پرسش

وظایف مردم نسبت به پیامبر از نگاه آیات قرآن چیست؟

˜ پاسخ
مقدمه

پيامبر اكرم9 حدود چهارده قرن قبل مي‌زيسته و آيات نيز آن زمان نازل شده است كه با «الغاي خصوصيت از مخاطبان،اتفاقات و شأن نزول‌ها»[1] قواعد كلّي به دست مي‌آيد كه شامل همه‌ افراد در همه‌ زمان‌ها مي‌شود.

اينك نگاهي كوتاه مي‌افكنيم به وظايف مؤمنين نسبت به پيامبر اعظم9 از ديدگاه قرآن؛ در ابتدا به بيان وظيفه‌ همه‌ انسان‌ها نسبت به ايشان كه «ايمان» و «اطاعت» از اوست به صورت جداگانه مي‌پردازيم و پس از ورود به جرگه‌ ايمان، وظيفه‌ي افراد را در موارد زیر مطرح می‌کنیم:

الف) قضاوت و داوري؛ ب) حكومتي

ج) اقتصادي؛ د) اجتماعي؛

هـ ) شخصي و خانوادگي؛ و) دینی؛ ز) الگوپذیری

البته لازم به ذكر است که در اين تقسيم ممكن است برخي مطالب تحت عناوين متعددي گنجانده شوند و منحصر به جاي ذكر شده نباشد؛ اما براي نظم بيش‌تر و يا توجه به برخي شأن نزول‌ها اين تقسيم‌بندي ارائه مي‌شود.
وظيفه‌ همه انسان‌ها
ايمان، و اطاعت از پیامبر9

قرآن كريم در آيات متعددي «ايمان به رسول اكرم» را در كنار «ايمان به خدا» ذكر كرده و اطاعت از او را همان اطاعت از خدا مي‌داند و براي آن آثاري را بر مي‌شمرد، از جمله:

الف) پيروي از پيامبر9 نشانه صداقت در دوست داشتن خدا؛

(قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي)[2]؛ «بگو: «اگر همواره خدا را دوست مى‏داريد، پس از من پيروى كنيد»

ب) اطاعت از پیامبر جلب كننده‌ محبت و مغفرت الهي؛

(... فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ...)؛ «پس از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد؛ و پيامد (گناهان ) شما را برايتان بيامرزد.»[3]

ج: پیروی از او مايه‌ی رحمت خداوند؛

(وَأَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ)[4]؛ «و خدا و فرستاده‏[اش] را اطاعت كنيد، باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد.»

د) اطاعت از او موجب همنشين شدن با پيامبران9، صديقين، شهدا و صالحين؛

(وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ‌ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً)[5]؛ «و كسانى كه خدا و فرستاده‏[اش] را اطاعت كنند، پس ايشان با كسانى، كه خدا به آنان نعمت داده، از پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان (همنشين) خواهند بود؛ و آنان چه نيكو رفيقانى هستند.»

هـ : باعث هدايت؛

(فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ
لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)؛[6] «پس ايمان آوريد به خدا و فرستاده‏اش، پيامبر درس نخوانده‏اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد؛ و از او پيروى كنيد تا شايد شما راهنمايى شويد.»

و) زنده شدن به حياتي برتر؛

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ)؛[7] «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! [دعوت‏] خدا و فرستاده‏اش را بپذيريد، هنگامى كه شما را به سوى چيزى فرا مى‏خواند، كه شما را حيات مى‏بخشد»

ز) رستگاري و سعادتمندي؛

(وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ)[8]؛ «و هر كس خدا و فرستاده‏اش را اطاعت كند، و از (نافرمانى) خدا بهراسد و خودش را از (عذاب) او حفظ كند، پس تنها آنان كاميابند.»

ط)  زمينه ساز پاداش بزرگ خداوند؛

(... فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ)[9]؛ «پس كسانى كه از شما ايمان آورند و (در راه خدا) مصرف كنند، برايشان پاداش بزرگى است.»

ي) نجات از عذابي دردناك؛

(...هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى‏ تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ‌اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ... )[10]؛ «اى كسانى‌ كه ايمان آورده‏ايد! آيا شما را به دادوستدى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك نجات دهد؟!»

ح) اطاعت نكردن از خدا و پيامبر9 موجب باطل شدن عمل؛

(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى‏ لَن يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ)[11]؛ «در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن هدايت براى آنان با فرستاده (خدا) مخالفت ورزيدند، به خدا هيچ‌چيزى زيان نمى‏رسانند؛ و بزودى اعمالشان را تباه مى‏كند.»
وظيفه افراد مؤمن

الف)  قضاوت و داوري؛

1. معیار قرار دادن خدا و رسول برای حل اختلاف؛

قرآن‌کریم در آیه‌ 79 سوره نساء می‌فرماید: (مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى‏ بِاللّهِ شَهِيداً)[12]؛ «هرچه از خوبى به تو مى‏رسد پس از خداست؛ و هر چه از بدى به تو مى‏رسد، پس از خود توست. و تو را به رسالت براى مردم فرستاديم؛ و گواهى خدا (در اين‌باره) كافى است.»

در اين آيه ضمن سفارش به اطاعت از خدا و پيامبر9 مي‌فرمايد:

هرگاه در چيزي اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبرش9 ارجاع دهيد. از آنجا كه در اين قسمت عموم حاكمان ديني يعني «اولي الامر» را محل مراجعه براي اختلاف نمي‌داند مشخص مي‌شود منظور از «شيء» در آيه‌ شريفه احكام ديني است كه احدي حق ندارد در آن‌ها به طور مستقل به نظر خود عمل كند[13]. همچنين مشخص مي‌شود خود «ولايت» و تعيين اولي الامر يعني حاكم ديني مي‌تواند از مهم‌ترين موارد اختلاف باشد كه براي تعيين آن بايد به خدا و پيامبرش9 مراجعه شود[14].

2. خشنودي و رضايت از داوري پيامبر در همه حال؛

قرآن كريم در آيه 65 سوره‌ نساء مي‌فرمايد: (فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى‏ يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَيَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً)؛ «و[لى‌چنين‏] نيست، به پروردگارت سوگند! كه آن‌ها ايمان (حقيقى) نخواهند آورد، تا اينكه در مورد آنچه در ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داورى تو در جانشان هيچ (دل) تنگى نيابند، و كاملاً تسليم شوند».

در شأن نزول اين آيه گفته‌اند زبير كه از مهاجران بود با يكي از انصار بر سر آب‌ياري نخلستان‌هاي خود اختلاف پيدا كردند، نزد پيامبر9 آمدند و آن حضرت فرمودند اول زبير باغ‌هايش را آب‌ياري كند و بعد مسلمان انصاري. مرد انصاري ناراحت شد و گفت آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير عمه‌زاده توست پيامبر9 به حدي ناراحت شد كه رخسار او دگرگون گرديد[15].

گر چه ناراحتي دروني از قضاوت‌هايي كه احياناً به زيان انسان است غالباً اختياري نيست ولي با تربيت‌هاي اخلاقي و پرورش روحِ تسليم در برابر حق و عدالت، حالتي در انسان پديد مي‌آيد كه از داوري پيامبر9 و جانشينان او هرگز ناراحت نخواهد شد[16]. چرا كه خدا به رسولش مي‌فرمايد: «در واقع ما اين كتاب را به حق به سوى تو فرو فرستاديم؛ تا با آنچه خدا به تو نمايانده (و آموخته)، در ميان مردم داورى كنى.»[17]

از این رو اگر كسي از حكم آن حضرت ناراحت شود در واقع از حكم خداوند ناراحت شده است. البته مي‌توان معناي آيه را فراتر از قضاوت گرفت که شامل تمام روش‌هايي كه آن حضرت در زندگي خود برگزيده است نيز مي‌شود و مؤمن حقيقي نمي‌تواند آن را ردّ نمايد و يا به گونه‌اي از آن ابراز ناراحتي كند[18].

در حديثي آمده است اگر جمعيتي خدا را بپرستند، نماز را به پا دارند، زكات را بپردازند، روزه‌ی ماه رمضان و حج را به جا بياورند اما نسبت به كارهايي كه پيامبر9 انجام داده با سوء نيت بنگرند و يا بگويند اگر او فلان كار را انجام نداده بود بهتر بود. سپس آيه‌ی فوق را تلاوت كرده و فرمودند: بر شما باد كه هميشه در مقابل خدا و حق تسليم باشيد[19].

از طرفي آيه‌ 50 سوره‌ نور عكس العمل منافقان تاريك دل را در برابر داوري خدا و پيامبر9 بيان مي‌كند كه آنان از داوري عدل آن حضرت سرباز مي‌زدند گويا مي‌ترسيدند خدا و پيامبر9 حق آنان را پايمال كنند و در مورد واكنش مومنين مي‌فرمايد: «سخن مؤمنان، هنگامى كه به سوى خدا و فرستاده‏اش فراخوانده مى‏شوند، تا در ميان آنان داورى كند، فقط اين است كه مى‏گويند: «شنيديم و اطاعت كرديم.»[20]

نه تنها در قضاوت اين‌گونه‌اند كه در همه‌ ابعاد زندگي تسليم خدا و پيامبرند چه اينكه در آيه‌ 36 سوره‌ احزاب مي‌فرمايد:

«و هيچ (حقّى) براى مرد باايمان و زن باايمان نيست، كه هنگامى كه خدا و فرستاده‏اش (حكم) چيزى را تمام كنند، در كارشان اختيارى داشته باشند».

آن‌ها بايد اراده‌ خود را پيرو اراده‌ حق كنند. اگرچه استقلال فكري و روحي انسان اجازه نمي‌دهد بي‌قيد و شرط تسليم كسي شود اما هنگامي كه حکمی را خداوند حكيم و پيامبر معصوم بیان کرده تسليم نبودن دليل برگمراهي است زيرا او كم‌ترين اشتباهي ندارد و وقتي دستوري درست بود عمل نكردن به آن اشتباه است به همين دليل در ادامه‌ آيه مي‌فرمايد: «كساني كه معصيت خدا و پيامبرش كنند دچار گمراهي آشكاري شده‌اند.»

در اين راستا گروهي از مردم فقط زماني تسليم حق هستند كه منافعشان تأمين شود. اينان در حقيقت مشركانی بيش نيستند. گروهي ديگر اراده‌شان تحت‌الشعاع اراده‌ خداست و وقتي با منافعشان تضاد پيدا مي‌كند از آن چشم مي‌پوشند ايشان مؤمنين راسيتن هستند. گروه سوم از آن هم بالاترند و جز آنچه خدا مي‌خواهد خواسته‌اي ندارند (تا در مواقعي با آن تضاد پيدا كند و از آن چشم بپوشند) [21].

ب) حكومتي؛

1. محترم شمردن حاكميت پيامبر9؛

قرآن كريم در سوره‌ نساء آيه 64 مي‌فرمايد: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً)؛ «و ما هيچ فرستاده‏اى را نفرستاديم، مگر براى اينكه به رخصت خدا، اطاعت شود. و اگر (بر فرض) آن (منافق)ان هنگامى كه به خودشان ستم كردند، نزد تو مى‏آمدند، و از خدا آمرزش مى‏خواستند، و فرستاده [ما نيز] براى آنان طلب آمرزش مى‏كرد، حتماً خدا را بسيار توبه‏پذير [و] مهرورز مى‏يافتند.»

نبايد كسي خيال كند مهم اين است كه خدا عبادت شود و پيامبر9 وسيله‌ای است براي رسيدن به كار درست؛ بنابراين اگر آن كار بدون اطاعت و مراجعه به پيامبر9 از طريق ديگري به دست آمد اشكالي ندارد.

زيرا در اين آيه فلسفه‌ فرستادن پيامبران را به صورت مطلق اطاعت از آن‌ها ـ به اذن خدا ـ مي‌داند چه در مواردي كه به سود ما باشد يا به زيان ما[22] و اين در حالي است که قبل از آن[23] افرادي را به خاطر مراجعه به طاغوت و قاضي قرار دادن آن، مورد مذمت قرار مي‌دهد و در ايمان آنان ترديد مي‌كند بدون در نظر گرفتن اينكه آيا رجوع آنان به طاغوت براي به دست آوردن حق بوده است يا باطل.

از ادامه‌ آيه استفاده می‌شود که براي گذشت از گناه نقض حاكميت پيامبر بايد حاكميت كامل آن حضرت را پذيرفت و حتي مشروط به قبول آن از طرف پيامبر و استغفار آن حضرت براي آنان است. (به آيه دقت فرماييد).[24]

2. لزوم ارائه اخبار امنيتي به پيامبر9 (و رهبران جامعه)؛[25]

قرآن کریم در آیه 83 سوره‌ نساء می‌فرماید: (وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً)؛ «و هنگامى كه خبرى (حاكى) از ايمنى يا ترس به آن [منافق] ان برسد، منتشرش سازند، و [لى‏] اگر (بر فرض) آن را به فرستاده [خدا] و به اولياى امر از بينشان، ارجاع دهند، از ميان آنان كسانى كه آن را استنباط مى‏كنند، حتماً به (درستى و نادرستى) آن آگاهى دارند. و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود، مسلماً جز اندكى (از شما، همگى) از شيطان پيروى مى‏كرديد.»

گاهی اخبار بي‌اساس از طرف دشمنان به منظورهاي خاصي طراحی می‌شود و اشاعه‌ آن به زيان مسلمانان تمام مي‌شود در حالي كه وظيفه دارند اين‌گونه اخبار را قبل از هركسي با رهبران جامعه در ميان بگذارند و بی‌جهت ديگران را دچار غرور بي‌جا يا تضعيف روحيه نكنند.

«سیتنبطونه» از ماده «نبط» به معناي نخستين آبي است كه از چاه مي‌كشند و از ريشه‌هاي زمين استخراج مي‌شود به همين دليل استخراج حقايق از دلايل و شواهد مختلف را «استنباط» گويند[26].

در اين آيه برخلاف آيه‌ 59 همين سوره «ردّ الي الله» يعني ارجاع دادن مطلب به خدا ذكر نشده و در عوض آن «اولي الامر» آمده است. همان‌گونه كه اشاره شد منظور از «شيء» در آنجا «حكم شرعي» است كه احدي غير از خدا و پيامبرش حق اظهار نظر ندارند، ولي در اينجا منظور اخبار سياسي ـ امنيتي است كه بايد به حاكمان دين كه در رأس آن پيامبر9 و جانشينان راستين او قرار دارند ارجاع شود تا درست و اشتباه مشخص گردد[27].

3. خيانت نكردن به خدا و پيامبرش9؛

خدای متعال در سوره‌ انفال آیه‌ 27 می‌فرماید: (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا‌ لاَتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به خدا و فرستاده [او] خيانت نكنيد؛ و (نيز) در امانت‏هايتان خيانت نورزيد، در حالى كه شما مى‏دانيد.»

در شأن نزول اين آيه از امام‌ باقر و امام ‌صادق8نقل شده كه پيامبر9 دستور دادند يهود بني‌قریظه را محاصره كنند اين محاصره 21 شب ادامه يافت آن‌ها مجبور شدند پيشنهاد صلحي همانند طايفه بني‌نضير آماده كنند مبني بر كوچ‌كردن از سرزمين مدينه؛ پيامبر نپذيرفتند و فرمودند: تنها بايد حكميت سعد بن معاذ را قبول كنند. آنان تقاضا كردند پيامبر9 يكي از ياران خود را به نام «ابولبابه» به نزد آنان بفرستد، ابولبابه با آنان سابقه‌ دوستي داشت و خانواده، فرزندان و اموالش نزد آن‌ها بود آن حضرت قبول فرمودند.

آنان با ابولبابه مشورت كردند آيا صلاح است حكميت سعد را بپذيرند؟ ابولبابه به گلوي خود اشاره كرد! يعني اگر قبول كنند كشته خواهند شد. پيك وحي نازل شد و به پيامبر9 خبر داد.

آن شخص مي‌گويد هنوز گام برنداشته بودم كه متوجه شدم به خدا و پيامبر9 خيانت كردم[28]. آري در اختيار دشمن قراردادن اسرار نظامي، و يا تقويت آنان در مبارزه عليه اسلام و يا به طور كلي پشت سرانداختن واجبات و محرمات و برنامه‌هاي الهي، خيانت به حساب مي‌آيد به همين دليل ابن عباس مي‌گويد: هركس چيزي از برنامه‌هاي اسلامي را ترك كند مرتكب يك نوع خيانت نسبت به خدا و پيامبر شده است. در آيه بعد نيز به مسلمانان هشدار مي‌دهد، مبادا محبت به امور مادّي باعث خيانت به خدا و پيامبرش9 شود و مي‌فرمايد: «بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش و امتحان شما هستند.»[29]

4. در سخنان خصوصي (در گوشي) مواظب باشيد مرتكب معصيت پيامبر9 نشويد.

قرآن كريم در سوره‌ مجادله آيه‌ 8 و 9 مي‌فرمايد: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنفُسِهِمْ لَوْلاَ يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا  فَبِئْسَ الْمَصِيرُ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلاَ تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى‏ وَاتَّقُوا‌اللَّهَ الَّذِي إِلَيهِ تُحْشَرُونَ)؛ «آيا نظر نكرده‏اى به كسانى كه از رازگويى منع شده بودند، سپس به آنچه كه از آن منع شده بودند باز مى‏گردند، و براى گناه، تعدّى و نافرمانىِ فرستاده (خدا) بايكديگر رازگويى مى‏كنند، و هنگامى كه نزد تو مى‏آيند به چيزى كه خدا بدان تو را زنده بادنگفته است به تو «زندهباد» مى‏گويند؛ و در (دل‏هاى) خودشان مى‏گويند: «چرا خدا ما را بخاطر آنچه مى‏گوييم عذاب نمى‏كند؟!» جهنّم براى آنان كافى است، درحالى كه وارد آن مى‏شوند (و مى‏سوزند) و چه بد فرجامى است! اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه رازگويى مى‏كنيد، پس براى گناه، تعدّى و نافرمانى فرستاده (خدا) با يكديگر رازگويى نكنيد، و براى نيكى و پارسايى (و خود نگهدارى) رازگويى كنيد؛ و [خودتان را] از [عذاب] خدايى حفظ كنيد كه فقط به سوى او گردآورى مى‏شويد.»

درباره شأن نزول اين آيات گفته‌اند: جمعی از يهود و نصاري در مقابل مؤمنان با هم در گوشي صحبت مي‌كردند و با چشم و ابرو به آن‌ها اشاره مي‌كردند كه اين باعث آزار و اذيت مسلمانان مي‌شد، آن‌ها نزد رسول خدا شكايت كردند و آن حضرت آنان را از اين كار نهي نمود ولي آن عده گوش ندادند كه اين آيات نازل شد[30]؛ و سه گناه را در اين نجواها به آنان نسبت مي‌دهد:

1ـ اثم. گناهي كه جنبه‌ي فردي دارد مثل شرب خمر؛

2ـ عدوان. گناهي كه تجاوز به حقوق ديگران است؛

3ـ معصيت الرسول. كه مربوط است به فرمان‌هايي كه شخص رسول الله9 به عنوان رئیس حكومت اسلامي، در جامعه مسلمين صادر مي‌كند. در آيه‌ي بعد ضمن جايز شمردن اصل نجوا براي مسمانان، به آن‌ها هشدار مي‌دهد كه مبادا مرتكب اين گناهان شوند بلكه در مورد كارهاي نيك و تقوا با هم نجوا كنند[31].

4ـ پرداخت صدقه قبل از ملاقات خصوصي با پيامبر9؛

در آيه‌ 12 همين سوره مرحله ديگري از اين نجوا را بيان مي‌فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با فرستاده (خدا) رازگويى مى‏كنيد پس پيش (از آن) بخشش صادقانه‏اى تقديم داريد؛ اين براى شما بهتر و پاك‌كننده‏تر است؛ و اگر نيافتيد پس مسلماً خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

شايد یکي از علل اين حكم اين بود كه گروهي از مردم خصوصاً ثروتمندان مکرر مزاحم پيامبر مي‌شدند و با او به نجوا مي‌پرداختند كه مفاسدي را به همراه داشت از جمله تضييع وقت آن حضرت، كسب امتياز بي‌دليل براي آن افراد [مثلاً نشان دهند با آن حضرت رابطه‌ ويژه‌اي دارند] و... اين حكم نازل گرديد تا آزموني شود براي آنان و كمكي براي نيازمندان؛ و وسيله‌ مؤثري براي كم شدن مزاحمت‌ها. (البته فقرا را از اين حكم استثناء مي‌كند).

اين آزمون نتیجه‌ جالبي در پی داشت چون همگي به جز يك نفر از دادن صدقه و نجوا خودداري كردند و معلوم شد اين اظهار علاقه‌ها در صورتي بوده كه مجاني باشد و آن مطالب هم چيز مهمي نبوده كه از آن چشم‌پوشي كردند.

آن يك نفر هم كسي جز حضرت علي7 نبود كه اولين و آخرين فرد عمل كننده به اين آيه بود زيرا اين حكم ديري نپاييد كه توسط آيه‌ بعد نسخ شد البته حضرت علی7 ثروتمند نبود ولي به خاطر احترام و عمل به این آيه‌ شریفه ديناري داشت كه به ده درهم تبديل كرد و قبل از هر نجوا درهمي را صدقه می‌داد[32].

6. تحميل نكردن  نظر خود بر پيامبر اكرم9؛

قرآن كريم در سوره‌ حجرات آيه‌ 7 مي‌فرمايد: (وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ‌اللَّهِ لَوْيُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ)؛ «و بدانيد كه فرستاده خدا در ميان شماست؛ اگر (بر فرض) در بسيارى از كارها از شما اطاعت كند، حتماً به زحمت مى‏افتيد؛ و ليكن خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد، و آن را در دل‏هايتان بياراست، و كفر و نافرمانى و گناه را براى شما ناخوشايند ساخت؛ تنها آنان (كه اينگونه‏اند) هدايت يافتگانند.»

خداوند نعمت وجود پيامبر اعظم9 را متذكر مي‌شود و فلسفه‌ي فرستادن ايشان را تبعيت مردم از او9 مي‌داند نه پيروي او از مردم؛ زيرا برنامه‌هاي پيامبر9 براساس واقعيات و مصالح واقعي تنظيم شده است نه تمايلات و هوس‌هاي افراد، كه اگر چنين شود خود آنان به زحمت خواهند افتاد[33]. در آن زمان عده‌اي انتظار بيجا داشتند كه ايشان در بسياري از اتفاق‌ها به حرف آن‌ها گوش دهد. در اين زمان نیز عده‌اي مي‌خواهند يادگار آن حضرت كه اسلام است برطبق دل آنان سخن بگويد، هر چه آن‌ها مي‌پسندند حكم كند و اگر غير از اين باشد آشفته مي‌شوند؛ براين اساس با نظریه‌های گوناگون مانند قرائت‌های چند گانه و... را پايه‌گذاري مي‌كنند تا هرگونه دوست داشتند اسلام را تفسير كنند.

ج)  اقتصادي؛

پرداخت حقوق مالي خدا و رسول9؛

«غنيمت» هرگونه فايده‌بردن است از جهت تجارت يا عملي ديگر مانند جنگ.

قرآن کریم در آیه‌ 41 سوره‌ انفال می‌فرماید: (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ ‌لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى  الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ)؛ «و بدانيد كه هر چيزى از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براى خدا، و براى فرستاده‏[اش‏]، و براى نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه‌مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده‏مان، در روز جدايى  [حق از باطل‏]، روزى كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آورده‏ايد؛ و خدا بر هر چيزى تواناست.»

البته شأن نزول آيه نیز در جنگ است[34] و با توجه به این كه در جنگ، مؤمنين شركت مي‌كنند باز مي‌فرمايد: خُمس اين غنائم از آنِ خدا و رسول و ... است اگر به خدا و آنچه بر بنده‌ خود نازل كرد ايمان داريد؛ اشاره به اينكه نه تنها ادعاي ايمان كافي نيست بلكه شركت در جهاد هم ممكن است دليل بر ايمان كامل نباشد بلكه مؤمن واقعي كسي است كه در برابر همه‌ی دستورات از جمله دستورات مالي تسليم باشد[35].

*   *   *

د) اجتماعي؛

1. ياري آن حضرت و بزرگ شمردن او؛

خدای متعال در آیه‌ 8 و 9 سوره‌ی فتح می‌فرماید: (إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً؛ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً)؛ «در حقيقت ما تو را گواه و مژده آور و هشدار گر فرستاديم، تا به خدا و فرستاده‏اش ايمان آوريد، و اورا گرامى داريد (و دشمنانش را از او باز داريد)، و بزرگش شماريد، و صبحگاهان و عصرگاهان (و شب هنگام) او را تسبيح گوييد.»

پس از صلح حديبيه رسول اکرم9 از سوي برخي مورد انتقاد قرار گرفت و حتي تعبيراتي گفته شد كه خالي از بي‌حرمتي نبود اين حوادث باعث شد كه خداوند عظمت و موقعيت او را مجدداً مورد تأکيد قرار دهد به همين خاطر ابتدا سه صفت را براي او ذكر كرده و در آيه‌ی بعد اضافه مي‌كند هدف اين است كه 1. ايمان به خدا و رسولش بياوريد؛ 2. از پيامبر در برابر دشمن دفاع كنيد؛ 3. پيامبر را بزرگ داريد؛ 4. و خدا را صبح و شام تسبيح و تقديس كنيد[36].

*   *   *

2. كوتاهي نكردن از هرگونه خيرخواهي براي خدا و پيامبر9

(لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى‏ وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ)[37]؛ «بر كم‏توانان و بر بيماران، و بر كسانى كه نمى‏يابند چيزى را كه (در راه جهاد) مصرف كنند، هيچ تنگى (و تكليفى) نيست، هنگامى كه براى خدا و فرستاده‏اش خيرخواهى كنند؛ بر نيكوكاران هيچ راه (مؤاخذه‏اى) نيست؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

در اين آيه ضمن معاف شمردن سه گروه ـ مانند مريض و... از جهاد كه به خاطر عذر نمي‌توانستند شركت كنند مي‌فرمايد بدين شرط كه «اذا نصحوالله ورسوله» «در صورتي كه براي خدا و پيامبرش خيرخواهي كنند» يعني اگر چه توان جنگ ندارند ولي مي‌توانند با سخن و رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و آنان را دلگرم سازند و يا روحيه دشمن را ضعيف كنند[38]. و خلاصه از هرگونه خير خواهي كوتاهي نورزند و اين تكليفي است همگاني و ساقط نشدني كه البته عمل كنندگان به آن را در رديف محسنين قرار مي‌دهد[39].

*   *   *

3. اجازه گرفتن از پیامبر اکرم9 در امور[40]

(إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى‏ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّى‏ يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ  مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن  تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)[41]؛ «مؤمنان تنها كسانى هستند كه به خدا و فرستاده‏اش ايمان آورده‏اند، و هنگامى كه در كار اجتماعى همراه او باشند، تا از او رخصت نگيرند (از نزدش) نمى‏روند. در واقع كسانى كه از تو رخصت مى‏گيرند، آنان كسانى هستند كه به خدا و فرستاده‏اش ايمان مى‏آورند. پس هر گاه براى بعضى كار(هاى مهم زندگى) خود از تو رخصت مى‏طلبند، پس به هر كس از آنان كه (صلاح مى‏دانى و) مى‏خواهى رخصت ده، و براى آنان از خدا آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. فراخوان فرستاده (خدا) را در ميان خودتان همانند فراخوان برخى شما برخى [ديگر] را قرار ندهيد؛ كه يقيناً خدا مى‏داند كسانى را كه از ميان شما مخفيانه بيرون مى‏روند. پس كسانى كه از فرمان او سرپيچى مى‏كنند، بايد بر حذر باشند كه (بلا و) فتنه‏اى به آنان در رسد، يا عذاب دردناكى به آنان برسد!»

در مورد این آیه شأن نزول‌های گوناگوني حکایت شده از جمله «يكي از اصحاب پيامبر به نام حنظله» شب جنگ احد عروسي داشت، از پيامبر9 اجازه مي‌گيرد كه آن شب را نزد همسرش بماند آيه نازل مي‌شود: «فَأْذَن لِمَن شِئْتَ  مِنْهُمْ؛ پس به هر كس از آنان كه (صلاح مى‏دانى و) مى‏خواهى رخصت ده»، پيامبر9 به او اجازه مي‌دهند فرداي آن روز به قدري براي جهاد عجله داشت كه موفق به غسل نشد، به جنگ رفت و سرانجام شربت شهادت نوشيد پيامبر9 در مورد او فرمود: فرشتگان را ديدم كه او را ميان زمين و آسمان غسل مي‌دهند. بعد از آن «حنظله» به «غسيل الملائكة» معروف شد[42].

روايات تاريخي ديگر شأن نزول آيه را چنين حكايت مي‌كنند که برخي منافقين در جنگ خندق يا موارد ديگر وقتي چشم آن حضرت و مسلمانان را دور مي‌ديدند كندن خندق را رها مي‌كردند، و به دنبال كار خود مي‌رفتند[43].

به هر حال آيه كسي را مؤمن مي‌داند كه هنگام ياري پيامبر9 اگر کار شخصي پيش آمد تنها در صورت اجازه، صحنه را ترك کند (و البته نه هركار ريز و درشتي بلكه امور مهم، زيرا مي‌فرمايد: «لبعض شأنهم؛ «برخي كارهايشان»[44] و مشخص است اجازه خواستن بدين معناست كه اگر پيامبر9 صلاح نديدند كار شخصی خود را فداي هدف مهم‌تر نماید.

در اينجا اين سؤال مطرح مي‌شود كه چرا مي‌فرمايد: براي آنان استغفار كن؟ دو پاسخ مي‌تواند داشته باشد:

1. اگر چه آنان اجازه گرفتند ولي با ترجيح دادن كار خود بركار مهم‌تر، مرتكب نوعي ترك اولي شده‌اند كه نياز به استغفار دارد.

2. به خاطر ادبي كه نسبت به پيامبر داشتند در خور لطف‌الهي گرديده‌اند و پيامبر9 به عنوان تشكر از آنان برايشان استغفار مي‌كنند.

در آيه‌ بعد دستور ديگري در ارتباط با فرمان‌هاي پيامبر بيان كرده مي‌فرمايد: «دعوت پيامبر9 را در ميان خود همانند دعوت ديگران تلقّي نكنيد» او هنگامي كه شما را فرا مي‌خواند مطمئن باشيد يك موضوع مهم ديني در ميان است. سپس ادامه مي‌دهد: «خداوند به كساني كه براي جدا شدن از برنامه‌هاي پيامبر9 پشت سرديگران پنهان مي‌شوند، آگاهي دارد»

*     *    *

4. بيزاري از دشمنان خدا و پيامبر9!

قرآن کریم در سوره‌ی مجادله آیه‌ 22 می‌فرماید:

(لاَتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ‌ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمى‏يابى كه با كسانى كه با خدا و فرستاده‏اش به شدت مخالفت ورزند، دوستى كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خاندانشان باشند، اينانند كه خدا ايمان را در دل‏هايشان نوشته و با روحى از (جانب خود)ش تاييد كرده، و آنان را در بوستان‏هاى (بهشتى) وارد مى‏كند كه نهرها از زير [درختان] ش روان است، درحالى كه در آنجا ماندگارند. خدا ازآنان خشنود است، و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!»

آخرين آيه‌ سوره مجادله از آيات كوبنده‌اي است كه به مؤمنان هشدار مي‌دهد جمع ميان «محبت خدا و پيامبر» با «محبت دشمنان ايشان» در يك دل ممكن نيست و بايد از ميان اين دو يكي را انتخاب كرد. آنان كه دم از هر دو مي‌زنند يا ايمانشان ضعيف است يا منافقند. محبت پدران و خويشان بسيار خوب است و نشانه زنده‌بودن عواطف انساني است اما هنگامي كه اين محبت در مقابل خدا قرار گيرد ارزش خود را از دست مي‌دهد.

از اين رو می‌ببينم در جنگ‌هاي صدر اسلام مسلمانان با پدران و برادران مشركشان پيكار مي‌كردند چون خطشان از خط خدا جدا بود.

از امام باقر7 حکایت شده که مي‌فرمايد: اگر می‌خواهي بداني آدم خوبي هستي، نگاهي به قلبت كن اگر اهل خدا را دوست داري و از اهل معصيتش بیزاری و آن را دشمن می‌دانی، بدان آدم خوبي هستي و خدا تو را دوست دارد؛ و اگر از اهل طاعتش بیزاری و اهل معصيتش را دوست داری، بدان خيري در تو نيست و خدا دشمن توست و انسان هميشه با كسي است كه او را دوست دارد[45].

از ادامه‌ آيه مي‌توان فهميد بيزاري انسان از دشمنان خدا نشانه‌ مورد تاييد بودن او، به «روحي» از جانب خداوند است؛ چراكه مي‌فرمايد: «أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ؛ اينانند كه خدا ايمان را در دل‏هايشان نوشته و با روحى از (جانب خود)ش تاييد كرده.»[46]

هـ ) شخصي، خانوادگي؛

1. صلوات بر پيامبر و آلش؛

 این آیه از علاقه خاص خدا و فرشتگانش نسبت به پيامبر اعظم9 خبر می‌دهد و به مؤمنان نيز دستور مي‌دهد شما نیز با اين پيام جهان هستي هماهنگ شويد و بر او درود بفرستيد.

تعبير«يصلّون» كه به شكل فعل مضارع به كار رفته دليل بر استمرار است يعني پيوسته خدا و فرشتگانش بر او درود و رحمت مي‌فرستند، رحمت و درودي جاودانه. و بر مؤمنين نيز واجب است حداقل روزي چند مرتبه ـ در تشهد نماز ـ بر آن حضرت و آل او صلوات بفرستند.

از آن حضرت نقل شده است كه بگوييد: «اللهم صل علي محمد وآل محمد كما صليت علي ابراهيم انك حميد مجيد وبارك علي محمد وآل محمد كما باركت علي ابراهيم وآل ابراهيم»[47] در روايات زيادي از شيعه و سني به طور صریح آمده است كه «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» بيفزاييد و صلوات ناقص نفرستید.

«سیوطی» از علمای اهل سنت در تفسیر «در المنثور» 19 حديث بدين مضمون مي‌آورد؛ «صحيح مسلم» نیز دو حديث نقل مي‌كند اما عجيب اينكه عنواني كه براي اين باب انتخاب مي‌كند اين‌گونه است: «باب الصلوۀ علي النبي صلي الله عليه و سلم» (بدون ذكر «آل»)[48]

2. مقدم نشدن بر پيامبر9؛

قرآن‌کریم در سوره حجرات آیه‌ اول می‌فرماید:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! فرا پيش خدا و فرستاده‏اش (چيزى را) مقدم نداريد، (و بر آنان پيشى مگيريد.) و [خودتان را] از [عذاب‏] خدا حفظ كنيد؛ كه خدا شنواى داناست.»

حکايت دو مورد از شأن نزول‌هايي كه براي اين آيه گفته‌اند.

عبدالله بن زبير گويد جماعتي از بني تمیم خدمت پيامبر9 آمدند ابوبکر گفت: قعقاع بن معبد را امير اينان كن و عمر گفت اقرع بن حابس را امیرشان قرار ده، ابوبكر گفت: تو فقط مي‌خواستي با من مخالفت كني! عمر هم چيزي گفت و به مشاجره پرداختند و صدای آن‌ها بلند شد، خداوند اين آيه را فرستاد[49].

همچنين گفته‌اند وقتي پيامبر9 براي فتح مكّه خارج مي‌شدند در منزلگاه «كراع الغميم» ظرف آبي طلب كرده و روزه‌ی خود را افطار كردند اما عده‌اي بر روزه‌ خود باقي ماندند، پيامبر9 آن‌ها را جمعيت «عصاۀ» يعني «گنه كار» ناميد[50].

به هر حال آيه هرگونه تقدّم، پيشی گرفتن و خارج شدن از مداري كه پيامبر9 حركت مي‌كنند را نهي مي‌كند در راه رفتن ظاهري باشد يا طيّ مسير زندگي[51].

3. حفظ احترام پيامبر؛

خدای متعال در آیات بعدی همان سوره می‌فرماید:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلاَتَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! صداهايتان را فراتر از صداى پيامبر بلند مَكنيد، و در سخن گفتن بر او بانگ نزنيد، هم‌چون بانگ زدن برخى از شما بر برخى [ديگر]؛ مبادا اعمال شما تباه شود در حالى كه شما (با درك حسّى) متوجه نمى‏شويد.»

در آيه‌ قبل مطلبي را فرمودند كه يكي از ابعاد آن حفظ احترام پيامبر9 بود در ادامه نيز تا آيه‌ 5 نكات مهمی یادآور می‌شوند.

شأن نزول

آیه در مورد گروهي از بني تميم نازل شده كه بر در حجره‌ حضرت ايستادند و فرياد زدند «يا محمد أخرج الينا؛ اي محمد به سوي ما بيا» و هنگامي كه ايشان آمدند در جلوي او راه مي‌رفتند و وقتي حرف مي‌زدند صداي خود را بالاتر از صداي او مي‌بردند و مي‌گفتند: اي محمد در مورد فلان چيز و فلان چيز چه مي‌گويي؟[52]

چند نکته

1. صداي خود را بالاتر از صداي ايشان نبريد؛

2. ادب و احترام را رعايت كنيد؛

3. درشت و بي‌پروا سخن مگوييد آن‌گونه كه با يك‌ديگر حرف مي‌زنيد؛

4. رعايت نكردن حرمت پيامبر9 احتمال حبط[53] عمل را به دنبال دارد؛

5. بي‌احترامي به پيامبر و رهبري الهي آثار ويرانگري دارد كه فراتر از درك و تحليل خود انسان است[54].

در آيه‌ سوم مؤمناني را كه حرمت پيامبر9 را حفظ مي‌كنند، تشويق كرده و آن را نشانه‌ موفق شدن در آزمون تقوا مي‌داند و مغفرت و پاداشي بزرگ را در انتظار آن‌ها مي‌داند[55].

اين آيات در اين زمان نيز تبلور دارد آيه‌ شريفه مردم را نهي مي‌كند از اينكه بر رسول‌اکرم مقدم شوند و صداي خود را بالاتر از صداي رسول‌الله9 قرار دهند اما در نظام طاغوت پهلوی با تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي، نام كورش را بر نام پيامبر9 مقدم كرد و برتري داد[56]. قرآن کریم می‌فرماید: (النَّبِيُّ أَوْلَى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)[57]؛ «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

اين اولويت بدون قيد و شرط بيان شده است كه معنايش اين است: در همه‌ی اختياراتي كه انسان نسبت به خويش دارد آن حضرت از خود او نيز سزاوارتر است «البته اين مقام نبوت است كه براي او چنين حقي را ايجاد كرده است»[58]

در حديثي مي‌خوانيم: «قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست هيچ يك از شما به حقيقت ايمان نمي‌رسد مگر زماني كه من نزد او محبوب‌تر از خودش مالش، فرزندش و تمام مردم باشم.»[59]

4.  همسران پيامبر، مادران مؤمنين هستند؛

خدای متعال در سوره احزاب آیه‌ 6 می‌فرماید:

(النَّبِيُّ أَوْلَى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ‌ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ‌اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى‏ أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفاً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً)؛ «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ وهمسرانش مادران ايشانند؛ و خويشاوندان در كتاب خدا، برخى آنان نسبت به برخى (ديگر) از مومنان و مهاجران (در مورد ارث) سزاوارترند، مگر آنكه (بخواهيد) نسبت به دوستانتان [كار] پسنديده‏اى انجام دهيد؛ اين (حكم) در كتاب (خدا) نوشته شده است.»

منظور از مادر، مادر معنوي است و اين ارتباط و پيوند تأثيرش «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان آن حضرت بود كه در آيات ديگر همين سوره[60] به طور صریح به تحريم ازدواج با آنان پس از پيامبر9 اشاره شده است و از نظر ارث و ساير محرميت‌هاي سببي و نسبي اثري ندارد به همين خاطر عايشه به زني كه او را مادر خطاب كرده بود مي‌گويد: «من مادر تو نيستم بلكه مادر مردهاي شما هستم»، كنايه از تحريم ازدواج. البته در مورد احترام، شامل مرد و زن مي‌شود، چه اينكه لفظ «مؤمنين» آن را مي‌رساند و هم همسر ديگر پيامبر9 بدان تصريح مي‌كند[61].

5. آداب وارد شدن به خانه‌ پیامبر9؛

قرآن کریم در آیه‌ 53 سوره‌ احزاب می‌فرماید:

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى‏ طَعَامٍ غَيْرَنَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لاَيَسْتَحْيِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ‌حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَاللَّهِ عَظِيماً)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر اينكه به شما براى [صرف‏] غذا رخصت داده شود، در حالى كه منتظر رسيدن آن (غذا) نيستيد؛ و ليكن هنگامى كه فراخوانده شديد، پس داخل شويد و هنگامى كه غذا خورديد پس پراكنده شويد؛ و با سخن گفتن مأنوس نشويد [چرا] كه اين (كار)، پيامبر را مى‏آزارد؛ و از شما شرم مى‏كند و [لى] خدا از (بيان) حق شرم نمى‏كند. و هنگامى كه وسيله‏اى از آنان (= همسران پيامبر) خواستيد، از پشت مانعى بخواهيد؛ اين (كار) براى دل‏هاى شما و دل‏هاى آنان پاك‏تر است. و براى شما (جايز) نيست كه فرستاده خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسرانش را بعد از او به همسرى (خود) درآوريد كه اين (كار) نزد خدا بزرگ است!»

نکات آیه

الف) بدون اجازه وارد خانه نشوند؛

ب) در صورت ورود نبايد منتظر صرف غذا بشوند؛

ج) وارد شدن بدون اجازه و به انتظار غذا نشستن بدون دعوت قبلي، پيامبر9 را اذيت مي‌كند؛

د) در صورتي كه پيامبر 9 آنان را دعوت كرد اجابت كنند؛

هـ)پس از خوردن غذا پراكنده شوند، و با گفتگو و صحبت كردن ميهماني را طولاني نكنند چرا كه اين كار موجب آزار و اذيت پيامبر9 مي‌شود؛

و) اين دستور (خارج شدن پس از صرف غذا) دستور حقي است «و الله لايستحيي من الحق»؛

ز) مومنان موظفند هنگامي كه چيزي از همسران پيامبر خواستند از پشت پرده مطالبه كنند (تفسير ديگر: سؤالي از آنان داشتند از پشت پرده بپرسند)

ح) در اين آيه به حرمت ازدواج با همسران پيامبر پس از او، تصريح مي‌كند و آن را امري بس ناگوار در پيشگاه خدا مي‌داند[62].

اكنون نيز حرم آن بزرگوار و ائمه: خانه‌هاي آن حضرت به حساب مي‌آیند كه نبايد بدون اجازه وارد شد به همين دليل اذن دخول مي‌خوانيم همان‌گونه كه اين مطلب در اذن دخول مشاهد شريفه، از جمله حرم امام رضا7 آمده است: «اللهم انّي وقف علي باب من ابواب بيوت نبيك صلواتك عليه وآله وقدمنعت الناس أن يدخلوا الاّ بإذنه...؛ پروردگارا من بر درگاه محترمي ايستاده‌ام از درهاي سراي پيغمبر تو كه درود تو بر او و آل اطهارش باد و تو خلق را از ورود در آن سراي بدون اذن منع كردي»[63]

*      *      *

و) وظايف نسبت به دين پیامبر9؛

خدای متعال در سوره حجرات آیه‌ 17 می‌فرماید:

(يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لاَ تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلاَمَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ)؛ «بر تو منّت مى‏نهند كه اسلام آورده‏اند؛ (اى پيامبر) بگو: «اسلام آوردنتان را بر من منّت منهيد، بلكه خدا بر شما منّت مى‏نهد كه شما را به ايمان رهنمون شد، اگر (در ايمان خود) راستگو هستيد».

1. با پذيرفتن اسلام منّتي بر پيامبر9 نگذارید.

آيه‌ شريفه به گفتگوي اعراب بادیه‌نشین با پيامبر 9 اشاره دارد كه به خاطر اسلامشان بر پيامبر منّت  گذاشتند و گفتند: ما با تو از در تسليم درآمديم در حالي كه بسياري از قبايل عرب با تو جنگيدند.

«خدا پيامبر را مأمور مي‌كند كه منّت آنان را نپذيرد و بگويد بلكه اين خدا بود كه بر شما منّت نهاد و شما را هدايت كرد.»[64]

بله افراد كوته فكر گاهي تصورشان اين است كه با قبول ايمان و انجام عبادات خدمتي به ساحت الهي كرده‌اند در حالي که اگر نور ايمان در قلبش بتابد و توفيق عبادت نصيبش شود بزرگترين لطف شامل حال او شده است و اگر بینش ما چنين باشد نه تنها طلبكار نيستم بلكه همواره خود را مديون خدا و پيامبرش 9 احساس مي‌كنيم[65].

2. توجه به شكايت پيامبر مبني بر مهجور ماندن قرآن و تلاش براي مهجوريت زدايي قرآن کریم در آیه‌ 30 سوره‌ فرقان شکایت پیامبر9 را چنین حکایت می‌کند:

(وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً)؛ «و فرستاده (خدا) گفت: «اى پروردگار [من‏] ! در حقيقت قوم من از اين قرآن دورى گزيده‏اند!»

آری آن حضرت به پيشگاه الهي شكايت مي‌کند كه قوم من قرآن را رها كردند. اگر به وضع بسياري از كشورهاي اسلامي مخصوصاً آنان كه زير سلطه فرهنگي شرق و غرب قرار دارند نگاه كنيم مي‌بينیم قرآن به صورت كتابي تشريفاتي درآمده، با صداي خوش تلاوت مي‌شود در كاشيكاري‌هاي مساجد بر هنر معماري مي‌افزايد[66] اما از صحنه‌ زندگي و عمل خارج شده است. مسلمانان وظيفه دارند قرآن را به متن زندگي آورند و در فهم صحيح و عمل به تعاليم آن بكوشند[67].

ز) الگوپذیری از پیامبر9؛

خدای متعال در این باره می‌فرماید:

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَاللَّهَ كَثِيراً)[68]؛ «بيقين براى شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويى براى) پيروى نيكوست! براى كسانى كه اميد به خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.»
قرآن بدون استثنا ايشان را الگويي كامل در همه‌ زمينه‌ها معرفي مي‌كند. روحيات عالي او استقامت و شكيبايي، هوشياري و درايت، اخلاص و توجه به خدا، تسلط بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختي‌ها هر كدام مي‌تواند الگو و سرمشقي براي همه‌ مسلمين باشد. اين ناخداي بزرگ به هنگامي كه كشتي‌اش گرفتار سخت‌ترين توفان‌ها مي‌شود كمترين سستي به خود راه نمي‌دهد او چراغ هدايت است و مايه‌ آرامش و راحت جان[69].

پی‌نوشت‌ها:
[1]. الغاي خصوصيت يعني هر چند آيه‌اي در مورد فرد يا اتفاقي خاص نازل شده ولي حكم آيه را منحصر در آن فرد يا آن زمان و مكان نمي‌كند و هر كجا و هر زمان آن شرايط رخ دهد حكم آيه ساري و جاري مي‌شود.

[2]. آل عمران / 31.

[3]. آل عمران / 31.

[4]. آل عمران / 132.

[5]. نساء / 69.

[6]. اعراف / 158.

[7]. انفال / 24.

[8]. نور / 52.

[9]. حديد / 7.

[10].صف/10

[11]. محمد / 32.

[12]. نساء / 79.

[13]. ر. ك: الميزان، ج 4، ص640 و ص641.

[14]. تفسير راهنما، علي اكبر هاشمي رفسنجاني، ج 3، ص 434.

[15]. مجمع البيان، طبرسي، ج 2، ص 69.

[16]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 454.

[17]. نساء/ 105.

[18]. الميزان، ج 4، ص 647 و 648.

[19]. نمونه، ج 3، ص 455.

[20]. نور / 51.

[21]. برگرفته از تفسير نمونه، ج 17، ص 318 و 319 و 328 و 329.

[22]. الميزان، ج 4، ص 404.

[23]. نساء / 60.

[24]. ر.ك: تفسير راهنما، علي اكبر هاشمي رفسنجاني، ج 3، ص 448 و 449.

[25]. همان، ص 493.

[26]. تفسیر نمونه، ج 4، ص 30.

[27]. الميزان، ج 5، ص 22.

[28]. مجمع البیان، طبرسي، ج، ص68 و نوالثقلين، علامه حويزي، ج 2، ص 143.

[29]. برگرفته از: نمونه، ج 7، ص 136 ـ 138.

[30]. مجمع البيان، ج 5، ص 249.

[31]. برگرفته از: نمونه، ج 23، ص 432 ـ 434.

[32]. برگرفته از نمونه، ج 23، ص 447 ـ 452.

[33]. ر.ك: راهنما، علي اكبر هاشمي، ص 611 ـ 613.

[34]. رك: الميزان، ج 10، ص 89.

[35]. برگرفته از نمونه، ج 7، ص 172.

[36]. (این تفسیر براساس این است که ضمیر «ه» در «تغرروه» و «توقروه» به پیامبر یاد گردد. این تفسیر را «شیخ طوسی» در «تبیان» و «طبرسی» در «مجمع البیان» و برخی دیگر برگزیده‌اند). رك: نمونه، ج 22، ص 53.

[37]. توبه/ 91.

[38]. ر.ك: نمونه، ج 8، ص 81.

[39]. ر.ك: راهنما، ج 7، ص 243.

[40].«...علي امر جامع..» امر جامع، هر كار مهمي است كه اجتماع مردم در آن لازم باشد (نمونه،
ج 14، ص 563)

[41]. نور/ 62 و 63.

[42]. نورالثقلين، ج 3، ص 628.

[43]. همان و در المنثور، جلال الدين سيوطي، ج 5، ص 60.

[44]. برگرفته از راهنما، ج 12، ص 351.

[45]. برگرفته از: نمونه، ج 23، ص 468 ـ 474.

[46]. راهنما، ج 18، ص 566.

[47]. برای آگاهی بیشتر از صلوات و اهمیت و آثار و نحوه‌ی فرستادن و... رجوع شود به پرسش «اهمیت و فضائل صلوات بر پیامبر9.»

[48]. برگرفته از: نمونه، ج 17، ص 416 ـ 422.

[49]. روح الجنان و روض الجنان، ابوالفتوح رازي، ج 5، ص 112.

[50]. نمونه، ج 22، ص 148.

[51]. برگرفته از: نمونه، ج 22، ص 147 و تبیان، شیخ طوسی، ج 9، ص 34 و روح الجنان و روض الجنان، ج 5، ص 112.

[52]. نورالثقلين، علامه حويزي، ج 5، ص 80.

[53]. حبط: از ميان رفتن ثواب عمل نيك (نمونه، ج22، ص 148)

[54]. تفسير راهنما، ج 17، ص 601 و 602.

[55]. راهنما، همان، ص 603.

[56]. بنیان مرصوص، جوادي آملي، ص 201.

[57]. احزاب / 6.

[58]. ر.ك: راهنما، ج 12، ص 433.

[59]. برگرفته از تفسير نمونه، ج 17، ص 201 ـ 204.

[60]. احزاب / 53.

[61]. برگرفته از: نمونه، ج 17، ص 204 ـ 205.

[62]. تفسير راهنما، همان، ج 14، ص 539 ـ 544.

[63]. مفاتيح الجنان، فصل دوم در ذكر اذن دخول هر يك از حرم‌هاي شريفه.

[64]. راهنما، همان، ح 17، ص 643.

[65]. برگرفته از: نمونه، ج 22، ص 216 ـ 218.

[66]. رك: نمونه، ج 15، ص 76 و 77.

[67]. رك: راهنما، ج 12، ص 414 و 415.

[68]. احزاب / 21.

[69]. نمونه، ج 17 و ص 242.