پرسش:

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته‌هايشان را بنويسيد؟

˜ پاسخ:

نام مهمترين پزشكان مسلمان همراه با آثارشان به شرح ذيل است:

1. تياذق، طبيب حجاج بن يوسف ثقفي (م 90 ق): درباره‌ بيوگرافي او اطلاعات جزیي در دست است. برخي قصيده‌ عربي درباره «حفظ الصحه» را به او نسبت داده‌اند و ترجمه‌ منظوم فارسي آن را به ابن‌سينا نسبت داده‌اند. اين قطعه عربي ظاهراً مشتمل بر هشتاد بيت بوده است.[1] ابن ابي اصيبعه، يك كناش بزرگ و دو كتاب كبير در تهيه ادويه و تفسير اسامي ادويه را به او نسبت مي‌دهد.[2]

2. حنين بن اسحاق عبادي، (قرن دوم): ايشان از مسيحيان نسطوره‌اي اهل حيره در جنوب عراق بود، متون پزشكي را به عربي و سرياني ترجمه مي‌كرد و از آثار جالينوس 95 اثر را به سرياني و 34 اثر را به عربي ترجمه كرد، همچنین رساله‌اي درباره‌ چشم پزشكي دارد. تاليفات او: المسائل في الطب المتعلمين، عشر مقالات في العين، رساله‌ چشم پزشكي.[3]

3. ابوالحسن علي بن سهل رَبَّن طبري (240‌ق): ايشان روش‌هاي پزشكي يوناني و رومي را كتاب فردوس‌الحكمه در خلاصه كرد و فصل جداگانه‌اي نيز به پزشكي هندي اختصاص داد، نظريات او در آسيب‌شناسي، طب باليني، داروشناسي، اهميّت فراوان دارد و اين كتاب را در سال 237 ق به متوكل خليفه‌ وقت اهدا كرد.[4]

4. علي بن عيسي، (سده سوم) «تذكرة الكحالين» را نوشت كه حاوي 130 بيماري چشم است.

5. عمار موصلي (سده سوم)، در «رساله‌اي در بيماري چشم»، 48 بيماري را بحث كرد. او به شيوه‌ درآوردن آب مرواريد (كاتاراكت) از راه سوزن توخالي همراه با مكش اشاره دارد.

6. ابوبكر محمد بن زكرياي رازي (م 311 ق): كتاب‌هاي او عبارتند از: المنصور في الطب و كتاب الحاوي و...

رازي هم در طب و هم در كيميا تبحّر داشت و در بغداد بيمارستاني تأسيس كرد. كتاب «الحاوي» او بزرگ‌ترين و جامع‌ترين كتاب طبي عصر خويش است. وی رساله‌اي براي تشخيص «آبله» و «سرخك» دارند كه پيش از آن هيچ طبيب يوناني يا اسلامي درباره‌ آن چيزي ننوشته‌اند و 700 داروي گياهي را شناسایي كرد. ايشان به نقد نظريات طب جالينوس پرداخت و مهم‌ترين آن‌ها درباره ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعات نوري از جسم به چشم و ... مي‌باشد.[5] و كتاب نقد آن به زبان لاتين از سال 1498 تا 1866 چهل بار تجديد چاپ شده است؛ و آقاي «نويبورگ» اين كتاب را زينتي براي طب اسلامي مي‌داند.[6]

7. اخويني بخاري (373 هـ . ق): صاحب «هداية المتعلمين في الطب» مي‌باشد ]اولين پزشكي نامه[

8. علي ابن عباس اهوازي: (م384 هـ . ق) وی دارای كتاب «كامل الصناعه» است و اين كتاب كه طب ملكي نيز خوانده مي‌شود؛ به نام ملك ديلمي عضدالدوله مي‌باشد و در پنج قرن مرجع طب در مدارس اروپاييان بود. ايشان اهميت زيادي به «سيستم عروق شعريه» مي‌دادند و مطالب زيادي به رشته تحرير در آوردند.

9. ابن‌سينا  (427 هـ . ق): وی دارای کتاب «القانون في الطب» (دانشنامه پزشكي) است. كتاب قانون، مشتمل بر 5 كتاب است؛ اصول عمومي پزشكي، مفردات پزشكي، بيماري‌هاي مخصوص بخش‌هايي از بدن‌، علایم امراض مانند: تب، داروهای مركب.

كتاب قانون بعد از ترجمه‌ لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت و كتاب پايه درسي دانشگاه شد و از سال 1473 تا 1505 م، 15 مرتبه تجديد چاپ شده[7] و در قرن 16 م، 20 چاپ آن موجود است.

ايشان رساله‌اي نيز درباره‌ قولنج، الادويه القلبيه، اُرجوزه في الطب (منظومه‌ آموزشي پزشكي) نگاشته‌اند.

10. اسحاق بن سليمان اسرائيلي (سده چهارم)،‌رساله‌اي درباره‌ تب دارد.

11. سعيد بن هبة الله (495 ق): صاحب «المغني في تدبير الامراض» و رساله طبي ـ فلسفي «في خلق الانسان» است.

12. ابوالقاسم زهراوي (سده چهارم): ایشان دارای کتاب «التصريف لمن عجز عن التاليف» (دانشنامه‌30 جلدي) می‌باشد. وی به مسائل جراحي پرداخته و در مورد خردكردن سنگ مثانه مهارت داشته است.

13. سيد اسماعيل جرجاني (531 ق): «ذخيره‌ پزشكي» از آثار اوست وی به قلم فارسي نگارش مي‌نمود و آثار عربي و يوناني را به فارسي ترجمه مي‌كرد. مانند خوارزمشاهي، شامل: بيمارشناسي، علاج بيماري‌ها، داروشناسي، گياه‌شناسي و... كتاب «ذخيره‌ پزشكي» او تنها كتاب پزشكي است كه به زبان عبري ترجمه و تاكنون چهار بار در ايران به چاپ رسيده است.[8]

14. محمد بن قسّوم بن اسلم غافقي، (سده ششم و هفتم): «المرشد في طب العين» را نگاشت.

15. مهذب الدين عبدالرحيم بن علي، مشهور به دخوار (م 628 ق): ايشان شاگردان زيادي در پزشكي پرورش داد و مدرسه‌اي در دمشق ساخت.

16. ابن ابي اُصيبعه: وی در قرن هفتم مي‌زيست و شاگرد «دخوار» و چشم پزشك بود و نام كتاب او «عيون الانباء في طبقات الاطباء» مي‌باشد.

17. ابن نفيس (دمشق/م 687 ق): دارای كتاب «الشامل في الصناعة‌ الطيبه». (80 مجلد) است. ايشان در مصر تدريس مي‌كرد. و شرحي بر كتاب «حنين» بنام «المسائل في الطب» (چشم‌پزشكي) نوشته‌اند. پرخواننده‌ترين تلخيص قانون، كتاب الموجز ابن نفيس بود. ايشان گردش ريوي خون را، حدود سه قرن پيش از آن كه اين جريان را اروپايي‌ها كشف كنند؛ در كتاب خود توصيف كرد و نظريه جالينوسي را رد كرد.

18. ابو روح محمد بن منصور، مشهور به زرين دست (قرن هفتم): وی كتاب «نور العيون» را به زبان فارسي نوشت.

اين چشم پزشك و جراح، در عهد ملكشاه سلجوقي می‌زيست. مردي كه يك چشم داشت، ايشان با اطمينان كامل چشم ديگرش را جراحي كرد.[9]

19. فتح الدين قيسي (م 657 ق): در كتاب «نتيجة الفكر في علاج امراض البصر»، 124 ناراحتي چشم را بر مي‌شمارد.

20. ابن خطيب اندلسي (م 776) مشهور به لسان الدين: ایشان رساله‌اي به نام «طاعون» دارد. طاعون كه در آن زمان در اروپا شايع بود، ايشان براي درمان آن همت گماشت و بر اين باور بود كه اين بيماري واگيردار است و از طريق لباس، ظرف، گوشواره و... منتقل مي‌شود.[10]

براي آگاهي بيشتر به كتاب‌هاي زير مراجعه شود:

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج1، ص 215.

2. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، تهران، 1380،
ص 53 به بعد.

3. علوم‌اسلام و نقش آن در تحولات علمي جهان، آلدوميدي، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371 ترجمه از محمدرضا شجاعي رضوي و علوي، ص 79 به بعد.

4. تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي‌زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 214.

5. ر.ك: تاريخ طب در ايران پس از اسلام، دكتر محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران، چ 2، 1366.

6. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، اميركبير، تهران، چ 1.

7. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب‌نيا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، چ 1، 1337.
8. مجله‌ حوزه و پژوهش، ش 17 و 18.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. كه با اين بيت آغاز مي‌شود:

تــوق اذا استطعـت ادخــال مـطعم                  عــلي مــطعـم مــن قـبل فعـل الــهواظــم

تا طعامي نگذرد از معده به بالاي آن                  هر طعامي كان خوري باشد تو را عين و زبان

[2]. ر.ك: تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي‌زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 216.

[3]. ر.ك: فواد سزگين، تاريخ نگارش‌هاي عربي، پزشكي، ص 45 ـ 328، تهران،1380، ج3، تاريخ تمدن، ‌ولايتي، ج 1، ص 217.

[4]. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي‌اكبر ولايتي، ج 1، ص 218.

[5]. همان، ص 215؛ ر.ك: قواعد سزگين، تاريخ نگارش‌هاي عربي، پزشكي، تهران، 1380، ج 3، ص277؛ ر.ك: كارنامه‌ اسلام، دكتر عبدالحسين زرين‌كوب، اميركبير،1380، تهران، ص53 به بعد.

[6]. همان، ر.ك: تمدن اسلامي از زبان بيگانگان، محمد تقي صرفي، نشر برگزيده، چ1، 1374، ص 18.

[7]. همان.

[8] پوياي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، همان، ج 1، ص 220.

[9]. كارنامه اسلام، ص 53.

[10]. همان.