پرسش

قرآن کریم از رسول اکرم9 با چه «نام‌ها و صفاتی» یاد کرده است؟

˜ پاسخ
مقدمه

از زمانی که خورشید درخشان اسلام در سرزمین حجاز سر برآورد و تاریکی‌های جهل و گمراهی را در پرتو درخشش خود زدود و جهان را به نور وحی و معارف عالی اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی و... روشن نمود، و بشر آن روز با مشاهده، و انسان امروز با مطالعه، نظاره‌گر تأثیر شگفت‌انگیز این ارمغان الهی گردید، دوست و دشمن، به تحسین این عصاره‌ عالم هستی زبان گشود، و با قلم به ترسیم سیمای آخرین سفیر الهی پرداخت و هرچه در توان داشتند درباره‌ او گفتند و نوشتند که هرکدام در جای خود بسی ارزشمند است؛ اما این گفتارها و نوشتارها نمی‌تواند آئینه‌ تمام نمای چهره‌ پرفروغ نبوی باشد، از این رو سزاوار است به خدمت قرآن برویم و با سیری در آیات آن در معرفی این فرودگاه آیات الهی از کلام وحی کمک بگیریم چرا که تنها فرستنده است که از تمام احوال فرستاده‌ خود آگاه است و در آیات قرآن به معرفی پیامبرش پرداخته و حقیقت محمدیه را بر همگان آشکار کرده است.

یادآوری

1. اهل ادب در مورد فرق بین اسم و صفت گفته‌اند «اسم» آن است که ذات شیئی را معرفی می‌کند و این بدان جهت است که هر اسمی در آغاز موجب رفعت و بلندی نام و یاد مسمی می‌شود، و در نهایت وسیله‌ای برای معرفی و شناخت آن می‌باشد اما «وصف» به بیان زیبائی‌ها، نشانه‌ها، و چگونگی‌های آن ذات می‌پردازد.

2. در کنار اسم و صفت «نعت» نیز جلب توجه می‌کند. که هماره گویای حالت وهیئت پایدار در صورت و سیرت است، و تنها اوصاف نیک را بیان می‌کند. از این رو بهتر است همه صفات پیامبر9 را «نعت» بخوانیم چرا که اوصاف آن حضرت همگی زیبا و نیکو هستند.

3. در به کار بردن اسم، رعایت معنای آن لزومی ندارد و چه بسا ممکن هم نباشد؛ اما این قاعده درباره‌ی اسامی خداوند، پیامبر و ائمه استثناء شده است. بدین معنا که در این اسامی، همانند صفات رعایت معنا شده است اگرچه به صورت علم درآمده باشد.

4. نام‌ها و صفات پیامبر9 که در قرآن بیان‌شده همگی یکسان نیستند، برخی به صراحت اعلام شده و برخی دیگر به وسیله وارثان علوم قرآن به وجود آن حضرت تفسیر و یا تاویل شده است، از سوی دیگر برخی از اوصاف در ارتباط با رسالت و نبوت وی می‌باشد و دسته‌ای از صفات، اگرچه بدان تصریح نشده و نیازمند تفسیر و تاویل نیز می‌باشد، اما از نوع فعالیت و مأموریت ایشان گرفته می‌شود.

اکنون برخی از این نام‌ها و صفات را بر می‌شماریم:
الف) نام‌های خاص و عَلَم

1. محمد9

این واژه به معنای صاحب خصلت‌های حمیده و نیکو می‌باشد[1] و در قرآن چهار بار تکرار شده است.

ـ در سوره آل‌عمران می‌فرماید: (وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْخَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ)[2].

ـ در سوره‌ احزاب می‌فرماید: (مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ)[3]؛ «محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست».

ـ در سوره‌ محمد می‌فرماید: (وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ)[4]؛ «و به آنچه بر محمد9 فرو فرستاده شده ايمان آوردند، در حالى كه آن حقّى از جانب پروردگارشان بود».

ـ در سوره‌ فتح می‌فرماید: (مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ)[5]؛ «محمد9 فرستاده خداست؛ وكسانى كه با او هستند بر كافران سخت‏گير (و) در ميان خود مهرورزند».

واژه‌ «محمد»، اگرچه مشتق از «حمد» است اما به اقتضای تحمید (باب تفعیل و مبالغه آن) از حمد، برتر است و به معنای غوطه‌ور در محامد و نیکویی‌ها می‌باشد.

2. احمد

این واژه به معنای پسندیده در اخلاق و حالات است، تنها یک بار در قرآن آمده است. آنجا که خداوند از زبان حضرت عیسی7 می‌فرماید: (مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ)[6].

«احمد» صفت برتر است بدین معنا که موصوفی در صفتی مشترک، با موصوف دیگر سنجیده شود یکی را بر دیگری برتری دهیم، از این‌رو «احمد» بودن پیامبر به این معناست که آن حضرت از دیگر انبیاء در نیکویی‌ها برتر است؛ و اگر «احمد» را به معنای اسم فاعل بدانیم یعنی «محمد» حامدتر از دیگر انبیاء است و اگر به معنای اسم مفعول بدانیم یعنی وی از سایر پیامبران محمودتر است.

در روایتی می‌خوانیم که عده‌ای از یهود از رسول خدا9 پرسیدند: چرا به «احمد» و «محمد» نامیده‌ شدی؟ حضرت فرمود: «اما محمد فانی فی الارض محمود و اما احمد فانی فی السماء احمد منی فی الارض».[7]

بنابرآیه، پیامبر اسلام از دیگر انبیاء برتر است؛ و بنابر روایت، وجود آن حضرت نزد ساکنان آسمان احمد است تا نزد ساکنان زمین.

ابوطالب عموی آن حضرت در شعر خود به هر دو نام پیامبر اشاره کرده
و می‌گوید:

لقد اکـــرم الله النبـــی محمدا          فاکرم خلق الیه فی الناس احمد[8]

یعنی خداوند پیامبر خود، محمد را گرامی داشت و لذا گرامی‌ترین خلق خدا در میان مردم احمد است.

نکته

خداوند متعال نام «احمد و محمد» را از صفات خود گرفت و بر پیامبرش نهاد، چرا که خداوند هم «حمید» است که می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ)[9] و (تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ)[10] و هم «حامد» و «محمود» می‌باشد چرا که خود می‌فرماید: (الْحَمْدُ لِلّهِ...)[11] یعنی خدا ذات خود را ستایش می‌کند پس هم حامد است و هم محمود. چنان‌که در دعای جوشن کبیر می‌خوانیم «یا خیر حامد و محمود».[12]

3. عبدالله

یکی از عالی‌ترین اوصافی که خداوند سبحان در معرفی پیامبرش به کار برده است واژه‌ «عبد» است، عبادت و عبودیت به معنای تذلل، خضوع و فروتنی، انقیاد و فرمانبری در برابر حضرت حق (جل و علا) می‌باشد[13].

این وصف حدود ده مرتبه درباره‌ی پیامبر اکرم به کار رفته است.

«عبدالله» یک بار که می‌فرماید: (وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ)[14]؛ «و اينكه هنگامى كه بنده خدا (= محمد9) برخاست در حالى كه او را مى‏خواند» «عبدنا» دو بار که فرمود: (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَا)[15]؛ «و اگر از آنچه كه بر بنده خود (= پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد»

عبده شش بار که از جمله فرمود: (سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً...)[16]؛ «منزه است آن (خدايى) كه بنده‏اش را شبانگاهى... .»

در این کاربردها، واژه‌ی «عبدالله» در ارتباط با عبادت خداوند آمده؛ و واژه‌ «عبد» در ارتباط با نزول قرآن، فرقان، وحی، آیات بینات و اسراء به کار رفته است و در یک مورد اعلان حمایت بی دریغ خدا از بنده‌اش می‌باشد.

معلوم می‌شود این همه مقام، گزینش و حمایت، به خاطر ویژگی عبودیت وی است.

نکته

1. واژه‌ عبد اگر چه اسم جامد است، اما به معنای اسم مشتق و معنای وصفی آن یعنی (عابد) است؛ و اگر به صورت مصدر به کار رفته برای مبالغه می‌باشد.

2. عبد بودن پیامبر آن چنان از اهمیت برخوردار است که در تشهد نماز قرین رسالت شده و نمازگزار می‌بایست قبل از شهادت بر رسالت پیامبر به عبودیت وی نیز گواهی دهد.
ب) اسامی تفسیری و تأویلی آن حضرت

در قرآن کریم واژه‌هایی وجود دارد که اگر چه به حسب ظاهر مبهم و
مجمل است اما به بیان وارثان علوم قرآن به وجود پیامبر9 و یا تأویل شده است.

1. طه

(طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)[17]؛ «طا، ها  قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت اُفتى».

در روایتی از امام صادق7 حکایت شده «اما طه فاسم من اسماء النبی9 ومعناه یا طالب الحق الهادی الیه[18]».

ضمیر و فعل (علیک و تشقی) که خطاب به پیامبر است تأییدی بر این معنا می‌باشد.

نکته:

این‌که در دعای شریف ندبه درباره‌ حضرت مهدی(عج) می‌خوانیم «یابن طه و المحکمات» شاید اشاره به این مطلب باشد.

2. یس

(يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ)[19]؛ «يا، سين سوگند به قرآن حكمت‏آميز!».

در روایتی از امام صادق7 می‌خوانیم: «اما یس فاسم من‌ اسماء النبی9 و معناه یا ایها السامع الوحی»[20]؛یاسین نامی از نام‌های پیامبر9 است به معنای: «ای شنونده وحی.» و در روایت دیگری نقل شده: یس اسم رسول الله9 والدلیل علی ذلک قوله: انک لمن المرسلین[21]؛ یاسین اسم رسول خدا است و دلیل آن هم تعبیر «انک لمن المرسلین است» که خطاب به رسول اکرم است.

3. نون

(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ)[22].

در حدیثی از امام کاظم7 حکایت شده «فالنون اسم الرسول الله»[23]
و در روایتی دیگری از امام باقر7 می‌خوانیم: «ان لرسول الله عشرة اسماء خمسة فی القرآن ... فمحمد، و احمد و عبدالله و یس ونون[24]»؛ «به درستی که رسول خدا ده نام دارد که پنچ نام آن در قرآن است... محمد و احمد و عبدالله و یاسین و نون.»

نکته

در معنای حروف مقطعه نظرها و تفسیرهای مختلفی وجود دارد که مجال بحث از آن نیست و آن‌چه بیان شد یکی از مصادیق تأویلی آنهاست.
ج. صفاتی که در رابطه با نبوت به کار رفته

1. نبی

(إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ...)[25]؛ «در حقيقت خدا و فرشتگانش بر پيامبر دعا (= صلوات) مى‏فرستند... .»

واژه‌ی «نبی» بر وزن «نبیل» از ریشه‌ی نبأ به معنای خبر دادن است، از این رو نبی کسی است که از سوی خداوند متعال خبر می‌آورد. این احتمال نیز وجود دارد که «نبی» از ریشه‌ نبوت به معنای رفعت باشد، پس به این جهت به پیامبر نبی گفته می‌شود که منزلتش از دیگران برتراست[26]. به هر صورت نبی در اصطلاح قرآن و حدیث کسی است که از سوی خداوند وحی دریافت می‌کند، و این واژه در قرآن کریم 34 بار درباره‌ پیامبر اکرم به کار رفته است، که 13 بار آن به صورت خطاب «یا ایها النبی...» می‌باشد.

2. خاتم النبیین

(مَاكَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ...)[27]؛ «محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است.»

«خاتم» بر وزن «حاتم» به معنای وسیله‌ی پایان دادن است؛ و اگر به انگشتر خاتم می‌گویند به این خاطر است که در گذشته نامه‌ها را با آن مهر کرده و بدین وسیله پایان نامه را اعلام می‌کردند.

صفت خاتمیت از صفات منحصر به فرد پیامبر9 است و اختلاف پیروان ادیان بر سر همین مسأله است، یهودی‌ها ادعا دارند موسی7 خاتم الانبیاء است، و مسیحیان معتقدند که عیسی7 خاتم‌الانبیاء است و مسلمانان اعتقاد دارند حضرت محمد9 پیامبر خاتم است.

لقب خاتم الانبیاء دارای دو پیام است یکی نسبت به انبیاء گذشته یعنی آن‌ها خاتم نبو‌ده‌اند و دیگری نسبت به آینده که پیامبری نخواهد آمد.

علی7 می‌فرماید: «... فَقَفَّی به السل و ختم به الوحی...»؛[28] خداوند او را بعد از همه انبیاء آورد و وحی را به آن حضرت ختم نمود.

نکته

خاتم النبیین بودن «محمد»9 به معنای خاتم‌المرسلین بودن نیز هست، زیرا مرحله‌ رسالت مرحله‌‌ای فراتر از مرحله نبوت است، وقتی نبوت اعلام شد، به طریق اولیه رسالت نیز ختم شده است، و وقتی وحی دریافت نشد رسالت نیز معنا نخواهد داشت.

3. نبی امّی

(فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ...)[29]؛ «پس ايمان آوريد به خدا و فرستاده‏اش، پيامبر درس نخوانده‏اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد...».

«امی»، یکی از صفاتی است که خداوند درباره‌ پیامبر خود به کار برده و دو مرتبه در قرآن تکرار شده است. «امی» منسوب به «ام»، و در لغت یعنی درس ناخوانده. گویا فرد بی‌سواد بر همان حالتی که از مادر متولد شده و هیچ قدرت خواندن و نوشتن نداشته، باقی مانده است. در این‌که مقصود از امی بودن پیامبر چیست نظرات گوناگونی ارايه شده است.

1. یعنی منسوب به جمعیت امی، زیرا قوم پیامبر، مردمی امی و بی‌سواد بودند، قرآن می‌فرماید:

(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ)؛[30] «او كسى است كه در ميان درس ناخواندگان فرستاده‏اى از خودشان برانگيخت.»

2. منسوب به «ام» به معنای قصد، یعنی پیامبری که مقصود و مورد توجه همگان است.[31]

3. منسوب به ام القری، یعنی مکه؛ (وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى...)[32] در این صورت امی مترادف با «مکی» است.

4. به معنای لغوی آن یعنی درس ناخوانده، قرآن کریم به این حقیقت اشاره کرده و می‌فرماید: (وَمَاكُنتَ تَتْلُوا من قَبْلهِ من كِتَابٍ وَلاَتَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ)[33].

در روایات نیز این معنا حکایت شده است، در روایتی از امام ششم می‌خوانیم «کان مما من الله عزوجل به علی نبیه انه کان امیاً لایکتب ویقرء الکتاب».[34]

اگرچه ممکن است همه‌ی این معانی را به نحوی با هم سازش داد و گفت پیامبر هم منسوب به امت عرب بود، و هم مکی است و هم مقصود و مورد توجه همه، و هم درس ناخوانده اما معنای اخیر از همه مناسب‌‌تر است و آیات قرآن و روایات و تاریخ مؤید آن است.

یادآوری

ننوشتن و نخواندن پیامبر خواه نمی‌خواست و یا نمی‌توانست، نقص و عیبی برای آن حضرت به حساب نمی‌آید چرا که فرق است بین علم، و سواد، آنچه مذموم است جهل است نه عدم قدرت بر خواندن و نوشتن، و آن‌چه ممدوح است علم است نه صرف خواندن و نوشتن؛ زیرا خواندن، نوشتن و دانستن زبان‌های بیگانه ابزاری است برای کسب علم و معرفت. حال اگر کسی بتواند بدون استفاده از ابزار عادی و با کمک نیروی فوق‌العاده وحی از علم بهره‌مند شود خود بالاترین فضیلت است.
د. رسالت و اوصاف رسالی پیامبر

1. رسول الله

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)[35]؛ «بيقين براى شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويى براى) پيروى نيكوست.»

«رسول» صیغه‌ مبالغه یا صفت مشبهه، به معنای اسم مفعول یعنی فرستاده شده است. و در اصطلاح قرآن و حدیث به کسی گفته می‌شود که فرشته بر او فرود آمد و با وی سخن بگوید[36].

واژه‌ رسول درقرآن بیش از یک صد و پنجاه مرتبه درباره‌ پیامبر به صورت‌های مختلف الرسول، رسولاً، رسوله، رسولنا، و رسولکم به کار رفته است.

فرق رسول یا نبی

از قرآن کریم چنین استفاده می‌شود که «رسول» و «نبی» با هم تفاوت دارند چرا که می‌فرماید: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ...)[37]؛ «و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبرى نفرستاديم، ...» اگرچه در این آیه‌، رسول و نبی، فرستاده‌ خدا معرفی شده است، اما با توجه به عطف نبی بر رسول به خوبی روشن می‌شود که نبی غیر از رسول است.

در فرق بین «رسول» و «نبی» گفته‌اند:

1. رسول، ماموریت و رسالتی بر عهده‌ او گذارده شده تا ابلاغ کند و نبی کسی است که وحی دریافت می‌کند و اگر مردم بخواهند در اختیار
آن‌ها می‌گذارد[38].

2. رسول صاحب شریعت مستقل می‌باشد، و نبی مبلغ و پیرو شریعت دیگری است[39].

3. رسول کسی است که وحی الهی را دریافت می‌کند و به مردم نیز ابلاغ می‌کند و نبی کسی است که وحی را دریافت می‌کند ولی مأمور به تبلیغ نیست، رسول مانند طبیب سیار است، و نبی همانند طبیبی دارای مطب می‌باشد[40].

4. رسول علاوه بر دریافت وحی، فرشته‌ وحی را نیز می‌بیند و با وی سخن می‌گوید، اما نبی کسی است که حقایق وحی را تنها در حال خواب می‌بیند[41].

روایات رسیده در این زمینه مؤید نظر اخیر است[42]. با تدبر در کاربرد واژه‌های رسول و نبی در قرآن به دست می‌آید که رسول در رابطه با مسئولیت‌هایی چون تشریع دین، تصدیق ادیان پیشین، تنزیل کتاب، تبلیغ اوامر الهی، ایمان و اطاعت، به کار رفته است[43].

در حالی که واژه‌ نبی، در رابطه با مسائل خانوادگی، اخلاقی و مسایل داخلی مسلمانان و امور شخصی پیامبر و ... به کار رفته است[44].

نکته:

اگر می‌فرماید «رسولنا» یا «رسوله»، باعتبار مرسَل (فرستاننده) است، واگر می‌فرماید «رسولکم» به اعتبار مرسل الیهم (کسانی که به سویشان فرستاده شده) است.

2. رسول کریم

(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ)[45]؛ «كه قطعاً آن (قرآن) گفتار فرستاده ارجمندى است».

کریم صفت مشبهه از ریشه‌ی (کرم) است، این واژه، اگر صفت وجه و صورت قرار گیرد و به معنای زیبا و بها است، و اگر صفت قول واقع شود به معنای خوب و ارزشمند است، و اگر وصف انسان قرار گیرد به معنای بزرگوار خواهد بود، که در آیه به این معنا است.

این صفت، تنها یک بار درباره‌ پیامبر به کار رفته است، و با همین تعبیر درباره‌ جبرئیل نیز به کار رفته است.

نکته

از آنجا که قرآن خود کریم است و از رب کریم، به وسیله‌ پیکی کریم و در زمانی کریم نازل شده لازم است دریافت کننده نیز کریم باشد تا انسان (لقد کرمنا) را به پاداش اجر کریم رساند[46].

3. حق

(وَشَهَدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ)[47]؛ «گواهى مى‏دادند كه فرستاده [خدا] حقّ است.»

حق در اصل به «مطابق با واقع» است که گاه وصف سخن به کار می‌رود، و گاه وصف اعتقاد و یا عمل قرار می‌گیرد و در مقابل معنای آن باطل است. در این آیه خداوند سبحان رسولش را به «حق» توصیف می‌کند، به این معنا که اهل کتاب با نشانه‌هایی که در دست داشتند و در کتاب‌های خود مشاهده کرده بودند می‌دانستند که حضرت محمد9 همان پیامبر موعود و برحق است چراکه قرآن می‌فرماید: (يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ)[48]؛ همان‌گونه كه پسران خود را مى‏شناسند، او [= محمّد] را مى‏شناسند.»

4. مصدِّق

(جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ...)؛[49] «و آنگاه كه فرستاده‏اى از جانب خدا به سراغشان آمد، كه مؤيّد آن چيزى [از نشانه‏ها] بود كه نزد آنان بود.»

«مصدق» به معنای گواهی دهنده است، و از آنجا که قرآن‌کریم و پیامبر به حقانیت انبیاء گذشته و کتبشان گواهی دادند مصدق نامیده‌ شده‌اند.

این وصف اگرچه درباره‌ قرآن مکرر به کار رفته است، اما در مورد پیامبر، تنها سه بار آمده است[50].

5. رسول مبین

(قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ)[51]؛ «در حالى كه فرستاده‏اى روشنگر به سراغ
آنان آمد.»

«مبین» یکی از اوصاف تبعی می‌باشد که برای پیامبر بیان شده است؛ مبین اگرچه اسم فاعل و از باب افعال است و بنابر قاعده باید به معنای بیان کننده و آشکار‌کننده باشد، اما درباره‌ پیامبر و قرآن بیشتر به معنای لازم به کار رفته است؛ از این رو «مبین» به معنای روشن و آشکار است. یعنی پیامبری آن حضرت کاملاً آشکار است و جای هیچ شک و شبهه نیست چنان که در جای دیگر، این واژه، وصف تبعی «نذیر» واقع شده است (وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌّ مُبِينٌ)[52]؛ «من جز هشدارگرى روشنگر نيستم.»
ﻫ . اوصافی که گویای نوع مأموریت آن حضرت است.

(يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ  وَسِرَاجاً مُّنِيراً)[53]؛ «اى پيامبر! در حقيقت ما تو را گواه و مژده‏آور و هشدارگر فرستاديم؛ و (تو را) فراخوان به سوى خدا، با رخصت او، و چراغى روشنى بخش (فرستاديم).»

1. شاهد

«شاهد» یعنی گواه، از آنجا که پیامبر در این دنیا شاهد بر اعمال امت است و در آخرت، گواهی دهنده است شاهد می‌باشد.

2. مبشر

«مبشر» یعنی بشارت دهنده، این واژه اگرچه هم درباره خبر خوش به کار می‌رود و هم در مورد خبر ناخوش. اما در اینجا به قرینه وجود نذیر، به معنای بشارت دهنده به بهشت و نعمت‌های آن می‌باشد. این واژه، چهار بار درباره‌ پیامبر به کار رفته است[54].

3. نذیر

«نذیر» به معنای ترساندن و برحذر داشتن است و چون پیامبر مردم را از جهنم و عذاب آن بیم می‌دهد نذیر می‌باشد. این وصف علاوه بر آنکه از (تنذر) و امثال آن نیز گرفته می‌شود، بیش از 20 بار درباره‌ پیامبر به کار رفته است[55].

4. داعی

«داعی» یعنی دعوت کننده و فراخوان، از آنجا که پیامبر مردم را به سوی خدا فرا می‌خواند داعی الی الله می‌باشد که فرمود:

(ادْعُ إِلَى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)[56]؛ «با حكمت و پندِ نيكو، به راه پروردگارت فرا خوان.»

چنان که در جای دیگر می‌فرماید: «أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ... [57]؛ اى قوم ما! فرا خواننده خدا را پاسخ دهيد...»

5. سراج منیر

 «سراج منیر» یعنی چراغ فروزان، خداوند وجود پیامبر9 را به چراغ نور افشان تشبیه کرده است، یعنی همان گونه که، انسان به وسیله‌ چراغ، راه را از چاه تشخیص می‌دهد، به وسیله‌ چراغ نبوت نیز هدایت را از ضلالت باز می‌شناسد و نیز همان طور که چراغ، به بصر نور می‌دهد، نبوت و رسالت نیز به بصیرت نور می‌دهد. این اوصاف پنجگانه به صورت حال و برای بیان هیئت و چگونگی مفعول (کاف خطاب) که همان نبی رسول است آورده شده، و نزدیک به 10 بار در قرآن تکرار شده است[58].

6. شهید

(وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً)[59]؛ «و فرستاده [خدا] بر شما گواه باشد.»

«شهید» نیز به معنای گواه بر اعمال در این جهان و ادای شهادت در عالم دیگر است. درباره‌ گواهی بر اعمال می‌فرماید:

(وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً)؛ «و فرستاده [خدا] بر شما گواه باشد.»

و درباره ادای شهادت می‌فرماید: (وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى‏ هؤُلاَءِ)[60]؛ «و تو را (نيز) بر آنان شاهد آورديم».

شهید و شاهد اگر چه مترادفند اما اندک تفاوتی بین آن‌ها وجود دارد زیرا شاهد در جایی به کار رفته که تحمل شهادت است و شهید در مواردی به کار رفته که اداء شهادت می‌باشد.

7. بشیر

(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً)[61]؛ «و تورا جز براى همه مردم نفرستاديم درحالى كه بشارتگر و هشدارگرى.»

«بشیر» نیز مانند «مبشر» به معنای بشارت دهنده به بهشت و نعمت‌های آن می‌باشد و چهار بار در قرآن تکرار شده است[62].

8 . منذر

(قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ)[63]؛ «بگو: من فقط هشدار دهنده‏ام.»

«منذر» نیز همانند نذیر به معنای ترساننده از عذاب جهنم است و 7 بار درباره‌ پیامبر اکرم9 به کار رفته است[64].

در فرق بین «نذیر» و «منذر» باید گفت: چون منذر اسم فاعل (از باب افعال) و نذیر صیغه مبالغه از همین باب است از این رو در منذر، «استمرار» و در نذیر «کثرت» نهفته است.

9. مذکِّر

(فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ)[65]؛ «پس يادآورى كن كه تو فقط يادآورى كننده‏اى.»

«مذکر» اسم فاعل از باب تفعیل به معنای یادآوری کننده است و تنها یک بار در قرآن آمده است اگرچه از آیه: (فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ)[66] و آیه: (وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى‏ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ)[67] نیز می‌توان وصف مذکر را گرفت.
و. صفات اخلاقی پیامبر9

اگرچه سراسر زندگی وجود پیامبر پر است از فضايل اخلاقی، چرا که یکی از اهداف این بعثت اتمام مکارم اخلاقی است[68] که قرآن به برخی از این اوصاف ویژه اشاره شده است.

1. صاحب خلق عظیم

منظور از خلق عظیم همان ادب الهی پیامبر است که حکایت شده «ان الله ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: (وَإِنَّكَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ)[69]؛ بنابراین جامع‌ترین توصیفی که قرآن از پیامبر ارائه می‌دهد معرفی آن حضرت به عنوان صاحب خلق عظیم است که فرمود: (وَإِنَّكَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ)[70]؛ و مسلماً تو بر شيوه (اخلاقى) بزرگوارانه‏اى هستى.» و در پرتو همین خلق عظیم است که پیامبر با خفض جناح، صفح جمیل، هجر جمیل، صبر جمیل، عفو، اغماص و ... با مردم برخورد می‌کند[71].

نکته:

تعبیر (علی خلق عظیم) اشاره به این است که پیامبر به نوعی
بر اخلاق حمیده نیکو استعلاء دارد و بر این صفات نیکو هم چون مرکبی راهوار تسلط دارد. و در حقیقت این فضایل اخلاقی است که باید بر خود
ببالد که در وجود مقدس نبوی است نه این که پیامبر افتخار این اتصاف را داشته باشد.

2. شرح صدر

منظور از شرح صدر پیامبر، همان بسط و فراخ روحی، فکری، علمی و عرفانی است که به وسیله‌ی آن می‌توان وحی را دریافت کرد و آن را تبلیغ نمود و آمادگی دارد تا ناملایمات و ناگواری‌ها را تحمل کند که در این باره قرآن می‌فرماید: (أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ)[72]؛ «آيا سينه تو را برايت گشاده نساختيم»

نکته

پروردگار متعال هم به حضرت موسی شرح صدر عطاء کرد و هم به پیامبر اکرم9 اما به موسی بعد از تقاضا که گفت (رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي)[73]، اما به محمد9 قبل از درخواست عنایت کرد و فرمود (أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) و این امتیاز حبیب است بر کلیم.

یادآوری

همه‌ صفات اخلاقی پیامبر زیر مجموعه‌ خلق عظیم است و خلق عظیم خود بخشی از شرح صدر پیامبر است.

3. نرمخویی و مهربانی

(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ)[74]؛ «و به سبب رحمتى از جانب خدا با آنان نرم‏خو شدى؛ و اگر (بر فرض) تندخويى سخت‏دل بودى، حتماً از پيرامونت پراكنده مى‏شدند.»

«لینت» به معنای نرمخویی در مقابل خشونت و تندخویی است. این ویژگی بنا به نص قرآن رمز موفقیت پیامبر اسلام9 است زیرا اضافه می‌کند اگر تند خو و سنگدل بودی مردم از اطراف تو پراکنده می‌شدند.

4. ناراحت و نگران برای امت

«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ‌ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ[75]؛ بيقين، فرستاده‏اى از خودتان به سوى شما آمد كه رنج‏هاى شما بر او سخت است؛ (و) بر (هدايت) شما حريص است؛ (و نسبت) به مؤمنان، مهربانى مهرورز است.»

از ویژگی‌های پیامبر اسلام این است که آن حضرت از ناراحتی مردم و زیان و ضرری که به آن‌ها برسد به شدت ناراحت و نگران است عزیز علیه ما عنتم.

5. علاقه‌مند به مردم

پیامبر اعظم9 آن چنان به هدایت مردم علاقه داشت که بدان عشق می‌ورزید. قرآن می‌فرماید (حَرِيصٌ عَلَيْكُم) تا جایی که خدوند از روی مهربانی به پیامبر می‌فرماید (مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)[76]؛ «قرآن را بر تو فرو نفرستاديم تا به زحمت اُفتى.»

6. دلسوز و مهربان

از ویژگی‌های دیگر پیامبر این است که آن حضرت نسبت به مؤمنین به طور شدید دلسوز و مهربان است که می‌فرماید: (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ)[77]؛ «(و نسبت) به مؤمنان، مهربانى مهرورز است.»

7. روحیه گذشت

در این آیه از میان صفات خداوند، دو صفت را برای پیامبر اکرم9 نام می‌‌برد یکی «رئوف» و دیگری «رحیم».

پیامبر هم «رئوف» است نسبت به مطیعان و فرمانبرداران و هم رحیم
است نسبت به کسانی که هر چند ایمان دارند اما ممکن است خطایی از آن‌ها سر بزند.

نکته

در مورد فرق بین رئؤف و رحیم گفته‌اند اگرچه هر دو به یک معناست، اما رحمت از فراوانی و کثرت برخوردار است و رأفت از شدت و قوت، زیرا مهربانی و محبت در رأفت هماره بدون رنج است، ولی مهربانی و محبت در رحمت ممکن است با رنج و درد باشد مانند قطع عضو فاسد که رحمت است اما رأفت نیست.
ز. خطاب‌های قرآنی در مورد پیامبر9

خداوند سبحان پیامبر اکرم9 را علاوه بر خطاب «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ»[78] و «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ»[79] با لقاب دیگری نیز مورد خطاب قرار داده است مانند:

1. مزمل

(يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً)[80]؛ «اى جامه [به خود] پيچيده! شب را، جزاندكى به پاخيز.»

«مزمل» به معنای پیچیده در جامه؛ اما منظوراز جامه چیست؟

برخی گفته‌اند منظور لباس و جامه‌ ظاهری است که آن حضرت خود را در آن پیچیده بوده، و در آن هنگام مورد خطاب قرار گرفت.

بعضی می‌گویند مراد جامه و عبای نبوت است؛ چرا که آن حضرت با مبعوث شدن به عبای نبوت ملبس شد و بار سنگین رسالت را بر دوش گرفت این نظر با اصل معنای زمل (تحمل) سازگاری بیشتری دارد.

2. مدثر

(يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ)[81]؛ «اى جامه خواب به خود پيچيده! برخيز و
هشدار ده،». «مدثر» به معنای پیچیده در رخت‌خواب است. هنگامی که پیامبر در بستر خواب آرمیده و جامه‌ خواب بر سر کشیده بود مورد این خطاب قرار گرفت.

برخی این احتمال را داده‌اند که مدثر نیز همانند مزمل، به معنای ملبس به لباس نبوت است و یا منظور کسی است که گوشه‌گیری و عزلت را انتخاب کرده است.

به هر صورت، منظور از این دو خطاب، مأموریتی بس سنگین است که متوجه آن حضرت می‌شود و آن اقدام به قیام است ـ قم اللیل، قم فانذر ـ در مزمل قیام برای شب زنده داری، تلاوت قرآن، و آمادگی برای تحمل قول سنگین و ثقیل ـ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً[82]؛ و قیام در مدثر برای انذار مردم و بزرگ شمردن خداوند (در اعتقاد عمل و سخن) مي‌باشد.
ح. صفات انتزاعی (برگرفته شده)

افزون بر نام‌ها، صفات و خطاب های گفته شده، دسته‌ی دیگری از اوصاف وجود دارد که از عبادت، ماموریت و فعالیت‌های آن حضرت گرفته می‌شود.

1. مطَهَّر (پاکساز)؛ (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ)[83]؛ «از اموال آنان بخشش خالصانه (و ماليات زكات) را بگير.»

2. مُطَهَّر (پاکیزه)؛ (إِنَّمَا يُرِيدُاللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)[84]؛ «خدا فقط مى‏خواهد پليدى را از شما خاندان (پيامبر) ببرد و كاملاً شما را پاك سازد.»

3. مبلِّغ (تبلیغ کننده)؛ (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ)[85]؛ «اى فرستاده[خدا]! آنچه را از طرف پروردگارت به سوى تو فرود آمده، برسان؛»

4. مرسَل (فرستاده)؛ (هُوَالَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَدِينِ الْحَقِّ)[86]؛
«او كسى است كه فرستاده‏اش را با هدايت و دين حق فرستاد.»

5. مبعوث (برانگیخته)؛ (وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)[87]؛ «بيقين، خدا بر مؤمنان منّت نهاد [= و نعمت بزرگى بخشيد] هنگامى كه در ميان آنان، فرستاده‏اى از خودشان بر انگيخت؛»

6. معلم و مربی (آموزش و پرورش دهنده)؛ (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ)[88]؛ «تا آيات تو را بر آنان بخواند [و خود پيروى كند]، و كتاب و فرزانگى به آنان بياموزد، و آن‌ها را رشد دهد ]و پاك كند[؛»

7. مُبَیِّن (بیان کننده)؛ (قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ)[89]؛ «اى اهل كتاب! بيقين فرستاده ما، پس از فاصله‏اى ميان فرستادگان، به سوى شما آمد؛ در حالى كه (حقايق را) براى شما روشن بيان مى‏كند؛»

8. هادی (رهبر و هدایت کننده)؛ (إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ)[90]؛ «و قطعاً تو به سوى راه راست راهنمايى مى‏كنى.»

9. حاکم (حکم کننده)؛ (لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ)[91]؛ «تا با آنچه خدا به تو نمايانده (و آموخته)، در ميان مردم داورى كنى.»

10. قاضی (قضاوت کننده)؛ (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراًً)[92]؛ «و هيچ (حقّى) براى مرد با ايمان و زن با ايمان نيست، كه هنگامى كه خدا و فرستاده‏اش (حكم) چيزى را تمام كنند.»

یادآوری

تهجد و رسیدن به مقام محمود

قرآن‌کریم افزون بر آنچه گذشت ویژگی دیگری برای پیامبر بیان می‌کند که آن حضرت را در این جهان و عالم دیگر ممتاز می‌کند. این ویژگی، تهجد در دنیا و مقام محمود در آخرت است که فرمود:

(وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى‏ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً)[93]؛ «و پاره‏اى از شب را به آن (خواندن قرآن و نماز) بيدار باش؛ در حالى كه عبادتى) افزون براى توست؛ باشد كه پروردگارت تو را به مقامى پسنديده برانگيزد.»

«هجود» بر وزن «هجوم» به معنای خواب در شب است، ولی هنگامی که به باب تفعیل و تفعّل برود معنای بیداری در شب یا شب زنده‌داری به خود می‌گیرد.

از این آیه معلوم می‌شود که علاوه بر نمازهای روزانه که بر همگان واجب است برنامه‌ی اضافی دیگری بر پیامبر واجب است. که عبارتند از: تلاوت قرآن (وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً)[94] و نماز شب (فتهجد به) ضمیر در «به» به قرآن بر می‌گردد یعنی صلّ بالقرآن.

اما «مقام محمود» خواه مقام به معنای بعث باشد و یا بعث به معنای اقامت، به این معناست که خداوند مقامی به پیامبرش می‌دهد که خود را به محمود توصیف می‌کند، و چون خالی از هر قید اضافی است به خوبی روشن می‌شود که این مقامی است که همگان آن را می‌ستایند.
این مقام در روایات شیعه و سنی به شفاعت کبری تفسیر شده است[95].

پی‌نوشت‌ها:
[1]. مفردات راغب، ماده‌ حمد.

[2]. سوره آل عمران/ 144.

[3]. احزاب /40.

[4]. محمد/2.

[5]. فتح/ 29.

[6]. صف/ 6.

[7]. تفسیر نورالثقلین، ح 5، ص 312.

[8]. تفسیر نمونه، ج 24، ص 77.

[9]. حج/ 64.

[10]. فصلت/ 42.

[11]. انعام/1، کهف/1، فاطر/1.

[12]. دعای جوشن کبیر، بند 95.

[13]. «عبد» گاهی به معنای خاضع و عابد در مقابل خداست و گاهی به معنای برده و مملوک، در مقابل حر و آزاد می‌باشد. افعال یعبد، عبد، معبود، تعبد... از نوع اول گرفته شده است.

[14]. جن/ 19.

[15]. بقره/ 23، انفال/ 41.

[16]. اسراء/ 1، کهف/ 1، مریم / 2، فرقان / 1، زمر/ 36، نجم /10 و حدید/ 9.

[17]. طه/ 1و2.

[18]. تفسیر صافی، ج 3، ص 299.

[19]. یس/ 1و2.

[20]. تفسیر صافی، ج 4، ص 244.

[21]. همان / 245.

[22]. قلم/ 1و2.

[23]. تفسیر کنزالدقائق، ج 13، ص 273.

[24]. همان / 271، صافی، ج 5، ص 208.

[25]. احزاب/ 56.

[26]. مفردات، العین و مقائیس ذيل ماده نبي.

[27]. احزاب/ 40.

[28]. نهج البلاغة فیض الاسلام، خ 133.

[29]. اعراف/ 158.

[30]. جمعه/ 2.

[31]. اعراب القرآن زجاج، ج 3، ص 456.

[32]. انعام/ 92.

[33]. عنکبوت/ 48.

[34]. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 78.

[35]. احزاب/ 21.

[36]. المیزان، ج 14، ص 391.

[37]. حج/ 52.

[38]. تفسیر نمونه، ج 1، ص 440.

[39]. فروق اللغات، ص 132.

[40]. تفسیر نمونه، ج 13، ص 92.

[41]. تفسیر المیزان، ج 14، ص 391 و نمونه همان.

[42]. کافی، مترجم، ج 1، ص 249.

[43]. ر.ک: بقره/ 285و101 ـ جمعه/2، نساء/59، مائده/67، حشر/7، ممتحنه/6، نور/62 و احزاب/ 71.

[44]. ر.ک: احزاب/ 26، 30، 50، 59، طلاق / 1، تحریم / 3.

[45]. حاقه/ 40.

[46]. ر.ک: سوره واقعه/ 77، نمل/40، تکویر/19، دعای ماه رمضان، اسراء/7، احزاب/ 44.

[47]. آل‌عمران/ 86.

[48]. بقره / 146، انعام / 20.

[49]. بقره / 101.

[50]. ر.ک: بقره / 101، آل عمران / 81، صافات / 37، که با تعبیر صدّق المرسلین می‌باشد.

[51]. دخان / 13.

[52]. احقاف / 9.

[53]. احزاب / 45 و 46.

[54]. ر.ک: سوره اسراء / 105، فرقان / 56، فتح/ 8، احزاب / 45.

[55]. ر.ک: سوره سبأ / 46، فاطر/ 23، فرقان / 1 و...

[56]. نحل/ 125.

[57]. احقاف/ 31.

[58]. ر.ک: سوره فتح/ 8، مزمل/15، هود/ 12، احقاف/9، اسراء/ 105، فرقان/ 1، فاطر/ 24.

[59]. بقره/ 143.

[60]. نحل/ 89.

[61]. سبأ/ 28.

[62]. ر.ک: بقره/ 119، سبأ / 28، فاطر/ 24، فصلت/4.

[63]. ر.ک: رعد/7، ص/4، ص / 65، ق/2، نازعات/45، نمل/92، شعراء/ 194.

[64]. همان.

[65]. غاشیه/ 21.

[66]. ق/ 45 «پس كسانى را كه از تهديد (عذاب من) مى‏ترسند به قرآن متذكر ساز!».

[67]. ذاریات/ 55 «وتذكّر ده، چراكه يادآورى، مومنان را سود مى‏بخشد.».

[68]. «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، مکارم الاخلاق، ص 8، بحارالانوار، ج 70، ص 372.

[69]. تفسیر صافی، ج 5، ص 208.

[70]. قلم/ 3.

[71]. ر.ک: شعراء/ 215، حجر/ 87 و 85، مزمل/ 10، معارج/ 5، و انعام/ 13.

[72]. شرح/ 1.

[73]. طه/ 25.

[74]. آل عمران/ 159.

[75]. توبه/ 128.

[76]. طه/2.

[77]. توبه / 128.

[78]. مائده/ 41، 67.

[79]. انفال/64، 65، 70، توبه/73، احزاب/1، 28، 45، 50، 59، ممتحنه/12، طلاق/1، تحریم / 1، 9.

[80]. مزمل/ 1و2.

[81]. مدثر/ 1و2.

[82]. مزمل/ 5.

[83]. توبه/ 103.

[84]. احزاب/ 33.

[85]. مائده/ 67.

[86]. توبه/33، فتح/ 28، صف/ 6.

[87]. آل‌عمران/ 164.

[88]. بقره/129، جمعه/ 2.

[89]. مائده/ 18.

[90]. شوری/ 52.

[91]. نساء/ 105.

[92]. احزاب/ 36.

[93]. اسراء/ 79.

[94]. مزمل / 4.

[95]. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 208 و تفسیر درّ المنثور، ج 5. ص 324 ـ 368.