- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: ـ اصول سازماندهی پیامبر9 در مدیریت از نگاه قرآن چیست؟
- بازدید: 2685
پرسش
اصول سازماندهی پیامبر9 در مدیریت از نگاه قرآن چیست؟
پاسخ
مقدمه
در اهميت موضوع مديريت همين كافي است كه انسان از زماني كه زندگي اجتماعي او محدود بود تا امروز، با توجه به پيشرفت علم و افزايش جمعيت، از مديريت بينياز نبوده و نيست و از همين روي از ديرباز موضوع مديريت مورد توجه بشر بوده، تا بتواند، بهتر امكانات را بسيج كند و به اهداف خود زودتر برسد و به توفيقاتي هم دست يافته است.
ولي از آنجا كه تدوين «علوم انساني»، با «جهان بيني» افراد و مكاتب، ارتباط مستقيم دارد، از اينرو هر گروه و مكتبي كه بخشي از «علم مديريت» را توسعه داده، به همان اندازه نگرشهاي خود را هم در آن دخالت داده است. به همين خاطر ضرورت دارد كه با جهانبيني قرآني به مسأله «مديريت» نگريسته شود و «علم مديريت با رويكرد قرآني» تدوين شود. از آنجا كه پيامبر اكرم به شهادت روايات و تاريخ، داراي حكومتي گسترده و سازمانمند بودهاند، قرآنكريم در بعضي آيات، اشارههايي به اين سازمان حكومتي دارد كه ميتوان از آنها با الغاء خصوصيت، اصولي را استخراج كرد.
تاريخچه و مفهومشناسي
انديشمنداني كه به بررسي اصول مديريت پرداختهاند، گاه اصول را تعريف كردهاند و گاه به تبيين مصاديق اصول اشاره كردهاند و برخي صاحبنظران در تعريف اصول گفتهاند: اصول «راهنماي هدايت و حركت مديران و آحاد سازمان در راستاي تحقق نظام ارزشي مطلوب براي سازمان» ميباشد[1] و معمولاً مديريت پژوهان، «وظايف عمومي» مديران را تحت عنوان «اصول مديريت» ناميدهاند[2]. و ما در اين مجال «اصول سازماندهي پيامبر در مديريت» را بر ميشماريم.
1. اصل اطاعت
قرآن كريم در سوره نساء ميفرمايد:
(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِيالْأَمْرِ مِنْكُمْ...)[3]؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر (= اوصیای پیامبر) را و...» اصل اطاعت یک اصل مدیریتی است که نخست عقل به حسن و لزوم آن حکم میکند و شارع مقدس نیز به آن ارشاد کرده است. لفظ اطاعت اطلاق دارد و اطاعتهای حکومتی و مدیریتی را نیز شامل میشود.
2. اصل سلسله مراتب
طبق آیه فوق اطاعت از خدا و رسول خدا و صاحبان امر حکومت، به شکل مسلسل و زنجیرهای، عقلاً و شرعاً لازم است.
مفسران شیعه و برخی از اهل تسنن[4] در اینباره اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» امامان معصوم میباشند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر به آنها سپرده شده است، و البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و مسئولیتی را در جامعه اسلامی به عهده بگیرند، با شروط معینی اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اینکه صاحبان امورند بلکه به خاطر اینکه نمایندگان صاحبان امور (= اولی الامر) میباشند[5].
برخی از صاحبنظران در این باره مینویسند: اگر بخواهیم جایگاه مدیر یک سازمان را در سلسله مراتب مدیریت در اسلام تعیین کنیم، درمییابیم که یک رابطه طولی استواری بین مراتب مدیریتی در اسلام وجود دارد این مراتب عبارتند از: مدیریت خدا، مدیریت پیامبر9، مدیریت معصوم و مدیریت فقیه. از این مرتبه به بعد در سازمانها شامل: مدیریت سازمان بر زیر مجموعه، و در خانه، شامل مدیریت شوهر بر خانواده و زن، و مدیریت پدر بر فرزند است. این مراتب، در طول مدیریت خدا، پیامبر9 و معصوم است و طبیعتاً مدیریت پدر، شوهر و سازمان در طول مدیریت فقیه قرار دارد[6].
3. اصل مرجعیت مدیر در منازعات و مشاجرات و اختلاف نظرها
این اصل، هم از آیه (فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُول)ِ[7] بر میآید و همچنین از آیات دیگر مانند:
(فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَيَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّاقَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً)[8]؛ و[لىچنين] نيست به پروردگارت سوگند! كه آنها ايمان (حقيقى) نخواهند آورد، تا اينكه در مورد آنچه در ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داورى تو در جانشان هيچ (دل) تنگى نيابند، و كاملاً تسليم شوند.»
طبق این آیات کلام رسول خدا در اختلافات گوناگون، از جمله، اختلاف نظرهای سازمانی، فصلالخطاب است مدیران نیز طبق این اصل باید با قاطعیت، مسائل را حل و فصل کنند و دیگران هم تمکین کنند تا کار سازمان منظم پیش برود. اگر مشورتی هم با آنان صورت گرفت، این منافاتی با فصل الخطاب بودن سخن مدیر ندارد[9].
4. اصل اولویت
(النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)[10]؛ «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
این آیه در مورد اولویت همه جانبه پیامبر9 از جمله مدیریت ایشان برای دیگران است. اما این آیه با «الغاء خصوصیت» بیانگر یک اصل عمومی در مدیریت میباشد و آن اینکه اگر فرد اصلحی در رأس مجموعه قرار گیرد ولایتش و اولویت پیدا میکند به این معنا که فوق سلسله مراتب و امور اداری میتواند به عنوان فصل الخطاب کارها را حل و فصل کند و گرهها را باز کند.
از امام باقر7 حکایت شده: «این آیه، درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است.»[11] شیخ طوسی در تفسیر «تبیان» از این آیه، تدبیر و مدیریت را فهمیده است و مراد از «اولی بأنفسهم» را «احق بتدبیرهم» معنا کرده است و پیامبر را شایستهترین مدیر و مدبر شمرده است[12].
با این تفاصیل آیه فوق، مدیریت همراه با ولایت و اولویت را مطرح میکند که حلکننده بسیاری از معضلات مدیریتی است.
5. اصل رخصت گرفتن از مدیر
(إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)[13]؛ «مؤمنان تنها كسانى هستند كه به خدا و فرستادهاش ايمان آوردهاند، و هنگامى كه در كار اجتماعى همراه او باشند، تا از او رخصت نگيرند (از نزدش) نمىروند. در واقع كسانى كه از تو رخصت مىگيرند، آنان كسانى هستند كه به خدا و فرستادهاش ايمان مىآورند. پس هرگاه براى بعضى كار(هاى مهم زندگى) خود از تو رخصت مىطلبند، پس به هر كس از آنان كه (صلاح مىدانى و) مىخواهى رخصت ده و براى آنان از خدا آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»
مطابق مضمون این آیه، رسول خدا مرجع هر نوع اجازه است؛ یعنی بدون اذن ایشان امور جریان نمییابد امضای آن حضرت باید ذیل هر عمل اداری و سازمانی باشد. در کارهای مهم، هر فعل و ترکی با اذن ایشان انجام میگیرد[14].
مدیران اسلام طبق این اصل، صاحب امضا هستند و اذن آنان شرط هر اقدامی است. البته میتوان با توجه به اصل «سلسله مراتب» در مدیریت، این حق را به مراتب پایینتر واگذار کرد تا کارها سریعتر صورت گیرد و مشکلات جدید حاصل نشود...
از این رو برخی از مفسران ذیل این آیه مینویسند:
«البته این دستور انضباطی مهم اسلامی، مخصوص پیامبر و یارانش نبوده است بلکه در برابر تمام رهبران و پیشوایان الهی اعم از پیامبر و امام و علمایی که جانشین آنها هستند رعایت آن لازم است... زیرا اصولاً هیچ تشکیلاتی بدون رعایت این اصل، پا بر جا نمیماند، و مدیریت صحیح بدون آن امکان پذیر نیست.[15]»
6. اصل تمرکز در امور مالی
در آیات متعددی چنین آمده است:
(يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ...)[16]؛ «(اى پيامبر) از تو درباره غنائم (جنگى و ثروتهاى بدون مالك مشخص) پرسش مىكنند؛ بگو: «غنائم (جنگى و ثروتهاى بدون مالك مشخص) مخصوص خدا و فرستاده [او] ست؛» پس، [خودتان را] از [عذاب] خدا حفظ كنيد؛...»
(وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِيالْقُرْبَى وَ...)[17]؛ «و بدانيد كه هر چيزى از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براى خدا، و براى فرستاده[اش]، و براى نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بندهمان، در روز جدايى [حق از باطل]، روزى كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آوردهايد؛ و خدا بر هر چيزى تواناست.»
مطابق این آیات و نظایر آن، مرکزیت امور مالی و تصمیمگیری در مورد مصرف و هزینه کردن اموال، به رسول خدا باز میگردد.
از این اصل استفاده میشود که مدیران در امور مالی و هزینهکردن آن، مسئول هستند و باید از جذب بودجهها آگاهی کافی داشته باشند و از مفاسد اقتصادی جلوگیری کنند. همچنین دانسته میشود که بخشی از اقتدار، به قدرت مالی برمیگردد که توانایی تعلیم، خدمت، پاداش، تنبیه و ... را ایجاد میکند[18].
7. اصل مرکزیت مدیر نسبت به اطلاعات و گزارشها
(وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ)؛[19] «و هنگامى كه خبرى (حاكى) از ايمنى يا ترس به آن [منافق] ان برسد، منتشرش سازند، و [لى] اگر (بر فرض) آن را به فرستاده [خدا] و به اولياى امر از بينشان، ارجاع دهند، از ميان آنان كسانى كه آن را استنباط مىكنند، حتماً به (درستى و نادرستى) آن آگاهى دارند و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود، مسلماً جز اندكى (از شما، همگى) از شيطان پيروى مىكرديد.»
طبق این آیه رسول خدا به عنوان مدیر و رهبر، باید نسبت به اطلاعات و گزارشها به ویژه اخبار امنیتی، حساس باشد تا با مشاوران کاردان خویش آنها را تجزیه و تحلیل کرده و برای رفع اضطراب و تأمین بهداشت روانی مجموعه زیردست، با رعایت مصالح با آن برخورد شود و حتی برای اعلان آنها به افراد، با برنامهریزی عمل شود.
طبق این اصل مدیر باید از آخرین گزارشات و اطلاعات مطلع شود، تا در برنامهریزیها و تصمیمگیریها از آنها استفاده کند، و بهداشت روانی افراد تحت فرمان او هم دستخوش خبرهای مسموم و شایعات نشود[20].
8. اصل لزوم احترام به مدیر و پیشی نگرفتن بر او
قرآن کریم در سوره حجرات میفرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ
اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ
وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِاللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَيَعْقِلُونَ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ)[21]؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! فرا پيش خدا و فرستادهاش (چيزى را) مقدم نداريد، (و بر آنان پيشى مگيريد.) و [خودتان را] از [عذاب] خدا حفظ كنيد؛ كه خدا شنواى داناست. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! صداهايتان را فراتر از صداى پيامبر بلند مَكنيد، و در سخن گفتن بر او بانگ نزنيد، همچون بانگ زدن برخى از شما بر برخى [ديگر]؛ مبادا اعمال شما تباه شود در حالىكه شما (با درك حسّى) متوجه نمىشويد. در حقيقت كسانى كه صداهايشان را نزد فرستاده خدا فرو مىكشند، آنان كسانى هستند كه خدا دلهايشان را براى پارسايى (و خود نگهدارى آزموده و) خالص نموده است؛ [و] براى آنان آمرزش و پاداش بزرگى است. در واقع كسانى كه تو را از پشت اتاقها فرا مىخوانند، اكثر آنان خردورزى نمىكنند و اگر (بر فرض) آنان شكيبايى مىكردند تا به سوى آنان درآيى، حتماً براى آنان بهتر بود؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»
این اصل در حقیقت، وظیفه پیروان را درسازمان اداری و حکومتی نبوی بیان میکند و اقتدار رهبری را در اطاعت پیروان میداند. هرجا که خدا و پیامبر حکمی داده باشند چه در حوزه «عمل» و چه در حوزه «علم و نظر» باید پیروی شود یعنی در همه حوزههای فعالیت انسانی، اصل «عدم تقدم بر خدا» و سپس «عدم تقدم بر رسول» حاكم است[22].
مسأله مديريت بدون رعايت انظباط هرگز به سامان نميرسد و اگر بخواهند كسانيكه تحت پوشش مديريت و رهبري قرار دارند به طور خودسرانه عمل كنند، شيرازه كارها به هم ميريزد، هرقدر هم رهبر و فرمانده لايق و شايسته باشد[23].
آري، رهبر و مدير هراندازه نيرومند و واجد شرايط باشد در عين حال نياز به پيروان صديق، صميمي و مطيع دارد به گونهاي كه «پيروي» را وظيفه شرعي خود بدانند و حريم رهبري را حفظ كنند و قداست زدايي نكنند.
يكي از صاحب نظران در اين باره مينويسد:
مديريت پژوهان نوين، اخيراً به نظريات «پيروي» اهتمام بيشتري نشان دادهاند و در اين مسير از نظريات جامعهشناسان و روانشناسان مانند «ماكس وبر» و «زيگموند فرويد» بهره جستهاند[24].
مديريت بحران و رعایت اصول اخلاقی و اجتماعی در آن
بعد از شكست و مراجعت مسلمانان از جنگ احد، كساني كه از جنگ فرار كرده بودند و كوتاهي كرده بودند اطراف پيامبر جمع شدند و ضمن اظهار پشيماني، تقاضاي عفو و بخشش كردند. خداوند آيه 159 سوره آلعمران را نازل کرد[25] و فرمود:
(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ)؛ «و به سبب رحمتى از جانب خدا با آنان نرمخو شدى؛ و اگر (بر فرض) تندخويى سختدل بودى، حتماً از پيرامونت پراكنده مىشدند؛ پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن؛ و هنگامى كه تصميم گرفتى، پس بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مىدارد».
در اين آيه دستوراتي را به پيامبر داد كه ميتوان تعبير نمود: «با اين دستورات پيامبر «مديريت بحران» كرد!» زيرا افرادي كه گرفتار شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند چنين افرادي نياز به «مديريت بحران» داشتند تا جراحات جسمی و روحي آنها هرچه زودتر التيام پيدا كند و نه تنها دچار تفرقه و فروپاشي نشوند بلكه براي حوادث آينده نيز آماده شوند[26].
اين آيه بعضي از «اصول اخلاقي» و «ويژگيهاي مديريتي» پيامبر اكرم9 را در هنگام مدیریت بحران بيان ميكند كه به توضيح مختصر برخي از آنها ميپردازيم.
1. نرم خويي و مهرباني
در اين آيه يكي از اصول اخلاقي پيامبر در مديريت كه مهرباني و نرمخويي است را برميشمارد و آن را رمز موفقيت پيامبر ميداند و ميفرمايد: «اگر اين ويژگي در تو نبود افراد از دور تو پراكنده ميشدند.» و به اين ويژگي پيامبر در آيات ديگر با تعابیر گوناگون اشاره شده است[27].
2. گذشت و بخشش خطاكاران
يكي از اهداف مديريت در قرآن، «رشد و تعالي» مجموعه تحت فرمان مدير ميباشد و بديهي است كه با برخوردهاي ناسنجيده، عجولانه، مچگيريهاي مضر و... مجموعهها و افراد آن به رشد نميرسد بلكه دچار عزل و نصبهاي مكرر و بينتيجه ميشوند و ابهت و وقار رهبر يا مدير آن مجموعه نيز به خطر ميافتد آري با عفو و گذشت از خطاكاران و جلوگيري از پرده دري است كه افراد تحت فرمان مدير، از رفتار كريمانه و بزرگوارانه مدير و رهبر، در خلوت خود شرمنده ميشوند و همين كه ميبينند خطاي آنها بخشيده شده يا آبروي خود را بازيافت كردهاند تا پايان خود را وامدار مدير و سرپرست و رهبر خود ميدانند و محبت او در دل آنها جايگزين ميشود و به اين روش است كه آن اشتباهات نيز تكرار نميشود و مجموعه به «رشد و تعالي» ميرسد.
3. مشورت
كسي كه گمان كند همه چيز را ميداند نيازي به مشورت با ديگران نميبيند و خود را از دستيابي به نظرات و پيشنهادهاي خوب ديگران محروم ميكند. چرا كه مشورت موجب بهرهگيري از عقل ديگران و پالايش انديشه وايجاد پشتيبان است.
از طرفي خواست طبيعي افراد جامعه از مديران و مسئولان اين است كه با توجه به استعدادهاي آنها، در حد معقول به آنها «بها» داده شود تا زمينه رشد و تعالي شخصيت آدمي فراهم شود و در مقابل، بياعتنايي به افكار و انديشههاي معقول ديگران، شخصيت انساني افراد را ميشكند و ريشههاي نهال فضيلت و ابتكار را در زمین دلها ميخشكاند.
قرآن كريم براي دستيابي به اين ارزشها و زيباييها، با روشهاي گوناگون اين منظور را تعقيب ميكند كه يكي از اين شيوههاي بسيار مناسب و پرجاذبه «مشورت» است[28].
لذا ميبينيم در ادامه آية مورد بحث، بعد از فرمان عفو عمومي،
براي زندهكردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكري و روحي آنان دستور ميدهد. (وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) يعني با آنها در كارها مشورت نما (و از آنها نظرخواهي كن!).
همانطور كه در شأن نزول آيه آمده، پيامبراكرم قبل از جنگ احد در چگونگي مواجهه با دشمن با ياران خود مشورت كرد، و نظر آنها اين بود كه اردوگاه، دامنه احد باشد واين نظر محصول رضايت بخشي نداشت.
در آن موقع اين فكر به نظر بسياري ميرسيد كه در آينده ديگر پيامبر با كسي مشورت نميكند. قرآنكريم به اين توهم پاسخ ميدهد و ميفرمايد: «باز هم با آنها مشورت نما!»
چراكه هرچند نتيجه ظاهري مشورت در برخي مواقع سودمند نيست ولي با نگاه كلي كه بررسي كنيم منافع آن بيش از زيانهاي آن ميباشد.
و اثري كه در آن براي پرورش فرد و اجتماع و رشد شخصيت آنها وجود دارد از همه اینها بالاتر است[29].
4. قاطعيت و شجاعت در عمل
در مفردات راغب در معناي عزم آمده «عزم» يعني تصميم قلبي براي انجام كاري[30]. و صاحب التحقيق مينويسد «عزم تصميم قطعي و موكد است هم در «چگونگي عمل» و هم در «امتداد و دوام عمل» به طوري كه ارادهي عمل و ادامه آن محقق شود.»[31]
خداوند بعد از اينكه پيامبر را به مهرباني، نرمخويي، گذشت،عفو و مشورت دعوت كرد سپس دستور ميدهد كه بعد از آن مراحل، تصميم جدي و قاطع بگير!
در اينجا دو نكته از نكات تفسيري آيه را بيان ميكنيم[32].
1. در آيه شريفه مسأله مهم مشاوره به صورت جمع آمد (و شاورهم) ولي تصميم نهايي، تنها به عهده پيامبر گذاشته شد و به صورت مفرد فرمود: (فَإِذَا عَزَمْتَ).
اين اختلاف تعبير به يك نكتهی مهم اشاره دارد و آن اينكه بررسي جوانب مختلف مسائل اجتماعي بايد به صورت دستهجمعي و مشورت انجام گيرد، اما هنگامي كه طرحي تصويب شد بايد براي اجراي آن اراده واحدي به كار افتد. در غير اين صورت هرج و مرج ميشود.
2. مطلب ديگري كه از واژه «عزمت» فهميده ميشود اين است كه بعد از مهرباني و گذشت و مشورت با افراد و توليد نظرات جديد، بايد در نهايت، با «قاطعيت و جديت» نظر نهايي را اعلام كني و بر انجام آن تصميم بگيري.
4. توكل بر خدا
«توكل» از ماده «وكالت» به معناي انتخاب كردن وكيل است و اين را ميدانيم كه يك وكيل خوب حداقل 4 صفت دارد: آگاهي كافي، امانت داري، قدرت دلسوزي و اين را نيز ميدانيم كه قادر مطلق خداست و همه قدرتها به او منتسب است. تاثير توكل در ايجاد قدرت رواني اين است كه «تكيه و اعتماد به قادر، موجب قدرت ميشود.» از اينرو خداوند متعال ميفرمايد: (فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ)، آري هميشه در مشاوره وقتي نظرهاي متفاوت مطرح ميشود انسان مردد ميشود كدام نظر را انتخاب كند؟! چون ممكن است هر كدام نقاط ضعف و قوتي داشته باشد از اين رو خداي متعال ميفرمايد: خود را در سر دو راهي قرار مده و در مقام تعارض قرار مگير و با جديت و قاطعيت تصميم بگير! و دلهره و نگراني احتمالي را نيز توكل بر خدا از بين ميبرد و تو را ثابت قدم ميدارد.
بديهي است توكل بر خدا، هرگز به معناي استفاده نكردن از امكانات نيست بلكه ضمن استفاده از آنها ميباشد، آنجا كه امكانات فراهم است بايد مورد استفاده قرار گيرد و آنجا كه فراهم نيست بايد در فراهم آوري آنها كوشيد و در هر دو حال بايد بر خدا توكل كرد.
جمعبندي و نتيجهگيري
يكي از ويژگيهاي مدير موفق «رأفت» و «مهرباني» ميباشد چنانچه پيامبراكرم چنين شيوهاي را در مديريت خود داشتند. ولي اين مهرباني و عطوفت از سر «انفعال» و «ناچاري» نيست كه مدير را از موضع «قدرت و ابهت» خود سقوط دهد. بلكه اين مهرباني و عطوفت داراي ابزار و وسايلي است كه وقتي مدير با اين ابزار وارد عمل شود نتيجه چيز ديگري ميشود.
توضيح:
مدير شايسته هنگامي كه هنر «گوش دادن»،[33] «تغافل»، «عفو و گذشت»،[34] «عيب پوشي» و «رفتار متواضعانه»[35] داشته باشد و از هرگونه «تكبر» و «غرور» به دور باشد و با زبان «كلامي نيكو»[36] و «مشورت» با افراد زير دست و تحت برنامه خود رفتار كند، آن افراد به طور طبيعي و اتوماتيك در «كمند اخلاق نيكوي» مدير «گرفتار» ميشوند و گاهي وامدار اخلاق وي ميشوند و از اين رو وقتي در جاي مناسب، مدير «قاطعيت» به خرج داد همه، با جان و دل ميپذيرند و... و اين نوع برخورد مدير با افراد نه تنها باعث ضعف مدير نميشود بلكه باعث «رشد» و «تزكيه» و «تعالي» افراد مجموعه نيز ميشود و با ارتباط با خدا در سايه «توكل» مشكلات يكي پس از ديگري حل ميشود.
زیرا مديراني كه بر خدا توكل ندارند در مواقع بحراني به يأس و نااميدي ميرسند و در نتيجه بيحركت و راكد ميمانند و درچنين حالتي حتي از داشتهها و تواناييهاي شناخته شده خود نيز نميتوانند استفاده كنند... چون سايهی يأس همه جا را تاريك كرده است.
مدیرانی که بر خدا توكل ميكنند اميدوار ميمانند و در زير نور اميد و نشاط علاوه بر آنكه از همه داشتهها و تواناييهاي شناخته شدهي خويش بهرهبرداري ميكنند تواناييهاي ناشناخته و فراموش شده و مورد غفلت واقع شده آنها نيز ـ در شرايط بحراني و اضطراري ـ شكوفا ميشود.
زيرا بحران و اضطرار در صورتي كه اميد و نشاط را از انسان سلب نكند، قواي پنهان و ناشناخته مادي و معنوي او را شكوفا و بسيج مينمايد[37].
آري اين مجموعه به هم پيوسته از «اصول سازماندهي» و «اصول اخلاقي پيامبر9» در مديريت ميباشد كه جاي برخي از آنها در «دانش مديريت غير اسلامي» خالي است كه توجه به آنها ميتواند باعث تغيير و تحول در «علم مديريت» شود.
پینوشتها:
[1]. مبانی و اصول مدیریت، علی احمدی، ص 115.
[2]. ر.ك: اصول مديريت، علي رضائيان، ص 70.
[3]. نساء / 59.
[4]. ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 116 و احقاق الحق، ج 3، ص 425 و نمونه، ج 3، ص 489.
[5]. نمونه، ج 3، ص 482.
[6]. ر.ک: مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، ولی الله نقی پور، ص 102 (با تصرف مختصر)
[7]. «و اگر در چيزى با همديگر كشمكش كرديد، پس آن را به خدا و فرستاده (اش) ارجاع دهيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد.» (نساء/ 59)
[8]. نساء / 65.
[9]. ر.ک: مدیریت از منظر کتاب و سنت، سید صمصام الدین قوامی، ص 408.
[10]. احزاب / 6.
[11]. مجمع البحرین، ص 62، به نقل از مدیریت از منظر کتاب و سنت، ص 408.
[12]. التبیان، شیخ طوسی، ج 8، ص 317.
[13]. نور / 62.
[14]. این اصل آن قدر در مجموعه اداری حکومت پیامبر اکرم جا افتاده بود که حتی منافقان که به بهانههای واهی میخواستند جهاد را ترک کنند از پیامبر اکرم(ص) اجازه میگرفتند. (توبه / 86)
[15]. تفسیر نمونه، ج 14، ص 602.
[16]. انفال / 1.
[17]. انفال / 41.
[18]. مدیریت از منظر کتاب و سنت، قوامی، ص 411.
[19]. نساء/ 83 .
[20]. همان، ص 412.
[21]. حجرات / 1 ـ 5.
[22]. اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آن، ولي الله نقي پورفر، ص 63.
[23]. تفسير نمونه، ج 22، ص 156، ذيل آيه.
[24]. فصل نامه مصباح، ش 20، ص 169 به نقل از مديريت از منظر كتاب و سنت، قوامی، ص 411.
[25]. الميزان، علامه طباطبايي، ج 3، ص 56.و نمونه ذيل آيه.
[26]. هرچند اين آيه در مورد حوادث جنگ احد نازل شده ولي شأن نزول، معناي عام آيه را محدود به حادثه خاص نميكند.
[27]. مانند: توبه / 128 و حجر/ 88 و...
[28]. برگرفته از «ويژگيهاي مديريت اسلامي» ب. حسیني بوشهري، ص 78.
[29]. گرچه كلمه«الامر» مفهوم وسيعي دارد و همه كارها را شامل ميشود ولي مسلم است كه پيامبر هرگز در احكام الهي با مردم مشورت نميكرد بلكه در آنها صرفاً تابع وحي بود.
بنابراين مورد مشورت در مورد كارهاي اجرايي و شناسايي موضوعات است و به عبارت ديگر پيامبراكرم9 در قانونگذاري هيچ وقت مشورت نميكرد وتنها در طرز اجراي قانون ازمسلمانان نظرخواهي ميكرد و تعبير «امرهم» (كارهايشان) در آيه 38 سوره شوري ـ كه مورد بحث نيز ميباشد ـ ناظر به همين معنا است چرا كه احكام كار مردم نيست، كار خداست (نمونه، ج3، ص 142 و ج 20، ص 463).
[30]. مفردات راغب، ماده (عزم).
[31]. التحقيق في كلمات القرآن، مصطفوي، ج 8، ماده (عزم).
[32]. نمونه، ج 3، ص 148، و تفسير راهنما، علي اكبر هاشمي، ج 3، ص 159.
[33]. توبه/ 61.
[34]. بقره/ 109 و اعراف / 199.
[35]. حجر/ 88.
[36]. اسراء/ 53 و نساء / 5، 8، 9.
[37]. بحث توکل برگرفته از درسهايي از اخلاق مديريت، قاسم واثقي، ص 269، به بعد.