پرسش

اسلام برای کنترل عشق به جنس موافق‌ و مخالف چه راهکاری پیشنهاد کرده است؟

˜ پاسخ

برای دستیابی به پاسخی مناسب، نخست لازم است به مقدماتی دربارة معنای «عشق» و انسان عاشق توجه نماییم.

معناى عشق

 در لغت، «عشق» را محبت شديد و علاقه افراطى و دل بستگى زياد نسبت به يك شئ و يا يك شخص معرفى كرده‏اند. محقق بزرگ خواجه طوسى در شرح اشارت بوعلى مى‏نويسد: «والحب اذا افرط سمى عشقاً؛ محبتى كه از اندازه زيادتر شود و از حد خود بگذرد، عشق مى‏نامند».آيت اللَّه جوادى آملى نيز در كتاب حماسه و عرفان به همين معنا اشاره دارند.

ريشه اين واژه از «عشقه» گرفته شده است، و آن نام گياهى است كه بر تنه درخت مى‏پيچد، آب آن را مى‏خورد، رنگ آن را زرد مى‏كند و بالاخره آن را خشك مى‏كند و خود با طراوت مى‏ماند[1].

 اما در اصطلاح: عشق را از كيفيات نفسانى قلمداد مى‏كنند كه به سبب سيطرة شديد تفكر در زيبايى و نيكويى محبوب و كثرت مشاهده شئون اطوار و آثار حسن معشوق در نفس و جان آدمى تحقق مى‏يابد[2]. از نظر بوعلى عشق حقيقى در تمام موجودات سارى و جارى است. عشق حقيقى همان ابتهاج، سرور، نشاط ناشى از تصور ذات معشوق مى‏باشد[3].

عشق در قرآن و روايات

 واژه «عشق» در قرآن نيامده اما مفهوم آن كه محبت شديد و دل باختن به محبوب مى‏باشد، وجود دارد. در سوره بقره آيه 165 می‌خوانیم: (الَّذِينَ مَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ)؛ «و]لي[ کسانی که ایمان آورده‌اند خدا را بیشتر دوست دارند».

گروهی از مترجمان و مفسران «اشد حباً» را به عشق ترجمه كرده‏اند.

در سوره يوسف نيز آمده است: وقتى جريان محبت و علاقه شديد زليخا به يوسف در شهر منعكس شد) گروهى از زنان شهر گفتند: همسر عزيز، جوانش (غلامش) را به سوى خود دعوت مى‏كند عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده است.  در روايات واژه عشق و مفهوم آن به طور مستقیم به كار رفته است؛ برای نمونه از پيامبر اكرم9 روایت شده است:

 «افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتفرغ لها[4]؛ بهترين مردم كسى است كه به عبادت عشق بورزد و با عبادت هم‌آغوش گردد و از قلب، دوستش بدارد و آن را با بدن انجام دهد و خود را در اختيار آن بگذارد.»

 سخن ديگر از امير بيان و مولاى متقيان در خطبه 108 نهج‏البلاغه است: «من عشق شيئاً غشى بصره وأمرض قلبه و...؛ هركس عاشق چیزی شود، آن چیز چشمش را كور می‌سازد و دلش را بيمار می‌گرداند ]به طورى كه عيب آن را ننگريسته، زشتى‏اش را نيكوبيند[.»

اين محبت شديد در دعاها و مناجات اهل بيت نيز به كار رفته است[5].

عشق در كلام بزرگان

يكى از موهبت‏هاى بزرگ و ارزشمند الهى به انسان خاكى، كيمياى ناشناخته عشق است؛ حالتى كه منشأ تمام كمالات والاى نفسانى و يكى از مهم‏ترين عوامل حركت، آگاهى و رشد در انسان بوده و جايگاه والاى قلب، مكان و ظرف آن مى‏باشد.

حريم عشق را در گه بسى بالاتر از عقل است

كسى اين آستان بوسد كه سر در آستين دارد[6]

به فرمودة برخی، عشق ستاره‏اى برافروخته از تجلى حسن معشوق ازلى است كه آدمى و پرى، طنين هستى اويند و آن‌قدر اين عشق مقدس است كه دست فرشته به آن نرسد. عشق معجونى است كه همه جهان زنده به او و جنبش افلاك به بركت او است. مولانا عشق را وصف ايزد و از اوصاف خداوند بى‏نياز مى‏داند.

عشق از اوصاف خداى بى‏نياز                  عاشقى بر غير او باشد مجاز[7]

عشق رها شدن از پليدى‏ها و عيب‌ها، و سوختن در برق عشق، نوازشگر دل و روح آدمى است.

هر كه را جامه زعشقى چاك شد    او ز حرص و جمله عيبى پاك شد[8]

 در پایان یادآور می‌شویم که صدرالمتالهين ـ عارف و حکیم نامور ـ  مى‏گويد: «عشق» عين «وجود» و وجود عين عشق است و هر دو عين حسن و جمال‌اند و مراتب و درجات عشق به اندازه مراتب وجود است و اين دو با هم ملازم بوده، و بين تمام موجودات عالم جريان دارند.[9]

 انواع عشق

براى عشق تقسيم‏بندى‏هاى متعددى نقل شده، ولی معروف‏ترين آن‌ها به قرار ذیل است:

1. عشق حقيقى: كه همان محبت الهى و عشق به لقای محبوب حقيقى یعنی ذات احديت است.

2. عشق مجازى: عشق‏هاى غيرحقيقی، زودگذر و ظاهرى كه بين موجودات وجود دارد و منحصر به انسان هم نيست، بلكه ممكن است يك طرف انسان و طرف ديگر موجودات ديگر باشند.

یادآور می‌شویم که عشق‏هاى وهمى و خيالى در محدوده عشق‏هاى مجازى است.

راه حل‏ها

با توجه به اين مقدماتى كه بیان شد و تقسيماتى كه در باره عشق مطرح گرديد، اینک به این مسأله توجه می‌نماییم که اگر جوانى به دلايلى گرفتار عشق‏هاى مجازى شد و در وجود خود احساس گناه كرد، براى معتدل كردن اين عشق چه بايد بكند.

آنچه مهم است كنترل عقلايى و دينى اين احساسات مى‏باشد تا فرد دچار گرفتارى‏ها و دردهاى جسمى و روحى نگردد و اين علاقه و دوست داشتن در مسير معين به اندازه مشخص جهت دهى شود، و در غیر این صورت موجب بر هم خوردن برنامه سعادت او مى‏گردد.

 حكما گفته‏اند: «شدت و ضعف محبت» متناسب است با «ميزان درك كمال محبوب»؛ توضيح مطلب این که: هرچه «معرفت و آگاهى» انسان نسبت به خوبى‏ها و كمالات محبوب بيشتر شود، «محبت» به او نيز بيشتر مى‏شود؛ برای مثال، شما شخصى را به عنوان دوست انتخاب مى‏كنيد، در هر ملاقات و ارتباط جديد هرچه از خوبى‏هاى او با خبر مى‏شويد، محبت شما به او بيشتر مى‏شود. مثلاً در ملاقات اولى به خاطر ورزشكار بودن به او علاقه‏مند می‌شويد، ولى بعد متوجه می‌شويد دانش‏آموز موفقى نیز هست و در كنار درس و موفقيت در ورزش، حافظ قرآن نيز می‌باشد و خلاصه هرچه از كمالات و خوبى‏هاى او بيشتر آگاه مى‏شويد، علاقه شما به او بيشتر مى‏شود[10].

 با توجه به مطالبى كه گذشت، مى‏بينيم گاهى برخى افراد به یکديگر علاقه‏مند مى‏شوند، در حالى كه هيچ شناختى نسبت به هم ندارند و بعد هم كه ملاقات‏ها بيشتر مى‏شود، كمال و خوبى خاصى در محبوب خود نمى‏بيند، ولى علاقه او بيشتر مى‏شود و اين محبت آن‌قدر شديد مى‏شود كه گاهى به مرحله عشق مى‏رسد. اين واقعيت چطور با آن قاعده بالا سازگار است؟!

 قاعده یاد شده مى‏گويد: «هرچه كمالات بيشتر باشد، علاقه بيشتر مى‏شود.» ولى این‌جا مى‏بينيم كمالى وجود ندارد، ولى علاقه و عشق آمده. به نظر مى‏رسد پاسخ اين باشد كه برخى افراد به‌ ويژه بعضى جوانان پس از ملاقات اول و علاقه ابتدايى كه به محبوب خود پيدا مى‏كنند، از محبوب خود يك شخصيت ايده‌آل و با كمالى در ذهن خود مى‏سازند و به آن شخصيت كه در ذهن و خيال خود دارند، علاقه‏مند مى‏شوند و هر روز كمالاتى را براى او فرض مى‏كنند و خوبى‏هایی را براى او توهم مى‏كنند، و براساس آن شخصيت و محبوب خيالى و مفروض كه براى خود ساخته‌اند، محبتشان بيشتر مى‏شود و عشق، علاقه و دفاع از او نيز لحظه به لحظه افزايش مى‏يابد. این در حالی است كه خود او مى‏داند و همه اطرافيان نیز مى‏دانند كه آن محبوب اين كمالات را كه ندارد هيچ، ارزش اين همه دفاع و وقت صرف او كردن را نیز ندارد؛ اما او كمالات و ارزش‏هايى را براى او تصور كرده و دارد با آن عشق بازى مى‏كند تا حدى كه معايب او اصلاً ديده نمى‏شود و گاهى «معايب» را نيز «محاسن» مى‏شمارد[11].

راه حل اول

 به نظر مى‏رسد انسان براى خروج از اين بن‌بست و رهايى از بند عشق‏هاى مجازى اين چنينى بايد قدرى «تفكر» كند و شخصيت محبوب خود را از زير ذره‏بين «عقل» بگذراند و ببيند آيا واقعاً او اين همه كمال را دارد و آیا اصلاً عيبى ندارد كه اين مقدار براى او ارزش قائل شده‏ است؟! به سخن ديگر چنين افرادى اگر به واقعيت‏گرايى نزديك شوند و از خيال بافى و توهم فاصله بگيرند، بخش عمده‏اى از مشكلشان حل مى‏شود و محبت آن‌ها به افراد اعتدال می‌یابد.

 راه حل دوم

 نكته قابل توجه ديگر اين است كه نيازهاى «عاطفى» و «جنسى» دو عاملى هستند كه انسان را به سوى دوست داشتن و عشق ورزيدن به ديگران سوق مى‏دهد و اين امری طبيعى است. با توجه به اين نکته بايد ببينيم اين عشقى كه ايجاد شده آيا ريشه عاطفى دارد يا ريشه جنسى اگر علاقه جنسى است آيا معشوق از جنس مخالف است يا همجنس، و هریک از اين موارد پاسخ خاص خود را مى‏طلبد كه به اجمال اشاره مى‏كنيم.

 ـ اگر ريشه اين عشق و علاقه كه انسان را به اين مشكل گرفتار كرده، مسائل «عاطفى» باشد، شخص بايد اين خلأ را از درون خانواده پر كند. با علاقه به پدر و مادر و دیگر افراد خانواده می‌توان اين خلأ عاطفى را از بين برد تا نياز به جايگزينى افراد ديگر نبوده و در دام عشق‏هاى مهلك مجازى گرفتار نیاید[12].

 ـ اگر اين علاقه «جنسى» است و معشوق نیز از جنس موافق است، انسان بايد در مورد عاقبت اخروى و دنيوى اين نوع عشق و علاقه خوب فكر و مطالعه كند؛ چنان که حضرت على‏7 مى‏فرمايد: «هر وقت خواستيد كارى انجام دهيد، نخست در عاقبت آن كار خوب تفكر نمایید.»[13]

بنابراین باید توجه داشت که عاقبت اخروى اين كار عذاب آلود است و عاقبت دنيوى آن افزون بر آبروريزى و لگدمال شدن شخصيت انسان، فرد را گرفتار بيمارى‏هاى جسمى و روحى خطرناك و استعدادهاى انسان را ضايع مى‏كند و از شكوفا شدن آن جلوگيرى مى‏كند.

 اما اگر اين علاقه‏ عاطفى يا جنسى به جنس مخالف است، راه حل‏هاى خود را مى‏طلبد؛ از جمله:

 1. انسان مسأله را با خانواده خود در ميان بگذارد تا رسماً از معشوق مورد علاقه خود براى ازدواج خواستگارى کند و از اين كار هراسى در دل نداشته باشد؛ البته این کار بايد با توكل بر خدا و همراه با شناخت و مشورت با ديگران و بدون عجله و با انجام تحقيقات كامل صورت گيرد.  اما اگر جواب آن‌ها منفى بود يا شرايط ازدواج وجود نداشت، چه بايد كرد؟

 2. پس از صبر و بردبارى،  قاطعانه و با اراده محكم و با توكل بر خدا تصمیم بگیرد او را به فراموشى بسپارد، و مهم‏ترين عامل در اين مرحله اين است كه مطمئن باشد در آينده نزديك او را فراموش خواهد كرد و ان‌شاء‌اللَّه همسر بهترى براى او پيدا خواهد شد.

 3. ايجاد پيوند و رابطه قلبى عميق با خالق زيبایى‏ها و كمالات، يعنى خداوند متعال، با اين عقيده كه هرچه زيبايى و كمال در عالم هست، از او است[14] و عشق به او، پايدار و بقيه عشق‏ها فانى و زودگذر است.

 4. با برنامه‏ريزى دقيق و منظم، وقت خود را به مطالعه و ورزش و كار و تلاش و رفاقت و مجالست با دوستان مذهبى و شركت در مجالس اهل بيت و مانند اینها، به نحو احسن بگذارند، و سعى کند از بيكارى و پرداختن به امور بيهوده و خلوت‌گزينى و گوشه‏گيرى پرهيز کند، تا ذهن خود به خود از اين محبت‏ها خالى شود.

 5. دوران جوانى پر از شور و هيجان و احساس است. اين نوع مسايل طبيعى است و با اندك بهانه‏اى به وجود مى‏آيد و با اندك بهانه و تلاشى فراموش مى‏شود؛ برای مثال، همين اندازه كه انسان متوجه شود محبوب او با شخص ديگرى رفت و آمد مى‏كند، از او دلگير مى‏شود و در نتیجه رفته‌رفته به قطع رابطه مى‏انجامد.

 6. در نظر خود بين  عشق حقيقى كه مربوط به خدا و اوليای خداست، و عشق مجازی مقايسه‏ کند و توجه کند که عاقبت عشق حقیقی عزت نفس، حقير شدن مشكلات، تأثير نداشتن تعريف و مدح ديگران، احساس امنيت و آرامش و ثبات قدم داشتن ـ و محبوب شدن پيش ديگران و نتیجة عشق‏هاى غيرحقيقى خفّت و خوارى و حقير شدن است.
در پایان یادآور می‌شویم که به باور عموم روان شناسان، جوانان افزون بر مطالعه منابعی در این خصوص، بی‌نیاز از مشاورة حضوری با کارشناسان نیستند.

پی‌نوشت‌ها:
[1] . فرهنگ علوم عقلی، سید جعفر سجادی، ص 357.

[2] . حکمت الهی عام و خاص، به نقل از مهدی الهی قمشه‌ای، ج 1، ص 139.

[3] . اشارات و تنبیهات شرح المحقق طوسی، ج 1، جزء سوم، ص 8 .

[4] . وسائل الشیعه،‌ج 1، ص 83، باب 19، حدیث 2.

[5] . ر.ک: ‌ صحیفه سجادیه، ونیز مناجات مریدین از مناجات خمسه عشر.

[6] . دیوان حافظ، غزل 121.

[7] . مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بیت 97.

[8] . دیوان حافظ، غزل یازدهم.

[9] . مبانی فلسفة عشق، محمدحسین خلیلی، ص 29.

[10]. این قاعده فقط بین دو انسان جاری نیست، بلکه علاقه به اشیاء نیز همین گونه است؛ برای مثال، شما یک دستگاه صوتی یا گوشی تلفن جدید می‌خرید، هرچه از توانایی‌ها و سرویس دهی آن بیشتر آگاه می‌شوید، علاقه شما به آن شیء بیشتر می‌شود.

[11] . یا اگر حسن کوچکی هم داشته باشد، در ذهن خود پرورش می‌دهد و آن خوبی «کوچک» را «بزرگ» می‌کند و در خلوت خود به آن دلخوش می‌شود.

[12] . سعى كند عيب‏هاى نزديكان خود را را بزرگ نكند و به آن‌ها حسن نيت داشته باشد تا اين علاقه جبران ‏شود. و اين را بداند كه هر انسانى ممكن است در آداب معاشرت و اخلاق خود، معايبى را داشته باشد، چه شخص غريبه باشد و چه آشنا! فقط تفاوت در اين است كه عيب آشنايان و نزديكان آشكار است؛ از اين رو، انسان از آن‌ها دلگير مى‏شود، ولى عيب افراد غريب پنهان و انسان از آن‌ها بى‏خبر است؛ از این رو، عاشق آن‌ها مى‏شود.

[13] . «اذا هَمَمْتَ بشىٍ فتدّبر عاقبته.»

[14] . با مطالعه و دقت در داستان حضرت يوسف7 به دست مى‏آيد كه او با اين عقيده توانست بر غريزه جنسى و عشق مجازى غلبه كند.