.

«معاجزين» (سبأ/ 38) كه استمرار حالت عجز است.

«معجزى اللّه» (توبه/ 2) كه مقصود آن است كه خدا ضعيف نمى‏شود.

«معجزين» (انعام/ 134، فصلت/ 31، نور/ 57، عنكبوت/ 22)

«ليعجزه» (فاطر/ 44) كه مقصود ايجاد عجز است.

«اَعجاز» (قمر/ 20ـ حاقه/ 7) كه مقصود ريشه‏هاى درخت خرماست كه بعد از كنده شدن از زمين حالت محروميت از مواد غذايى پيدا مى‏كند.

نكته اوّل: «اعجاز» به هر صورت كه باشد ملازم با تأثير و تسلّط و تفوق و حكومت است.[23]

نكته‌ دوم: جالب اينكه لغت «معجزه» در روايات اهل بيت: به معناى اصطلاحى به كار رفته است و معلوم مى‏شود كه اين لغت از زمان ائمه: كاربرد داشته و به جاى «آيه» به كار مى‏رفته است.

براى مثال به اين روايت توجّه كنيد:

عن الصادق7: «المعجزة علامة للّه لايعطيها الاّ انبياءه ورسله وحججه ليعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب»[24]؛ «معجزه علامتى الهى است كه آن را به غير از انبياء و رسولان و حجت‏هاى خويش عطا نمى‏كند تا بوسيله آن راستگویى راستگويان از دروغگویى دروغگويان باز شناخته شود.»
دوم: معناى اصطلاحى معجزه:

بحث معجزه حداقل در چهار علم؛ تفسير، علوم قرآن، اصول و كلام مطرح شده است. گویند برخى از قدماء آن را جزیى از علم اصول مى‏دانسته‌اند. (مثل شيخ طوسى و طبرسى)[25] و برخى ديگر (مانند خواجه طوسى و علامه حلى در تجريد الاعتقاد، صاحب نثر طوبى و ملا فتح اللّه كاشانى)[26] آن را در علم كلام (عقايد) مطرح کرده‌اند و بعضى مفسران (مثل علامه طباطبایى در الميزان و آية الله طيب در اطيب‌البيان و...)[27] آن را در لابلاى تفسير قرآن و به مناسبت معجزات انبياء مطرح كرده‏اند. امّا گروهى نيز (مثل سيوطى در الاتقان و آيت اللّه معرفت در التمهيد)[28] آن را در علوم قرآن مطرح كرده‏اند.

ما در اين نوشتار قصد بیان جايگاه حقيقى اين بحث را نداریم امّا شايد طرح مبحث اعجاز در علوم مختلف از ابعاد گوناگون اين بحث ناشی شده باشد كه هر گروهى از زاويه‏اى خاص بدان نظر كرده‏اند و از این‌رو، تعريف‌هاى متفاوتى نيز از آن ارائه شده است كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1. خواجه طوسى; معجزه را اينگونه تعريف كرده‏است:

«راه شناخت راستگویى پيامبر اين است كه توسط او معجزه‏اى ظاهر شود و آن عبارت است از ثبوت چيزى كه معتاد نباشد و يا نفى چيزى كه معتاد باشد در صورتى كه خرق عادت بوده و مطابق ادعا واقع شود.»[29] و سپس علامه حلى در شرح اين كلام چندين شرط را مقرر مى‏كند:

الف: امّتِ شخصِ معجزه‏گر از آوردن مثل آن عاجز باشند.

ب: معجزه از طرف خدا يا با امر او باشد.

ج: معجزه در زمان تكليف باشد.

د: معجزه بعد از ادعاى نبوت ظاهر شود و در زمان معجزه‏گر، مدعى نبوت ديگرى نباشد.[30]

و: آن عمل خارق عادت باشد.

2. سيوطى در الاتقان معجزه را اينگونه تعريف كرده است: «امر خارق عادتى كه همراه با تحّدى و سالم از معارضه باشد.»[31]

3. آيت اللّه خویى; در تعريف معجزه مى‏نويسد:

«معجزه چيزى است كه مدعى منصب الهى مى‏آورد به طورى كه خرق عادت (خرق نواميس طبيعت) باشد و ديگران از آوردن مثل آن عاجز بوده تا شاهد صدق ادعاى آن منصب الهى باشد.»

و سپس ايشان چند شرط را براى صدق ادعا مشخص مى‏سازد:

الف: امكان صادق بودن ادعا باشد (محال عقلى نباشد، مثلا ادعاى خدایى نكند).

ب: آنچه مى‏گويد بر طبق آن انجام دهد.

ج: عمل او از مقوله‌ سحر و علوم دقيقه (غريبه) نباشد.

د: تحّدى (مبارزه طلبى) كند.[32]

4. علامه طباطبایى; در تعريف معجزه مى‏فرمايد:

 «معجزه عبارت است از امرى خارج عادت كه دلالت كند ماوراء طبيعت در طبيعت و امور مادى تصرّف كرده است. و اين به آن معنا نيست كه معجزه مبطل امر عقلى و ضرورى است.»[33]

ايشان در جاى ديگر مى‏نويسد:

«معجزه» يا آيه معجزه (بر حسب اصل تسميه) چنانكه از لفظش پيداست امر خارق العاده‏اى است كه براى اثبات حق و مقارن با تحّدى (دعوت به مقابله) تحقّق پيدا مى‏كند... معجزه هر چه بوده باشد و به هر شكل و صورتى اتفاق بيفتد بالاخره امرى است خارق العاده، و بيرون از نظام علل و معلولات و اسباب و مسبباتى كه عادتاً ما با آنها اُنس گرفته‏ايم و آنها را مى‏شناسيم.»[34]

5. ايجى كه از متكلمان اهل سنت است در تعريف معجزه مى‏نويسد:

«معجزه بر حسب اصطلاح در نزد ما عبارت است از آنچه بوسيله آن قصد شود كه راستگویى مدعى نبوت را ظاهر كند.» و سپس هفت شرط براى معجزه بیان می‌کند: كار خداباشد، خارق عادت باشد، كسى‏نتواند با آن معارضه كند، توسط مدعى نبوّت انجام شود، موافق ادعاى او باشد، معجزه او را تكذيب نكند (بر خلاف ادعاى او سخن نراند)، معجزه قبل از ادعاى نبوت نباشد.[35]

6. استاد مصباح يزدى مى‏نويسد:

«معجزه عبارت است از، امِر خارق العاده‏اى كه با اراده خداى متعال از شخص مدعى نبوت ظاهر شود و نشانه صدق ادعاى وى باشد.[36]

7. برخى از نويسندگان در مورد معجزه نوشته‏اند:

«دليلى كه براى صدق پيامبر در ادعايش آورده مى‏شود، معجزه نام دارد و آن عبارت است از تغيير در وجود ـ كوچك يا بزرگ ـ كه قوانين طبيعى را كه از طريق حس و تجربه بدست مى‏آيد به مبارزه مى‏طلبد.[37]
نقد و بررسى

بررسى و نقد همه‌ تعاريف از حوصله‌ اين نوشتار خارج است امّا مى‏توان گفت برخى تعاريف ناقص و برخى ديگر قابل نقض است. (جامع و مانع نیست) در اينجا به پاره‏اى از اشكالات آنها اشاره مى‏كنيم:

1. يكى از شرايطى كه علامه حلّى در كشف‌المراد بيان كرده اين بود كه:

مدعى نبوت ديگرى در زمان او نباشد. تا معلوم شود معجزه از او صادر شده است. در حالى كه برخى پيامبران همزمان بوده‏اند مثل حضرت ابراهيم و لوط، و ممكن است هر دو معجزاتى داشته‏اند.

2. در تعريف‏هاى علامه طباطبایى; از معجزه قيدهاى ديگرى هم لازم بود مثل اينكه «معجزه مغلوب واقع نمى‏شود ـ ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند و...»

3. در تعريف ايجى آمده بود كه «معجزه كار خدا باشد.»

در حالى‌كه اين عين ادعایى است كه معجزه مى‏خواهد آن را اثبات كند كه لازمه آن صدق نبوت است. پس نمى‏تواند خود اين مطلب شرط معجزه باشد و از طرف ديگر گفته بود كه معجزه راستگویى (صدق) نبوت را ظاهر مى‏كند در حالى كه معجزه منحصر به اثبات ادعاى نبوت نيست بلكه هر منصب الهى (مثل امامت) را نيز اثبات مى‏كند.
جمع بندى و نتيجه‏گيرى

معجزه (آيه، بيّنه، برهان) عبارت از چيزى (كار، سخن، شى‏ء) است كه اين ويژگى‏ها و عناصر را داشته باشد:

الف: خارق عادت باشد. يعنى قوانين عادى طبيعت را نقض كند.

البته معجزه به معنى انجام محال عقلى نيست بلكه ارتكاب محال عادى است و نيز معجزه به معنى شكستن قانون عليت نيست چرا كه تحت قانون عليت عام است و فقط علت آن امرى غير مادى و غیر عادی است.

ب: از مدعى منصب الهى و پس از ادعاى آن واقع شود.

پس اگر چيز خارق عادت قبل از ادعاى نبوت واقع شده باشد نمى‏تواند دليل ادعاى نبوت باشد و نيز اگر كار خارق عادت بدون ادعاى منصبى از مناصب الهى واقع شود كرامت خوانده مى‏شود و معجزه‌ی اصطلاحى نيست.

پ: همراه با تحّدى و مبارزه طلبى باشد؛ يعنى ديگران را دعوت كند كه مثل آن را بياورند.

ت: مغلوب واقع نشود و ديگران نيز از آوردن مثل آن عاجز باشند.

يعنى مثل سحر و اعمال مرتاضان و... نباشد كه تحت تأثير اراده قوى‏تر نقض شود و يا از بين رود.

ث: براى اثبات امورى باشد كه غير ممكن نباشد.

پس معجزه نمى‏تواند براى اثبات محال عقلى (مثل ادعاى خدایى) يا محال نقلى (مثل ادعاى نبوت بعد پيامبر اسلام9) باشد.

ج: از امور شر نباشد كه موجب ضرر به ديگران شود چون با هدف معجزه (هدايت) سازگار نيست.

چ: معجزه گواه صدق مدعى باشد.

يعنى آنچه كه ادعا شده همان واقع شود. براى مثال اگر ادعا كرده، كور را شفا مى‏دهد به جاى آن كر شفا پيدا نكند و نيز آن معجزه، آورنده خود را تكذيب نكند. مثلا به سخن آيد و بگويد اين مدعى دروغگو است.

به عبارت ديگر در معجزه سه حيثيت و جهت وجود دارد:

اول: جهت معجزه‏گر است (كه بايد مدعى منصب الهى و تحدّى‌كننده و... باشد و هدف او هم اثبات امر محالى نباشد.)

دوم: جهت خود معجزه است. (كه بايد خارق عادت بوده و گواه صدق ادعا باشد و از امور شرّ هم نباشد.)

سوم: جهت مردمى كه براى آنها معجزه صورت مى‏گيرد (كه بايد از آوردن مثل آن معجزه ناتوان باشند.)
تفاوت‏هاى معجزه با خوارق عادات ديگر

معجزه يك عمل خارق عادت است و مثل بقيه اعمال خارق عادت علّتى برتر از علل طبيعى دارد. كه علامه طباطبایى از آن تعبير به «اراده» مى‏كرد. حال برماست كه تفاوت معجزه را با خوارق عادات ديگر مثل سحر، كرامت و... بيان كنيم:

الف: تفاوت معجزه با سحر و اعمال مرتاضان

قرآن كريم (بقره/ 102 و طه/ 66) به سحر و جادو اشاره كرده است و اين عمل خارق‌العاده در شريعت اسلام حرام شمرده شده است[38] و در قوانين اسلامى، ساحر محكوم به اعدام مى‏شود. تفاوت‏هاى اساسى سحر با معجزه عبارتند از:

1. معجزه قابل تعليم و تعلّم نيست بلكه عنايتى الهى و باذن خداست. امّا سحر قابل تعليم و تعلّم است. يعنى انسان مى‏تواند نزد استاد فرا گيرد و به ديگران بياموزد. در قرآن كريم نيز اشاره‏اى به قابل تعليم بودن سحر شده است (يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ).[39]

2. معجزه سببى غير مغلوب دارد چون متّكى به قدرت نامحدود خداست يعنى امرى نامحدود و حق است كه كسى بر آن مسلّط نمى‏شود و باطل نمى‏گردد، امّا سحر و ساحر مراتبى دارند و هر جادویى با جادوى برتر مغلوب و باطل مى‏گردد. يعنى امرى محدود و باطل است. چون متّكى بر قدرت محدود انسان است. علامه طباطبایى; تفاوت اصلى سحر و معجزه را همين مطلب مى‌داند.[40]

3. معجزه همراه با تحّدى (مبارزه طلبى) است يعنى معجزه‏گر ديگران را دعوت مى‏كند كه مثل آن معجزه را بياورند. و همينكه نتوانند مثل آن معجزه را بياورند و عاجز شوند حقانيت آن معجزه و معجزه‏گر به اثبات می‌رسد. قرآن كريم نيز به عنوان يك معجزه اين مبارزه‏طلبى را در موارد متعدّدى اعلام مى‏كند.[41]

4. معجزه مى‏تواند ماهيت چيزى را عوض كند امّا سحر ماهيت چيزى را عوض نمى‏كند (قلب ماهيّت نمى‏كند) يعنى جادوگر، شعبده‏باز و... با مهارت در قوه بينایى يا خيال افراد تصرّف مى‏كنند و چيزى را بر خلاف واقعيت آن نمايش مى‏دهند. براى مثال كاغذى را تبديل به اسكناس درشت مى‏كنند و پس از ساعاتى همان كاغذ اصلى در دست شماست. قرآن كريم نيز به خيالى بودن سحر اشاره كرده است.[42] امّا در معجزه اينگونه نيست مثلاً اگر انسانى مسخ شد واقعاً تغيير ماهيت مى‏دهد و كاذب نيست.

5. سحر ممكن است به ديگران ضرر بزند و اختلاف بين زن و شوهر بيندازد همانطور كه قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره‏اى دارد[43] و از این رو علامه طباطبایى; در مورد سحر، كهانت و... تعبير «شرور» را بكار مى‏برد.[44] امّا معجزه خير و براى هدايت بشر است و اگر براى ديگران ضرر داشته باشد، نقض غرض مى‏شود و خلاف حكمت الهى است و بنابراین معجزه موجب ضرر به ديگران نيست.

6. معجزه قابل تكرار نيست چون اختيار آوردن آن بدست انسان نيست بلكه باذن خدا است. امّا سحر قابل تكرار است چون اين ساحر است كه تصميم مى‏گيرد آن عمل انجام شود يا نشود.

7. تفاوت در هدف: معجزه هدفى عالى و تربيتى دارد يعنى هدف آن اصلاح جامعه و عقايد مردم است. امّا سحر و ساحران معمولاً اهداف بى‌ارزش و دنيایى دارند. و گاهى بى‌هدف هستند.[45]

8. تفاوت در پديده آورنده: حالات و صفات پديد آورندگان معجزه و سحر متفاوت است.

 معجزه‏گران، انبيای الهى هستند كه داراى صفات عالى انسانى مثل پاكدامنى، حق طلبى و پارسایى می‌باشند و براى پول و ثروت و مقام و منافع شخصى كار نمى‏كنند. بلكه هدف آنها هدايت مردم و اصلاح جامعه است. امّا ساحران افرادى منحرف و اغفال‏گر و سودجو هستند. كه هرگز روى رستگارى نمى‏بينند (وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).[46] و[47]

تذكر: همين تفاوت‏ها غالباً در مورد تفاوت معجزه با اعمال مرتاضان نيز صادق است.

مرتاضان با نوعى ورزش جسمى ـ روحى توانايى انجام كارهاى خارق عادت را پيدا مى‏كنند كه در آن موارد نيز اراده شخص مرتاض همراه با اسباب غير عادى در كار است.[48]

ب: تفاوت معجزه و كرامت

معجزه و كرامت هردو عمل خارق‌العاده است كه متكى بر نيروى ماوراء طبيعى است. امّا چند تفاوت دارند:

1. معجزه همراه با تحدّى (مبارزه طلبى) است امّا كرامت اينگونه نيست. از اين‌رو كراماتى كه از اولياء الهى صادر مى‏شود. مثل شفا دادن بيماران توسط امام رضا7 همراه با تحدّى نيست.

2. معجزه همراه با ادعاى نبوت يا منصبى الهى است امّا كرامات اينگونه نيست و صاحب كرامت ممكن است هيچ گونه ادعایى نداشته باشد.

3. كرامات از اولياء الهى صادر مى‏شود چه پيامبر يا امام باشند يا نباشند. امّا معجزه از كسى صادر مى‏شود كه منصبى الهى (نبوت يا امامت) داشته باشد.

تذكر: البته معجزه و كرامت هر دو از امور خارق‌‌العاده الهى شمرده مى‏شود كه قابل تعليم و تعلّم نيست و تحت تأثير نيروى قوى‏ترى واقع نمى‏شود و مخصوص بندگان خاص خداست.[49] پس انسان‏هايى كه پيامبر يا امام نيستند هم مى‏توانند اعمال خارق عادت داشته باشند كه به آنها كرامت مى‏گوييم.

قرآن كريم به دو نمونه از اين كرامات اشاره كرده كه مورد استدلال متكلمان و مفسران نيز واقع شده است. يكى كرامات حضرت مريم3 (مريم/ 16 به بعد) و دوم داستان آصف و آوردن تخت بلقيس براى سليمان (نمل/ 38 ـ 40).[50]
تناسب معجزه با زمان

پيامبران الهى هنگام مبعوث شدن مطابق شرايط زمانى، مكانى و سطح علمى مردم مطالبی درخور فهم آنان مى‏آوردند و بيان مى‏كردند. حتى معجزات انبياء متناسب با علوم پيشرفته زمان خودشان بود. تا مردم فرزانه زودتر و بهتر معجزات آنان را درك كنند و ايمان آورند.

يعنى هر پيامبرى با خارق عادتى، از نوع پيشرفته‏ترين علوم زمان خويش مجهّز بوده است تا ارتباط او با عالم ماوراء طبيعت روشن‏تر گردد و دانشمندان عصر در برابر آن خضوع و به حقانيت آن اعتراف كنند.

در حديثى آمده كه از امام رضا7 پرسيدند: كه چرا هر پيامبرى نوعى از معجزات داشته است. حضرت فرمودند:

«در عصر موسى سحر غالب بود و موسى7 عملى انجام داد كه همه‌ ساحران در برابر آن عاجز ماندند در زمان مسيح و محيط دعوت او پزشكان مهارت فوق العاده‏اى در معالجه بيماران داشتند، عيسى با درمان بيماران غير قابل علاج، بدون استفاده از وسايل مادى، حقانيت خود را به ثبوت رساند.

و در عصر پيامبر اسلام9 غالب بر اهل زمان ادبيات (خطبه‏ها، كلام و شعر) بود و پيامبر9 از طرف خدا مواعظ و حكمت‏هایى آورد كه سخنان آنان را باطل كرد و حجّت بر آنها تمام شد.»[51]

البته معناى اين حديث اين نيست كه قرآن كريم فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه است بلكه از آنجا كه معجزه‏اى جاويدان و براى همه زمان و مكان‏ها و مردم تا قيامت است. ابعاد اعجاز قرآن متنوع است و براى هر مردمى جنبه‏اى از اعجاز آن تبلور مى‏يابد و درخشش دارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. مفردات راغب اصفهانى، واژه آى.

[2]. ر.ك: مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 1، واژه «آيه».

[3]. انبياء/ 5.

[4]. آل عمران/ 49.

[5]. مفردات راغب اصفهاني، واژه بين.

[6]. مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 366 - 367، واژه بين.

[7]. اعراف/ 73.

[8]. ابراهيم/ 9.

[9]. مفردات راغب اصفهانى، ماده برهن و نيز زمخشرى، اساس البلاغه و فيّومى، مصباح المنير.

[10]. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 262 - 263 ماده برهن.

[11]. ر.ك: مظفر، المنطق.

[12]. قصص/ 32.

[13]. نساء/ 174.

[14]. الميزان، ج 5، ص 160.

[15] مفردات راغب، ماده سلط.

[16]. ابراهيم/ 11.

[17]. تفسير نمونه نيز كلمه سلطان را در اين آيه به معناى معجزه دانسته‏اند (نمونه، ج 10، ص 293).

[18]. ر.ك: مفردات راغب اصفهانى و نيز ابن فارس، مقاييس‌اللغة، اين معنا را در يكى از دو معناى اصلى بيان مى‏كند.

[19]. مفردات راغب اين را به معناى ثانوى لغت عجز مى‏داند ولى مقاييس آن را يكى از دو معناى اصلى مى‏داند.

[20]. ر.ك: فيومى، مصباح اللغة واقرب الموارد، ج2، ماده عجز، (اين معنا در هنگامى است كه در مورد ـ اشياء بكار رود ـ اعجزه شى‏ء).

[21]. همان (اين معنا هنگامى است كه در باب افعال به كار رود - أعجزت زيداً).

[22]. همان (اين معنا هنگامى است كه باب تفعيل به كار رود - عجّزته تعجيزاً).

[23]. حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 8، ص 39.

[24]. بحار الانوار، ج 11، ص 71، و نيز ميزان الحكمة، ج 6، ص 66.

[25]. ر.ك: تفسير تبيان، ص 3 و شيخ طوسى، زندگى نامه، ص 110 و علامه طباطبایى; اعجاز قرآن، مقدمه عليرضا ميرزا محمد، ص 9. (شايد مقصود آنان همان علم اصول اعتقادات يعنى كلام باشد. نه اصول الفقه).

[26]. ر.ك: منهج الصادقين، ج 1، ص 14 و نثر طوبى، ج 2، ص 119.

[27]. ر.ك: اطيب البيان، ج 1، ص 40 ـ 59 و الميزان، ج 1، ص 73 به بعد.

[28]. ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج 4 و سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 3.

[29]. خواجه طوسى و علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 350 نشر اسلامى جامعه مدرسين، 1407 ق.

[30]. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص350، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، 1407 ق.

[31]. سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 3، ص 3.

[32]. البيان، ص 103.

[33]. الميزان، ج 1، ص 72.

[34]. علامه طباطبایى;، اعجازقرآن، ص 115 و 116.

[35]. ايجى، شرح مواقف، ص 547.

[36]. آموزش عقايد، ص 263 (دوجلدى).

[37]. سيد محمد باقر حكيم، علوم‌القرآن، ص 127 كه اين مطلب را از شهيد صدر; نقل كرده است.

[38]. ر.ك: امام خمينى;، تحرير الوسيله، ج2، ص 477 مسأله ثالث و تفسير نمونه، ج1، ص 379.

[39]. بقره/ 102.

[40]. الميزان، ج 1، ص 82 و نيز ر.ك: استاد مصباح، آموزش عقايد، ص 265 (دو جلدى).

[41]. (إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَ...) (بقره/ 23)

[42]. (فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها  تَسْعَى) (طه/ 66)

[43]. (فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ) (بقره/ 102)

[44]. الميزان، ج 1، ص 82.

[45]. براى اطلاع بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 358 - 359.

[46]. يونس/ 77.

[47]. براى اطلاع بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 358 - 359.

[48]. ر.ك: علامه طباطبائى;، اعجاز قرآن، ص 122.

[49]. براى اطلاعات بيشتر ر.ك: استاد مصباح يزدى، آموزش عقايد، ص 265 و نيز تفسير نمونه، ج13، ص45 و كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلى و خواجه طوسى، ص 351.

[50]. همان‏ها.

[51]. كافى، ج 1، ص 4 - 5 و علامه مجلسى;، بحار الانوار، ج 5، ص 19 و ج 17، ص 210 و نيز استاد مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 2، ص 418 - 419.