پرسش

مواردي كه در نگاه دختر و پسر استثنا شده كدام است؟

˜پاسخ

قرآن‌كريم با ترسيم اصل ثانوي، نگاه كردن زن و مرد به يكديگر را از مطلق نگاه كردن استثنا كرده و فرموده است به هرچه در ديدرس تو قراردارد، مي‌تواني نگاه كني،‌ ولي در نگاه كردن به انسان‌ها «غضّ بصر» لازم است، در گفتگو و مصافحه با آنان نيز محدوديتي مقرر كرده است؛‌ اما براي اين اصل نيز استثناهايي قرار داده است كه در اين بخش از نوشتار، به بررسي آن‌ها مي‌پردازيم.

البته پيش از بيان موارد استثنا يادآوري چند نكته ضروري است:

ـ هر شخص مقلد مي‌بايد جهت تعيين تكليف در اين گونه مسائل به مرجع تقليد خود مراجعه كند؛ زيرا اين مسائل نياز به كارشناسي فقهي بيشتري دارد.

ـ همة موارد استثنا به جز يكي دو مورد مشروط به اين است كه نگاه كردن از روي التذاذ و ريبه نباشد.

ـ اين استثناها تنها در حكم تكليفي است نه حكم وضعي؛ ‌بدين معنا كه اگر فرض شود در حوزة تكليف، كسي كه به ديدگاه متعادل‌تري رسيد، و نگاه به برخي انسان‌ها و يا مواضعي را از دايرة منع بيرون كرد،‌ نمي‌تواند آثار وضعي، تصورات و خطورات رسيده به ذهن را حتي براي يك لحظه از بين ببرد، مگر با توصيه‌هاي اخلاقي كه آن هم بايد در متون ديني يافت.

به هر صورت، مواردي از اصل منع از نگاه استثنا شده كه عبارت‌اند از:

1. زنان غير مسلمان

تعبير به «للمؤمنين» و «للمؤمنات» (نور/ 31 و 30) بيانگر اين است كه منع نگاه در راستاي كرامت انسان و ايمان او است؛ از اين‌رو، نگاه به زنان غير‌مسلمان به شرط آن‌كه همراه با التذاذ و ريبه نباشد، اشكالي ندارد؛ چنان كه طبق روايتي، امام اميرالمؤمنين علي7 مي‌فرمايد: «لابأس بالنظر الي رؤس اهل الذمۀ؛ مانعي نيست كه به سر زنان اهل ذمه [زنان يهودي و نصراني...] نگاه كنند.»[1] و در روايت ديگري از پيامبر9 آمده است: «لاحرمة لنساء‌ اهل الذمه ان ينظر الي شعورهنّ وايديهنّ؛ زنان اهل ذمه حرمتي ندارند و مي‌توان به موهايشان و دستانشان نگاه كرد[2].»

بايد توجه داشت كه روا بودن نگاه به زنان كافر جايزة كفرشان نيست، بلكه به دليل نبودن ايمان در آنان، احترام برخاسته از ايمان نيز از آنان نفي شده است؛ يعني زن مسلمان و مؤمن، كالاي در معرض نمايش نيست و زيبايي و زينتش منحصر به خودش و همسرش مي‌باشد.

2.‌ زينت آشكار

قرآن به اين استثنا تصريح كرده و مي‌فرمايد: «الاّ ما ظهر منها؛ مگر آنچه آشكار است.»‌ از اين تعبير معلوم مي‌شود كه زينت بر دو نوع است‌ آشكار و نهان؛‌ حال بايد ديد زينت آشكار و نهان چيست؟

در اصل معناي زينت در جملة «زينتهن» دو ديدگاه عمده وجود دارد:

نخست اين كه بعضي مفسران مي‌گويند منظور از زینت،‌ جاي زينت در بدن است و زينت ظاهر عبارت است از چهره و دو دست و زينت نهان ديگر مواضع بدن است[3].

در ديدگاه دوم، برخي ديگر از مفسران زينت را به همان زيور و وسيلة آراستن تفسير كرده‌اند و اموري چون لباس، ‌سرمه، خضاب، انگشتر و حلقه را در رديف زينت‌هاي آشكار دانسته،‌ و مواردي چون گوشواره، خلخال (پاي برتجن)، دستبند،‌ بازوبند و گردنبند را جزء زيورهاي پنهان مي‌دانند[4]. در روايات نيز دو تفسير وارد شده است. در روايتي از امام صادق7 مي‌خوانيم: «الزينة ظاهرة الكحل والخاتم؛ زينت ظاهر عبارت است از سرمه و انگشتر.» و نيز فرمودند: «الخاتم والمسكة زينت آشكار انگشتر و دست‌بند است[5]. و امام باقر7 در روايتي ديگر فرمود: «هي الثياب والكحل والخاتم وخضاب الكف والسوار، الزينة ثلاث: زينة للناس وزينة للمحرم وزينة للزوج، فاما زينة الناس فقد ذكرناها، واما زينة المحرم فموضع القلادة فما فئقها والدملج وما دونه والخلخال وما اسفل منه واما زينة الزوج فالجسد كله؛ منظور از زينت ظاهر،‌ جامه، سرمه، انگشتر و خضاب دست‌ها و النگو است. زينت بر سه نوع است: يكي براي همه و آن همين است كه گفتيم؛ دوم، براي محرم‌ها و آن جاي گردنبند و بالاتر و جاي بازوبند و پايين‌تر است و سوم، زينت ويژة شوهر و آن تمام بدن است.[6]»

طبق دو روايت اول و بخش نخست روايت سوم زينت به همان وسيلة آراستن معنا شده است، ولي در ادامة روايت سوم كه زينت محارم و زينت شوهر را بيان مي‌كند، زينت به جا و محل زيور و زينت تفسير شده است، و در روايت ديگري امام صادق7 در پاسخ كسي كه پرسيد مرد نامحرم چه مقدار مي‌تواند به زن نگاه كند؟ مي‌فرمايد: «الوجه والكفان والقدمان»، چهره و دو دست و پشت دو پا[7]. اين دو تفسير با هم ناسازگاري ندارند؛ زيرا نمايش زينت به تنهايي معنا ندارد؛ چرا كه زيور و زينت همواره با موضعي از بدن همراه است و معنا ندارد كه بگوييم زينت روي لباس مقصود است و اگر به فرض بين اين دو تفسير ناسازگاري باشد، مي‌توان به اين صورت ميان آن‌ها جمع كرد كه زينت‌ها و زيبايي‌های آشكار و موضع آن؛ هر دو با هم مراد است؛ بدين معنا كه مواضع آشكار از جمله چهره، دو دست و پشت دو پا با زينت‌هاي مخصوصشان خواه طبيعي باشد يا مصنوعي، از محدودة منع نگاه استثنا شده است، ولي ديگر مواضع خواه آراسته باشد يا نباشد، نگاه بدان ممنوع است، ‌و چنانچه زيورهايي باشد كه زنان با آویزان نمودن آن‌ها به لباس، خود را مي‌آرايند، از دائرة جواز بيرون است.

3. مَحرم‌ها

ممكن است مرداني پيدا شوند كه با سرپيچي از دستور نخست (غضّ نظر) قصد نگاه هوس آلود به زنان را داشته باشند؛ از اين رو با طرح مسئلة حجاب مي‌فرمايد: «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى‏ جُيُوبِهِنَّ وَلاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ؛ و بايد روسرى‏هايشان را بر گريبان‌هايشان (فرو) اندازند، و زيورشان را آشكار ننمايند.»[8] اين بدان معناست كه زن با پوشش خويش، از ديدرس مردان دور بماند،‌ ليكن بلافاصله به بيان استثناي آن مي‌پردازد ومي‌فر‌مايد: «(إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ...)؛ جز براى شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران شوهرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان.»؛[9] بنابراين، زن مي‌تواند مطلق زينت، خواه ظاهر يا پنهان را براي گروه ياد شده آشكار نمايد و با توجه به سورة نساء كه حكم زنان محرم را بيان كرده و مي‌فرمايد: (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ....)[10] عمو، دايي و نيز پدر و برادر رضاعي به صف مردان محرم و عمه ، خاله و نيز مادر و خواهر رضاعي را به جمع زنان محرم اضافه مي‌شوند. بر اين اساس، نگاه به افراد محرم و گفتگو با آنان اشكالي ندارد،‌ خواه در خانه و خيابان باشد،‌ يا در اداره و دانشگاه به شرط آن كه همراه با ريبه و التذاذ نباشد.

4. افراد فاقد از شهوت

استثناي ديگر بر دامنة منع نگاه و گفتگو اين است كه زن مي‌تواند زينت و زيور خود را در برابر كساني كه فاقد نيروي شهوت و ميل جنسي هستند آشكار كند: (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ) «اربۀ» هم به معناي حاجت است و هم به معناي عقل[11]؛ بنا بر معناي اول مقصود كساني‌اند كه نيازي به زن ندارند؛ مانند مردان پير. زنان سالخورده نيز به همين نحو مستثنا شده‌اند: «(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لاَيَرْجُونَ نِكَاحاً)؛ و بازنشستگان از زنان كه اميد به ازدواج ندارند.»[12] و بنا بر معناي دوم افرادي (هرچند جوان)‌‌ هستند كه هيچ احساس جنسي ندارند و بعيد نيست كه افراد خصي و خنثي نيز در اين استثنا قرار بگيرند.

5. كودكان

گروه ديگري كه از اين حكم مستثنا شده‌اند، كودكان‌اند: «(أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ‌يَظْهَرُوا عَلَى‏ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ)؛ يا كودكانى كه بر امور جنسى زنان
آگاه نشده‏اند.» تعبير به «لَمْ‌يَظْهَرُوا» ممكن است به معناي «لم يطلعوا» باشد؛ يعني آگاهی ندارند و امکان دارد به معنای «لم یقدروا» باشد؛ یعنی توانایی ندارند كه بنابر معناي اول، مقصود كودكان غير مميز و بنا بر معناي دوم كودكان نا بالغ هستند و در هر دو صورت، به معناي عدم احساس جنسي است و در نهايت، از حكم منع روابط مستثنا مي‌باشند.

6. زنان

از جمله كساني كه در روابط اجتماعي، از دايرة منع مستثنا شده‌اند، زنان هستند: «أَوْ نِسَائِهِنَّ»؛ جالب است بدانيم كه معناي اين سخن روا بودن نگاه مردان به زنان يا برعكس نيست، بلكه به اين معناست كه زن مي‌تواند زينتش را براي زن مسلمان آشكار كند، و مفهومش اين است كه زن مسلمان نبايد مواضع زينتي خود را براي زن نامسلماني نمايان كند؛ زيرا ممكن است زنان كافر اگر بر زينت زن مسلمان و زيبايي‌هاي او آگاه شوند، به مردان خود منتقل كنند و به اين ترتيب زمينة نا امني براي زن مسلمان فراهم شود. در روايتي از امام صادق7 مي‌خوانيم: «لاينبغي للمرأة ان تنكشف بين اليهودية والنصرانية فانهن يصفن ذلك لازواجهن؛ روا نيست كه زن [مسلمان] در ميان زنان يهودي و نصراني برهنه و مكشوف باشد؛‌ زيرا آن‌ها براي شوهرانشان خواهند گفت.»[13]

نتيجه‌گيري

نتيجه‌اي كه اين دسته از آيات قرآن به دست مي‌دهد، اين است كه زن و مرد مسلمان حق دارند با يكديگر روابط اجتماعي داشته باشند به شرط آن كه رعايت محدودة نگاه، محتواي سخن، چگونگي اداي آن و... را بنمايند، ولي مرد حق ندارد به بدن،‌ مو،‌ زيبايي‌ها و زينت‌هاي نهان زنان مؤمن نگاه كند و يا آن را لمس نمايد و زن نيز حق ندارد با آنان گفتگو هيجان‌برانگيز داشته باشد،‌ و يا با شيوة تحريك‌آميز سخن بگويد؛ همچنان كه نبايد خود را در معرض چنين برنامه‌هايي قرار دهد.

خواستگاري امري طبيعي

از آن‌جا كه پيش از ازدواج هيچ‌گونه رابطه و علاقه‌اي بين دختر و پسر، يا زن و مرد وجود ندارد و دختر هرچند از خويشاوندان پسر باشد، از جهت لذّات سمعي و بصري و زناشويي بيگانه و اجنبي به شمار مي‌رود، اين سؤال به ذهن مي‌رسد كه اصلاً چرا پسر به سراغ دختر مي‌رود و از وي خواستگاري مي‌كند و چگونه اين پسر با شخصي نامحرم دربارة همسري با وي گفتگو مي‌كند؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: خواستگاري به حكم طبيعت و فطرت انساني و نظام آفرينش از سوي مرد صورت مي‌گيرد و اين يكي از عوامل حفظ حيثيت و احترام زن مي‌باشد، و به قول شهيد مطهري آفرينندة انسان، طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق آفريد و زن را مظهر مطلوب و معشوق بودن؛ طبيعت زن را گل، و طبيعت مرد را بسان بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه او قرار داد. يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت اين است كه، در غريزة مرد، طلب و در غريزة زن، جلوه قرار داده است؛[14] بنابراين، خواستار است و زن خواسته،‌ گزينش از مرد است و پذيرش از زن؛ از اين رو، قرآن نيز در هماهنگي با تكوين مي‌فرمايد: «(وَلاَجُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ)؛ و هيچ گناهى بر شما نيست كه در مورد خواستگارى زنان (پس از مرگ همسرانشان) به طور سر بسته بدان سخن بگوييد، يا [آن را] در دلتان پوشيده داريد.»[15]

يادآور مي‌شويم كه مرد با تقاضاي خود گزينش مي‌كند و زنان آن را مي‌پذيرند و اين هرگز به معناي خريدن زن به وسيله مرد نيست، بلكه به معناي خريداري زيبايي،‌ هنر و جلوه‌گري زن است.

اما جواز شرعي و قانوني خواستگاري افزون بر دلالت اين آيه از‌ قرآن، در قوانين مدني نيز بدان تصريح شده است؛ چنان كه در مادة 1034 قانون مدني آمده است: «هر زني را كه خالي از موانع نكاح باشد، مي‌توان خواستگاري كرد.»[16]

بررسي آية خواستگاري

دربارة اين آيه فوق نكاتي وجود دارد كه لازم است بررسي شود.

1. معناي واژگان و مفهوم آيه

«خُطبه» بر وزن نُسخه، به معناي سخنراني كردن است ‌و «خِطبه» بر وزن سِركه،‌ اسم مصدر از اختطاب و به معناي خواستگاري كردن براي ازدواج است.‌ تعريض در مقابل تصريح و رك‌گويي است؛ يعني به گونه‌اي سخن بگويد كه مقصودش را برساند و در عين حال نام نبرد؛ براي مثال، به جاي اين كه بگويد‌ اگر با من ازدواج كني سعادتمند مي‌شوی، بگويد من خيلي خوش اخلاق و زن دوست هستم. «اِكنان» بر وزن انسان به معناي پنهان كردن است؛ «لؤلؤ مكنون» يعني مرواريد كه در صدف پنهان است.

مفهوم آيه اين است كه شما مي‌توانيد از زنان خواستگاري كنيد، ليكن مي‌بايد از رك‌گويي پرهيز نماييد؛ يعني صورت تعريض و غير صريح گفته شود، و نيز بر شما گناهي نيست كه در دل تصميم داشته باشيد تا با زني ازدواج كنيد.

2. امكان خواستگاري از زنان

زنان در رابطه با خواستگاري چند گروه هستند:

گروه اول: زنان بي همسري هستند كه هيچ مانعي از ازدواج با آن‌ها نيست،‌ و تنها با توافق طرفين و اولياي آن‌ها ازدواج صورت مي‌گيرد؛ مانند دختران و نيز زناني كه در عدة وفات نيستند. خواستگاري از اين دسته چه به صورت تصريح و يا تعريض اشكالي ندارد.

گروه دوم: زنان شوهردار و عدّه داري هستند كه به هيچ وجه نبايد از آن‌ها خواستگاري كرد؛ زيرا اين امر باعث تشويش و لرزش كانون خانواده و يا عامل سرعت در جدايي آنان است.

گروه سوم: زناني هستند كه نكاحشان فسخ شده و يا طلاق بائن گرفته‌اند. خواستگاري از آن‌ها توسط شوهر به تصريح و يا تعريض و از سوي ديگران به تعريض جايز است.

گروه چهارم: زناني هستند كه در عدة وفات به سر مي‌برند كه آيه نيز ناظر به آن‌هاست. خواستگاري از اين گروه به صورت رك و صريح با مشكل روبه‌رو است و مي‌بايد با تعريض و كنايه انجام پذيرد و راز آن نيز رعايت حريم شوهر سابق از يك سو و نياز طبيعي زن به همسر از سوي ديگر است.

3. فراگير بودن حكم آيه

آية شريفه دربارة زناني است كه همسرشان از دنيا رفته و در عده به سر مي‌برند،‌ ولي شمول تعبير «خِطبه النساء» از يك سو و نبودن مانع در دختران و زنان بي عده از سوي ديگر، و با اولويت در مسأله مي‌توان به جواز اصل خواستگاري و احكام مرتبط بر آن نسبت به همة زناني كه خالي از مانع هستند، حكم كرد؛ در نتيجه به جاست دختر و پسري كه قصد ازدواج با يكديگر را دارند، براي پرهيز از تهمت و افترا و ديگر پيامد‌ها، پيش از جلب موافقت اوليا و به تعبير قرآن، «(الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ)؛ يا كسى كه پيوند ازدواج به دست اوست.»[17] از گفتگوي مستقيم خودداري كنند و آن را به فرد ميانجي‌گر واگذار نمايند، تا با اوليا به ويژه از ناحية دختر گفتگو شود. همچنين به هنگام خواستگاري با تعريض و كنايه سخن گفته شود تا اثر بدي به دنبال نداشته باشد.

4. خواستگاري از نامزد ديگران

در اين كه آيا مي‌شود از زني كه از او خواستگاري شده و موافقت كرده است، ‌خواستگاري كرد يا خير، نظرّياتي وجود دارد. علماي اهل سنت به حرمت فتوا داده‌اند،‌ و برخي علماي شيعه مثل شهيد اول و شيخ طوسي نيز با آن‌ها موافق هستند[18]، دليل اين گروه روايتي است كه از پيامبر9 رسيده است.

پيامبر9 در اين روايت مي‌فرمايد: «لا يخطب احدكم علي خطبه اخيه؛ نبايد كسي از شما نامزد ديگري را خواستگاري نمايد.»[19] اما ديگران با ديدة ترديد بدان نگريسته و يا فتوا به كراهت داده‌اند.

5. پرهيز از خواستگاري پنهاني

اين نكته‌اي است كه قرآن بدان اشاره كرده است: «(لاَتُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً)؛ و ليكن پنهانى با آنها قرار [زناشوئى] نگذاريد، مگر آنكه (به كنايه) سخن پسنديده‏اى بگوييد.»[20]

از آن‌جا كه در صدر آيه از خواستگاري صريح منع شده، و تنها آن را به صورت تعريض  مجاز دانسته است،‌ امكان دارد برخي تصور كنند كه در پنهاني اشكال ندارد كه به صراحت سخن بگويند از اين رو، در ادامة آيه مي‌فرمايد:‌ در پنهان نيز نبايد خواستگاري كرده و وعدة ازدواج بگذاريد، مگر اين‌كه سخني پسنديده (قَوْلاً مَعْرُوفاً) و توأم با ادب اجتماعي باشد.

اين آية شريفه حكم زني را كه شوهرش از دنيا رفته و هنوز در عدة وفات است، بيان مي‌كند، ولي با شمولي كه در تعبير «خِطْبَةِ النِّسَاءِ» از يك سو و اهتمامي كه نسبت به امور دختران از سوي ديگر وجود دارد، مي‌توان به فراگير بودن حكم در آيه دست يافت.

نمادهاي روابط در خواستگاري

به اين نكته بايد توجه داشته كه در مسألۀ خواستگاري دو نماد از نمادهاي روابط ميان پسر و دختر قابل استثناست،  يكي نگاه و ديگري گفتگو.

الف ـ نگاه خواستار به خواستة خود

نظر به آنچه گفته شد، نگاه كردن زن و مرد بيگانه به يكديگر طبق اصول ثانوي حرام است. جواني هم كه مي‌خواهد ازدواج كند، تا عقد درست شرعي اجرا نشود، روا نيست كه به زن نامحرم نگاه كند؛ اما در خصوص خواستگاري، در مورد نگاه به زن مورد نظر خود، به جواز فتوا داده‌اند و از آيات قرآن نيز مي‌توان به اين جواز دست يافت.

در قرآن كريم تنها از يك آيه مي‌توان بر اين مسأله استدلال كرد، آن‌جا كه مي‌فرمايد: «(لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ)[21]؛ بعد از (اين همسران، ازدواج با) زنان و اينكه همسران (ديگرى) جايگزين آنان كنى، بر تو حلال نيست؛ هر چند نيكويى آنان تو را به شگفت آورد.» از اين كه فرمود: (وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ) معلوم مي‌شود كه پيامبر چون قصد ازدواج با زنان ديگر را داشته، مي‌توانسته به آن‌ها نگاه كند و از اين كه خداوند سبحان، پيامبر9 را تنها از ازدواج بعدي و تبديل ازواج نهي كرده‌،‌ نه از نگاه كردن به آن‌ها، روشن مي‌شود كه نگاه پيامبر اشكالي نداشته است، و نيز بديهي است كه نگاه اعجاب بر‌انگيز نمي‌تواند لحظه‌اي باشد؛ زيرا تفسير كردن نگاه پيامبر9 به نظرهاي تصادفي سخن درستي نيست.

مرز نگاه در خواستگاري

در روا بودن نگاه مرد به زن، هنگامي كه قصد جدي براي ازدواج دارد، ترديدي نيست، ولي در اين‌كه تا چه اندازه و تا كجا مي‌تواند نگاه كند و اينكه آيا مرزي وجود دارد يا خير، بررسي گسترده مي‌طلبد كه از حوصلة اين نوشتار بيرون است؛‌ اما به اجمال مي‌توان گفت: از مجموع روايات و فتواي فقها به دست ‌مي‌آيد زماني كه مرد تصميم قطعي بر ازدواج گرفت، حق دارد به صورت، دست، موي، بدن و زيبايي‌هاي زن مورد نظر خود، در حال ايستاده، در حال راه ‌رفتن، روبه‌رو، يا پشت سر او نگاه كند، به شرط آن كه:

1. امكان فعلي ازدواج با زن باشد، نه اين كه زن شوهردار و يا عدّه‌دار باشد كه براي ازدواج با وي مانع وجود دارد.

2. احتمال توافق باشد؛ بدين معنا كه اگر مرد به طور قطع بداند كه به خواستگاري وي پاسخ مثبت نمي‌دهند، نمي‌تواند نگاه كند.

3. زن معيّن شده باشد، نه اين‌ كه به همة دختران و زنان نگاه كند تا ببيند كدام يك از آن‌ها بيشتر مورد پسند او است.

4. به قصد لذت بردن نباشد و تنها براي فزوني بينش و بصيرت باشد؛ آري، اگر با اين انگيزه به خواستة خود نگريست و در بين نگاه التذاذي حاصل شد مانعي ندارد؛ زيرا كه شارع با علم به اين امر، نگاه خواستار را روا دانسته است.

بيشتر فقها نيز متعرّض اين مسأله شده‌اند، ولي به اين نكته اشارت نكرده‌اند كه آيا زن نيز مي‌تواند به خواستگار خود نگاه كند يا خير؟ تنها علامة حلّي با تعبير «و بالعكس» به اين مسأله اشاره كرده است.

اين مسأله نياز به بررسي تفصيلي دارد، ولي به اجمال مي‌توان گفت: وقتي براي دختر حق انتخاب همسر و دست‌كم در ميان خواستگارانش وجود دارد، رواست كه به خواستار خود با رعايت شرايط نگاه كند.

ب) گفتگوي خواستار با خواستة خود

گفتگو در حقيقت سومين مرحله از مراحل آشنايي پسر با دختري است كه قصد ازدواج با وي را دارد كه اگر به شيوة درست صورت بگيرد، مي‌تواند در استحكام كانون زندگي آينده نقش به سزايي داشته باشد؛ بدين معنا كه اولاً: با هماهنگي اوليا باشد، ثانياً: تا آن‌جا كه امكان دارد در حضور آن‌ها باشد و ثالثاً: رعايت موازين شرعي بشود، براي اين كه اگر ازدواج صورت نگرفت، پيامد‌هاي اجتماعي ناگوار به دنبال نداشته باشد.

به هر صورت، در اين گفتگو مي‌توان با توجه به مرحلة مورد نظر اهداف زير را تعقيب كرد:

1. آگاهي از وضعيت ظاهري و قيافه؛

2. اطمينان پيدا كردن به تحقيقات ميداني؛

3. آشنايي با خصوصيات ناگفته و ويژگي‌هاي ناپيدا؛

4. شناخت ديدگاه‌هاي اخلاقي، عقيدتي خانواده دو طرف؛

5. آشنايي با مهارت‌ها و مراتب علمي يكديگر؛

6. آشنايي با آداب و رسوم يكديگر؛

7. زمينه سازي براي انجام تشريفات و مراسم ازدواج.

دوست گزيني از جنس مخالف

شايد براي بسياري از افراد به ويژه جوانان اين پرسش مطرح باشد كه آيا پسر و دختر مي‌توانند پيش از ازدواج با جنس مخالف به بهانة اين كه شايد در آينده همسر او شود، طرح دوستي بريزند يا خير؟

پاسخ اين است كه قرآن در دو جا به طور سر بسته به اين مسأله اشاره كرده است؛ يك جا مي‌فرمايد... (وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ)[22] و در جای دیگر می‌فرماید: «و لامتخذات اخدان»[23] «خِدن» بر وزن سدر، به معناي دوستي پنهان است[24]. در آية اول به مردان سفارش مي‌كند كه پنهاني با زنان و دختران اهل كتاب دوست نشوند، ‌و در آية دوم از دوستي پنهاني زنان (كنيزان) با مردان نكوهش مي‌كند.

اين دو آيه اگر‌چه دربارة ازدواج با اهل كتاب و كنيزان است، و واژة «خِدن» در كنار سفاح (زنای آشكار) و در مقابل احصان (عفت) قرار دارد و به معناي زناي پنهاني است، ولي عمل زنا در پنهاني چيزي نيست كه بشود بدون دوستي محكم و مطمئن صورت گيرد؛ از اين رو، از آن دوستي كه ماية چنين عملي است، استفاده می‌شود.

الگوي قرآن در روابط دختر و پسر

قرآن كريم با نقل داستان‌هاي پيامبران و امت‌هاي پيشين و تقرير آن، در حقيقت درستي عمل مثبت يا منفي بودن آن را تأييد كرده است؛ يعني هر كجا داستاني را نقل نموده و نسبت بدان موضع‌گيري منفي نكرده، به معناي صدور تأييد و جواز عمل بدان است، و هر جا كه پس از نقل داستان آن را مورد نقد قرار داده، به معناي رد آن و در حقيقت نهي از عمل به آن است. در خصوص روابط دختر و پسر مي‌توان به داستان موسي7 و دختران شعيب اشاره كرد.

موسي7 و دختران شعيب

قرآن كريم در بيش از سي سوره،‌ به نقل داستان موسي پرداخته و در هر مورد به يكي از زواياي زندگي اين پيامبر بزرگ اشاره كرده است؛ ‌از جمله داستان آشنايي موسي با شعيب پيامبر و دختران او در سورۀ قصص است. داستان از آن‌جا آغاز مي‌شود كه موسای جوان از مصر به مَديَن آمد و به كنار چاه آبي رسيد. ديد مردم مشغول سيراب كردن چهارپايان خود هستند و كمي آن طرف‌تر دو زن مراقب گوسفندان خويش‌اند و به چاه نزديك نمي‌شوند: (وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ) موسي از آن‌ها دربارة علت آب ندادن گوسفندانشان پرسيد: «مَا خَطْبُكُمَا» چه كار مي‌كنيد؟ آن‌ها پاسخ دادند: (لاَنَسْقِي حَتَّى‏ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ) ما آن‌ها را آب نمي‌دهيم تا چوپان‌ها همگي از [آبگاه] خارج شوند. این‌جا بود كه موسي به همياري آن‌ها شتافت و به آنان كمك نمود: «فَسَقَى‏ لَهُمَا»، موسي به گوسفندان آن‌ها آب داد، اما در كنار آن‌ها نماند و به گوشه‌اي رفت: (ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ)؛ سپس رو به سايه آورد و گفت: «(رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ)؛ خدايا، هر خير و نيكي براي من بفرستي به آن نيازمندم». و اين در حالي بود كه دختران راه خود را گرفته و به خانه رفتند.

ديري نپاييد كه يكي از دختران شعيب با نهايت حيا به سراغ موسي آمد: (فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ)، و پيام پدر را به وي رساند، ‌و گفت: «(إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا)؛ پدرم از تو دعوت مي‌كند تا مزد سيراب كردن گوسفندان ما را به تو بپردازد.»

موسي در حالي كه از جلو و دختر شعيب پشت سر راه مي‌رفت، حركت كرده تا به خانة شعيب رسيدند،. موسي داستان گرفتاري خود در مصر و مسائل ديگر را با شعيب در ميان گذارد. در اين ميان يكي از دختران پيشنهاد استخدام موسي را مطرح كرد: (قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ) و اين براي اين بود كه آن دختر موسي را مردي قوي و امين يافته بود: «(إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ)؛ بهترين كسى كه استخدام مى‏كنى (شخصِ) نيرومند درستكار است.»

در نهايت شعيب پيشنهاد ازدواج موسي با يكي از دخترانش را به وي مي‌دهد: «(قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى‏ ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ)؛ من مى‏خواهم كه يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم[25].»

نكات موجود در اين داستان

1. دختر تنها از خانه بيرون نرود: «امرأتين».

2. مختلط نشدن دختران با جمعيت: «وجد من دونهم» و «لا نسقي حتي يصدر الرعاء».

3. سخن گفتن موسي با دختران: «ما خطبكما».

4. در كار كردن، اولويت با مردان است: «ابونا شيخ كبير».

5. همكاري موسي با دختران: «فسقي لهما»  كه ظاهراً به صورت تعاون بوده است نه معاونت.

6. پرهيز از تداوم ارتباط: «ثم تولي الي الظل».

7. رعايت شرم و حيا: «تمشي علي استحياء».

8. ارتباط با اذن پدر: «ان ابي يدعوك».

9. پيشنهاد رفاقت و اجرت: «يا ابت استأجره».

10. ارتباط وسيلة شناخت: «القوي الامين»؛ زيرا دختران شعيب يافته‌هاي خود را به پدر منتقل كرده بودند و او را آن گونه كه شناخته بودند معرفي نمودند.

ترديدي نيست كه مواردي از اين امور ده‌گانه مي‌تواند نشانة جواز رابطة گفت و شنودي و نگاه ميان دختران و پسران باشد، ولي با رعايت آنچه گذشت؛ در ضمن پسران نيز مي‌توانند به دختران كمك كنند، ولي هنگامي كه كار به پايان رسيد، نبايد به بهانه‌هاي واهي با يكديگر به اختلاط بپردازند، بلكه بايد از هم فاصله بگيرند.

اصل ثانوي
با آنچه از آغاز تا انجام گفته شد، به اين نتيجه مي‌رسيم كه اصول اوليه در روابط زن و مرد و به اصطلاح دموكراسي جنسي و كام‌يابي آزادانه مردان از زنان و معاشرت‌هاي لذت‌بخش سمعي و بصري مورد تأييد اسلام نيست و به اين اصول تبصره‌ها و استثناهايي وارد شده است، تا آن‌جا كه در رابطه با انسان اصل را به روا نبودن نگاه و گفت و شنود گذاشته و لمس و بوسيدن را جز براي محارم جايز نمي‌شمارد، و ميان دختر و پسر حريمي به ضخامت حجاب و صلابت عفاف قرار داده است.

پی‌نوشت‌ها:
[1]. ر.ك،‌ وسائل الشيعه، ج 14، ص 149.

[2]. همان.

[3]. وسائل الشیعه، ج 14، ص 209.

[4]. ر.ك: مجمع البيان، ج 3، ص 138،‌ تفسير كشّاف،‌ ج 3، ص 230.

[5]. وسائل الشيعه، ج 14، ص 109.

[6] . همان.

[7]. وسائل الشيعه، ج 14، ص 109.

[8]. نور/ 31.

[9]. همان.

[10]. نساء/ 23.

[11]. مقاييس اللغه، مادۀ ارب.

[12]. نور/ 60.

[13]. تفسير صافي، ج 3، ص 431.

[14]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 15.

[15]. بقره/ 235.

[16]. قانون مدني، مادة 1034.

[17]. بقره/ 237.

[18]. شرح لمعه، ج 5، ص 241 ؛ جواهر الكلام، ج 30، ص 124.

[19]. جواهر الكلام، ج 30، ص 124.

[20]. بقره/ 235.

[21]. احزاب/ 52؛ همچنين ر.ك: تفسير كاشف، ج 6، ص 52؛ تفسير نمونه،‌ ج 17، ‌ص 390.

[22]. مائده/ 5.

[23]. نساء/ 25.

[24]. مصباح المنیر، ماده «خدن».

[25]. قصص/ 23ـ27.