پرسش:

در قرآن چه تعداد آیات در مورد مهدویت وجود دارد؟

پاسخ اجمالی:

در قرآن کريم 324 آيه وجود دارد که بر اساس احاديث پيامبر و اهل بيت با مهدويت مرتبط است و در اين مورد کتاب‌ها و مقالات مستقل و غير مستقل زيادي نگارش يافته است. البته دلالت اين آيات و اعتبار روايات ذيل آن‌ها يکسان نيست. بلکه احاديثي که ذيل اين آيات نقل شده گاهي به تفسير آيات و گاهي به تأويل و بطن و گاهي به تطبيق (جري) آيات اشاره دارد. همان طور که اين آيات و روايات به موضوعات سياسي، اقتصادي، نظامي و تاريخي مهدويت اشاره دارد.

پاسخ تفصیلی:

آينده روشن بشريت در پرتو منجي آخرالزمان از موضوعاتي است که در اديان الهي مطرح بوده است[1].

و در اسلام نيز مسأله مهدويت در روايات شيعه و سني آمده است[2] و حتي در برخي روايات نام و مشخصات مهدي آل محمد: آمده است[3]. البته در قرآن کريم به صورت صريح نام «مهدي» (= محمد بن الحسن7) نيامده است بلکه نام هيچ کدام از امامان: بيان نشده است. البته حکمت‌هايي براي اين مطلب گفته شده از جمله اينکه اولاً قرآن در صدد نام بردن از صحابيان و بستگان پيامبر9 نبوده است مگر در موارد استثنائي مثل داستان زيد[4] و ابولهب[5] كه براي بيان مطلبي (همچون حكم ازدواج زيد و نفرين بر ابولهب) نام آنها ضرورت داشته است. ازاين رو در موارد متعددي، مطالب مربوط به زنان پيامبر و منافقان مشهور در قرآن آمده است ولي نامي از آنها برده نشده است[6]. و ثانياً نام بردن افراد، موجب انگيزش حب و بغض‌هاي متعدد و زمينه‌ساز تحريف قرآن مي‌شود. و ثالثاً در برخي احاديث از امام صادق7 در مورد نام علي وا هل بيت: كه در قرآن نيامده است پرسش شد و ايشان به نماز اشاره كردند كه حكم آن در قرآن نازل شده ولي از سه يا چهار ركعت بودن آن نامي به ميان نيامده است تا خود رسول خدا اين قسمت را براي آنان تفسير شده كند[7].‌ ولي در احاديث و تفاسير سيصد و بيست و چهار آيه مرتبط با وجود مقدس امام عصر7 شمرده شده است[8] که دلالت‌هاي آنها يکسان نيست بلکه گاهي تفسير، تأويل، تطبيق (جري) و ... است و اعتبار احاديث تفسيري آنها نيز يکسان نیست. در اين نوشتار برآنيم که اين آيات را بيان و دسته‌بندي و شيوه‌هاي برداشت از آن‌ها را بررسي کنيم.

البته در اين راستا به روايات ذيل آيات نيز اشاره مي‌شود و بعد از
بيان فهرست کلي آيات، برخي از مهم‌ترين آيات را در هر دسته
بررسي مي‌کنيم.

در اين نوشتار بر آنيم که اين آيات را بيان و دسته‌بندي و شيوه‌هاي برداشت از آن‌ها را بررسي کنيم. البته در اين راستا به روايات ذيل آيات نيز اشاره مي‌شود و بعد از بيان فهرست کلي آيات، برخي از مهم‌ترين آيات را در هر دسته بررسي مي‌کنيم.
مفهوم‌شناسي:

در اين نوشتار چند واژه اساسي وجود دارد که لازم است توضيح داده شود:

1. قرآن: مقصود کتاب آسماني مسلمانان است که شامل 6200 آيه دارد و به صورت متواتر از پيامبر9 به دست ما رسيده و تحريف نشده است و غالباً در عصر کنوني با قرائت حفص از عاصم منتشر مي‌شود.

2. مهدويت: مقصود اعتقاد به منجي است که در آخرالزمان ظهور مي‌کند و بشريت را نجات مي‌دهد و در اديان الهي و اسلام مطرح شده است در شيعه با نام محمد بن الحسن7 و لقب‌هايي مثل «مهدي آل‌محمد:» به عنوان دوازدهمين امام معصوم7 مشخص گرديده است.

3. تفسير: دراصل به معناي كشف و پرده‌برداري است و در اينجا به كشف معاني كلمات و جمله‌هاي قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست، به عبارت ديگر تبيين مراد استعمالي آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّي آن بر اساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلائي محاوره است[9].

4. تأويل: در اصل به معناي بازگشت‌دادن است و گاهي به معناي توجيه متشابهات، ومعناي خلاف ظاهر لفظ است كه به وسيله قرينه حاصل مي‌شود[10]. همانطور كه گاهي به معناي باطن نيز مي‌آيد[11].

5. بطن: در اصل به معناي پوشيده و غيرظاهر است، و در اينجا مقصود معنايي از قرآن است كه از ظاهر كلام بدست نمي‌آيد. و گاهي در احاديث بيان شده است[12] و برخي صاحبنظران آن را به معناي قاعده كلّي، برگرفته از آيه مي‌دانند كه به وسيله الغاي خصوصيت بدست مي‌آيد.[13] و[14]

6. تطبيق (جري): در اصل به معناي انطباق يك مفهوم عام و كلي بر فرد خاص و جزئي است، مثل وقتي كه «انسان» را بر «علي» اطلاق و تطبيق مي‌كنيم. از اين شيوه در روايات تفسيري استفاده شده (ادامة همين مقاله) و در برخي احاديث نيز بدان  اشاره شده است[15] و گاهي از آن با عنوان قاعده «جري و تطبيق» ياد مي‌شود[16].

7. واژه «نزلت»: در اصل به معناي نزول آيات قرآن در مورد حادثه يا واقعه خاص است و اغلب در مورد شأن نزول‌هاي قرآن به کار مي‌رود. هر چند که گاهي در مورد قصه‌هاي گذشته و بيان حکم و تکليف شرعي دائمي نيز مي‌آيد[17].

اما در احاديث تفسيري مهدويت در چند معنا به کار مي‌رود: الف: گاهي به معناي تطبيق يک آيه خاص بر غير شأن نزول آن به کار مي‌رود، يعني در حديث، آيه‌اي را بر يکي از مسائل مهدويت تطبيق مي کند و از تعبير «نزلت» استفاده مي‌کند.

مثال: آيه (أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ)؛ «بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسى كه درمانده را، به هنگامى كه او را مى‏خواند، اجابت مى‏كند و (گرفتارى) بد را برطرف مى‏سازد و شما را جانشينان (خود يا گذشتگان در) زمين قرار مى‏دهد؟! آيا معبودى با خداست؟! چه اندك متذكّر مى‏شويد» (نمل/ 62).

در حديثي از امام باقر7 نقل شده که فرمودند: «نزلت في القائم ...»[18] در حالي که آيه فوق مطلق است و شامل هر فرد مضطّر مي‌شود ولي در روايت بر يکي از مصاديق کامل يا مصداق اکمل آن تطبيق شده است.

ب: گاهي تعبير نزلت به معناي تأويل و بطن آيه به کار مي‌رود.

مثال: آيه (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ)؛ «بگو: آيا به نظر شما، اگر آب (سرزمين) شما [در زمين‏] فرو رود، پس چه كسى آب روانى براى شما مى‏آورد؟!».

در حديثي از امام باقر7 حکايت شده که فرمودند: «هذه نزلت في القائم يقول: ان اصبح امامکم غائباً لا تدرون اين هو فمن ياتيکم بامام ظاهر ياتيکم باخبار السماء والارض وحلال الله وحرامه؟ ثم قال7: والله ما جاء تأويل هذه الآية ولابُدّ ان يجئي تأويلها»[19]. در حالي که ذيل حديث سخن از تأويل (وبطن) آيه مي‌گويد اما در صدر حديث تعبير «نزلت» به کار رفته است. پس مقصود از نزول در اينجا بيان بطن و تأويل آيه فوق است[20].

ج: واژه «نزلت» گاهي هم به معناي تفسير آيه مي‌آيد همان طور که در مورد آيه 55/ نور(وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ)؛ « خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و [كارهاى‏] شايسته انجام داده‏اند، وعده داده است كه قطعاً آنان را در زمين جانشين خواهد كرد»، از امام صادق7 نقل شده که فرمودند: «نزلت في القائم واصحابه»[21] که با توجه به عدم تحقق اين آيه تاکنون تنها تفسير آيه مربوط به امام عصر7 و ياران ايشان است.
پيشينه:

در مورد آيات مهدويت در قرآن نخست در منابع تفسيري و حديثي شيعه و اهل سنت مطالبي آمده است از جمله از تفاسير اهل سنت تفسير قرآن کريم ابن کثير[22] (774 ق) و از شيعه تفسير مجمع البيان، طبرسي (548 ق) و تفسير عياشي (320 ق) و تفسير نور الثقلين عروس حويزي (1112 ق) و تفسير البرهان محدث بحراني (1107 ق) و تفسير صافي فيض کاشاني (1091 ق) و تفسير الميزان علامه محمد حسين طباطبايي (1402 ق) و تفسير نمونه، ناصر مکارم (معاصر) و تفسير قرآن مهر، محمد علي رضايي اصفهاني و... جلد سيزدهم بحارالانوار علامه مجلسي (م 1111 ق) و... مطالبي بيان شده است سپس کتاب‌ها و مقالات مستقل متعدد در اين مورد نگارش يافته است از جمله:

1. المحجة فيما نزل في القائم الحجه، سيد هاشم بحراني (1107 ق)، ترجمه/ سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن، مهدي حائري قزويني، تهران، 1374، آفاق.

120 آيه را به ترتيب نزول جمع کرده و روايات آنها.

2. معجم احاديث الامام المهدي (عج)، موسسه المعارف الاسلاميه، الجزء السابع، الآيات المفسر.

تحت اشراف شيخ علي الکوراني، 1411 ق، جامع‌ترين کتاب در اين زمينه است که بيش از 300 آيه را جمع کرده ولي آيه 18 سورة محمد7 را ذکر نکرده است.

3. موسوعة المصطفي والعترة (16) المهدي المنتظر، حسين شاکري، نشر الهادي، 1420.

4. سيماي امام زمان (عج) در آيينه قرآن،‌ علي اکبر مهدي پور.

5. الامام المهدي في القرآن والسنة،‌ سعيد ابومعاشر، 1422 ق، آستان قدس.

آيات مهدويت را طبق سوره‌ها تا آخر قرآن با روايات آورده است.

6 . امام مهدي از ديدگاه قرآن و عترت و علائم بعد از ظهور، محمد باقر مجلسي (1037)، قم، قلم، ترجمه علي دواني. (گزيده کتاب مهدي موعود (جلد 13 بحار) است)

7. المهدي في القرآن (موعود قرآن)، سيد صادق حسيني شيرازي، موسسه امام مهدي (عج)، تهران، 1360 هـ . فارسي و عربي.

190 آيه در مورد امام عصر (عج) از منابع اهل سنت

8 . حکومت جهاني حضرت مهدي (عج) از ديدگاه قرآن و عترت، محمود شريعت‌زاده خراساني، 1379، فارسي، دارالصادقين.

مجموعه آيات قرآن درباره مهدي (عج) با روايات آمده است

9. ملاحم‌القرآن، ابراهيم انصاري زنجاني، 1400 ق، عربي، چاپ مولف.

پيش‌گويي‌هايي قرآن در مورد نشانه‌هاي ظهور و روايات ...

10. طريق الي المهدي (عج) المنتظر، سيد ايوب، بيروت/الغدير، 1998 م، عربي.

آينده و ظهور مهدي و اخبار غيبي قرآن در اين مورد

11. سوره و العصر، حضر امام زمان (عج) است،‌ عباس راسخي نجفي، قيام قم / 1372 فارسي.

12. المهدي‌الموعود في القرآن‌الکريم، محمد حسين رضوي، دارالهادي، 2001 عربي.

13. مصلح مقتدر الهي کيست؟، سيد علي اکبر شعفي، 1342، اصفهان.

14. پور پنهان در افق قرآن حضرت مهدي (عج)، جعفر شيخ الاسلامي، تهران، يکان، 1378ش.

15. غريب غيب در قرآن، محمد حسين صفا خواه، تهران، آمه.

16. اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن، علي صفئي کاشاني، 1376، تهران، مفيد.

17. القرآن يتحدث عن الامام المهدي (عج)، مهدي حسن علاء الدين، دارالاسلاميه، بيروت.

18. ثورة‌المواطئين للمهدي(عج)، مهدي حمد فتلاوي، ‌1993م، دارالبلاغه، بيروت.

بشارت‌هاي قرآني و نبوي در مورد انقلاب مهدي (عج)

19. مهدي (عج) در قرآن، رضا فيروز، 1378، تمعرآن، رايحه.

20. مهدويت از نظر قرآن و عترت، خيرالله مرداني، تهران، آيين جعفري، 1401.

21. چهل حديث در پرتو چهل آيه در فضايل حضرت ولي عصر (عج)، مسجد جمکران، تهران،‌ وزارت ارشاد، 1378.

چهل آيه و روايات مربوطه

22. سيماي مهدويت در قرآن، محمد جواد مولوي نيا، قم، امام عصر (عج)، 1381.

23. الايات الباهره في بقية‌ العترة‌الطاهرة او تفسير آيات القرآن في المهدي صاحب الزمان (عج)، تهران، بعثت، 1402 ق، سيد داود مير صابري.

24. مهدي در قرآن،‌ محمد عابدين زاده، بنياد تهران.

40 آيه

25. سيماي نوراني امام زمان (عج) در قرآن و نهج البلاغه، ‌عباس کمساري.

26. سيماي حضرت مهدي (عج) در قرآن، سيد جواد رضوي، چاپ موعود.

27. جلد 13 بحارالانوار، علامه مجلسي (م 1111 ق) که به فارسي نيز ترجمه شده، و بسياري از آيات و روايات مهدويت را جمع آوري کرده است.

فهرست اجمالي آيات مهدويت:

در مجامع حديثي 324 آيه قرآن با احاديث مربوط ذکر شده که مرتبط با مهدويت است، ‌البته دلالت و پيوند اين آيات با مباحث مهدويت يکسان نيست گاهي تفسير آيه در مورد امام عصر7 است و گاهي تأويل و بطن و گاهي آيه بر آن حضرت تطبيق (جري) شده و گاهي به نوعي ارتباط بين مباحث مهدويت و آيه برقرار شده است[23].

لازم به يادآوري است که ارزش اين روايات نيز از نظر سندي و دلالتي يکسان نيست در اين جا فارغ از اين مباحث ليست آياتي که در احاديث مرتبط با مهدويت معرفي شده بدين قرار است:

سوره حمد ـ بقره / 3 و 37 و 114 و 115 و 133 و 148 و 155 و 157 و 210 و 243 و 249 و 259 و 261 و 269 و آل عمران / 37 و 46 و 81 و 83 و 97 و 125 و 140 و 142 و 144 و 200 ـ نساء / 59 و 69 و 77 و 130 و 159 ـ مائده / 3 و 12 و 14 و 20 و 54 و 118 ـ انعام / 2 و 37 و 44 و 45 و 65 و 158 ـ اعراف / 46 و 53 و 71 و 96 و 128 و 156 و 157 و 159 و 172 و 181 و 187 ـ‌ انفال / 7 و 8 و 39 و 75 ـ توبه / 3 و 16 و 32 و 33 و 34 و 36 و 52 و 111 و 119 ـ يونس / 24 و 35 و 39 و 50 و 98 ـ‌ هود / 8 و 18 و 80 و 83 و 86 و 110 ـ يوسف / 110 ـ رعد / 7 و 13 و 29 ـ ابراهيم / 5 و 28 و 45 و 46 ـ حجر / 16 و 17 و 36 و 37 و 38 و 75 و 76 ـ نحل / 1 و 22 و 33 و 34 و 38 و 39 و 40 ـ اسراء / 5 و 6 و 7 و 33 و 71 و 72 ـ کهف / 47 و 98 ـ مريم / 37 و 54 و 75 و 76. ـ‌ طه / 115 و 123 و 124 و 135 ـ انبياء / 12 و 13 و 35 و 73 و 95 و 105 ـ حج / 39 و 41 و 47 و 65 ـ مؤمنون / 1 و 101 ـ نور / 35 و 53 و 55 ـ فرقان / 11 و 26 و 54 و 63 ـ 76 ـ شعراء / 4 و 21 و 207 ـ روم / 1 ـ 5 ـ لقمان / 20 ـ سجده / 21 و 29 و 30 ـ احزاب / 11 و 61 و 62 ـ سبأ / 18 و 28 و 51 ـ فاطر / 41 ـ‌ يس / 30 و 33 و 52 ـ‌ صافات / 83 و 84 ـ‌ص / 17 ـ زمر / 69 ـ غافر / 11 و 51 ـ فصلت / 30 و 34 و 53 ـ شوري / 1 و 2 و 18 و 20 و 23 و 24 و 41 و 42 و 45 ـ زخرف / 28 و 61 و 66 ـ دخان / 3 و 4 ـ محمد / 4 و 17 و 18 ـ فتح / 25 ـ ق / 41 و 42 ـ ذاريات / 22 ـ طور / 1 ـ 2 و 3 و 47 ـ نجم / 53 ـ قمر / 1 و 6 ـ‌ الرحمن / 41 ـ واقعه / 10 و 11 ـ حديد / 16 و 17 و 19 ـ‌ صف / 8 و 9 ـ تغابن / 12 ـ ملک / 30 ـ قلم / 15 ـ معارج / 1 و 2 و 44 ـ جن / 16 و 24 ـ‌ مدثر / 1 و 2 و 4 و 8 و 9 و 10 و 11 ـ 16 ـ و 19 و 20 و 40 و 48 ـ نازعات / 12 و 13 و 14 ـ عبس / 17 و 23 ـ تکوير / 15 و 16 ـ انشقاق / 19 ـ بروج / 1 ـ طارق / 15 و 16 و 17 ـ غاشيه / 1 ـ 4 ـ فجر / 1 ـ 4 ـ شمس / 1 ـ 15 ـ ليل / 1 ـ 21 ـ‌ قدري / 1 ـ 5 ـ بيّنه / 5 ـ تکاثري / 3 و 4 و 8 ‌ـ عصر / 1 ـ 3.[24]

تذکر مهم: در برخي مجامع روايي و تفاسير قرآن برخي ديگر از آيات قرآن را مربوط به مباحث مهدويت ذکر کرده‌اند ولي با بررسي‌هاي به عمل آمده روشن شد که برخي از اين موارد از معصومان7 نقل نشده است يا نسبت دادن آن‌ها به معصومان7 مشکوک است.

براي مثال ذيل حج/ 60[25] و صف / 13[26] تفسير قمي آيات را مربوط به مهدويت دانسته است در حالي که ظاهراً تعبير از صاحب تفسير است و در يونس / 50[27] از ابو الجارود نقل شده که معتبر نيست يا در طه / 110 ـ 113[28]  و عنکبوت / 10[29] و جن / 26[30] با تعبير «قال»  نقل شده و استناد آن به معصوم روشن نيست و در کتب معجم الاحاديث المهدي، آنها را در رديف آيات مفسّر ذکر کرده است. و نيز برخي روايات مهدويت از ابن عباس نقل شده است مثلاً در مورد آيه 59، نمل از ابن عباس حکايت شده که اهل بيت: صفوة الله هستند[31]. و عجيب‌تر آن که برخي موارد از کعب الاحبار نقل شده است که از ناقلان اسرائيليات بوده و روايات او نزد شيعه و سني بي‌اعتبار است.

براي مثال ذيل آيه 55 سورة آل عمران و ذيل آيه 47 سورة حج آيات مذکور را با روايتي از کعب الاحبار نقل کرده در حالي که به پيامبر9 نيز نسبت داده نشده است روشن است که نقل اين اخبار ضعيف و مرسل موجب وهن آيات مهدويت مي‌گردد از اين رو ما اين آيات را در ليست آيات مهدويت ذکر نکرديم.
تقسيم بندي آيات مهدويت

آيات مهدويت از منظرهاي مختلف قابل تقسيم‌بندي است، مي‌توان اين آيات را از منظر روشن شناختي و از منظر موضوعي و از منظر تاريخي و ... دسته بندي کرد. اما در اين نوشتار به روش‌شناسي فهم آيات با توجه به روايات تفسيري پرداخته مي‌شود. يعني از ديدگاه روش‌ها و قواعد تفسيري به اين آيات و روايات نظر مي‌شود.

در مبحث مباني، قواعد و روش‌هاي فهم و تفسير قرآن تقسيم‌هاي مختلفي صورت گرفته است[32] که بر اساس آنها مي‌توان روايات تفسيري را تقسيم‌بندي کرد. از جمله اينکه يک دسته از روايات تفسيري، مصاديق آيه را بيان مي‌کند و دسته ديگر تأويل و بطن و دسته ديگر تفسير آيه را روشن مي‌سازد. اين تقسيم‌بندي‌ها در روايات تفسيري آيات مهدويت نيز جاري است.
الف: تفسير آيات در مورد مهدويت

برخي احاديث تفسيري که ذيل آيات مهدويت نقل شده است به توضيح مفاهيم و مقاصد آيات مي‌پردازد. يعني به نوعي تفسير اصطلاحي آيه را بيان مي‌کند. که در اينجا به برخي از مهم‌ترين اين آيات اشاره مي‌کنيم.

مثال‌ها:

1. آيات اظهار (تسلط دين اسلام بر اديان الهي):

يعني آياتي که تسلط نهايي دين اسلام بر اديان الهي را نويد مي‌دهد ولي هنوز تحقق نيافته است و تنها تفسير آن در مورد مهدويت صادق است. اين آيات با تعابير مشابه در چند سوره تکرار شده است.

(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)؛ «او كسى است كه فرستاده‏اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه دين [ها] پيروز گرداند؛ و گر چه مشركان ناخشنود باشند». (برائت / 33)

(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى‏ الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً)؛ «او كسى است كه فرستاده‏اش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه‏ دين‏[ها] پيروز گرداند و گواهى خدا كافى است». (فتح/ 28)

(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)؛ «او كسى است كه فرستاده‏اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه‏ى دين‏[ها ]پيروز گرداند، و گرچه مشركان ناخشنود باشند». (صف / 9)

از امام صادق7 نقل شده که در مورد آيه فوق فرمودند: «اذا خرج القائم لم يبق مشرک بالله العظيم و لا کافر الاّ کره خروجه لو کان في بطن صخرة لقالت الصخرة يا مؤمن فيّ مشرک فاکسرني واقتله»[33].

هنگامي که امام زمان7 قيام کنند هيچ مشرک به خداي بزرگ و کافري نمي‌ماند مگر آنکه از قيام امام زمان7 ناراحت است. و اگر بر فرض آنان در دل سنگي مخفي شوند آن سنگ ندا مي‌دهد که اي مؤمنان مشرکي اينجاست مرا بشکنيد و او را بکشيد». در برخي احاديث ديگر از امام صادق7 حکايت شده که در مورد آيه فوق فرمودند: «والله ما نزل تأويلها بعد،‌ قلت: جعلت فداک و متي ينزل تأويلها؟ قال: حين يقوم القائم ان شاء الله ...»[34].

به خدا سوگند که تفسير اين آيه هنوز نيامده است.

پرسيدم: فدايت شوم چه موقع تفسير آيه تحقق مي‌يابد.

فرمود: هنگامي که قائم ما قيام کند ان‌شاء الله.

البته روشن است که واژه «تأويل» در روايت اخير به معناي تفسير است. همان طور که اين مطلب واضح است که مفاد آيات فوق در مورد پيروزي نهايي دين اسلام بر تمام اديان از صدر اسلام تا کنون تحقق نيافته است. پس مقصود آيه زمان امام عصر7 است که به دست او دين اسلام بر همه اديان پيروز مي‌شود. البته مشابه روايات فوق از اهل سنت نيز حکايت شده است از اين‌رو برخي مفسران اهل سنت تحقق آيه را در هنگام خروج مهدي دانسته‌اند[35].

2. آيه رفع فتنه از جهان:

(وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى‏ لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ)؛ «و با آن (كافر)ان پيكار كنيد، تا آشوبگرى باقى نماند، و دين يك‏سره از آنِ خدا باشد؛ و اگر آنان (به كفر) پايان دادند، پس در واقع خدا به آنچه انجام مى‏دهند، بيناست». (انفال / 39)

از امام صادق7 در مورد آيه فوق پرسش شد و حضرت فرمودند:

«انّه لم يجيء تاويل هذه الآية ولو قد قام قائمنا بعده سيري من يدرکه ما يکون من تأويل هذه الآيه وليبلغن دين محمد9 ما بلغ الليل،‌حتي لايکون شرک علي ظهر الارض کما قال الله»[36].

در حقيقت تفسير اين آيه هنوز نيامده است و اگر قائم ما قيام کند بعد از آن است که هر کس او را درک کند تفسير اين آيه واقع مي‌شود و دين محمد9 به نهايت مي‌رسد تا اينکه شرک بر روي زمين نخواهد بود همان طور که خدا فرموده است». البته در اين روايت نيز واژه «تأويل» به معناي تفسير است و روشن است که از صدر اسلام تاکنون فتنه‌ها کم و بيش وجود داشته و دارد و دين اسلام بر جهان مسلط نشده است و اين مطلب که تفسير آيه است در زمان امام عصر7 تحقق مي‌يابد.

آلوسي از مفسران بزرگ اهل سنت نيز ذيل آيه فوق اشاره مي‌کند که تأويل اين آيه هنوز محقق نشده است و در هنگام ظهور مهدي تأويل آن خواهد آمد که بر روي زمين هيچ مشرکي نماند[37].

3. وعده حکومت‌ بندگان صالح و مؤمنان نيکوکار بر زمين:

(وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ)؛ «و به يقين، در زَبُور بعد از آگاه كننده (= تورات) نوشتيم كه «بندگان شايسته‏ام، آن زمين را به ارث خواهند برد». (انبياء / 105)

از امام باقر7 حکايت شده که فرمودند: «الکتب کلّها ذکر وان الارض يرثها عبادي الصالحون قال: القائم7 واصحابه»[38]. همه کتاب‌هاي آسماني مصداق ذکر هستند و مقصود از آيه فوق امام عصر7 و ياران آن حضرت هستند.

آلوسي که از مفسران بزرگ اهل سنت است بعد از ذکر اقوال در مورد آيه فوق به اين نتيجه مي‌رسد که وراثت زمين و لوازم آن براي صالحان در مورد مؤمنان است و در عصر مهدي و نزول عيسي[39]. البته اين وعده الهي در زبور داود در کتاب مقدس فعلي نيز آمده است. «زيرا که شريران منقطع مي‌شوند و اما متوکلان به خداوند،‌و ارث زمين خواهند شد[40] و در جاي ديگر آمده است «صالان وارث زمين خواهند بود...»[41].

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ‌الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى‏ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَيُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً)؛ «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و [ كارهاى‏] شايسته انجام داده‏اند، وعده داده است كه قطعاً آنان را در زمين جانشين خواهد كرد، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين كرد؛ و مسلماً، دينشان را كه براى آنان پسنديده است، به نفعشان مستقر خواهد كرد؛ و البته بعد از ترسشان (وضعيت) آنان را به آرامش مبدّل مى‏كند، در حالى كه مرا مى‏پرستند [و ]هيچ چيز را شريك من نخواهند ساخت». (نور / 55) از امام صادق7 حکايت شده که در مورد آيه فوق فرمود: «نزلت في القائم و اصحابه»[42].

اين آيه در مورد امام عصر7 و ياران او آمده است. البته مقصود از نزول در اينگونه احاديث همان تفسير آيه است و نه شأن نزول اصطلاحي آيه.

از اهل سنت ابن کثير در ذيل آيه فوق با ذکر روايتي که تعداد سرپرستان امت را دوازده نفر معرفي مي‌کند يکي از اين خلفاي عادل را مهدي موعود معرفي مي‌کند که جهان را پر از عدل خواهد کرد[43].

روشن است که اين وعده الهي که در کتاب‌هاي آسماني پيشين و قرآن آمده است و نيز وعده الهي در مورد جانشيني مؤمنان نيکوکار بر کل زمين و حصول امنيت کامل هنوز تحقق نيافته است و بر اساس روايات فقط در زمان امام عصر7 تحقق مي‌يابد.

4. قيام امام مهدي7 از نشانه‌هاي رستاخيز:

(فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى‏ لَهُمْ إِذَا  جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ)؛ «و آيا انتظارى جز (آمدن) ساعت (= رستاخيز) دارند كه ناگهان به سراغشان مى‏آيد؟ پس به يقين، نشانه‏هاى آن آمده است؛ هنگامى كه (قيامت) به سراغ آنان مى‏آيد، پس كجا يادآورى‏شان براى آنان (سود) دارد؟». (محمد / 18)

از پيامبر9 حکايت شده که فرمودند: اگر از دنيا يک روز باقي نمانده باشد خدا آن روز را طولاني مي کند تا مردي از اهل بيت من برانگيزد تا زمين را پر از عدل و داد کند همان طور که پر از ظلم و جور شده بود»[44]. مشابه اين حديث از امام علي7 نيز حکايت شده است[45].

اين آيه در مورد علامت‌هاي رستاخيز است که مفسران شيعه و اهل سنت در تفسير «اشراط الساعة» نشانه‌هاي متعددي را ذکر کرده‌اند از جمله «بعثت پيامبر اسلام9، شق القمر، دخان و ...»[46] ولي برخي مفسران شيعه و اهل سنت ظهور حضرت مهدي7 را يکي از علامت‌هاي رستاخيز شمرده‌اند[47] و روايات مهدويت را ذيل آيه فوق آورده‌اند[48] از جمله رواياتي که اهل سنت ذکر کرده‌آند احاديثي است که مضمون آن شبيه روايت فوق الذکر از پيامبر9 است[49]. اينگونه احاديث در حقيقت نشانه‌هاي رستاخيز را توضيح مي‌دهد. و نوعي تفسير براي آيه فوق به شمار مي‌آيد.
ج: تطبيق آيات بر مهدويت

در بسياري از احاديثي که ذيل آيات مهدويت آمده است، آن آيه بر مصداق يا مصداق اکمل آن در مسائل مهدويت تطبيق شده است که در اينجا به برخي موارد اشاره مي‌کنيم:

1. روز قيام امام عصر7 از مصاديق غيب و ايام الله:

(الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ)؛ «(همان) كسانى كه به غيب (= آنچه از حسّ پوشيده) ايمان مى‏آورند». (بقره / 3)

(ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ)؛ «روزهاى خدا را به آنان يادآورى نما». (ابراهيم/ 5)

عن اميرالمؤمنين7: الغيب[50]، يوم الرجعة ويوم القيامة ويوم القائم وهي ايام آل محمد9 و اليها اشارة بقوله: «ذکرّهم بايام الله»[51].

از امام علي7 نقل شده که فرمودند: غيب همان روز رجعت و قيامت و روز امام عصر7 است و آنها روزهاي آل محمد است که در آيه «يادآوري روزهاي خدا» به آن‌ها اشاره شده است. واژه «غيب» به معناي چيزي است که از حس پوشيده و پنهان است ولي در اين روايت به مصاديق آن اشاره شده است. که روز رجعت قيامت و ظهور امام عصر7 است البته غيب در تفاسير قرآن بر مصاديق ديگر مثل «خدا»، «وحي» و «بهشت و جهنّم» نيز تطبيق شده است[52].

فخر رازي به شيعه اشکال مي‌کند که آنان مي‌گويند مقصود آيه امام مهدي7 است ولي تخصيص مطلق بودن دليل باطل است[53]. ولي توجه نکرده است که اين روايات از باب تعيين مصداق است نه تخصيص.

2. پرستش خداي ابراهيم7 در مورد امام‌عصر7 جاري است

(أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَإِلهَ آبائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ)؛ «آيا هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد، (شما) شاهد بوديد؟! وقتى كه به پسرانش گفت: «پس از من چه چيز را مى‏پرستيد؟» گفتند: معبود تو و معبود نياكانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را، معبود يگانه را مى‏پرستيم، و ما تنها تسليم او هستيم». (بقره / 133)

در حديثي نقل شده که از امام باقر7 از تفسير اين آيه پرسيدند و حضرت فرمود: «جرت في القائم»[54] اين آيه در مورد قائم جاري است.

اين حديث به صورت روشن به قاعده جري و تطبيق اشاره دارد يعني همان‌طور که فرزندان حضرت يعقوب7 موحد بودند و خداي ابراهيم7، اسماعيل و... را مي‌پرستيدند و به فرزندان خود سفارش مي‌کردند از آنان پرسش مي‌کردند (و تعهد مي‌گرفتند،) امام عصر7 نيز همين گونه رفتار مي‌کند. يا اينکه يکي از مصاديق تسليم شدگان (مسلمون) در برابر خداي متعال امام عصر7 است.

3. امام عصر7، بقية الله:

(بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ)؛ «ذخيره‏ الهى براى شما بهتر است؛ اگر مؤمن باشيد؛ و من بر شما نگهبان نيستم». (هود / 86)

در حديثي از امام باقر7 حکايت شده که امام عصر7 هنگام ظهور به کعبه تکيه مي‌دهد و 313 يار او گرد مي‌آيند و اولين جمله‌اي که مي‌فرمايد اين است: «بقية الله خيرلکم ان کنتم مؤمنين، ‌ثم يقول: انا بقية الله في ارضه وخليفته وحجته عليکم فلا يُسلّم عليه مسلم الاّ قال: السلام عليک يا بقية الله في ارضه ...» [55]؛ يعني امام عصر7 بعد از تلاوت قسمتي از آيه فوق مي‌فرمايد: من ذخيره‌ الهي در زمين و جانشين الهي و حجّت او بر شما هستم، پس هيچ کس بر او سلام نمي‌کند مگر اين که مي‌گويد: سلام بر تو اي ذخيره الهي در زمين».

البته روشن است که اصل اين آيه کلام حضرت شعيب7 است[56] ولي حضرت شعيب7 يک قاعده کلي را بيان مي‌کند که «ذخيره‌ الهي (مثل پيامبران الهي) براي شما بهتر هستند اگر مؤمن باشيد». ولي طبق حديث فوق امام باقر7 مفهوم کلي آيه را بر مصداق خاص يا مصداق کامل آن يعني امام عصر7 تطبيق کرده است.

4. امام عصر7 مضطّر است:

(أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ)؛ «بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسى كه درمانده را، به هنگامى كه او را مى‏خواند، اجابت مى‏كند و (گرفتارى) بد را برطرف مى‏سازد و شما را جانشينان (خود يا گذشتگان در) زمين قرار مى‏دهد؟! آيا معبودى با خداست؟! چه اندك متذكّر مى‏شويد». (نمل / 62)

عن الصادق7: «نزلت في القائم من آل محمد9 هو والله المضطرّ اذا صلي في المقام رکعتين ودعا الله فاجابه ويکشف السوء ويجعله خليفة في الارض»[57].

در احاديث متعددي از امام باقر7[58] و امام صادق7 حکايت شده که اين آيه در مورد قائم آل محمد: است هنگامي که ظهور مي‌کند و در نزد مقام (نزديک کعبه) دو رکعت نماز مي‌گذارد و دعا و تضرّع مي‌کند و خدا دعاي او مستجاب مي‌فرمايد و مشکل برطرف مي‌گردد و ايشان (ظهور کرده و) خليفه الهي در زمين مي‌شود[59].

البته قبلاً بيان شد که واژه نزول در اين احاديث به معناي تعيين مصداق است نه شأن نزول اصطلاحي،‌ يعني مفهوم مضطرّ شامل هر شخصي که در اثر مشکلات به اضطرار دچار شود مي‌گردد و امام عصر7 يکي از مصاديق کامل مضطر در زمان غيبت است.

البته در اين مورد آيات و روايات متعدد ديگري نيز وجود دارد از جمله ذيل آيه (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا)؛ «به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شد، به خاطر اين‏كه آنان مورد ستم واقع شده‏اند». (حج / 39) که اجازه جنگ به مظلومان مي‌دهد در حديثي از امام باقر7 اين آيه بر امام عصر7 و ياران آن حضرت تطبيق شده است[60]. و نيز ذيل آيه 200 آل عمران در روايتي از امام باقر7 تعبير «رابطوا» را بر ارتباط با امام منتظر تطبيق کرده‌اند[61].

و نيز ذيل آيه (فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ)؛ «و در آينده خدا گروهى را مى‏آورد كه آنان را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند». (مائده / 54)

در روايتي از امام علي7 اين آيه بر مهدي7 تطبيق شده است[62] و نيز ذيل آيه (فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ)؛ «پس انتظار بكشيد كه به‏زودى خواهيد دانست چه كسى اهل راه درست است». (طه / 135) در روايتي از امام کاظم7 «صراط سوّي» بر امام عصر7 تطبيق شده است[63].

و نيز ذيل آيه (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى‌الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)؛ «و مى‏خواهيم بركسانى كه در زمين مستضعف شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان (زمين) گردانيم وآنان را وارثان (آن) قرار دهيم». (قصص/ 5)

در احاديث متعددي از امام باقر7 و امام صادق7 حکايت شده که ائمه: مستضعفون هستند و اين آيه مربوط به صاحب الامر است که در آخر الزمان ظاهر مي‌شود و بر جباران پيروز مي‌گردد و جهان را پر از عدل و داد مي‌کند[64].

روشن است که اين گونه احاديث مصداق اين آيه را بر مي‌شمارد وگرنه اصل آيه در مورد پيروزي بني اسرائيل بر فرعونيان است. اما واژه «نريد» که به صورت مضارع آمده و اراده مستمر الهي را بيان مي‌کند بيان نوعي سنت الهي است که در طور تاريخ جاري است و درهر عصري مصداق جديدي دارد و قيام امام عصر7 از مصاديق کامل آيه است.
ج: تأويل و بطن آيات در مورد مهدويت

برخي روايات تفسيري که ذيل آيات مهدويت نقل شده است به تأويل آيات اشاره مي‌کند. البته تأويل به معناي اعم که شامل بطن و معناي خلاف ظاهر آيه مي‌شود که در اينجا به چند مورد از مهم‌ترين اين آيات و روايات اشاره مي‌کنيم:

مثال‌ها:

1. تأويل حروف مقطعه در مورد مهدويت:

(حم عسق) (شوري / 1 و 2).

در مورد دو آيه فوق روايات متعددي در منابع شيعه و سني نقل شده و تأويل اين آيات را مربوط به مهدي7 دانسته‌اند[65]. از جمله از امام باقر7 نقل شده که آيه اشاره به سال‌هاي امام عصر7 است و يا حوادث زمان حضرت و هنگام خروج ايشان در مکه است[66].

البته در مورد تفسير حروف مقطعه ديدگاه‌هاي مختلفي بين مفسران قرآن وجود دارد و روايات متعددي نيز نقل شده است. از جمله اينکه اين حروف رمزي بين خدا و پيامبر7 است يا اينکه مربوط به تحدّي قرآن است که به وسيله همين حروف الفباي معمولي ساخته شده ولي معجزه است و...[67].

2. باطن حق و باطل:

در برخي احاديث تفسيري آيات مهدويت به صورت صريح سخن از باطن آيات گفته شده است از جمله در مورد آيات زير که ظاهر آن در مورد جنگ بدر است که به مسلمانان وعده داده شد يا بر لشکر مشرکان مکه پيروز مي‌شوند يا بر کاروان تجارتي آنها غلبه مي‌کنند.

(وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ)؛ «و (به ياد آوريد) هنگامى كه خدا به شما، يكى از دو گروه [=كاروان تجارى قريش، يا لشكر آنان‏] را وعده داد، كه آن براى شما باشد؛ و آرزو مى‏كرديد كه  [گروه ]غيرمسلّح براى شما باشد؛ و[ لى‏] خدا مى‏خواهد حق را با كلماتش (= وعده‏هايش) تثبيت كند و دنباله‏ى كافران را قطع سازد تا حق را تثبيت كند و باطل را نابود گرداند؛ و گر چه خلافكاران ناخشنود باشند». (انفال / 7 ـ 8)

اما در احاديث حکايت شده که از امام صادق7 در مورد تفسير اين آيه پرسش شد فرمودند: «تفسيرها في الباطن يريد الله فانه شيئي يريده ولم يفعله بعد، و اما قوله يحق الحق بکلماته فانه يعني بحق حق آل محمد واما قوله بکلماته قال:‌کلماته في الباطن علي هو کلمة الله في الباطن واما قوله ويقطع دابر الکافرين فهم بنو اميه هم الکافرون يقطع الله دابرهم واما قوله: ليحق الحق فانه يعني ليحق حق آل محمد حين يقول القائم واما قوله: ويبطل الباطل يعني القائم، فاذا قام يبطل باطل بني امية وذلک قوله: ليحق الحق ويبطل الباطل ولوکره المجرمون»[68].

تفسير اين آيه را خدا در باطن اراده کرده است که آن چيزي است که اراده شده ولي هنوز انجام نداده است. پس مقصود از تحقق حق با کلمات الهي، يعني حق آل محمد. و اما مقصود از «کلمات» کلمات الهي در باطن است علي کلمة الله در باطن است و اما مقصود از قطع دنباله کافران، بني اميه است که کافرند و خدا دنباله آنان را قطع مي‌کند. و اما مقصود از تحقق حق، عيني حق آل محمد در هنگام قيام قائم7 تحقق مي‌يابد اما مقصود از ابطال باطل يعني هنگامي که قائم قيام مي‌کند باطل بني اميه را باطل مي‌سازد و اين مقصود خدا در آيه (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) است.

3. باطن آيات پيروزي روم و ايران

(الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى‏ الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ‌بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن‌ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ)؛ «الف، لام، ميم (سپاه) روم در نزديك‏ترين سرزمين شكست خورد؛ و[لى‏] آنان بعد از شكستشان در [ظرف‏] چند سال به‏زودى پيروز خواهند شد كار[ها] قبل از (آن شكست) و بعد از (اين پيروزى)، فقط از آنِ خداست؛ و در آن روز، مومنان از يارى الهى (و پيروزى ديگرى) شاد مى‏شوند (خدا) هر كس را بخواهد (و شايسته بداند)، يارى مى‏رساند؛ و او شكست‏ناپذير [و] مهرورز است». (روم / 1 ـ 5)

در برخي احاديث حکايتشده که امام صادق7 در مورد ذيل آيه يعني خوشحالي مؤمنان براي پيروزي روميان فرمودند: «عند قيام قائم»[69] و در جاي ديگر فرمودند: «في قبورهم بقيام القائم»[70]

4. رجعت باطن آيه:

(إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى‏ مَعَادٍ قُل رَبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى‏ وَمَنْ هُوَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ)؛ «قطعاً، كسى كه قرآن را بر تو واجب كرد، تو را به سوى بازگشتگاه (مكه) بازمى‏گرداند. بگو: پروردگار من داناتر است به كسى كه هدايت آورده و به كسى كه وى در گمراهى آشكار است». (قصص / 85)

در روايتي از امام باقر7 حکايت شده که فرمود خدا رحمت کند جابر را که علم او به جايي رسيده بود که تأويل اين آيه را مي‌دانست که رجعت است[71].

بررسي: در اين گونه روايات مقصود از باطن مي‌تواند همان معنايي باشد که علامه معرفت در معناي بطن فرموده‌اند که با انجام چهار مرحله (به دست آوردن هدف آيه، الغاي خصوصيت از آيه،‌ استباط قاعده کلي از آيه ـ تطبيق آيه بر مصاديق جديد در هر عصر) صورت مي‌گيرد[72]. مثلاً در روايت دوم از شأن نزول آيه که مسأله جنگ بدر است الغاء خصوصيت شده و يک قاعده کلي به دست آمده که اراده الهي بر تحقق حق با کلمات الهي و قطع دنباله کافران است و اين مطلب بر مصداق کامل آن در زمان امام عصر7 تطبيق شده است. و تعبير «يريد» که مضارع است و دلالت بر استمرار اراده الهي به صورت سنت الهي دارد مي‌تواند قرينه اين تفسير باطني آيه باشد. و نيز در روايت سوم که در مورد جنگ ايران و روم است الغاء خصوصيت شده و با اخد قاعده کلي براي خوشحالي مؤمنان بعد از پيروزي بر خوشحالي مؤمنان در هنگام قيام امام عصر7 و پيروزي ياران او تطبيق شده است. و نيز در مورد روايت چهارم که بعد از هجرت پيامبر9 از مکه به مدينه و بازگشت مجدد ايشان را وعده مي‌دهد الغاء خصوصيت شده و با اخذ  قاعده کلي، بر بازگشت مؤمنان در رجعت تطبيق شده است.
د: آيات مرتبط با مهدويت

در اين جا مقصود آياتي است که در احاديث به گونه‌اي با مسائل و موضوعات مهدويت مرتبط شده است اما از نوع تفسير، تطبيق و تأويل نيست که به برخي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم:

1. تشبيه جريان مهدويت: برخي احاديث که ذيل آيات مرتبط با مهدويت مطرح کرده‌اند نوعي تشبيه و مثال را بيان مي‌کند. براي مثال: در مورد آيه 249 / بقره از امام صادق7 حکايت شده که «انّ‌ اصحاب طالوت ابتلوا بالنهر الذي قال الله تعالي (مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ) وانّ اصحاب القائم يبتلون بمثل ذلک»[73]. ياران طالوت با (آب خوردن از) نهر آب امتحان شدند همانطور که خدا فرمود «شما را نهري آزمايش مي‌کنيم» و ياران قائم نيز به مانند آن آزمايش مي‌شوند.

و نيز ذيل آيه (يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ)؛ «درباره ساعت [قيامت‏] از تو مى‏پرسند». (اعراف / 187) در روايتي از پيامبر9 حکايت شده که مثال او (مهدي) مثل ساعت (رستاخيز) است که ناگهان مي‌رسد[74].

2. آثار قرائت قرآن

در برخي احاديث که ذيل آيات مهدويت نقل شده است آثار قرائت قرآن بيان شده است مثلاً از امام صادق7 حکايت شده که: هر کس سوره بني اسرائيل (اسراء) را در هر شب جمعه قرائت کند نمي‌ميرد تا اينکه قائم را درک مي‌کند و از اصحاب آن حضرت خواهد بود[75].

و در برخي ديگر از احاديث آياتي که امام عصر7 قرائت مي‌کنند بيان شده است از جمله ذيل آيه (فَفَرَرْتُ مِنكُمْ  لَمَّا خِفْتُكُمْ)؛ «و هنگامى كه از شما ترسيدم، از ميانتان فرار كردم». (شعراء/21) از امام صادق7 حکايت شده که هنگامي که قائم7 قيام مي‌کند اين آيه را تلاوت مي‌کند[76].

اينگ‌ونه احاديث هرچند که با موضوع کلي مهدويت و امام عصر7 مرتبط است اما تفسير و تطبيق و تأويل آيات به شمار نمي‌آيد. ولي در کتاب‌هايي که آيات تفسيري مهدويت را ذکر کرده‌اند آمده است[77].

تذکر پاياني: آيات مهدويت و روايات تفسيري آن‌ها از جهات ديگر نيز قابل بررسي است مثلاً از منظر موضوعات،‌ برخي آيات و روايات مهدويت موضوعات سياسي، ‌اقتصادي، نظامي و قضايي را بيان مي‌کند و از نظر تاريخي برخي آيات و روايات تفسيري مهدويت به قبل از تولد امام عصر7 يعني بشارت به وجود ايشان و برخي در عصر غيبت و برخي به نشانه‌هاي ظهور و جامعه مطلوب مهدوي و برخي نيز به رجعت اشاره دارد. البته بررسي همه اين موارد از حوصله اين نوشتار خارج است.
جمع‌بندي و نتيجه‌گيري:
در قرآن کريم آيات زيادي وجود دارد که براساس روايات پيامبر9 و اهل بيت: به ابعاد مختلف مهدويت اشاره دارد که اين احاديث گاهي به تفسير آيات و گاهي به تأويل و بطن و گاهي به مصاديق آيات اشاره دارد و از نظر موضوعات نيز اين آيات و روايات تفسيري آنها به موضوعات سياسي، اقتصادي،‌نظامي و تاريخي متعدد اشاره دارد.

[1]. ر.ک: کتاب مقدس، مزامير، مزمور 37، ش 9 ـ 18 و مزمور 96، ش 10 ـ 13 و نيز ملحقات عهد جديد، نامه دوم به پولوس، باب سوم و نيز در کتاب مقدس هندوها اوپانيشادها، ص 737 و نيز در زرتشتي‌ها کتاب جاماسب نامه 121.

[2]. ر.ک: بحارالانوار، مجلسي، ج 13.

[3]. ر.ک: منتخب الاثر، صافي گلپايگاني.

[4].  احزاب / 37.

[5]. مسد/ 1.

[6]. نك: سوره تحريم، سوره منافقين ، و ...

[7]. وافي،ج2، باب 30، (ما نص الله و رسوله عليهم).

[8]. ر.ک: ادامه همين نوشتار.

[9]. در مورد تفسير معاني لغوي و اصطلاحي متعددي بيان شده است. در اينجا سخن لغويين و برخي ارباب تفسير و صاحبنظران بيان شد. نك: راغب اصفهاني، مفردات؛ طباطبائي، الميزان، ج 1، ص 4؛ سيوطي، الاتقان، ج 2، ص 192؛ طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 13؛ نگارنده منطق تفسير قرآن، ص 23 و درآمدي بر تفسير علمي قرآن، ص 35ـ 39 و روش‌شناسي تفسير قرآن بابايي و ديگران.

[10]. براي واژة تأويل بيش از ده معناي استعمالي بيان شده است كه در اينجا دو معنايي كه در متن مقصود ماست بيان شد. نك: مفردات، راغب اصهفاني، مادة‌اول، ‌مجمع‌البيان، ‌ج3، ص13، الاتقان في ‌علوم القرآن، سيوطي، ج2، ص192، التفسير والمفسرون، دكتر ذهبي، ج1، ص13، التمهيد في علوم ‌القرآن، محمد‌هادي معرفت، ج3،ص28.

[11]. التمهيدفي‌علوم‌آلقران، محمدهادي معرفت، ج3،ص28 والتفسير والمفسرون،همو،ج1،ص21.

[12]. بحارالانوار، مجلسي،ج92،ص97.

[13]. معرفت، محمدهادي، التفسير الاثري الجامع، ج1، ص30 و التفسيروالمفسرون، همو، ج1، ص21.

[14]. البته براي واژه «بطن» ‌معاني ديگر نيز بيان شده است ولي ما در اينجا معنايي را بيان كرديم كه در متن مقصود ماست. نك: الميزان، ج3، ص44ـ65، و شاكر‌، محمد كاظم‌، مباني و روشهاي تفسيري‌، مبحث بطن و منطق تفسير قرآن (1) مبحث بطن، از نگارنده.

[15]. عن الباقر7: ظهره‌تنزيله‌ وبطنه ‌تاويله منه ما قد مضي ومنه مالم يكن يجري كما يجري الشمس والقمر» (بحارالانوار، مجلسي،ج92،ص97).

[16]. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 1، ‌ص41.

[17]. ر.ک: التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 254 و البرهان، ج 1، ص 31 و 32.

[18]. غيبة نعماني، ص 328 و بحارالانوار، ج 52، ص 369.

[19]. کمال الدين، ج 1، ص 325 و غيبة طوسي، ص 158 و بحارالانوار، ج 51، ص 52.

[20]. در مورد بطن و تأويل آيات مهدويت در ادامه مقاله مطالبي بيان خواهد شد.

[21]. غيبة نعماني، ص 247.

[22]. ر.ک: تفسير قرآن کريم، ج 2، ص 615 و ...

[23]. ر.ک:‌ ادامه مقاله.

[24]. ر.ک: معجم احاديث الامام المهدي7، الجزء السابع، تاليف الهيئة العلمية في موسسه المعارف الاسلامية و کتب تفسير روايي مثل البرهان، نورالثقلين، صافي و نمونه و ...

[25]. همان، ج 2، ص 87 و معجم احاديث المهدي، الجزء السابع، ص 383.

[26]. همان، ج 2، ص 366 و همان، ص 603.

[27]. همان، ج 1، ص 312 و همان، ص 246.

[28]. تفسير قمي، ج 2، ص 65 و همان،‌ ص 350.

[29]. همان، ج 2، ص 149 و معجم احاديث المهدي، الجزء السابع، ص 467.

[30]. همان، ج 2، ص 391 و همان، ص 619.

[31]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 380 و معجم احاديث الامام المهدي، ص 435.

[32]. ر.ک: منطق تفسير قرآن (2) مباني و روش‌‌هاي تفسير قرآن، از نگارنده.

[33]. تفسير فرات، ص 184، تفسير عياشي، ج 2، ص 87 ، ح 52.

[34]. تأويل ما نزل من القرآن الکريم، 3 ـ 382، ‌ج 434.

[35]. قال السدي: وذلک عند خروج المهدي (الکشف والبيان، ج5، ص36 و التفسير الکبير، ج 16،‌ ص 40 و تفسير ابن ابي حاتم، ج 1، ص 211 و تفسيرقرطبي، ج 8، ص 121 و تفسير ثعلبي، ج 5، ص 305) و مشابه اين روايت از ابي سعيد الخدري از پيامبر9 نقل شده است. (کشف الاسرار و عدة الابرار، ميبدي، ج 4، ص 119.

[36]. تفسير عياشي، ج 2، ص 56، ح 48 و مجمع البيان، ج 3، ص 543.

[37]. تفسير روح المعاني، ج 9، ‌ص 174.

[38]. مجمع البيان، ج 4، ص 66 و منهج الصادقين، ج 6، ص 125 و منتخب الاثر، ص 159 و البحار، ج 9، ص 126.

[39]. روح المعاني، ج 17، ص 95.

[40]. کتاب مقدس، عهد عتيق، ‌زبور داود، مزمور 37 ، جمله 9 ـ 10.

[41]. همان، جمله 29.

[42]. غيبت نعماني، ‌ص 247 و بحارالانوار، ج 51، ص 58 والمحجة، 148.

[43]. تفسير قرآن کريم، ‌ابن کثير،‌ ج 2، ص 615.

[44]. نورالثقلين، ج 3، ص 466.

[45]. منتخب الاثر، ص 223.

[46]. ر.ک: تفسير الدرّ المنثور، ج 7، ص 489 ـ 467 و تفسير الزاد المسير، ج 7 ،‌ ص 190 و تفسير الفرقان، ج 26، ص 110 ـ 109 و تفسير نمونه،‌ ج 21، ص 449.

[47]. ر.ک: تفسير الفرقان، ج 26، ص 110 و تفسير نمونه، ج 21، ص 449.

[48]. ر.ک: تفسير الدرالمنثور، ج 7، ص 482 (حدود بيست روايت آورده است).

[49]. عن ابن مسعود قال قال رسول الله9: لاتذهب الدنيا او لاتنقضي الدنيا حتي يملک العرب رجل من اهل بيت يواطئي اسمه اسمي (مسند احمد،‌ج 1، ص 376، سنن ترمذي،‌ ج4، ح 223، مستدرک حاکم، ج 4، ص 442).

[50]. کمال الدين، ج 2، ص 340.

[51]. مشارق انوار اليقين، ص 253.

[52]. ر.ک: مجمع البيان، ج 1، ص 121، نورالثقلين، ج 1، ص 31، نمونه،‌ج 7، ص 72؛ جامع البيان، ج 1، ص 163.

[53]. تفسير کبير، ج 2، ص 28.

[54]. تفسير عياشي، ‌ج 1، ص 61 و صافي، ج 1، ص 192 و الميزان، ج 1، ص 309.

[55]. کمال الدين،‌ ص 330، کشف الغمة، ج 3، ‌ص 324.

[56]. ر.ک: سوره هود آيات / 87 ـ‌84.

[57]. تفسير صافي، ج 4، ص 71، البرهان، ج 3، ص 208، بحارالانوار، ج 51، ص 48.

[58]. ر.ک: بحارالانوار، ج 51، ص 59.

[59]. تفسير صافي، ج 4، ص 71، البرهان، ج 3، ص 208، بحارالانوار، ‌ج 51، ص 48.

[60]. بحارالانوار، ج 24، ص 227.

[61]. تفسير نعماني، ص 27 و البرهان، ج 1، ص 334.

[62]. ينابيع المودة، ج 3، ص 337.

[63]. البرهان، ج 3، ص 50 و بحار، ج 24، ص 150.

[64]. البرهان، ج 3، ص 220 و غيبة طوسي، ص 184.

[65]. ر.ک: بحارالانوار، ج 60، ص 119 و ج 92، ص 376 و تفسير ثعلبي، ج 8، ص 303.

[66]. تفسير قمي، ج 2، ص 8 ـ 267 و تأويل الآيات، ج 2، ص 542 و البرهان، ج 4، ص 115.

[67]. ر.ک: الميزان، ج 1 و نمونه ج 1 و تفسير قرآن مهر، ج 1، ذيل آيه اول سوره بقره.

[68]. تفسير عياشي، ج 2، ص 50 و البحار، ج 24، ص 178.

[69]. تأويل الآيات، ج 1، ص 434 و بحارالانوار، ج 31، ص 516.

[70]. دلائل الامامة، ص 248 و البرهان، ج 3، ص 258.

[71]. البحار، ج 22، ص 99 و البرهان، ج 3، ص 239.

[72]. ر.ک: التفسير الاثري الجامع، ج 1، ص 29.

[73]. غيبة نعماني،‌ ص 330 و بحارالانوار، ج 52، ص 332.

[74]. کفاية الاثر، ص 248.

[75]. تفسير عياشي، ج 2، ص 276.

[76]. غيبت نعماني، ص 179.

[77]. ر.ک: معجم احاديث الامام المهدي، الجزء السابع، ص 68 و 315 و 432.