پرسش

معنای خاتمیت پیامبراعظم چیست؟ و چگونه با امامت جمع می‌شود؟

˜ پاسخ
معنای خاتمیت

«خاتم» به کسر و فتح تاء به معنای به آخر رساندن است. وقتی گفته می‌شود «ختمت القرآن» یعنی قرائت قرآن را به آخر رساندم و اگر به پیامبر9 خاتِم‌الانبیاء گفته می‌شود یعنی سلسله‌ پیامبران را ختم و به اتمام رسانده است.

اگر به انگشتر خاتَم گفته‌اند چون نامه‌ها را با آن مهر و ختم می‌کرده‌اند.

و اهل لغت می‌گویند: خاتم به معنای «مایختم به» است؛ یعنی چیزی که به وسیله‌ آن ختم می‌شود و براین اساس خاتم‌النبیین یعنی «من یختم به النبوة» کسی که نبوت به واسطه‌ او پایان می‌پذیرد.

جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام ذیل واژه‌ «خاتم» می‌گوید: «همین که پیغمبر9 در صدد نامه نوشتن به شاهنشاه ایران و امپراطور روم برآمد به حضرت یادآور شدند که اگر نامه‌ای بی‌مهر باشد ایرانیان آن را نمی‌پذیرند لذا پیغمبر مهری از نقره تهیه فرمود که بر روی آن جمله‌ «محمد رسول الله» نوشته شده بود و پایان نامه‌ها را با آن مهر می‌زد.»[1]

در قدیم رسم بود انگشتری که نام افراد بر آن نقش بسته بود در دو مورد استفاده می‌کردند، یکی به عنوان ثواب و زینت، و دیگر به عنوان مهر زدن به نامه‌ها؛ بنابراین این‌که بعضی خاتَم را صرفاً به معنای زینت گرفته‌اند تا کلمه‌ «خاتَم النبیین»[2] در آیه‌ شریفه را به معنای زینت‌بخش پیامبران بگیرند کلام صحیحی به نظر نمی‌رسد.
دلیل‌های خاتمیت پیامبر9

یکی از مباحث مهم نبوت این است که آیا سلسله‌ی پیامبران الهی تا روز قیامت استمرار دارد یا این که باید به یک نبیّ خاصی خاتمه یابد؟! در اینجا به بیان برخی از دلیل‌های خاتمیت پیامبر اعظم9 می‌پردازیم.

1. قرآن

در قرآن‌ مجید آیات مختلفی وجود دارد که بر خاتمیت پیامبر9 دلالت می‌کند:

الف) (مَاكَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ‌اللَّهِ‌ وَخَاتَمَ‌ النَّبِيِّينَ)[3]؛ «محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است.»

آغاز آیه در ارتباط با بحث فقهی و تاریخی مسأله‌ی ازدواج پیامبر9 با همسر مطلقه فرزند خوانده‌اش زید است؛ اما پایان آیه علاوه بر این که حضرت را به عنوان رسول خدا معرفی می‌کند، وی را نیز به عنوان پایان بخش انبیاء معرفی کرده است.

ب) (وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ)[4]؛ «و اين قرآن بر من
وحى شده تا بوسيله آن، شما و هر كس را كه (اين قرآن به او) مى‏رسد هشدار دهم.»

این آیه نه تنها شامل مخاطبین عصر پیامبر9 است بلکه مربوط به آیندگان نیز می‌شود زیرا عمومیت و شمول لفظ «من بلغ»، شامل همه‌ی انسان‌های غایب موجود در زمان حضرت و انسان‌هایی که در آینده خواهند آمد، می‌شود. و این معنا، همان خاتمیت دین پیامبر اسلام است[5] چرا که وی همان‌گونه که به عنوان خاتم انبیاء است دین او نیز به عنوان خاتم ادیان به حساب می‌آید.

ج) (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً)[6]؛ و تو را جز براى همه مردم نفرستاديم درحالى كه بشارتگر و هشدارگرى».

با توجه به عمومیت و شمول تعبیر «کافة للناس»، از آن استفاده می‌شود که بشارتگری و هشدارگری حضرت نه تنها مربوط به زمان خودش می‌شود بلکه افرادی را که در آینده خواهند آمد نیز شامل است در نتیجه آن حضرت پیامبر آیندگان نیز می‌باشد؛ و در این صورت دیگر انگیزه و داعی برای پیامبر دیگری وجود نخواهد داشت.

د) (تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً)[7]؛ «خجسته (و پايدار) است آن (خدايى) كه جداكننده [حق از باطل= قرآن] را بر بنده‏اش فرو فرستاد، تا هُشدارگرى براى جهانيان باشد.»

همان بیانی که برای آیه‌ قبل ذکر شد در این آیه نیز می‌آید، با این تفاوت که در آیه قبل تعبیر «کافة للناس» داشت اما در این‌جا تعبیر «للعالمین» دارد.

2. روایات

روایات فراوانی در کتب حدیثی شیعه و اهل سنت در مورد خاتمیت پیامبر وجود دارد که بعضی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم.

الف) حدیث منزلت

پیامبر گرامی9 خطاب به علی7 می‌فرماید:

«انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی[8]؛ تو نسبت به
من به منزله‌ هارون نسبت به موسی هستی جز این‌که بعد از من پیامبری نیست».

این حدیث که معروف به حدیث منزلت است در کتب حدیثی و تفسیری شیعه[9] و اهل سنت آمده است. به این ترتیب که وقتی پیامبر9 و یارانش برای رفتن به جنگ تبوک آماده شدند، حضرت علی7 را در مدینه جانشین خود گمارد، منافقین مثل همیشه در مقام سرزنش علی7 برآمدند و گفتند چون از جنگ ترسیده در مدینه اقامت گزیده است. وقتی علی7 شایعات را شنید نزد پیامبر می‌آمد و کلام منافقین را به عرض حضرتش رسانید، حضرت برای تسلی دادن به علی7 حدیث مذکور را بیان کرد. در این حدیث با صراحت می‌فرماید: بعد از من هیچ پیامبری نخواهد آمد. از این رو حضرت آخرین پیامبر الهی است.

ب) قال رسول الله9: «انا خاتم‌الانبیاء وانت یا علی خاتم الاوصیاء.»[10]

پیامبر9 به علی7 می‌فرماید: من پایان بخش سلسله‌ انبیاء هستم و تو پایان بخش سلسله اوصیاء هستی.»

ج) عن النبی9 قال: «انما مثلی فی الانبیاء کمثل رجل بنی داراً فأکملها وحسّنها الا موضع لینة فکان من دخلها فنظر الیها قال: ما احسنها الاموضع هذه البنة قال9 فانا موضع البنة ختم بی الانبیاء»[11]

پیامبرگرامی9 برای تفهیم ختم نبوت خویش، مثل جالبی زده و فرموده: «مثال من در بین انبیاء هم‌چون مثال مردی است که خانه‌ای را به طور کامل و زیبا بنا کرده، جز یک قسمت از آن، هر کس که داخل چنین منزلی شود خواهد گفت: این منزل چه بسیار زیبا است جز یک قسمت از آن، آنگاه  حضرت فرمود: من آن قسمت از آن منزلم که سلسله‌ی انبیاء با آمدن من، پایان و تکمیل می‌گردد».

د) امام علی7 به طور متعدد در نهج‌البلاغه موضوع خاتمیت پیامبر اعظم9 را مطرح کرده است و می‌فرماید: «امین وحیه وخاتَم رسله[12]؛ پیامبر امین وحی الهی و پایان بخش رسولان الهی است».

در جای دیگر می‌فرماید: «ارسله علی حین فترة من الرسل وتنازع من الألسن فقفّی به الرسل و ختم به الوحی[13]؛ خداوند پس از یک دوران خلاء حضور پیامبران او را به رسالت مبعوث کرد در حالی که میان مذاهب و ادیان مختلف نزاع شده بود که بوسیله او سلسله‌ پیامبران را تکمیل و وحی را خاتمه داد.»

و نیز می‌فرماید: «هنگامی که در غار حراء وحی الهی بر پیامبر9 نازل شد، صدای ناله‌ دردناکی شنیدم، گفتم: ای رسول الله این صدای ناله کیست؟ فرمود: این صدای شیطان است که با نزول وحی بر من، دیگر از پرستش وی، برایش نومیدی حاصل شد؛ سپس علی7 اضافه می‌کند که پیامبر به من فرمود: «انک تسمع ما اسمع وتری ما أری، الاّ انّک لست بنبی ولکنّک لوزیرٌ[14]؛ آن چه را که من می‌شنوم تو نیز می‌شنوی و آن چه را که من می‌بینم تو نیز می‌بینی، جز آنکه تو پیامبر و نبی نیستی، و اما تو وزیر من هستی».

هـ ) پیامبر گرامی9 در پایان خطبه حجة‌الوداع مسأله خاتمیت نبوت خود را با صراحت در حضور مردم اعلام کرد و چنین فرمود:

«الا فلیبلغ شاهدکم غائبکم لانبیّ بعدی ولا امّة بعدکم[15]؛ این مطلب را حاضران به غائبان برسانند که بعد از من هیچ پیامبری وجود نخواهد داشت و امتی بعد از شما نخواهد بود».

و) عن الصادق7: «ان الله ختم بنبیّکم النبیین فلا نبیّ بعده ابدا وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا[16]؛ از امام صادق7 حکایت شده که خداوند به واسطه‌ پیامبرش سلسله‌ انبیاء را ختم کرده است پس هیچ‌گاه بعد از او پیامبری نخواهد آمد؛ و بواسطه قرآن شما نزول کتاب‌های آسمانی را پایان داد، و دیگر بعد از آن هرگز کتابی نخواهد آمد.»

3. اجماع دانشمندان اسلامی

با مراجعه به کتاب‌های حدیثی، تفسیری و تاریخی شیعه و اهل سنت در رابطه با ختم نبوت پیامبر اعظم9 این مطلب به دست می‌آید که همه‌ی دانشمندان اسلامی برخاتمیت حضرت اجماع و اتفاق نظر دارند.

4. ضروری دین

«یکی از ضروریات اسلام آن است که پیامبر اکرم9 پایان بخش سلسله‌ انبیاء است و بعد از او هیچ پیامبری برانگیخته نشده است و در آینده نیز نخواهد شد. این اعتقاد اسلامی تا آنجا شهرت دارد که نزد سایر ادیان و مذاهب نیز شناخته شده است، یعنی همه‌ آنان آگاهند که اسلام معتقد به خاتمیت است.»[17]
مناصب پیامبر اعظم9

بر اساس آیات قرآن پیامبر اکرم9 دارای مناصبی بوده‌اند که عبارتند از:

1. دریافت وحی

قرآن کریم می‌فرماید: «وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى‏ الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[18]؛ و قطعاً قرآن از نزد فرزانه‏اى دانا به تو القا مى‏شود.»

دریافت وحی تشریعی بعد از پیامبر9 قطع شد و مهمترین مصداق خاتمیت نیز همین مطلب است.

2. ابلاغ وحی

بعد از آنکه پیامبر اکرم9، وحی را از خداوند و جبرئیل می‌گیرد، مأمور به ابلاغ آن به مردم می‌باشد و مردم نیز موظف به قبول آن هستند. قرآن در رابطه با این منصب چنین می‌فرماید: (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ)[19]؛ «بر فرستاده [خدا وظيفه‏اى‏] جز رساندن (پيام الهى) نيست.»

و یا می‌فرماید: (فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ)[20]؛ «پس فقط رساندن [پيام] بر عهده توست.»

اما اینکه مردم موظف به قبول آن هستند قرآن می‌فرماید: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)[21]؛ «و آنچه را فرستاده [خدا] براى شما آورده پس آن را بگيريد (و اجرا كنيد)، و آنچه شما را از آن منع كرد پس خوددارى كنيد.»

3. تبیین وحی

قرآن در مورد منصب سوم می‌فرماید:

(وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ‌ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَانُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ)[22]؛ «و آگاه‌كننده (= قرآن) را به سوى تو فرو فرستاديم، تا آنچه را كه به سوى مردم فرود آمده، براى آنان روشن كنى؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.»

از این آیه استفاده می‌شود هنگامی که پیامبر اسلام آیات قرآن را از طریق وحی دریافت کردند و بعد از آن مأمور به ابلاغ وحی شدند، باید بعد از ابلاغ، آیات الهی را برای مردم تبیین و تفسیر کنند، تا پیام الهی که شامل اعتقادات و احکام و اخلاق است از هرگونه اجمال، ابهام و تشابه بیرون آید و مردم در مقام عمل با مشکل مواجه نگردند. در بسیاری از موارد بر پیامبر لازم بود،آن دسته از آیاتی که متشابه یا مجمل است برای مردم توضیح دهد. به عنوان مثال آیاتی از قبیل «واقیموا الصلاة» و «لله علی الناس حجّ البیت» در قرآن هست که صرفاً حکم وجوب آن را برای مردم بیان کرده اما اینکه شرایط، اجزاء و نحوه‌ انجام آن چگونه باشد در قرآن نیامده است. از این رو مؤسس شریعت باید مبیّن آن نیز باشد، تا مردم در مقام عمل از جهل بیرون آیند و هرگونه عذر و بهانه از آنان گرفته شود.

سؤالی در اینجا مطرح است که آیا پیامبر اکرم9 موفق به تبیین و تفسیر تمام احکام و دستورات ومعارف اسلامی شد یا خیر؟

روشن است هر چند پیامبر بسیاری از احکام و معارف اسلامی را برای مردم بیان کرد اما در عین حال موفق به بیان بسیاری دیگر از آن‌ها نشد[23]. زیرا سیزده سالی‌که حضرت در مکه بودند خودش و یارانش در اذیت، آزار و فشارهای جسمی و روحی قبیله‌ قریش و مشرکان قرار داشتند و بهترین گواه بر این مدعا تاریخ اسلام است که اکثر ملاقات‌های مسلمانان مکه با حضرت به طور سری انجام می‌گرفت و تعداد زیادی از آن‌ها به حبشه هجرت کردند و اما ده‌سالی که در مدینه بودند هرچند سختی‌ها و مشکلات مکه را به همراه نداشت اما گرفتاری‌های مدینه به نوبه خود زیاد بود زیرا حضرت با سه مشکل‌ مهم مواجه بود یکی جنگ‌های تحمیلی طاقت‌فرسا که از جبهه‌ بیرونی قریش و مشرکان مکه بود و دیگر یهودیانی که در اطراف مدینه بودند و دائماً بحران ایجاد می‌کردند و سوم گروه منافقان جبهه‌ داخلی بودند که قرآن در سوره‌های مختلف به هر سه مشکل مسلمانان و پیامبر9 پرداخته است.

بنابراین برای حضرت، چه در مکه و چه در مدینه یک فرصت همه جانبه پیدا نشد تا بتواند آیین و شریعت اسلام را به طور کامل و گسترده بر مردم تبیین کند. و اما اگر کسی بگوید پیامبر9 تمام جزئیات قرآن و احکام و آئین اسلام را برای مردم تبیین و تفسیر کردند ـ که شواهد تاریخی و کمبود روایات پیامبر9 و... آن را تأیید نمی‌کند ـ صحیح نیست و این صرفاً یک ادعا است؛ بنابراین برای تبیین احکام اسلامی و آیات به جانشینان پیامبر9 نیاز بود و این همان امامت است که ادامه‌ نبوت به شمار می‌آید.

4. حکومت

براساس برخی از آیات قرآن چهارمین منصب پیامبر9 منصب حکومت و مدیریت جامعه اسلامی است، آنجا که می‌فرماید: «النَّبِيُّ أَوْلَى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[24]؛ پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» از این آیه به دست می‌آید که پیامبر دارای چنین مقامی است که تصمیم او بر تصمیم دیگران حتی در حوزه‌ شؤون شخصی آنان مقدم است و این همان منزلتی است که از آن به«ولایت امر» تعبیر می‌شود[25]. و یا آنجا که می‌فرماید:

(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي‌الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى‌اللّهِ‌ وَالرَّسُولِ...)[26]؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خدا را اطاعت كنيد؛ و فرستاده [خدا] و صاحبان امر (خود)تان را اطاعت نماييد. و اگر در چيزى با همديگر اختلاف كرديد، پس آن را به خدا و فرستاده (اش) ارجاع دهيد...»

از این آیه نیز استفاده می‌شود که پیامبر گرامی9 دارای منصب حکومت بوده‌اند و خداوند آن را به وی تفویض نموده و تاریخ هم گواه خوبی بر این معنا است که حضرت در مدینه حکومت تشکیل دادند. از آن‌چه گذشت معلوم گردید که پیامبر اعظم9 دارای مناصب چهارگانه مذکور بودند.
نقش امامان معصوم بعد از رحلت پیامبر9

در مورد مناصب چهارگانه‌ای که برای پیامبر9 بیان شد بین شیعه و اهل سنت وحدت نظر وجود دارد اما هر چند با رفتن حضرت، وحی منقطع شد و به دنبال آن، دو منصب «دریافت وحی» و «ابلاغ وحی» پایان یافت. اما با توجه به این که جامعه‌ اسلامی به «تبیین قرآن و احکام» و «حکومت» نیازمند است مسئولیت و تصدی دو منصب بعدی یعنی «تبیین» و «حکومت» بر عهده‌ی چه کسی باید باشد؟ شیعه براساس برخی از آیات قرآن و روایات معتقد است که تصدی این دو منصب را باید افرادی داشته باشند که اولاً صفاتی هم‌چون صفات پیامبری داشته باشند از قبیل عصمت، علم لدنّی و حجیّت قول؛ و ثانیاً از جانب خداوند برگزیده و منصوب باشند. و اما این که این افراد چه کسانی هستند می‌توانیم به کمک برخی از آیات و روایات آن‌ها را بشناسیم.

برخی از آیات عبارتند از: آیه‌ اکمال[27]، آیه‌ ولایت[28] و آیه اطاعت[29] و اما روایات، عبارت است از آن تعداد روایاتی که در ذیل آیات مذکور در کتب حدیثی ذکر شده است که غیر از آیه‌ اکمال که درباره علی7 است، پیامبر9 و ائمه: مصداق آن دو آیه را امامان معصوم معرفی کرده‌اند که دو نمونه از آن‌ها را در اینجا بیان می‌کنیم.

1. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که وقتی آیه‌ «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم» بر پیامبر نازل شد از حضرت سوال می‌کند که معنای اطاعت خدا و رسول خدا را شناختیم، اما اولی الامر چه کسانی هستند که اطاعت آن‌ها با اطاعت تو مقرون شده است؟ حضرت در پاسخ جابر چنین می‌فرمایند: «هم خلفائی یا جابر و ائمة المسلمین من بعدی؛ ایشان جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند» آنگاه حضرت دوازده امام را با ذکر نام آن‌ها به ترتیب برمی‌شمارند[30].
2. حکایت شده ابی بصیر از امام باقر7 در رابطه با آیه‌ اطاعت سؤال می‌کنند امام در پاسخ می‌فرمایند: «الائمة من ولد علی7 و فاطمه3 الی ان یقوم الساعة[31]؛ امامان معصوم از فرزندان علی و فاطمه3 هستند تا این که قیامت برپا شود». از این مباحث به خوبی روشن شد که امامان معصوم تمام صفات و مناصب پیامبر گرامی را دارند جز منصب «نبوت» و «رسالت» که این دو منصب از مناصب‌ اختصاصی آن حضرت است، چراکه ایشان مؤسس و خاتم شریعت و آئین اسلام است؛ و امامان معصوم فقط «تبیین» و «اجرای» آن را بر عهده دارند.

پی‌نوشت‌ها:
[1]. قاموس قرآن قریشی، ج 2، ص 236.

[2]. احزاب / 40.

[3]. همان.

[4]. انعام / 19.

[5]. راهنماشناسی، مصباح یزدی، ص 178.

[6]. سبأ / 28.

[7]. فرقان / 1.

[8]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 6، ص 344، ج 17، ص 342.

[9]. المقنعه، شیخ مفید، ص 18، رسائل، الشریف المرتضی، ص 333؛ بحارالانوار، ج 38، ص 154، المناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 66، الهدایه للشیخ الصدوق، ص 143.

[10]. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 284.

[11]. همان مصدر، ص 285.

[12]. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 172.

[13]. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 133.

[14]. همان، خطبه 234.

[15]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 17، ص 344.

[16]. همان مصدر.

[17]. راهنماشناسی، مصباح یزدی، ص 177.

[18]. نمل / 6.

[19]. مائده / 99.

[20]. آل عمران / 20، رعد / 40، نمل / 82.

[21]. حشر / 7.

[22]. نحل / 44.

[23]. ر.ک: امامت و رهبری، استاد شهید مطهری، ص 29.

[24]. احزاب / 6.

[25]. راهنماشناسی، استاد مصباح یزدی، ص 202.

[26]. نساء / 59.

[27]. (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ  لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ  الْإِسْلاَمَ دِيناً) (مائده/3).

[28]. (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (مائده/55).

[29]. (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً) (نساء/59).

[30]. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 499.

[31]. همان.