- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: ب: قرآن و پیامبر اعظم
- بازدید: 5118
الف) سیمای پیامبر9 در قرآن
تعداد فراواني از آیات قرآن، مستقیم یا غیرمستقیم در مورد پیامبر اعظم9 است که بخش عظیمی از قرآن را شامل میشود، و نقل همه آنها از حوصله این نوشتار خارج است، ولی این آیات را میتوان به چند دسته تقسیم کرد.
اول. آیاتی که نامها و صفات پیامبر9 را بر میشمارد، در این رابطه ما حدود سی مورد از نامها و صفات ایشان را در قرآن یافتیم که در این نوشتار برمیشماریم، سپس در بخش بعدی به توضیح و تفسیر مهمترین آنها میپردازیم.
1. رسول الله؛ حضرت محمد9 فرستاده خداست. (فتح / 29 ـ احزاب/ 40 ـ اعراف / 158)
2. پیامبر؛ حضرت محمد9 پیامآور برجسته وحی الهی است. (احزاب / 45)
3. شاهد؛ حضرت محمد9 گواه بر امت است. (احزاب / 45)
4. مبشر؛ حضرت محمد9 بشارتگر و مژده رسان الهی است. (احزاب/ 45)
5. هشدارگر؛ حضرت محمد9 هشدارگری الهی (= نذیر) برای مردم است. (احزاب / 45)
6. دعوتگر الهی؛ حضرت محمد9 دعوتگر به سوی خدا (نه به سوی خود) است که با رخصت الهی مردم را به سوی حق فرا میخواند. ((دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ) ـ احزاب / 46)
7. چراغ؛ پیامبر اکرم9 چراغ و منبع نور (= سراج) امت است. (احزاب / 46)
8. نوربخش؛ پیامبر گرامی9 منبع نورافشان (= منیر) است که با نور خود راه انسانها را روشن میکند. (احزاب / 46)
9. غمخوار امت؛ حضرت محمد9 دلسوز و غمخوار امت است از اینرو مشکلات مردم بر او سخت است. ((عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ) ـ توبه/ 128)
10. حریص بر خدمت رسانی؛ حضرت محمد9 شوق خدمت به مردم دارد و بر خدمت رسانی حریص است. ((حَرِيصٌ عَلَيْكُم) ـ توبه / 128)
11. دلسوز و مهربان مومنان؛ حضرت محمد9 نسبت به مردم مومن بسیار دلسوز و مهربان است. ((بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ) ـ توبه / 128)
12. مهرورز مومنان؛ حضرت محمد9 نسبت به مردم مومن همواره مهرمیورزد و رحمت او شامل مومنان میشود او جلوهی رحیمیت الهی است. ((بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ) ـ توبه / 128)
13. مردمی؛ حضرت محمد9 از میان خود شماست، بنابراین مشکلات و دردها و نیازهای شما را درک میکند.((مِنْ أَنْفُسِكُمْ)ـ توبه/ 128)
14. بشر؛ پیامبر اسلام9 بشری همانند شماست، و فردی ماوراء انسان نیست تا مشکلات شما را درک نکند. ((أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) ـ کهف / 110)
15. دریافتکننده وحی؛ حضرت محمد9 به خدای متعال و فرشته وحی متصل است و وحی را از ماورای طبیعت دریافت میکند که به صورت قرآن میخواند. ((يُوحى إِلَيّ) ـ کهف / 110)
16. پایان بخش نبوت؛ حضرت محمد9 آخرین پیامآور وحی الهی است. ((خَاتَمَ النَّبِيِّينَ) ـ احزاب / 40)
17. فرزند پسر ندارد؛ حضرت محمد9 هنگام وفات فقط یک فرزند دختر از خود بر جای گذاشت یعنی فاطمه3، و هیچ فرزند پسری نداشت تا نبوت سلطنت نشود. ((مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِجَالِكُمْ) ـ احزاب/ 40)
18. محمد نام اوست؛ پیامبر اسلام9 نام «ستوده» (= محمد) داشت. (احزاب / 40)
19. احمد؛[1] نام پیامبر اسلام9 در زبان پیامبران قبلی «احمد» بوده است. ((مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ) ـ صف / 6)
20. درس ناخوانده؛ پیامبراکرم9 سواد خواندن (و نوشتن) نداشت و معلم و استاد ندیده بود تا نگویند مطالب قرآن را از انسانهای دیگر یاد گرفته است. ((الْأُمِّيَّ) ـ اعراف / 157؛ عنکبوت / 48؛ شوری / 51)
21. نامش در تورات و انجیل آمده است[2]؛ نام پیامبر اسلام9 در تورات و انجیل واقعی و تحریف ناشده آمده بود، تا امتهای پیشین به آمدنش امیدوار و با او آشنا شوند. ((الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ) ـ اعراف / 157)
22. رسالت هدایتگر؛ پیامبر اکرم9 آمده تا مردم را هدایت کند.
((هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى) ـ فتح / 28)
23. دارای دین حق؛ پیامبر گرامی9 مردم را به سوی دین حق راهنمایی میکند. ((هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ)؛ فتح / 28)
24. رسالت جهانی؛ پیامبر اکرم9 برای همه مردم جهان برانگیخته شده است. ((مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ) ـ سبأ / 28)
25. رحمت الهی برای جهانیان؛ پیامبر اکرم9 تجلی مهر و رحمت الهی بر همه مردم جهان است. ((مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ)ـ انبیاء/ 107)
26. جهانی سازی مطلوب؛[3] پیامبر گرامی9 آمده است تا دین حق اسلام را، بر همه ادیان پیروز گرداند و جهانی سازی صحیح و مطلوب داشته باشد، که این کار توسط فرزندش مهدی موعود7 به سرانجام میرسد. ((لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ) ـ فتح / 28)
27. دارای مقام شفاعت؛ خدای متعال در قیامت مقام شفاعت به پیامبر9 عطا میکند و آنقدر به او میبخشد تا راضی شود[4]. ((لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ـ الضحی/ 5)
28. یتیم؛ پیامبر اکرم9 در کودکی یتیم شد و رنج بیپدری را چشید. از این رو پدری مهربان برای یتیمان امت بود. (الضحی/ 6)
29. در پناه حق؛ پیامبر9 که یتیم شد در پناه حق قرار گرفت و تربیت شد. ((أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى) ـ الضحی / 6)
30. فقیر؛ پیامبر گرامی9 فردی ثروت اندوز نبود بلکه فقیر بود و با فقیران مینشست و نیازمند به خدا بود. ((وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى) ـ الضحی/ 8)
31. غنی؛ رسول اکرم9 اگر چه فقیر بود اما با اتصال به خدای متعال به ثروتی نامحدود دسترسی داشت از این رو بینیاز و غنی بود. (الضحی / 8)
32. نرم خو بود و سخت دل نبود؛ پیامبر9 براساس رحمت الهی، با مردم به نرمی سخن میگفت و رفتار میکرد و سخت دل نبود. ((فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ) ـ آلعمران/ 159)
33. صاحب اخلاقی بزرگ و بزرگوارانه؛ پیامبراکرم9 دارای اخلاقی نیکو و بزرگوارانه بود، به طوری که خدای بزرگ، اخلاق او را عظیم معرفی میکند. ((إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ) ـ قلم / 4)
34. الگوی نیکو؛ پیامبر9 در گفتار و کردار و عقایدش الگوی مردم است. ((لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) ـ احزاب / 21)
35. مأمور اجرای عدالت: پیامبر9 از طرف خدا مأمور اجرای عدالت در بین مردم بود. ((وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ) ـ شوری / 15)
36. آمرزشخواه مردم: پیامبر9 برای مردم، از خدا استغفار و طلب آمرزش میکرد. ((وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ) ـ آل عمران / 159)
37. عفوکننده مردم؛ حضرتمحمد9 از لغزشهای مردم در میگذشت و سختگیر نبود. ((فَاعْفُ عَنْهُمْ) ـ آل عمران / 159)
38. مشورتکننده با مردم؛ پیامبر9 از مشورت مردم بهره میبرد ولی در نهایت تصمیمگیری با رهبر اسلام بود. ((وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ...) ـ آل عمران / 159)
39. تلاش زحمت آمیز برای مردم؛ پیامبر اکرم9 برای هدایت مردم و ترویج قرآن، تلاش زیادی میکرد به طوریکه خود را به زحمت میانداخت و این نشانه دلسوزی و مسئولیتشناسی ایشان بود. ((طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)؛ طه/ 1 ـ 2)
40. مهربان با دوستان و سختگیر بر دشمنان؛ پیامبر اعظم9 نسبت به مؤمنان مهربان، و نسبت به کافران سختگیر بود. ((أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ) ـ فتح / 29)
دوم. آیاتی که در برابر مخالفان از پیامبر9 دفاع میکند، به عبارت دیگر، صفات سلبی پیامبر9 را بر میشمارد و تهمتها و اشکالات مخالفان را از ایشان دفع میکند.
1. پیامبر9 آموزش دیده نیست؛ (دخان/ 14) یعنی مطالب قرآن را از اساتید و معلمان آموزش ندیده است بلکه از طریق وحی دریافت میکند.
2. پیامبر9 مجنون یعنی جن زده و دیوانه نیست؛ (دخان/ 14) بلکه از سلامت کامل عقلی برخوردار است.
(ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ)؛ سپس از او روى برتافتند، و گفتند: «دانشآموختهاى ديوانه است.»
3. پیامبر9 کاهن نیست؛ (طور/ 29) یعنی او از طریق کهانت با ماوراء غیب در ارتباط نیست بلکه بر او وحی میشود.
4. پیامبر9 شاعر نیست؛ (طور/ 30) یعنی مطالب قرآن که بر زبان او جاری میشود، مطالب خیالی یک شاعر نیست. بلکه حقایقی است که بر او وحی میشود هر چند که دارای آهنگ خاص است.
(فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلاَ مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ)؛ «پس تذكر ده، كه تو به نعمت (و لطف) پروردگارت، پيشگو و ديوانه نيستى، بلكه مىگويند: «شاعرى است كه (حادثه) مرگ مشكوكى را براى او انتظار مىكشيم!»
5. پیامبر9 ساحر و جادوگر نیست؛ (ذاریات/ 52)
(كَذلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِن رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ)؛ «همچنين هيچ فرستادهاى (به سراغ) كسانى كه قبل از آن (مشرك)ان بودند نيامد مگر اينكه گفتند: «(او) ساحر يا ديوانه است!»
یادآوری مهم
همه اين موارد از طریق مطالعه سیره و زندگانی پیامبر9 قابل فهم و استنباط است. یعنی تاریخ زندگی پیامبر9 یکی از مهمترین گواهان بر سلامت عقل، دیوانه نبودن، آموزش ندیدن ایشان، کاهن، شاعر و جادوگر نبودن ایشان است و مهمتر از آن، معجزه جاویدان او یعنی قرآنکریم است که مهمترین شاهد صدق، عقل و نبوت ایشان است. در طی 14 قرن، دعوت به مبارزه و تحدی کرده که مثل آن را بیاورند. (بقره/ 24 ـ 23) ولی هنوز کسی مانند آن را نیاورده است.
سوم. آیاتی که حقانیّت پیامبر9 و رسالت و کتاب وحیانی او را تایید میکند و گواهان حقانیّت را بر میشمارد.
1. گواهی خدای متعال بر حقانیّت پیامبر9؛ (رعد/ 43، نساء/ 166)
(لكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيداً)؛ «ليكن خدا به آنچه بر تو فرو فرستاد گواهى مىدهد، كه آن را از روى علمش فرو فرستاده است؛ و فرشتگان (نيز) گواهى مىدهند، و (هر چند كه) گواهىِ خدا كافى است».
2. گواهی فرشتگان بر حقانیّت پیامبر9؛ (رعد/ 43)
3. گواهی کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ (رعد/ 43)
(وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)، «و كسانى كه كفر ورزيدند مىگويند: «(تو) فرستاده شده نيستى.» (اى پيامبر) بگو: «گواهى خدا، و كسى كه علمِ كتاب (قرآن) نزد اوست، بين من و بين شما كافى است.»
4. گواهی دانشمندان بر حقانیّت پیامبر9؛ (سبأ/ 6)
(وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ)؛ «و كسانى كه به آنان دانش داده شده، مىدانند آنچه از پروردگارت به سوى تو فروفرستاده شده، فقط حق است؛ و به سوى راه (خداى) شكست ناپذير ستوده رهنمون مىشود».
تذکر: مهمترین گواه خدای متعال است که ناظر بر حالات همگان و حاضر در همه جاست سپس فرشتگان که همه چیز را ثبت میکنند و کسی که از ابتدای رسالت تا هنگام وفات پیامبر9 در کنار ایشان و یاور او بود یعنی امام علی7 که به دانش کتاب آگاه است. در تفسیر آیه 43 سوره رعد بیان میشود که مصداق کامل از کسی که دانش کتاب نزد اوست امام علی7 است[5]، البته در این میان دانشمندان نیز با مشاهده دلایل صدق و معجزه جاویدان پیامبر9 یعنی قرآن، به حقانیّت او گواهی میدهند.
چهارم. آیاتی که مربوط به زندگی خصوصی پیامبر9: از جمله مسائل همسران، پسرخوانده ایشان (زید) و ... را بیان میکند[6]. (مثل: احزاب/ 37، تحریم/ 1 ـ 4)
پنجم. آیاتی که مبارزات سیاسی و اجتماعی پیامبر9 را بیان میکند. از جمله: آیات مربوط به جنگها (مثل انفال، فتح، توبه و...)
ششم. آیاتی که به اعتبار و حجیّت گفتار و کردار پیامبر9 و لزوم اطاعت از ایشان اشاره میکند.
(وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ) (تغابن/ 12)؛ «و خدا را اطاعت كنيد و فرستاده [خدا] را اطاعت كنيد؛ و اگر روى برتابيد پس بر عهده فرستاده ما فقط رساندن [پيام روشنگر و] آشكار است».
(لاَيَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّاللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ) (حشر/7)؛ «تا (ثروتها) در ميان توانگران شما [دست به دست] نگردد و آنچه را فرستاده [خدا] براى شما آورده پس آن را بگيريد (و اجرا كنيد)، و آنچه شما را از آن منع كرد پس خوددارى كنيد؛ و [خودتان را] از [عذاب] خدا حفظ كنيد كه خدا سخت كيفر است».
(بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ) (نحل/44)؛ «(پيامبران را) با دليلهاى روشن (معجزهآسا) و نوشتههاى متين (فرستاديم.) و آگاهكننده (=قرآن) را به سوى تو فرو فرستاديم، تا آنچه را كه به سوى مردم فرود آمده، براى آنان روشن كنى و تا شايد آنان تفكّر كنند».
هفتم. آیاتی که گفتار و شکوههای پیامبر9 و نیز به شفاعت ایشان در رستاخیز اشاره میکند، از جمله:
(وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) (الضحی/ 5)؛ «و حتماً در آينده پروردگارت به تو عطا مىكند و خشنود مىشوى».
(وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) (فرقان/ 30)؛ «و فرستاده (خدا) گفت: «اى پروردگار [من] ! در حقيقت قوم من از اين قرآن دورى گزيدهاند!»
تذکر:
البته آیات دیگری نیز در مورد پیامبر9 وجود دارد که به همین مقدار اکتفا میکنیم.
ب) تفسیر مهمترین آیات در مورد پیامبر9
یکم. صفات پیامبر9
1. شش صفت نورانى پيامبر9 و اهداف رسالت او
قرآنكريم در آيات 45 و 46 سوره احزاب به شش صفت نورانى پيامبر9 و اهداف رسالت او اشاره مىكند و مىفرمايد:
(يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً)؛ «اى پيامبر! در حقيقت ما تو را گواه و مژدهآور و هشدارگر فرستاديم؛ و (تو را) فراخوان به سوى خدا، با رخصت او، و چراغى روشنى بخش (فرستاديم)».
نكات و اشارات
1. بر طبق آيات قرآن پيامبر اکرم9 شاهد اعمال امت خويش، و گواه اعمال پيامبران پيشين است[7]. يعنى اعمال مسلمانان بر پيامبر9 (و امامان:) عرضه مىشود[8].
و از طرف ديگر پيامبر اکرم9 با اوصاف و برنامههايش گواه حقانيّت مكتب اسلام است.
2. پيامبر9 هم بشارتگر و هم هشدارگر است، چرا كه در برنامههاى تربيتى لازم است با بيان نعمتها و مژده رسانى، افراد را به سوى آنها تشويق كنيم و نيز با بيان عذاب الهى بدكاران را بترسانيم تا دست از خلافكارى بردارند.
آرى بشارت و هشدار بايد همراه هم باشد، چرا كه نيمى از وجود انسان طالب منفعت و نيم ديگر دفع كننده ضرر است.
3. پيامبر9 دعوت كننده به سوى خداست و اين مرحلهاى بعد از هشدار و بشارت است، چراكه اینها وسايلى براى آمادهكردن افراد براى پذيرش حق است و هنگامى كه فرد آماده شد دعوت به سوى حق مىشود.[9]
4. در اين آيه بر رخصت و فرمان الهى تاكيد شده است، يعنى دعوت پيامبران به فرمان خداست و آنها چيزى از خود ندارند و بدون رخصت الهى گامى بر نمىدارند.
5. «سراج» به معناى چراغ، و «مُنير» به معناى نورافشان است، اين تعبير شايد اشاره به معجزات و دلايل حقانيّت پيامبران باشد.[10]
6. رسول اکرم9 چراغ روشنى بخش است كه دلها را به سوى خود جذب مىكند و تاريكىهاى شرك و كفر را از آسمان روح انسان مىزدايد و شب پرستان را دور مىسازد.
اى ماه كه در گردش، هرگز نشوى لاغر
انــوار جـــلال تــو بدريده ضلالت را
(كليات شمس)
7. نور مايه رشد گلها، و عامل جمع شدن افراد در گرد آن و مايه آرامش افراد درستكار و فرار افراد خلافكار است.
آرى پيامبر اکرم9 عامل رشد و حركت مردم و محور وحدت و مايه آرامش مومنان است. و نور وجود او دزدان ايمان و دين را فرارى مىدهد.
آموزهها و پيامها
1. صفات برجسته و نورانى پيامبر9 را بشناسيد. (تا از وجود ايشان بيشتر بهرمند شويد).
2. پيام آيه 45 آن است که در برنامه تربيتى اسلام هشدار و بشارت باهم است.
3. آموزه آيه براى رهبران الهى آن است كه رهبر گواه (و الگوى) مردم باشد.
4. پيام آيه 46 آن است كه رهبران الهى ستارههاى نورافشان آسمان هدايت هستند.
5. دعوت به خدا هم، با اجازه خدا باشد.
6. مردان الهى (مردم را) به سوى خدا خوانند (نه به سوى خود).
* * *
2. دلسوزى و رنجهاى پيامبر اسلام9 براى مردم
قرآنكريم در آيه 128 سوره توبه به دلسوزى و رنجهاى پيامبر اسلام9 براى مردم اشاره كرده و مىفرمايد: (لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ)؛ «بيقين، فرستادهاى از خودتان به سوى شما آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است؛ (و) بر (هدايت) شما حريص است؛ (و نسبت) به مؤمنان، مهربانى مهرورز است».
نكات و اشارات
1. برخى مفسران برآنند كه دو آيه آخر سوره توبه، آخرين آياتى است كه بر پيامبر9 فرود آمد[11] كه در واقع اشارهاى به تمام مسائلى است كه در اين سوره آمده است.
2. در آيه نفرمود: «پيامبر از شماست» بلكه فرمود: «پيامبر از خودتان است.» گویى پيامبر پارهاى از جان مردم و روح جامعه است كه در شكل فرستاده خدا ظاهر شده است. و از اين رو با دردها و مشكلات آنان آشناست و شريك غمهاى آنان است.
3. واژه «حَرِيص» در اصل به معناى شدت علاقه به چيزى است و در آيه فرمود: «پيامبر حريص بر شماست» يعنى به هرگونه خير و سعادت و پيشرفت شما عشق مىورزد[12].
4. اگر پيامبر 9 دستورهاى مشكل و فرمان جهاد با امپراطورى روم مىدهد و با كفر و نفاق به شدّت برخورد مىكند، در حقيقت يك نوع محبت و لطف اوست و او به آزادى، شرف، عزت و هدايت و پاكسازى جامعه شما عشق مىورزد.
5. واژه «رَئُوف» اشاره به محبت و لطف مخصوص در مورد فرمانبرداران است و واژهی «رحيم» اشاره به رحمت در برابر گناهكاران است ولى اين دو واژه، هنگامى كه جداگانه استعمال شود ممكن است به يك معنا باشد.
آموزهها و پيامها
1. پيام آيه آن است كه پيامبر اکرم9 در هدايت مردم سر از پا نمىشناخت و غمخوار و دوستدار مؤمنان بود. (شما نيز اينگونه باشيد.)
2. آموزه آيه آن است كه رهبر اسلامى از مردم، غمخوار مردم، علاقمند به مردم و دلسوز مؤمنان میباشد.
* * *
3. عظمت قلم و نوشتار و اخلاق برجسته پيامبر9
قرآن كريم در آيات اول تا هفتم سورهی قلم به عظمت قلم و نوشتار و اخلاق برجسته پيامبر9 اشاره مىكند و با هشدار به مخالفان او مىفرمايد:
(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ)؛ «نون، سوگند به قلم و آنچه مىنويسند! كه تو نسبت به نعمت پروردگارت ديوانه نيستى، و قطعاً براى تو پاداشى بىپايان است. و مسلماً تو بر شيوه (اخلاقى) زرگوارانهاى هستى. پس بزودى مىبينى و مىبينند، كه كدام يك از شما (ديوانه) فريب خوردهايد! براستى كه پروردگارت خود، به كسى كه از راهش گمراه گشته داناتر است؛ و (همچنين) او به (حال) رهيافتگان داناتر است».
نكات و اشارات
1. پيامبر اکرم9 خود چيزى نمىنوشت تا مبادا شبههاى در مورد اعجاز قرآن پيش آيد، و در محيط جزيرة العرب زندگى مىكرد كه تعداد افراد با سواد آن به بيست نفر نمىرسيد، اما قرآنى را براى بشريت به ارمغان آورد كه با واژه «بخوان» شروع شد[13]؛ و به قلم و نوشتار سوگند ياد مىكرد؛ از اين رو مبدأ پيدايش تمدنى عظيم در جهان شد!
2. مخالفان اسلام به پيامبر اکرم9 تهمت جنون مىزدند، در حالى كه خدا به ايشان نعمتهاى فراوان همچون نعمت عقل، درايت، امانت، راستى، علم، نبوت و عصمت و اخلاق برجسته عطا كرده بود، ولى مخالفان اسلام اين حقايق را نمىديدند، از اين رو به آنان هشدار مىدهد كه به زودى خواهيد ديد چه كسى فتنه زده و جن زده و ديوانه است.
آرى، آيندگان تعاليم عالى پيامبر اسلام9 و عقايد خرافى و شرك آلود مشركان را مىبينند و در مورد آنها داورى مىكنند كه عاقل و ديوانه واقعى كيست.
پيدا شود كه مرد كدام است و زن كدام در تنگناى حلقه مــردان بـه روز جنگ
(سعدى)
3. در برخى احاديث حكايت شده که هنگامىكه قريش ديدند پيامبر9 على7 را بر ديگران مقدم شمرد، به سرزنش على7 پرداختند و گفتند: محمد فتنه زده و ديوانهی او شده است، از اينرو اين آيات فرود آمد و تهمت جنون را از پيامبر9 دفع كرد[14].
البته روشن است كه شأن نزول آيه، موجب انحصار معنا در يك مورد نمىشود، بلكه مشركان بارها تهمت جنون به پيامبر9 زدند و قرآن به همه آنها پاسخ مىدهد.
4. واژه «خُلق» از «خلقت»، و به معناى صفاتى است كه از انسان جدا نمىشود و همچون آفرينش انسان در درون او آفريده شده است.
آرى اگر انسان با برخى حالات و صفات همراه شود و تمرين كند كم كم درون جانش جاى مىگيرد و خُلق او مىشود و روح و باطن او را شكل مىدهد.
5. در اين آيات به اخلاق برجسته پيامبر9 اشاره شده است همان اخلاقى كه برخى آن را معجزه اخلاقى پيامبر9 ناميدهاند؛ همان اخلاقى كه در برخوردهاى فردى و اجتماعى پيامبر9 ظاهر گشت، همچون عفو عمومى مكيان پس از فتح مكه و بعد از آن همه آزار نسبت به پيامبر و مسلمانان.
6. در حديثى از امام على7 حكايت شده كه ويژگىهاى اخلاقى پيامبر9 چنين بود که هميشه خوش رو و ملايم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيب جو و مديحهگر نبود. هيچ كس از او مأيوس نمىشد و هركس به در خانه او مىآمد مأيوس باز نمىگشت، سه چيز را از خود رها كرده بود: مجادله در سخن، پرگویى و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود. و سه چيز را در مورد مردم رها كرده بود: كسى را سرزنش نمىكرد، از لغزشها و عيوب پنهانى مردم جستجو نمىكرد... هرگاه فرد ناآشنا و نا آگاه با او تندى مىكرد و درخواستى مىنمود تحمل مىكرد و... و هرگز سخن كسى را قطع نمىكرد تا سخنش پايان گيرد[15].
7. در حديثى از پيامبر9 حكايت شده: «من براى تكميل كردن فضائل و كرامتهاى اخلاق برانگيخته شدم»[16].
و در حديث ديگرى از آن حضرت حكايت شده: «هيچ چيز در ميزان عمل سنگينتر از حُسن خُلق نيست»[17] و اينكه «محبوبترين شما نزد خدا كسى است كه اخلاقش از همه بهتر است، كسانى كه فروتن هستند و با ديگران اُنس مىگيرند ديگران نيز با آنان اُنس مىگيرند.»
ضمن نديدم در جهان جستجو هيچ اهليّت به از خلــق نكو
(مولوى)
آموزهها و پيامها
1. رهبر اسلام در معرض تهمت مخالفان است. (از او دفاع كنيد!)
2. خدا از رهبر اسلام دفاع مىكند و به او پاداش مىدهد.
3. حقايق به زودى روشن مىشود و مخالفان اسلام نيز آن را مىبينند. (و نمىتوانند انكار كنند).
4. پيامبر اکرم9 اخلاق برجستهاى دارد (پس اخلاق او را بياموزيد و سرمشق خود قرار دهيد).
4. سوگند و تاكيد بر گذشته پيامبر اسلام و الطاف الهى نسبت به او
قرآنكريم در آيات اول تا هشتم سوره ضُحى با سوگند و تاكيد، به گذشته پيامبر اسلام و الطاف الهى نسبت به او و نعمتهايى كه در آخرت به وى عطا مىكند اشاره کرده و مىفرمايد:
(وَالضُّحَى وَالَّيْلِ إِذَا سَجَى مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى وَلَلاخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الأُولَى وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى)؛ «سوگند به نيمروز! سوگند به شب هنگامى كه آرام گيرد! كه پروردگارت تو را رها نكرده و (با تو) به سختى دشمنى نورزيده است. و مسلماً (سراى) آخرت براى تو از (سراى) نخستين بهتر است و حتماً در آينده پروردگارت به تو عطا مىكند و خشنود مىشوى. آيا تو را يتيم نيافت و پناه داد؟! و تو را گم گشته يافت و راهنمايى كرد، و تو را فقير يافت و توانگر ساخت».
شأن نزول
داستان نزول اين سوره را اينگونه حكايت كردهاند كه مدتى (بين سه تا پانزده روز) وحى بر پيامبر9 فرود نيامد، مشركان بر پيامبر ايراد گرفتند كه پروردگارش او را رها كرد، و دشمن داشته است و اگر او راست مىگويد پس چرا وحى مرتب بر او نازل نشد. در اينجا بود كه اين سوره فرود آمد (و به سخنان آنان پاسخ داد) [18].
نكات و اشارات
1. در اين آيات به نيمروز و شب، سوگند ياد شده است، تا اهميت مطلب بعد را مورد تأكيد قرار دهد و توجه انسانها را به روز و شب جلب كند تا در مورد اين دو پديده، مطالعه و دقت بيشترى نمايند.
نيمروز هنگامى كه آفتاب برآيد و نور و گرما همه جا را فرا گيرد، به جهانيان جان تازهاى مىبخشد؛ و شب، هنگامى كه تاريك و آرام شود زمينهی استراحت و آرامش همه موجودات را فراهم مىسازد.
2. همانطور كه در نظام هستى شب و روز وجود دارد در نظام نزول وحى نيز گاهى همچون روز است و نور وحى بر قلب پيامبر مىتابد؛ و گاهى همچون شب است و براى مدتى نور وحى قطع مىشود. آرى گاهى وحى الهى قطع مىشد تا روشن شود كه پيامبر اسلام از خود اختيارى ندارد و همه چيز به دست خداست.
3. در اين آيات به سرگذشت پيامبر اکرم9 و دوران كودكى او اشاره شده است، پيامبر در دوران كودكى مشكلات فراوانی را پشت سرگذاشت، هنگامى كه در شكم مادر بود، پدرش عبداللَّه از دنيا رفت و در آغوش جدش عبدالمطلب پرورش يافت، شش ساله بود كه مادرش از دنيا رفت، و هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب نيز از دنيا رفت، و اين يتيم مكه تنها ماند؛ ولى خدا محبت او را به قلب عمويش ابوطالب انداخت و مورد حمايت او قرار گرفت و تا آخر عمرش از پيامبر و دين اسلام حمايت كرد.
آرى خدا در دوران كودكى و يتيمى كه پيامبر نيازمند بود به او لطف كرد. و او را تنها رها نكرد و به او خشم ننمود.
4. پيامبر اسلام9 فقير بود، ولى خدا همسرى همچون خديجه را بر سر راه او قرار داد تا ثروت سرشار خود را در راه محمد9 و دين او مصرف كند و بعد از پيروزى اسلام نيز غنايم زيادى نصيب مسلمانان و پيامبر9 شد كه براى ادامه راه پيشرفت اسلام مورد استفاده قرار گرفت.
5. در برخى احاديث از امام رضا7 حكايت شده است كه در مورد آيات فوق فرمودند: «آيا تو را يتيم يعنى فردى بىنظير در ميان مخلوقات نيافت[19]، سپس مردم را در پناه تو قرار داد؟ و تو را گمشده و ناشناخته در ميان مردم كرد، و تو را فردى عيالوار يافت كه سرپرست اقوامى در علم و دانش هستی و آنها را به وسيله تو بىنياز ساخت»[20]. البته اينگونه احاديث به برخى از بطون آيه اشاره دارد، يعنى مفهوم يتيمى و گمگشتگى و عيالمندى را توسعه داده است به طورى كه شامل موارد فوق بشود.
6. واژه «ضال» گاهى به معناى گمراه است، يعنى كسى كه از ايمان به دور است كه مسلماً اين معنا در اينجا مقصود نيست و گاهى به معناى ناآگاه است[21]، يعنى كسى كه از نبوّت آگاه نبود و خدا او را آگاه ساخت و گاهى به معناى گمگشته است، يعنى پيامبر در كودكى چند بار گم شد در درههاى مكه، در راه مكه و نيز در مسیر شام، راه خود را گم كرد ولى خدا او را راهنمايى كرد و به محل خود بازگرداند و گاهى واژه «ضال» به معناى پنهان مىآيد[22]، يعنى پيامبر در ميان مردم پنهان و بىنام و نشان بود و خدا او را به همه مردم معرفى كرد و مردم را به سوى او راهنمايى نمود (همانطور كه در حديث امام رضا7 بدان اشاره شده بود).
البته مانعى ندارد كه آيهی فوق به سه معناى اخير اشاره داشته باشد، هر چند كه معناى گمگشته با سياق آيات سازگارتر است.
7. در اين آيات بيان شده كه آخرت براى پيامبر9 از دنيا بهتر است، يعنى پيامبر در دنيا مورد الطاف الهى است اما در آخرت اين لطف بيشتر مىشود و به تعبیر ديگر هرچه زمان بيشتر مىگذرد لطف الهى نسبت به پيامبر9 بيشتر مىشود و در اواخر عمر پيامبر بهتر مىشود و اسلام گسترش مىيابد و نهال توحيد بارورتر مىگردد.
8. در اين آيات يكى از الطاف اخروى خدا نسبت به پيامبر9 بيان شده است، خدا در آخرت آنقدر به پيامبر لطف مىكند و به او مىبخشد تا راضى شود. البته خشنودى پيامبر در گرو سود شخصى تنها نيست، بلكه وى هنگامى راضى مىشود كه امتش مورد شفاعت قرار گيرند. از اين رو از اهلبيت: حكايت شده كه اين آيه اميدبخشترين آيهی قران است.[23]
9. مقام شفاعت پيامبر9 به خاطر مقامات الهى و زحمات ايشان براى مردم است، بنابر اين مقام شفاعت مخصوص ايشان نيست بلكه هركس صفات رهبر الهى همچون پيامبر9 را دارد مىتواند نسبت به مردم شفاعت كند؛ يعنى هركس در دنيا براى خشنودى خدا تلاش كرد در آخرت به وسيله عطاياى الهى (از جمله شفاعت) خشنود مىشود.
10. در حديثى از امام على7 حكايت شده كه پيامبر9 فرمود: «روز رستاخيز من در ايستگاه شفاعت مىايستم، و آن قدر گناهكاران را شفاعت مىكنم كه خدا مىگويد آيا راضى شدى يا محمد؟! و من مىگويم راضى شدم راضى شدم!»[24]
آموزهها و پيامها
1. خدا رهبران الهى را تنها نمىگذارد و مورد خشم قرار نمىدهد. (پس دشمنان دين دست از ايرادگيرى بردارند.)
2. پيام آيه چهارم و پنجم آن است كه فرجام كار رهبران الهى بهتر از حال آنان است.
3. رهبران الهى در رستاخيز مقام شفاعت دارند.
4. هركس در دنيا براى خشنودى خداگام برداشت خدا در آخرت او را خشنود مىسازد.
5. پيام آيات ششم تا هشتم آن است كه خدا پيامبر را از كودكى تحت لطف و حمايت خويش قرارداده است. (تا رهبرى لايق براى اسلام تربيت شود و به حمايت يتيميان و فقرا برخيزد.)
6. در هنگام يتيمى، گمگشتگى و فقر به كمك ديگران بشتابيد.
7. خدا پناهگاه، هدايتگر و بىنيازكننده شماست. (پس به او تكيه كنيد و از او استمداد بطلبيد.)
5. پيامبر طه
خداى متعال اولين آيهی سوره طه را با حروف مقطعه «طه» آغاز مىكند و مىفرمايد: «طه؛ طا، ها.»
نكات و اشارات
1. حروف مقطعه قرآن يا رمزى بين خدا و پيامبر9 است و يا اشاره به آن است كه قرآن از همين حروف معمولى ساخته شده است. و در همان حال معجزهاى است كه كسى نمىتواند مثل آن را بياورد.
2. برخى مفسران برآنند كه واژه «طه» در ادبيات عرب به معناى «اى مرد» بوده است. كه در اينجا خطاب به پيامبر اکرم9 است[25].
3. در برخى احاديث از امام صادق7 حكايت شده: «طه» از نامهاى پيامبر اکرم9 است كه به معناى «اى طالب حق و هدايت كننده به سوى آن»[26]
و شايد از همين روست كه واژه «طه» به صورت اسم خاص پيامبر 9 در آمده است، تا آنجا كه خاندان پيامبر را «آلطه» مىنامند و از حضرت مهدى «عج» با عنوان «اى پسر طه» ياد مىشود[27].
6. اشاره به هدف نزول قرآن، بر پيامبر9 و زحمات زیاد ایشان
خداى متعال در آيات دوم و سوم سوره طه با اشاره به هدف نزول قرآن به پيامبر9 سفارش مىكند كه خود را به زحمت نيفكند و مىفرمايد: (مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى)؛ «قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت اُفتى. جز بخاطر اينكه براى كسى كه (از مجازات) مىهراسد، يادآورى باشد.»
شأن نزول
داستان نزول اين آيات را اينگونه حكايت كردهاند كه پيامبر اكرم9 بعد از نزول قرآن بر ايشان، بسيار عبادت مىكرد، به طورى كه پاهاى او از ايستادن متورم میگرديد، اين آيات فرود آمد و به ايشان سفارش كرد كه خود را زياد به رنج و زحمت نيندازد[28].
نكات و اشارات
1. در اين آيات به پيامبر اكرم 9 سفارش مىكند كه خود را به زحمت نيفكند، چرا كه نيايش با پروردگار نيكوست، اما لازم نيست انسان خود را به زحمت و رنج اندازد تا آنجا كه پاهايش متورم گردد و نيرويى براى كارهاى ديگر و تبليغ باقى نماند.
2. هرچند كه شأن نزول اين آيات در مورد به زحمت افتادن پيامبر9 در هنگام عبادت است، ولى مانعى ندارد كه مطلب آيه شامل موارد ديگر هم بشود. يعنى ما قرآن را نفرستاديم تا تو در زندگى اجتماعى و تبليغ مردم خودت را به زحمت اندازى، بلكه وظيفه تو يادآورى مطالب و رساندن آيات به گوش مردم است و اگر لجاجت كردند خودت را به زحمت نينداز.
3. از اين آيات استفاده مىشود كه قرآن براى يادآورى به مردم است، يعنى مايه اصلى تعليمات الهى در درون جان وفطرت انسان وجود دارد، و فقط يادآورى لازم دارد.
4. از اين آيات استفاده مىشود كه اگر كسى احساس مسئوليت نكند و از مقام و عذاب الهى نترسد، حقايق و آيات الهى را نمىپذيرد، يعنى قابليت قابل براى بارور شدن هر بذرى شرط است[29].
* * *
دوم. رسالت پیامبر9
1. رحمت جهانى پيامبر اکرم9 و رسالت توحيدى او
قرآنكريم در آيات 107 و 108 سوره انبياء به رحمت جهانى پيامبر اکرم9 و رسالت توحيدى او اشاره مىكند و مى فرمايد:
(وَمَآ أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَآ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ)؛ «و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. بگو: «فقط به سوى من وحى مىشود كه معبود شما معبودى يگانه است؛ پس آيا شما تسليم مىشويد؟!»
نكات و اشارات
1. در اين آيه به يكى از بزرگترين صفات پيامبر9 اشاره مىكند و او را رحمت فراگير الهى مىنامد، رحمتى كه سراسر جهان را فراگرفته و همه انسانها مىتوانند از آن استفاده كنند.
پيامبر مهر9 همچون پزشك متخصص و بزرگوارى است كه دانش خود را در اختيار همه انسانهاى جهان قرار داده است؛ ولى برخى از آن استفاده مىكنند و به سلامت و سعادت نائل مىشوند و برخى ديگر لجوجانه از او روى بر مىتابند و راه بيمارىهاى كفر، شرك و آلودگىهاى اخلاقى را ادامه مىدهند[30].
2. واژه «عالمين» به معناى فراگير بودن رحمت الهى براى جهانيان است و اين تعبير به خاتميت پيامبر اکرم نيز اشاره دارد، چراكه وجودش تا پايان جهان، براى همه مكانها و زمانها و افراد بشر، رحمت است.
3. در اين آيات به اصل اساسى رحمت پيامبر 9 اشاره شده است كه همان توحيد است. توحيد در اعتقاد، توحيد در عمل، توحيد در اجتماع، توحيد در قانون و توحيد در عبادت. اصل توحيد همچون روحى در كالبد همه اجزاى دين، دميده شده است. و رشته محكم پيوند آنها است. تمام اصول، فروع و معارف دين از توحيد سرچشمه مىگيرد و به آن باز مىگردد[31].
4. در اين آيه واژه حصر «انّما» به كار رفته است، يعنى مىفرمايد تنها چيزى كه به من وحى مىشود توحيد است. در حالىكه مىدانيم مطالب زيادى به پيامبر9 وحى مىشده است. اين مطلب يا به خاطر آن است كه حصر اضافى است، يعنى فقط معبود بودن خداى يكتا به من وحى مىشود نه معبودان ديگر و يا مقصود آن است كه توحيد سرچشمه و در بردارندهی همه معارف دين است.
آموزهها و پيامها
1. پيام آيه اول براى ما آن است كه پيام پيامبر اکرم9 براى جهانيان، رحمت است و او پيامبر مهر است.
2. پيام آيه دوم براى ما آن است كه محور رسالت پيامبر اسلام، توحيد و تسليم در برابر آن است.
3. آموزه آيه براى رهبران الهى و مبلغان دينى آن است كه همچون پيامبر، براى مردم مايه رحمت باشيد.
* * *
2. الگو بودن پيامبر9
قرآنكريم در آيه 21 سوره احزاب به الگو بودن پيامبر9 اشاره مىكند و مىفرمايد:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِاللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً)؛ «بيقين براى شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويى براى) پيروى نيكوست! براى كسانى كه اميد به خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.»
نكات و اشارات
1. در جنگ احزاب گروهها و افراد مختلفى شركت كردند، همچون پيامبر9، مومنان، مشركان، منافقان، يهوديان و افراد سست ايمان؛ كه هر كدام برنامه و واكنش خاصى داشتند، و در اين ميان رفتار پيامبر9 كاملاً ممتاز بود، به طورى كه حتى الگويى براى همه مسلمانان در طول تاريخ شد.
2. واژه «اُسوه» به معناى آن حالتى است كه انسان در هنگام پيروى از ديگرى به خود مىگيرد[32]. يعنى همان حالت پيروىكردن و اقتدا نمودن (به يك الگو و سرمشق) است[33] كه در اينجا پيروىكردن از پيامبر9 مقصود است.
3. پيامبر اکرم9 در همه زندگى و همه زمينهها الگوى خوبى بود.
او در برابر مشكلات شكيبا و پر استقامت بود.
او فردى هوشيار و با اخلاص بود.
او رهبرى بود كه در برابر سختىها زانو نمىزد و ناخدايى بود كه كشتى جامعه را هدايت مىكرد.
او رهبرى بود كه همچون مردم عادى كلنگ به دست مىگرفت و خندق حفر مىكرد و در جنگ شركت مىنمود.
او رهبرى بود كه مردم را به ياد خدا مىانداخت و با تشويق و مژدهها، ديگران را شاد و دلگرم مىساخت.
او سرمشق عملى مسلمانان و پناه آنان در جنگها بود؛ از امام على7 حكايت شده كه هرگاه آتش جنگ سخت شعلهور مىشد ما به رسول خدا پناه مىبرديم كه هيچ يك از ما از او به دشمن نزديكتر نبود.[34]
4. در اين آيه پيروى و الگوبودن پيامبر9 به طور مطلق آمده است كه همه زمينهها، جنگى و غير آن را شامل مىشود.
از اينرو عبادات، نظم، نظافت، تقوا، توكّل، اخلاص و شجاعت او براى ما الگوست. و پيروى از او سازنده و سعادت آفرين است و مىتواند زندگى ما را متحوّل سازد.
آينه جان نيست الّا روى يار روى آن يارى كه باشد ز آن ديار
(مولوى)
5. رفتارها و گفتارهاى پيامبر9 چند گونه بوده است:
الف) سخنان و اعمال دينى پيامبر9 كه به عنوان قرآن و سنّت از آنها ياد مىشود، و پيروى از آنها واجب يا مستحب است.
ب) سخنان و اعمال زندگى عادى و روزمره پيامبر9 به عنوان يك انسان در آن عصر، همچون سوار شتر شدن و غذاهاى مرسوم را طبخكردن و خوردن.
اينگونه رفتارها تابع شرايط زمان و مكان است، و در اين موارد بايد روح اين امور را بگيريم و براساس شرايط زمان و مكان عمل كنيم.
براى مثال ايشان غذاى ساده و نيكو مىخورد و در سفر از مركب استفاده مىكرد، ما نيز چنين مىكنيم؛ ولى اين بدان معنا نيست كه ما هم سوارشتر شويم و يا غذاى مرسوم عرب آن زمان را بخوريم.
6. در اين آيه بيان شده الگو بودن پيامبر9 براى كسانى است كه سه شرط را دارا باشند و اين زمينهها را در خود آماده سازند:
اول آنكه اميد به خدا و رحمت او داشته باشند.
دوم آنكه اميد به رستاخيز داشته باشند.
سوم آنكه بسيار به ياد خدا باشند.
آرى اميد به خدا و معاد، عوامل انگيزه ساز و حركت آفرين هستند؛ و ياد خدا به اين حركت تداوم مىبخشد.
كسى كه به خدا و رستاخيز ايمان نداشته باشد يا آنقدر آلوده باشد كه از رحمت خدا و نعمتهاى رستاخيز مأيوس باشد، نمىتواند در مسير پيامبر9 حركت كند و كسى كه به ياد خدا نباشد، شياطين رهزن، او را منحرف مىکنند و از ادامه مسير باز مىدارند.
7. در احاديث از امام صادق7 حكايت شده: هر بندهاى در روز، پروردگارش را صد بار ياد كند، اين مصداق ياد فراوان است (كه در اين آيه به آن اشاره شده است.)[35]
8. مقصود از ياد خدا، فقط گفتن الفاظ نيست بلكه ياد قلبى و عملى را هم شامل مىشود. يعنى هنگام كه انسان در برابر كار حرامى قرار مىگيرد به ياد خدا بيفتد و آن را ترك كند.
به تعبیر دیگر خدا در همهی زندگى انسان حضور داشته باشد.
آموزهها و پيامها
1. پيام آيه آن است كه شما در زندگى نيازمند الگو هستيد.
2. آموزه اين آيه براى ما آن است كه رهبر اسلام را الگوى زندگى خود قرار دهيد.
3. پيام آيه آن است كه اميد به خدا، رستاخيز و فراوان به ياد خدا بودن، شرايط الگوپذيري از پيامبر9 است.
* * *
3. قلمرو جهانى رسالت پيامبر اسلام9 و اهداف او
قرآنكريم در آيه 28 سوره سبأ به قلمرو جهانى رسالت پيامبراسلام9 و اهداف او اشاره مىكند و مىفرمايد:
(وَمَا أرْسَلْنَاكَ إلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكِنَّ أكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ)؛ «و تورا جز براى همه مردم نفرستاديم درحالى كه بشارتگر و هشدارگرى؛ و ليكن بيشتر مردم نمىدانند.»
نكات و اشارات
1. واژه «كافة»، در اصل به معناى كف دست است و از آنجا كه انسان وسايل را با دست خود جمع مىكند يا از خود دور مىكند، اين واژه به معناى «جمع كردن» يا «منع كردن» آمده است. و هر دو معنا در اين آيه به این ترتیب تصور مىشود:
الف) بنابر معناى جمع كردن، آيه به جهانى بودن رسالت پيامبر اشاره كرده و مىفرمايد: «ما تو را جز براى مجموع مردم جهان نفرستاديم.»[36]
ب) بنابر معناى منع كردن، معناى اينگونه مىشود: «ما تورا فقط بعنوان پيامبرى بازدارنده براى مردم فرستاديم.»[37]
البتّه معنا و تفسير اول با ظاهر آيه[38] و احاديث سازگارتر است.
2. از اهل بيت: حكايت شده كه با استشهاد به ين آيه فرمودند:
پيامبر9 براى اهل شرق، غرب، اهل آسمان، زمين، جنيان، انسانها، سفيد و سياه فرستاده شده است.[39]
3. در اين آيه هدف رسالت پيامبر9 هشدارگرى و مژدهرسانى است چراكه انسان داراى دو غريزه «جلب منفعت» و «دفع زيان» است، از اينرو با «مژده» به بهشت و نعمتهاى الهى و «هشدار» نسبت به دوزخ و عذابهاى آن، هر دو غريزه انسان را تحريك مىكند و او را متعادل مىسازد.
4. جهانى بودن رسالت پيامبر اکرم9، با كامل بودن دين اسلام و خاتميت پيامبر9 در ارتباط است. يعنى دين اسلام با هر شرايط زمانى و مكانى و با اقتضائات همه افراد بشر منطبق مىشود. و سعادت دنيوى و اخروى آنان را تأمين مىكند.
آموزهها و پيامها
1. پيام آيه آن است كه رسالت پيامبر اکرم مرزهاى جغرافيايى و زمانى ندارد بلكه جهانى است.
2. در تبليغات دينى مژدهرسانى و هشداردهى، هر دو لازم است.
3. بيشتر مردم، نسبت به حقيقت رسالت جهانى اسلام، آگاهى ندارند.
* * *
4. پيروزى نهايى پیامبر اسلام9 بر همه اديان و جهانىسازى اسلامى
قرآن كريم در آيه 28 سوره فتح به پيروزى نهايى اسلام بر همه اديان و جهانىسازى اسلامى اشاره مىكند و مىفرمايد:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً)؛ «او كسى است كه فرستادهاش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دين [ها ]پيروز گرداند؛ و گواهى خدا كافى است.»
نكات و اشارات
1. در آيه قبل این سوره، وعده پيروزى كوتاه مدت مسلمانان درمورد فتح خيبر بيان شده، در اين آيه پيروزى دراز مدت اسلام برجهان را وعده مىدهد؛ پيروزىهايى كه به دنبال صلح حديبيه يكى پس از ديگرى تحقق مىيابد و روشن مىسازد كه اين صلح فتح المبين اسلام بود.
2. در اينجا يک پرسش مطرح است كه پيروزى اسلام چگونه خواهد بود و چه زمانى تحقق مىيابد؟!
مفسران در اين مورد دوگونه پاسخ دادهاند:
اول آنكه مقصود پيروزى منطقى و استدلالى اسلام بر اديان ديگر است كه هم اكنون تحقق يافته است.
دوم آنكه پيروزى نظامى وظاهرى براديان ديگر است كه تاكنون مناطق وسيعى از جهان و بيش از يك ميليارد نفر تحت پرچم اسلام قرارگرفتهاند، و در آينده تمام جهان وجهانيان زير پرچم اسلام مىآيند همانطور كه درآيات قرآن مكرر براين مطلب تأكيد شده است[40]. اين كار در زمان امام مهدى تكميل خواهد شد و نوعى جهانىسازى اسلامى تحقق مىيابد كه براى بشريت نتايج مثبتى به بار مىآورد.
3. درحديثى از پيامبر اکرم9 حكايت شده: «در روى زمين خانهاى و خيمهاى باقى نمىماند مگر آنكه خدا اسلام را در آن وارد مىكند.»[41]
4. آيه فوق نوعى پيشگویى پيروزى نهايى اسلام است، و هر پيشگویى نياز به گواه وشاهد صدق دارد، که در اينجا خداى متعال خود شاهد و گواه است. و نياز به شاهد ديگرى ندارد.
آموزهها و پيامها
1. پيام اين آيه مژده پيروزى نهايى اسلام است.
2. مسلمانان به آينده پيروزمند خويش اميداوار باشند.
3. در عصر كنونى پيامبر اکرم9، صاحب هدايت و دين حق است.
4. گواه پيروزى اسلام، خداست.
5. به دنبال جهانىسازى اسلامى باشيد.
5. رسالت پيامبر اسلام9
قرآن كريم در آخرين آيه سورهی فتح به رسالت پيامبر اکرم و صفات مسلمانان در تورات و انجيل اشاره مىكند و مىفرمايد:
(مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً)؛ «محمد9 فرستاده خداست؛ وكسانى كه با او هستند بر كافران سختگير (و) در ميان خود مهرورزند؛ آنان را ركوعكنان [و] سجدهكنان مىبينى درحالىكه بخشش و خشنودىاى از خدا مىجويند؛ نشانه آنان در چهرههايشان از اثر سجده [نمايان] است؛ اين مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانهاش را بيرون آورده، پس آن را تقويت كرده و محكم گرداند، پس بر ساقههاى خود راست قرارگيرد، در حالىكه كشاورزان را شگفت زده كند؛ تا كافران را بخاطر آنان به خشم آورد! خدا به كسانى از آنان كه ايمان آوردند و [كارهاى] شايسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگى را وعده داده است.»
نكات و اشارات
1. در اين آيه نام پيامبر اکرم9 صريحاً برده شده و او را به عنوان رسول خدا معرفى كرده است، آرى او رسول خداست و خدا به اين امر گواهى مىدهد چه مشركان و مخالفان اسلام بپسندند يا نپسندند.
2. در اين آيه بيان شده كه همراهان و پيروان پيامبر9 يعنى مسلمانان، در برابر دشمنان اسلام همچون سدّى فولادين ايستادهاند اما در ميان خودشان به مهر رفتار مىكنند و با برادران مسلمان خود مهربان هستند و سختگيرى نمىكنند.
بر ســر اغيـار چون شمشير باش هين! مكن روباه بازى، شــير باش
آتش اندر زن به گرگان چوسپند ز آن كه آن گرگان عدّو یوسفاند
(مولوى)
3. يكى از ويژگىهاى مسلمانان عبادت آنها است كه دو ركن اصلى آن ركوع وسجود است كه اين دو رمز تسليم در برابر خدا و نفى كنندهی غرور و خود خواهى است. آرى، مسلمان در برابر خدا كرنش و سجده مىكند تا در برابر غير او كرنش نكند.
4. يكى ديگر از صفات مسلمانان آن است كه به دنبال خشنودى خدا هستند و پاداش و رزق خود را از او مىخواهند، نه براى رياكارى قدم بر مىدارند و نه انتظار پاداش از مردم دارند، بلكه چشمشان به سوى خدا است.
5. در اين آيه يكى از نشانههاى پيروان پيامبر9 را چهره عبادى آنها معرفى مىكند، كه اثر سجده در آن است؛ مقصود از اثر سجده يا همان اثر ظاهرى سجده در پيشانى است و يا مفهوم گستردهترى دارد، يعنى آنان چهرهاى الهى دارند كه به خوبى نشان مىدهد در برابر خدا، حق، قانون و عدالت تسليم هستند و اين علامت در تمام وجود و زندگى آنان منعكس است.[42]
و در حديثى از امام صادق7 حكايت شده كه مقصود آيه، بيدارى شب براى نماز است (كه نورانيت آن در روز در چهره نمايان مىشود.)
البته مانعى ندارد كه همهی اين معانى مقصود آيه باشد.
7. در اين آيه بيان شده كه مثال و وصف پيروان پيامبر اسلام9 در تورات و انجيل آمده است و همين اوصافى كه در اين آيه بيان شده، قبلاً به موسى و عيسى گفته شده است.
البته ممكن است اين اوصاف در تورات و انجيل كنونى يافت نشود، چراكه اين دوكتاب دستخوش تغيير و تحريف شده است.
8. در انجيل پنج وصف براى مسلمانان بيان شده است:
اول آنكه آنان جوانه مىزنند و رشد مىكنند و زياد مىشوند.
دوم آنكه مسلمانان تقويت مىشوند و به رشد آنان كمك مىشود.
سوم آنكه مسلمانان محكم مىشوند و از حالت ضعف خارج مىشوند.
چهارم آنكه آنان برپاى خود مىايستدند و بر ديگران تكيه نمىكنند و استقلال خود را حفظ مىكنند.
پنجم آنكه مسلمانان به طور چشمگير و تعجب آور رشد خواهند كرد كه دوستان را به شگفت وامیدارند و دشمنان را به خشم مىآورند.
9. در اين آيه اشاره شد كه ياران پيامبر9 و مسلمانان به دوگروه مومنان شايسته كردار و غير آنها تقسيم مىشوند[43]، يعنى برخى مسلمانان بر ايمان و عمل صالح پا برجا نمىمانند اما گروهى از آنان پابرجا مىمانند كه در اين صورت آمرزش و پاداش بزرگى درانتظار آنان است.
11. تعبير «كسانى كه با پيامبر اسلام9 هستند» اشاره به كسانى دارد كه در فكر، اخلاق و عمل همراه با پيامبر بودند كه اين مطلب شامل اصحاب هم عصر پيامبر و مسلمانان بعد از او مىشود كه خط فكرى و عملى و اخلاقى او را ادامه مىدهند. ولى شامل افراد منافق صفت نمىشود كه همزمان و همراه ظاهرى پيامبر بودند ولى خط فكرى و عملى آنها با پيامبر متفاوت بود.
آرى قرآن بارها اشاره كرده كه گروهى از اصحاب پيامبر منافق بودند[44] و تاريخ بعد از پيامبر هم نشان مىدهد كه همه اصحاب يكسان و در يك راه نبودند و حتى برخى در جنگ جمل، صفين و نهروان با صحابه بزرگ پيامبر يعنى على7 جنگيدند، پس نمىتوان همه اصحاب پيامبر را عادل و معصوم دانست.
آموزهها و پيامها
1. بنابراين مسلمانان بايد با كافران سختگير و با مسلمانان مهربان باشند.
2. عبادت، خدا خواهى، سيماى صالحان داشتن و رشد زياد از نشانههاى مسلمانان است.
3. مسلمان بايد تقويت شوند تا مستقل گردند.
4. رشدى اعجابآور داشته باشيد تا دوستان را شاد و دشمنان را خشمگين سازيد.
5. مؤمنان شايسته كردار، در انتظار آمرزش و پاداش بزرگ الهىباشند.
6. همراهى با رسول خدا، مهر و قهر مىطلبد.
* * *
6. يادآورى اخلاق نيكوى پيامبر9، فرمان عفو عمومى، مشورت و توكل
قرآنكريم در آيه 159 سوره آلعمران، با يادآورى اخلاق نيكوى پيامبر9، فرمان عفو عمومى، مشورت و توكل را صادر مىكند و مىفرمايد:
(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ)؛ «و به سبب رحمتى از جانب خدا با آنان نرمخو شدى؛ و اگر (بر فرض) تندخويى سختدل بودى، حتماً از پيرامونت پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و براى شان آمرزش بخواه؛ و در كار [ها] با آنان مشورت كن؛ و هنگامى كه تصميم گرفتى، پس بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مىدارد.»
شأن نزول
داستان نزول آيه فوق اينگونه حكايت شده كه پس از آنكه مسلمانان از جنگ اُحد به مدينه بازگشتند، برخى از كسانى كه از صحنه جنگ گريخته بودند، گرد پيامبر اسلام9 حلقه زدند و ضمن اظهار ندامت، تقاضاى بخشش داشتند. در اين هنگام آيه فرو فرستاده شد و دستور عفو عمومى را صادر كرد، و پيامبر با آغوش باز، خطاكاران را پذيرفت[45].
نكات و اشارات
1. اين آيه گر چه به مناسبت جنگ اُحد فرو فرستاده شده است اما شامل يك سلسله دستورات كلى به پيامبر9 است كه از نظر محتوا شامل برنامههاى كلى و اصولى است و منحصر به يك واقعهی خاص نمىشود.
2. در اين آيه به دو نوع خشونت اشاره شده است يكى خشونت در سخن و ديگرى خشونت در عمل[46] كه هيچكدام از آنها در رفتار پيامبر9 نبود و در برابر افراد جاهل و خطاكار نرمش كامل از خود نشان مىداد[47].
3. از آيه فوق استفاده مىشود كه نرمش يك هديه الهى است و كسانى كه نرمش ندارند، از اين رحمت الهى محرومند[48].
4. تعبير «آنها را عفو كن و براى آنان طلب آمرزش نما» كه در آيه آمده است اشاره مىكند كه نسبت به بىوفایىهاى ياران و مصيبتهایى كه براى تو فراهم كردند از حق خود بگذر، يعنى در اين مورد من از آنان نزد تو شفاعت مىكنم، و در مورد نافرمانىهایى كه نسبت به من كردند، تو نزد من شفيع آنان باش، و آمرزش آنها را از من طلب كن!
اين تعبير اوج محبت خدا را نسبت به بندگان گناهكار نشان مىدهد.
5. آيه فوق به يكى از صفات مهم رهبرى اشاره مىكند كه مسأله «گذشت، نرمش و انعطاف» در برابر متخلفانى است كه از عملکرد خود پشيمان شدهاند و از على7 حكايت شده: وسيله رهبرى گشادگى سينه (يعنى صبر و تحمّل) است[49].
6. پيامبر9 قبل از جنگ اُحد با مردم مشورت كرد و نظر اكثريت را پذيرفت و براى جنگ به بيرون شهر رفتند، پس از شكست اُحد، بسيارى فكر مىكردند كه پيامبر ديگر نبايد با كسى مشورت كند، ولى آيه فوق به اين طرز تفكر پاسخ داد و باز هم به پيامبر9 دستور داد كه با مردم مشورت كن اگر چه در برخى موارد نتايج آن مطلوب نباشد چرا كه نتايج سودمند مشورت بيشتر از ضرر آن است.
7. مشورت و مشاوره در اسلام آن قدر با اهميت است. كه حتى به پيامبر اسلام كه عقلى نيرومند داشت و به وحى متصل بود، دستور مىدهد مشورت كند، مشورت داراى فوايد زيادى است كه به برخى آنها اشاره مىكنيم:
الف) نيروى تفكر افراد را پرورش مىدهد.
ب) افرادى كه مشورت مىكنند كمتر گرفتار لغزش مىشوند.
ج) كسانى كه در كارها مشورت مىكنند پس از پيروزى كمتر مورد حسد واقع مىگردند.
د) كسانى كه در كارها مشورت مىكنند اگر شكست بخورند، زبان اعتراض و ملامت ديگران بر آنان بسته مىشود. و در عوض ديگران براى او دلسوزى و با او همراهى مىكنند.
هـ ) انسان از راه مشورت مىتواند ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را درك كند.
و) عدم مشورت و استبداد رأى، شخصيت توده مردم را از بین میبرد و استعدادهاى آماده را نابود مىكند.
در حديثى از امام على7 حكايت شده «هر كس استبداد به رأى داشته باشد، هلاك مىشود و كسى كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنان شريك شده است.»[50]
اين خردها چون مصابيح انور است بيست مصباح از يكى روشنتر است
(مولوى)
8. واژه «الامر» مفهوم وسيعى دارد و شامل همه كارها مىشود. پيامبر اکرم9 در مورد احكام و قوانين الهى با مردم مشورت نمىكرد، بلكه در مورد شيوههاى اجرايى قوانين و مسائل مربوط به دفاع و جنگ و مانند آن مشورت مىكرد. و حتى مسلمانان در مقابل پيشنهادات پيامبر، ابتدا سؤال مىكردند كه آيا اين يك حكم الهى و قانون است يا نظر شخصى شماست. كه در صورت اول جاى اظهار نظر نيست[51].
پس نتيجه مىگيريم كه امورى مانند عقايد ثابت دينى، احكام شريعت و نصب امام معصوم كه از طريق قرآن و دستورات الهى و پيامبر به ما رسيده است قابل مشورت و رأىگيرى نيست و گرنه اصل تشريع و قانونگذارى از طرف خدا لغو و بيهوده خواهد بود[52].
9. نكته جالب آيه آن است كه مشاوره به صورت جمع آمده اما تصميم نهایى به صورت مفرد آمده و به عهده رهبر اسلام گذاشته شده است.
10. آيه فوق اشاره مىكند كه در كنار مشورت (و تفكر)، توكل بر خدا فراموش نشود كه خدا توكلكنندگان را دوست دارد. مقصود از توكل اين نيست كه انسان وسائل و اسباب عادى را فراموش كند بلكه منظور آن است كه انسان خود را در جهانِ محدودِ مادى محصور نكند، بعد از اقدامات عادى و فراهم كردن وسايل، چشم به لطف و حمايت پروردگار بدوزد.
آرى توكل نوعى آرامش و نيروى روحى و معنوى به انسان مىبخشد كه بهتر مىتواند با مشكلات روبرو شود و حتى از پيامبر اكرم9 حكايت شده كه به يك نفر فرمود: «اول پاى شتر را ببندد سپس توكل كن.»[53]
گفت پيغمبر به آواز بلند با توكل زانوى اشتر ببند
(مولوى)
11. از اين آيه استفاده مىشود كه نظام اجتماعى اسلام بر سه محور خدا، مردم، رهبرى، پايهگذارى شده است. يعنى مشورت مردم و اراده مديريت جامعه در تصميمسازىها نقش اساسى دارند ولى براى اجراى تصميمات نبايد خدا را فراموش كرد و فقط بر امور مادى تكيه نمود.
آموزهها و پيامها
1. آموزه روانشناختى و جامعه شناختى براى رهبران الهى و مبلغان دينى آن است كه با اخلاق نيكو و عطوفت، مردم را جذب كنيد.
2. مهربانى، بخشش، آمرزشخواهى و مشورت، لازمه رهبرى جامعه است.
3. اول مشورت كنيد سپس تصميم بگيريد.
4. تصميم نهايى در امور اجتماعى با رهبر و مدير است.
5. در امور اجتماعى با توجه به سه محور، «مردم»، «ارادهی رهبرى» و «توكل بر خدا» تصميمسازى كنيد.
* * *
7. وظيفه پيامبر9 در برابر مخالفان
قرآن كريم در آيه 15 سوره شورى با بيان چند برنامه سازنده، وظيفه پيامبر9 را در برابر مخالفان روشن مىسازد و مىفرمايد:
(فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ)؛ «و به همين خاطر، پس تو (مردم را به سوى دين) فراخوان، و همانگونه كه فرمان داده شدى پايدارى كن، و از هوسهايشان پيروى مكن، و بگو: «به كتابى كه خدا فرو فرستاده ايمان آوردم و فرمان داده شدم تا در ميان شما عدالت (پيشه) كنم؛ خدا پروردگار ما و پروردگار شماست؛ كردارهاى ما تنها براى ماست و كردارهاى شما تنها براى شماست. هيچ حجّت (و بحثى) بين ما و بين شما نيست؛ خدا بين ما و شما جمع مىكند و فرجام (همه شما) فقط به سوى اوست.»
نكات و اشارات
1. در اين آيه اشاره شده كه به خاطر اينكه اصول اديان الهى واحد است، يا بخاطر مخالفتهاى مشركان با دين و وحدت، مردم را به سوى آيين الهى فراخوان و از تفرقه نجات ده[54]. و اين وظيفهی هر رهبر الهى و مبلغ دينى است.
2. به پيامبر9 دستور استقامت داده شده است، و اين يا اشاره به مرحله عالى استقامت است و يا اشاره به اينكه استقامت بايد منطبق با برنامههاى الهى باشد.
3. يكى از برنامههاى رهبران الهى آن است كه به تمايلات و منافع شخصى مشركان توجه نكنند و پيرو آنها نشوند.
4. در اين آيه، به برنامه سازنده پيامبر9 اشاره شده است كه:
اول) دعوت مردم به راه خدا.
دوم) استقامت در اين راه.
سوم) رفع موانع و عدم پيروى از هواى نفس ديگران.
چهارم) شروع از خود است كه بگو من به كتابهاى آسمانى ايمان آوردهام؛ و اديان الهى ديگر را نفى نمىكنم چراكه اصول همه آنها يكسان است.
پنجم) اصل عدالت اجتماعى را رعايت مىكنم، عدالت در داورى، عدالت اقتصادى و عدالت در حكومت و مانند آن.
آموزهها و پيامها
1. پيام اين آيه آن است كه هر چه مخالفان دين و وحدت، تلاش مىكنند؛ شما مردم را به سوى خدا دعوت كنيد و شكيبا باشيد.
2. آموزه اين آيه براى رهبران الهى و مبلغان دينى آن است كه در راه دين استقامت ورزيد و به دنبال هواى نفس مخالفان نرويد.
3. ايمان، عدالت و رستاخيز را به ياد داشته باشيد.
4. با مخالفان دين اتمام حجّت كنيد و كار را به قيامت وا گذاريد.
سوم) نامهای پیامبر9
1. صفات هفتگانه پيامبر اکرم9 و آزادى و رستگارى پيروان او
قرآنكريم در آيه 157 سوره اعراف، به صفات هفتگانه پيامبر اکرم9 و آزادى و رستگارى پيروان او اشاره مىكند و مىفرمايد:
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «(همان) كسانى كه از فرستاده (خدا)، پيامبر درس نخوانده پيروى مىكنند؛ آن (پيامبرى) كه (صفات) او را در تورات و انجيل نزدشان، نوشته مىيابند؛ در حالىكه آنان را به [كار] سنديده فرمان مىدهد، و آنان را از [كار] ناپسند منع مىكند، و برايشان [خواركىهاى] پاكيزه را حلال مىشمرد، و پليدىها را بر آنان حرام مىكند؛ و تكليف سنگينشان، و غلهايى را كه بر آنان بوده، از (دوش) آنها بر مىدارد؛ و كسانى كه به او ايمان آوردند و گرامىاش داشتند (و دشمنانش را از او باز داشتند) و يارىاش كردند و از نورى كه با او فرود آمده پيروى نمودند، تنها آنان رستگارانند.»
نكات و اشارات
1. «نَبى» به كسى گفته مىشود كه بر او وحى نازل مىشود و پيام خدا را بيان مىكند، هرچند كه مأمور به تبليغ نباشد، اما واژه «رسول» به كسى گفته مىشود كه علاوه بر مقام نبوت، مأمور به تبليغ آيين الهى، و ايستادگى در اين مسير باشد. پس رسالت مقامى بالاتر از نبوت است، در آيه فوق «نبى» به عنوان توضيح «رسول» آورده شد[55].
2. در مورد واژه «اُمّى» سه احتمال وجود دارد:
نخست آنكه از ماده «اُم» به معناى مادر باشد، يعنى كسى كه به همان حالتى باقى است كه از مادر متولد شده است و مكتب و استاد نديده و درس نخوانده است.
دوم آنكه از ماده «اُمّت» باشد، يعنى كسى كه از ميان تودهی مردم برخاسته است و از ميان اشراف و ستمگران نيست.
سوم «اُمّى» به كسى مىگويند كه منسوب به «اُمّالقُرى» مكه است، يعنى كسى كه اهل مكه است.
در احاديث اسلامى نيز واژهی اُمّى به درس نخوانده و مكّى معنا شده است[56] و مانعى ندارد كه يك لفظ به چند معنا آمده باشد.
3. قرآنكريم در موارد متعددى تصريح كرده است كه پيامبر اکرم9 خط ننوشت و درس خوانده نبود[57]، و اين که در محيط حجاز تعداد افراد باسواد كم بود، به طورى كه در شهر مكه مردان و زنان با سواد را 18 نفر شمردهاند[58] و اگر پيامبر9 نيز به مكتب رفته و باسواد بود، همگان مىدانستند. اما هنگامى كه چنين فرد درس نخوانده و استاد نديدهاى بتواند كتابى به عظمت قرآن بياورد، ترديدى باقى نمىماند، كه اين مطلب از طريق عادى ممكن نيست، بلكه از طريق وحى و ارتباط با غيب بوده است. آرى:
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
(حافظ)
4. پيامبر اکرم9 «درس نخوانده» بود، اما اين بدان معنا نيست كه «بىسواد» بود. واژه «بىسواد» علاوه بر آنکه در زبان فارسى بار منفى و ضدارزشى دارد و لايق مقام پيامبر9 نيست، با احاديث اسلامى هم سازگار نيست، چون بر طبق احاديث اهلبيت: پيامبر مىتوانست بخواند و يا توانايى خواندن و نوشتن داشت[59]، اما از اين قدرت استفاده نمىكرد. پس معناى اُمّى بيسواد نيست بلكه معناى آن «مكتب نديده و درس نخوانده» است[60].
5. در تورات و انجيل بشارتهايى در مورد پيامبر اسلام9 و صفات او وجود دارد، و حتى برخى از اين بشارتها در تورات و انجيل تحريف شده كنونى نيز موجود است. همانطور كه در سفر پيدايش تورات، آمده است: «و ابراهيم به خدا گفت كه اى كاش اسماعيل در حضور تو زندگى نمايد... و در حق اسماعيل (دعاى) ترا شنيدم، اينك به او بركت دادم و او را بارور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود، و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمى خواهم نمود.»[61]
6. مقصود از «معروف و منكر» در آيه فوق كه در مكه نازل شده است، چيزهايى است كه نزد خرد انسان شناخته شده و معروف، و يا نزد عقل زشت و ناشناخته است. و اين تعبيرات مىتواند اشاره به آن باشد كه محتواى دعوت پيامبر اکرم9 با عقل كاملاً سازگار است[62].
7. در اين آيه مىفرمايد: «چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى تنفرآميز را حرام مىسازد.» از اين جمله استفاده مىشود كه محتواى دعوت پيامبراسلام، با فطرت سليم انسان هماهنگ است و چيزهاى ناسالم و تنفرآميز و مضرّ را ممنوع مىكند. و چيزهاى نيكو را حلال مىشمرد.
8. واژه «اِصْر» در اصل به معناى نگهدارى و حبس كردن است و به هر چيز سنگينى كه انسان را از فعاليت باز مىدارد گفته مىشود. یعنی پيامبر اکرم غُل و زنجيرهاى مردم را مىشكند.
آرى پيامبر اسلام زنجير جهل و نادانى را بوسيلهی دعوت به علم و دانش شكست؛ زنجير بتپرستى و خرافات را با فراخوان به توحيد شكست. زنجير تبعيضها و زندگانى طبقاتى را از طريق دعوت به برادرى اسلامى و مساوات در برابر قانون، شكست[63].
9. در اين آيه چهار شرط براى سعادت و كامرانى و رستگارى افراد مشخص شده است. اول ايمان به پيامبر اکرم9 و دوم گرامى داشتن او و دفع دشمنانش[64] و سوم حمايت و يارى ايشان و چهارم پيروى از نور او.
10. در مورد نورى كه با پيامبر9 فرود آمده است، دو احتمال وجود دارد:
ـ مقصود قرآنكريم باشد. كه همراه نبوت پيامبر بر شخص رسولاللَّه9 نازل گشت.
ـ مقصود امام على7 باشد كه همراه پيامبر9 براى هدايت انسانها فرستاده شدند.
همانگونه كه در برخى احاديث از امام باقر7 و امام صادق7 آمده است كه مقصود از نور، امام على7 و ائمه: هستند[65]. البته در اينگونه موارد مىتوان گفت نور معنوى يك مفهوم وسيع دارد كه قرآن، على7 و ائمه: از مصاديق آن هستند. پس آيه مىتواند شامل همه اين موارد باشد.
11. در اين آيه به پنج گواه براى نبوت پيامبراکرم9 اشاره شده است:
نخست) درس ناخوانده بود؛ (و با اين حال اين قرآن و تعليمات عظيم را براى بشر به ارمغان آورد).
دوم) دلايل نبوت او در كتابهاى تورات و انجيل آمده است.
سوم) محتواى دعوت او با عقل سازگار است.
چهارم) محتواى دعوت او با طبع سليم و فطرت انسان سازگار است.
پنجم) نه تنها زنجيرهاى تازهاى به دست و پاى بشر نبست، بلكه زنجيرهاى بشريت را شكست و او را آزاد كرد. چرا كه دعوت به سوى خدا مىكرد نه دعوت به خود.
12. بزرگداشت پيامبر9 و يارى او جايگاه ويژهاى در رستگارى انسان دارد. و اين بزرگداشت و يارى، مخصوص زمان حيات پيامبر9 نيست؛ بلكه هم اكنون نيز با بزرگداشت نام، راه و آثار پيامبر9 و يارى دين او، ممكن است.
آموزهها و پيامها
1. پيامبر اسلام براى آزادى انسانها از اسارتها آمده است.
2. امر به معروف و نهى از منكر، از برنامههاى اساسى پيامبر اکرم است. كه با خرد انسان همخوانى دارد.
3. رستگارى مردم، در گرو ايمان، بزرگداشت و يارى پيامبر و پيروى از ولايت و قرآن است.
4. غذاهاى حلال و حرام در اسلام، فلسفه و حكمت دارد، و در راستاى فطرت و طبع سليم آدمى است.
5. نبوت پيامبر اسلام، سند مكتوب و جهانى دارد و قبلاً در تورات و انجيل، ثبت گشته و مژده داده شده است.
6. پيرو پيامبر اکرم9 باشيد تا مشمول رحمت الهى گرديد.
7. رهبران الهى و مبلغان دينى زنجيرهاى (جهل و خرافات) را از دست و پای مردم باز كنند و در راه آزادى آنها بكوشند.
8. رهبران الهى را بزرگ بداريد و يارى كنيد، تا رستگار شويد.
* * *
2. سرگذشت عيسى7، و مژده آمدن پيامبر اسلام9 و برخورد بنى اسرائيل با او
قرآن كريم در آيه 6 سوره صف به سرگذشت عيسى7، و مژده آمدن پيامبر اسلام9 و برخورد بنى اسرائيل با او اشاره میكند و مىفرمايد:
(وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِينٌ)؛ «و (يادكن) هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: «اى بنىاسرائيل (= فرزندان يعقوب)! در واقع من فرستاده خدا به سوى شمايم، در حالىكه مؤيد آنچه از تورات كه پيش از من بوده، و مژدهآور فرستادهاى هستم كه بعد از من مىآيد [و] نام او احمد است.» و[لى] هنگامى كه با دليلهاى روشن (معجزه آسا) به سراغشان آمد، گفتند: «اين سحرى آشكار است.»
نكات و اشارات
1. قرآن كريم معمولاً عيسى7 را به نام مادرش يعنى «عيسى بن مريم» مىخواند تا روشن شود كه او انسانى متولد شده از يك زن است و هرگونه شبههاى در مورد خدا بودن او از بين برود.
2. در اين آيه به پيامبر بودن عيسى7 اشاره شده و او را ادامهدهنده خط رسالت موسى7 و تأييدكننده تورات معرفى مىكند. همانطور كه بشارتگر پيامبر بعدى معرفى مىكند.
اين مطالب روشن مىسازد كه عيسى7 حلقه واسطه بين سلسله پيامبران است؛ كه پيامبران قبل و بعد خود را معرفى و تأييد كرده است.
بنابراين كسانى كه او را خدا يا پسر خدا مىدانند به او تهمت زدهاند.
3. حضرت عيسى7 آمدن پيامبراسلام9 و حتى نام او را براى بنىاسرائيل بشارت داده بود، از اينرو گروهى از مسيحيان و يهوديان قبل از اسلام به سرزمين مدينه آمدند و منتظر ظهور پيامبر اسلام9 شدند.
اما پس از آنكه پيامبر اسلام با همان نام و نشانهها و معجزات، ظهور كرد گروهى از آنان به خاطر تعصّب و به خطر افتادن منافع شخصى در برابر او ايستادند و وى را ساحر خواندند[66].
4. پيامبر اکرم از كودكى دو نام «محمد و احمد» داشت، يعنى جدّش عبدالمطلب او را محمد خواند و مادرش آمنه او را احمد ناميد. و به هر دو نام مشهور بود و خوانده مىشد، و حتى در اشعار ابوطالب و حسّان بن ثابت نام احمد آمده است[67] و هنگامى كه نام احمد در آيه فوق اعلام شد، اهل كتاب مدينه آن را انكار نكردند.
5. در انجيل يوحنّا در سه مورد بر كلمهی «نارقِليط» تكيه شده است[68] كه در متن يونانى «پيركلتوس» و در متن سريانى «پارقليطا» آمده است؛ كه به معناى شخص مورد ستايش (معادل احمد) است. ولى در ترجمههاى جديد به نام تسلّى دهنده ترجمه شده است[69].
يكى از اين بشارتها اين است «من از پدر خواهم خواست و او «تسلّى دهنده» ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد ماند.»[70]
آموزهها و پيامها
1. پيامبر اسلام9 موعود حضرت عيسى7 است كه او را با نام و نشان معرفى كرده بود.
2. بنى اسرائيل آگاهانه پيامبر اسلام، را انكار كردند (پس اميدى به آنان نيست.)
3. همچون بنىاسرائيل، آگاهانه حق را انكار نكنيد.
* * *
3. دعوت کننده به سوی اسلام
قرآن كريم در آيه 7 سوره صف به ستمكاران دروغپرداز، و ناسپاسى آنان در برابر نعمت اسلام و فرجام آنان اشاره مىكند و مىفرمايد:
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلاَمِ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)؛ «و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه برخدا دروغ بسته در حالى كه او به سوى اسلام فراخوانده مىشود؟! و خدا گروه ستمكار را راهنمايى نمىكند.»
نكات و اشارات
1. بنى اسرائيل با اينكه بشارت آمدن پيامبر اسلام به آنان رسيده بود، و حتى نام او را مىدانستند؛ و پيامبر اسلام9 با معجزات و دلايل به سراغ آنان آمد و آنها را به اسلام دعوت كرد، ولى او را انكار كردند و لجاجت نمودند، و با اين كار به خود و ديگران ستم كردند.
2. بنىاسرائيل به دروغ برخدا تهمت بستند، چرا كه مىدانستند پيامبر اسلام9 از طرف خداست و آنچه مىگويد وحى است و معجزات او واقعى است؛ ولى آنها را سحر خواندند؛ اين تهمت نه تنها به پيامبراسلام بود بلكه تكذيب مصدر وحى و معجزات نیز بود؛ از اين رو قرآنکریم آن را دروغ بستن و تهمت به خدا خواند.
3. ستم بنىاسرائيل به خودشان آن بود كه از رشد، كمال، سعادت و هدايت بازماندند؛ و ستم آنان به جامعه آن بود كه با تهمت زدن و انكار نبوّت پيامبراسلام، برخى از مردم را به ترديد انداختند و از نور هدايت محروم کردند. از اين رو اين بنى اسرائيل ستمكارترين مردم شدند.
4. از اين آيه استفاده مىشود كه هدايت به دست خداست اما اگر كسى ستمكارى كند زمينه استفاده از نور هدايت الهى را از بين مىبرد و هدايت نمىشود و درگمراهى باقى مىماند.
5. از اين آيه استفاده مىشود كه استفاده نكردن از نعمت اسلام و تهمت زدن به خدا و پيامبر، بزرگترين ستم است كه موجب محروميت انسان از نور هدايت مىشود.
6. در قرآنكريم پانزده بار تعبير «ستمكارترين» به كار رفته است، كه شايد محور جامع همه آنها، تكذيب آيات الهى و مانع شدن مردم از راه حق باشد كه ستمى بالاتر از اینها نيست[71].
* * *
4. خاتميت پيامبر اسلام9 و بى پسر بودن او
قرآنكريم در آيه 40 سوره احزاب به خاتميت پيامبر اسلام9 و بىپسر بودن او اشاره مىكند و مىفرمايد: (مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً)؛ «محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ وليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است؛ و خدا به هر چيزى داناست.»
نكات و اشارات
1. پيامبر اکرم9 چهار پسر به نامهاى «قاسم، طيب، طاهر و ابراهيم» داشت كه همگى قبل از بلوغ و در زمان حيات پيامبر از دنيا رفتند[72]. از اينرو نام «رجال» (= مردان) بر آنان صادق نبود و نيز پيامبر9 پسرخواندهاى به نام «زيد» داشت كه فرزند حقيقى حضرت نبود.
2. رسول اکرم9 فرزند پسرى نداشت تا جانشين ايشان شود و نبوّت را به ارث برد و نبوت سلطنتى گردد. و فقط فرستاده خدا و پايانگر نبوّت بود. و شايد اشاره به علم بىكران الهى در پايان آيه براى همين است كه خدا مصالح بشر را مىدانست. از اين رو به پيامبر اسلام فرزند پسرى نداد تا شبههاى در مورد خاتميت او پيدا نشود.
3. در اين آيه رابطهی نسبى پيامبر اسلام9 با مردم قطع شده است، ولى رابطه معنوى و روحانى ايشان از طريق رسالت وصل شده است. يعنى پيامبر اکرم پدر جسمانى مردم نبود، اما پدر روحانى آنان بود. از اين رو در حديثی حكايت شده كه فرمودند: «من و على پدران اين امت هستيم»[73].
4. واژه «خاتم» به معناى چيزى است كه به وسيله آن پايان داده مىشود. از اين رو به انگشترى يا مهرى كه در پايان نامهها يا روى قفلها و مانند آن مىزنند تا كسى آن را باز نكند، خاتم گفته مىشود[74]. پيامبر اسلام پايانگر پيامبران و رسولان الهى بود و مهر پايانى به خط نبوت زد.
5. از آيه فوق و برخى آيات ديگر قرآن استفاده مىشود[75] كه پيامبر اسلام9 براى همه مردم جهان آمده است و بعد از او پيامبرى نيست چرا كه كلاسهاى تربيتى و دينى بشر در طول تاريخ به وسيلهی پيامبران كامل شده است. و آخرين كلاس، توسط پيامبر اسلام برگزار شد.
6. در احاديث اسلامى نيز مسأله خاتميت پيامبر اسلام بيان شده، و روشن گشته كه احكام ثابت دين اسلام تا روز رستاخيز پابرجاست[76].
7. خاتميت پيامبر9 به خاطر كامل شدن دين توسط ايشان، و بلوغ فكرى بشر است. يعنى اسلام برنامهاى جامع است كه مىتواند سعادت بشر را در دنيا و آخرت، تا ابد تأمين كند، و مردم نيز به آن حد از بلوغ فكرى و فرهنگى رسيدهاند كه دين اسلام و قرآن را حفظ كنند و به اصول و برنامههاى آن عمل كنند. و مسير تكاملى خويش را بدون نياز به وحى جديد و شريعت تازه ادامه دهند.
به عبارت ديگر پيامبران پيشين هر كدام قسمتى از نقشه سعادت بشر را به اندازه ظرفيت فكرى مردم عصر خويش، آوردند ولى پيامبراسلام نقشه كامل سعادت بشر را آورد.
8. با وجود پيامبر خاتم و دين کامل نقش امامت و رهبرى دينى بعد از پایان يافتن آن نبوّت، براي چيست؟
پاسخ آن است كه نياز به امام در چند مورد است:
اول) نظارت بر اجراى دين.
دوم) بيان جزئيات دين
سوم) راهنمايى مردم و دستگيرى در راه ماندگان.
بنابر اين نياز به امامت ضرورى است و ادامه راه نبوت در تبيين است نه براي تکميل دين[77].
9. چگونه دين ثابت اسلام با نيازهاى متغيّر بشر تا رستاخيز سازگار مىشود؟
اول) اسلام يك سلسله اصول كلى بيان كرده كه مىتواند بر نيازهاى متغيّر بشر منطبق شود و پاسخگوى آنها باشد. براى مثال اصل «وفاى به عقد و پيمان»، شامل معاملات قديمى و نیز مسائلى همچون بيمه و مصاديق جديد ديگر مىشود.
دوم) اختيارات حكومت اسلامى از طريق اصل مترقى ولايتفقيه، بسيارى از مشكلات جامعه را در چهار چوب كلى اسلام، حل مىكند.
سوم) باز بودن راه اجتهاد و استنباط احكام از منابع اسلامى، مىتواند پاسخگوى پرسشهاى جديد بشر باشد[78].
چهارم) آیات قرآنكريم داراى بطنها و لايهها و مصاديق مختلف است كه در هر زمان مطالب جديد از آن كشف مىشود و بر رخدادهاى آن عصر تطبيق مىگردد و پاسخگوى نيازهاى زمان است و بدیهی است که این کشف روشمند میباشد و باید به دست متخصصان آن صورت گیرد[79].
10. هرچند نبوّت در عصر ما خاتمه يافته است و فرشته وحى بر
كسى نازل نمىشود تا وحى تشريعى و شريعت تازه بياورد، ولى ارتباط انسانها با عالم غيب قطع نشده است و گاهى سروش الهامات و اشراقات الهى بر قلبهاى مستعد فرود مىآيد و ارتباط معنوى بشر را با ماوراءالطبيعة برقرار مىسازد.
آموزهها و پيامها
1. پيامبر اسلام فرزند پسرى نداشت (تا نبوّت سلطنتى گردد).
2. پيامبر اسلام را، پايانگر نبوّت بدانيد، (ولى اسلام را متوقف و راکد ندانيد)
* * *
چهارم) حقانیت پیامبر9
قرآن كريم در آخرين آيه سوره رعد، به تهمت مشركان پاسخ مىدهد و مىفرمايد:
(وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَبِ)؛ «و كسانى كه كفر ورزيدند مىگويند: «(تو) فرستاده شده نيستى.» (اى پيامبر) بگو: «گواهى خدا، و كسى كه علمِ كتاب (قرآن) نزد اوست، بين من و بين شما كافى است.»
نكات و اشارات
1. اين آيه پاسخى قاطع به افراد لجوجى مىدهد كه علىرغم معجزات، پيامبراکرم9 را فرستاده خدا نمىدانند. از اینرو به آنان مىگويد: گواهى خدا و كسانى كه دانش قرآنى دارند كافى است.
2. در اينجا اشاره شده كه هر كس به قرآن آگاهى كافى دارد، اعجاز آن را درك مىكند و مىداند كه اين ساخته و پرداخته مغز بشر نيست و حتماً از سوى خدا فرود آمده است. پس به حقانيّت پيامبر9 پى مىبرد.
3. در برخى احاديث حكايت شده که مقصود از كسانى كه به قرآن آگاهى دارند، امام على7 و امامان اهل بيت : هستند[80].
روشن است كه اينگونه احاديث مصداقهاى كامل اين آيه را بيان مىكند، و گرنه مفهوم آيه وسيع است.
آموزهها و پيامها
1. آموزه آيه آن است كه رهبران الهى در برابر لجاجت مخالفان، به گواهى خدا و دانشمندان قرآنى دلخوش دارند.
2. مقام دانشمندان قرآنى بسى بلند است؛ و گواهى آنان در رديف گواهى خدا مطرح است.
3. قرآن شاهد صدق رسالت پيامبر9 است و در اين مورد شهادت متخصصان قرآنى كافى است[81].
پینوشتها:
[1]. ر.ک: مباحث تفسیر آیات، در همین نوشتار.
[2]. همان.
[3]. ر.ک: مبحث تفسیر آیات در همین نوشتار.
[4]. همان.
[5]. ر.ک: تفاسیر نورالثقلین، البرهان، المیزان، نمونه و... (نیز در بخش بعد تفسیر آیه 43 سوره رعد)
[6]. ر.ک: این مطالب در تفاسیر قرآن ذیل آیات سورههای فوق و نیز در بخشهای دیگر این کتاب مورد بررسی قرار میگیرد.
[7]. ر.ک: نساء / 41.
[8]. ر.ک: ذيل آيه 105، سورة توبه كه رواياتى در اين زمينه وارد شده است.
[9]. نمونه، ج 17، ص 363.
[10]. همان، ص 364.
[11]. البته مشهور آن است كه آخرين سوره نازل شده مائده و آخرين آيه نازل شده آيه 48 بقره است. (ر.ک: پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، دكتر حجتى)
[12]. يعنى حذف متعلق دليل بر عموم است.
[13]. سوره علق / آيه 1 به بعد.
[14]. مجمع البيان، ج 10، ص 334 (طبرسى اين حديث را با سند از اهل سنت حكايت مىكند).
[15]. معانى الاخبار، ص 83 (با تلخيص).
[16]. مجمع البيان، ج 10، ص 333.
[17]. همان.
[18]. مجمع البيان، ج 10، ص 504 و نمونه، ج 27، ص 96 (البته شأن نزولهاى ديگرى نيز براى اين سوره حكايت شده است كه با مكى بودن سوره سازگارى ندارد).
[19]. واژه «يتيم» گاهى به معناى بىنظير است همانطور كه به گوهر بىنظير درّ يتيم گويند (نمونه، ج 27، ص 102).
[20]. مجمع البيان، ج 10، ص 506.
[21]. ر.ک: بقره / 282 (ان تضل احداهما...) و شورى / 52 و يوسف / 3 (و نمونه، ج 27، ص 103).
[22]. ر.ک: سجده / 10.
[23]. تفسير ابو الفتوح رازى، ج 12، ص 110.
[24]. همان.
[25]. مجمع البيان ذيل آيه و نمونه، ج 13، ص 157.
[26]. نمونه، همان (ايشان «ط» را اشاره به طالب الحق و «ه» را اشاره به «هادى اليه» دانستهاند.
[27]. دعاى ندبه (يابن طه».
[28]. نور الثقلين، و درّ المنثور، ذيل آيات فوق.
[29]. نمونه، ج 13، ص 159.
[30]. يعنى رحمت پيامبر براى جهانيان جنبهی فاعليت و اقتضاء دارد، و فعليّت نتيجه، وابسته به قابليت قابل است. (نمونه، ج 13، ص 526)
[31]. ر.ک: نمونه، ج 13، ص 528.
[32]. مفردات راغب، ماده «أسا».
[33]. پس معناى مصدرى دارد نه وصفى (نمونه، ج 17، ص 243).
[34]. نهج البلاغه / كلمات قصار / فصل غرائب / 9.
[35]. سفينة البحار، ج1، ص 484.
[36]. بنابراين «كافه» ويژگى ناس مىشود.
[37]. بنابراين «كافه» ويژگى پيامبر مىشود.
[38]. چراكه معناى دوم مستلزم تكرار است چون در اين صورت معناى نذير و كافه همسان مىشود.
[39]. صافى، ج4، ص220 - 221 احاديث متعددى به اين مضمون حكايت مىكند.
[40]. ر.ک: ذيل آيه 33 / توبه.
[41]. مجمع البيان، ج5، ص 25، وقرطبى، ج7، ص 4692، ونمونه، ج22، ص 112.
[42]. برخى مفسران نيز گفتهاند كه مقصود آن است كه سجدهگاه ياران پيامبر در رستاخيز همچون ماه بدر مىدرخشد. (نمونه، ج22، ص 115 ـ ولى آيه فوق در مقام بيان وضع ظاهرى مسلمانان در دنياست.)
[43]. در اين صورت در «منهم» واژهی «مِن» براى تبعيض است. و «من» بيانيه نيست همانطوركه ظاهر آيه نيز با اين مطلب سازگارتراست. (نمونه، ج22، ص 118).
[44]. ر.ک: سوره منافقين و بسيارى از سورههاى مدنى كه به پديده نفاق اشاره كرده است.
[45]. نمونه، ج 3، ص 140 - 141.
[46]. واژه «فَظ» در لغت به معناى كسى است كه سخنانش تند و خشن است. و واژه «غليظ القلب» به كسى گويند كه سنگدل باشد و در عمل انعطاف و محبتى نشان نمىدهد.
[47]. نمونه، ج 3، ص 241.
[48]. نور، ج 2، ص 212.
[49]. عن على: آلة الرياسة سعة الصدر. (ر.ك: نمونه، ج 3، ص 142)
[50]. نهجالبلاغه: حكمت / 160.
[51]. نمونه، ج 3، ص 143.
[52]. الميزان، ج 4، ص 58.
[53]. اعقلها و توكل (ر.ك: نمونه، ج 3، ص 149).
[54]. «لام» در «لذلك» يا به معناى «الى» است (كه ذلك به پيامبران پيشين باز مىگردد.) و يا «لام» براى تعليل است (كه ذلك به اختلاف امتها اشاره دارد.)
[55]. نمونه، ج 6، ص 396.
[56]. ر.ك: نورالثقلين، ج 2، ص 9 - 78 و روحالمعانى، ج 9، ص 70 و صافى ج 2، ص 242.
[57]. ر.ك: عنكبوت / 48، جمعه / 2 و....
[58]. فتوح البلدان بلاذى، ص 459 ط.مصر.
[59]. برهان، ج 4، ص 332.
[60]. نمونه، ج 6، ص 400 و 401 با تلخيص.
[61]. كتاب مقدس، تورات، سفر پيدايش، باب / 17، شماره / 17 ـ 20 و نيز ر.ک: همان، باب / 49 شماره / 10 و نيز انجيل يوحنا باب / 14، شماره / 15 - 16 و همان باب / 15، شماره / 26 و باب / 16 شماره / 7.
[62]. نمونه، ج 6، ذيل آيه.
[63]. همان.
[64]. تعبير «عزَّروُه» در اصل به معناى حمايت و يارى كردن همراه با احترام و بزرگداشت است. و يا اصل آن به معناى منع و جلوگيرى است، كه مفهوم جلوگيرى كردن از دشمن، همان يارى كردن است (نمونه، ج 6، ذيل آيه).
[65]. صافى، ج 2، ص 243.
[66]. در مورد جمله «فلمّا جائهم» دو تفسير شده است يكى اينكه ضمير آن به پيامبر اسلام(ص) برگردد همانطور كه در بالا تفسير كرديم؛ دوم آنكه ضمير به عيسىعليه السلام بازگردد، يعنى اورا ساحر خواندند، ولى سياق آيات با تفسير اول سازگارتراست. (نمونه، ج 24، ص 73)
[67]. ر.ک: احمد موعود انجيل و تفسير فرقان و نمونه ذيل آيه و ديوان ابوطالب ص 25 و ديوان حسان، ص 59 والغدير ج7، ص 358.
[68]. انجيل عربى چاپ لندن، مطبعه ويليام و طس، 1857 م.
[69]. الفرقان في تفسير القرآن، ج27 و 28، ص 306.
[70]. يوحنا / باب 14 / جمله 16.
[71]. نمونه، ج24، ص 82.
[72]. تفسير قرطبى، الميزان و نمونه ذيل آيه.
[73]. نمونه، ج 17، ص 337.
[74]. ر.ک: همان ص 340 - 338.
[75]. ر.ک: انعام / 19 و فرقان / 1 و اعراف / 158.
[76]. حلال محمد حلال ابداً الى يوم القيامة و حرامه حرام ابداً الى يوم القيامة لايكون غيره ولا يجيئ غيره (كافى، ج1، باب البدع والرأى والمقائيس، ح19) و نيز ر.ک: صحيح مسلم، ج4، ص 1ـ 1790.
[77]. نمونه، ج 17، ص 346. برای آگاهی بیشتر ر.ک: به پرسش «معنای خاتمیت پیامبر چیست؟»
[78]. همان، ص 348.
[79]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: منطق تفسیر قرآن (روشها و گرایشهای تفسیر قرآن) محمدعلی رضاییاصفهانی.
[80]. تفسير برهان، نورالثقلين، صافى، ج2، ص77، الميزان، ج 11، ص 427 و نمونه، ج10، ص 254.
[81]. در بخش تفسیر آیات پیامبر(ص) از تفسیر قرآن مهر، دکتر محمدعلی رضاییاصفهانی و همکاران استفاده شده است.