پرسش:

آیا تشكيل خانواده در تأمین بهداشت روانی انسان مؤثر است؟

˜ پاسخ:
1 ـ نقش ازدواج در بهداشت روانى

يكى از اساسى‌ترين نيازهاى بشر نياز به ازدواج است به دليل اين‌كه در ازدواج نيازهاى جنسى انسان، ميل به فرزنددار شدن (انسان ميل دارد ادامه وجود خود را در فرزند بنگرد برخى روان‌شناسان، ميل به مادر شدن را ميل طبيعى زنان مى‌دانند) نياز به تعاون در محيط خانواده، زمينه‌ي مناسبى براى برآورده شدن دارد، براى نمونه اگر يكى بيمار شد، ديگرى از او پرستارى مى‌كند و اگر يكى به مشكلى دچار شد ديگرى به او كمك مى‌كند، ناتوانى مالى ديگران را به يارى مى‌كشاند و حتى گاهى عواطف خانوادگى آن‌چنان قدرت پيدا مى‌كند كه اعضاي خانواده، در قبال يكديگر احساس مالكيت شخصى نمى‌كنند[1].

از ديدگاه قرآن، انسان‌ها طورى آفريده شده‌اند كه جفت‌خواهى به سرشت و آفرينش آن‌ها بر مى‌گردد. و انسان به حسب فطرت خود در پى‌ يافتن جفت خود كوشش و تلاش مى‌كند و هركدام به شيوه مخصوص خود اين وظيفه فطرى را انجام مى‌دهد، خداوند مى‌فرمايد: «و شما را جفت‏هايى آفريديم»[2]؛ و باز مى‌فرمايد: «شكافنده (و آفريننده) آسمان‏ها و زمين است؛ همسرانى از (جنس) خودتان براى شما قرار داد، و از دام‏ها (نيز) جفت‏هايى (قرار داد) در حالى كه شما را بدين (وسيله) مى‏آفريند؛ هيچ چيزى مثل او نيست[3]». مى‌فرمايد: «و از نشانه‏هاى او اين است كه همسرانى از (جنس) خودتان براى شما آفريد، تا بدان‏ها آرامش يابيد؛ و در بين شما دوستى و رحمت قرارداد. قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند[4]».

دين اسلام ازدواج را به عنوان امر مثبت مورد نظر قرار داده و آن را در رديف ساير عبادات محسوب مى‌كند، به طورى كه آن را محبوب‌ترين[5] و عزيزترين نهاد نزد خداوند اعلام مى‌كند. فردى كه ازدواج مى‌كند نيمى از دين خود را كامل كرده[6] و عبادات او چندين برابر فردى كه ازدواج نكرده، نزد خدا ارزش دارد[7] در مقابل افرادى كه ازدواج نكرده‌اند را مذمّت مى‌كند، و آنان را ناقص در انجام تعاليم دين مى‌داند[8].

تقويت اين نگرش در زن و شوهر در همان ابتداى ازدواج موجب آثار روان‌شناختى بسيارى است كه از جمله آن‌ها ايجاد احساس مثبت در زن و مرد است. به طورى كه ازدواج را نوعى محدوديت و تكلف تلقى نخواهند كرد بلكه خود را متكامل‌تر از قبل مى‌دانند و به عمل خود با جنبه الهى و معنوى نظر مى‌كنند. لحاظ اين امور در ابتداى ازدواج نشاط‌بخش و آرامش دهنده‌ زن و شوهر و برطرف‌كننده‌ برخى اضطراب‌ها و نگرانى‌هاى آن‌ها است. بنابراين مى‌توان گفت كه يكى از اهداف ازدواج از نظر اسلام رشد و تكامل معنوى افراد است. از نظر اسلام، ازدواج موجب كمال و ارزش‌يافتن زن و شوهر در جهات متعدد مى‌شود. در ازدواج زن و شوهر از حالت فردى بيرون آمده و به مقصد زوجيّت كه نوعى كمال است مى رسند، در سايه‌ ازدواج زن و مرد به وحدتى دست مى‌يابند كه جلوه آن را در جاى ديگر نمى‌توان سراغ گرفت، زوجين در سايه اين اتّحاد روانى و صميميت به آرامش نائل مى‌شوند[9].

عدم توجه به راهكارهايى كه موجب باقى ماندن محبت و آرامش ايجاد شده در ازدواج است مى‌تواند باعث سردى روابط زن و شوهر گردد و از آن‌جا كه فرد بيشترين وقت را با همسرش مى‌گذراند اگر اين روابط سرد باشد باعث فشار روانى و بيمارى‌هاى روحى و جسمى مى‌گردد و لذا در اين بخش ما سعى خواهيم كرد عواملى كه باعث آرامش و سكون بين زن و شوهر مى‌گردد از نظر اسلام و قرآن بيان نماييم و راهكارهايى را براى بهداشت روانى ازدواج ارائه دهيم.
2 ـ گزينش همسر و شرايط آن

اولين امر در ازدواج انتخاب همسرى مناسب است كه انسان بتواند در كنار او به آرامش برسد و براى اين امر لازم است معيارهايى را براى انتخاب همسر در نظر بگيريد. بعضى از اين معيارها مثل ايمان و شباهت در عقايد مذهبى در ازدواج لازم است و بعضى ديگر گرچه ضرورى نيست ولى تعاليم اسلام به آن‌ها تأكيد داشته است براى نمونه سنخيت در احصان و معيارهايى چون كفو عرفى بودن از نظر اسلام شرط لازم براى انتخاب همسر نيست ولى براى خشنودى بيشتر در زندگى خانوادگى و تفاهم بيشتر و تحقق برخى اهداف به آن سفارش شده است.

الف) ايمان و شباهت در عقايد مذهبى

شباهت در عقايد مذهبى به قدرى در سعادت كانون زناشويى اهميت دارد كه روان‌شناسان ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را معمولاً غيرعاقلانه مى‌دانند و اين امر دلايل متعددى دارد.

در وهله‌ اول اگر تنها يكى از دو همسر به عقايد مذهبى خود با ايمان كامل پايبند باشد، امكان اختلاف نظر در اين مورد زياد خواهد بود. به علاوه تربيت كودكان برحسب عقايد مذهبى به خصوص هر يك از پدر و مادر، عامل ديگرى براى اختلاف است. مثلاً در صورتى كه پدر، مسلمان و مادر، مسيحى باشد و هر دو به اعتقادات دينى خود پايبند باشد، هريك سعى خواهند داشت كه كودكان خود را براساس قوانين مذهبى خود پرورش دهند و اين سبب بروز اختلافات خانوادگى خواهد شد.

يكى ديگر از مشكلات ازدواج افرادى كه داراى مذاهب مختلفند، مخالفت اولياى آن‌ها است. زيرا اين مسأله، اغلب موجب جدايى جوان از پدر و مادر خود مى‌شود و بعدها ممكن است هر يك از طرفين تقصير اين جدايى را به گردن همسر خود بياندازد[10].

گفتيم هدف اصلى ازدواج رسيدن به آرامش است و اين آرامش در صورتى محقق مى‌شود كه ميان دو طرف جذب، انجذاب و تركيب و توحيد صورت گيرد. ايمان به خدا هم فطرى انسان است و بنابراين غيرممكن است كه يك انسان مؤمن كه به يگانگى خداوند معتقد است بتواند با يك انسان مادى يا مشرك كه از فطرت پاك و انسانى خود منحرف شده و فاصله گرفته است، با جاذبه‌ي نسبتاً مناسبى به وحدت برسد و دوگانگى را به يگانگى مبدل كند[11]. بر همين اساس خداوند مى‌فرمايد:

«با زنان مشرك و بت‌پرست تا ايمان نياورده‌اند ازدواج نكنيد (اگرچه جز به ازدواج با كنيزان دسترسى نداشته باشيد زيرا) كنيز با ايمان از زن آزاد بت‌پرست بهتر است، هرچند (زيبايى يا ثروت يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد. آن‌ها دعوت به سوى آتش مى‌كنند و خداوند دعوت به سوى بهشت»[12].

اسلام به زندگى زناشويى اهميتى ويژه مى‌دهد، زيرا وراثت و محيط تربيتى خانواده تأثير بسيارى در شخصيت دارد. به همين جهت براى انتخاب همسر شرايط گوناگون و توصيه‌هاى بسيارى دارد. و از آن‌جا كه زن مشرك كفو و شايسته همسرى مسلمان نيست؛ بر فرض كه براى همسرى انتخاب شود، فرزندان او روحيه و صفات وى را به حكم وراثت كسب مى‌كنند و پس از تولد نيز اگر در دامن او تربيت شوند (كه غالباً چنين است) سرنوشت مناسبى نخواهند داشت[13].

علاوه بر اين اگر زن و شوهر در فكر و عقيده از نظر دين اختلاف داشته باشند، اين امر باعث اختلاف در اهداف و خط مشى‌هاى زندگى مى‌شود و اين برخلاف هدف زندگى زناشويى است كه بين آن‌ها رحمت و مودّت بايد وجود داشته باشد چون مودّت و رحمت در سايه وحدت و يك عقيده بودن حاصل مى‌گردد[14].

از اهداف ديگر مهم تشكيل خانواده، برخوردارى از همسر و فرزندانى است كه انسان را ترقى بدهند و فرزندان خوب و عالى تربيت بشوند. همسرى كه فرد انتخاب مى‌كند بايد مطابق با اين هدف باشد و در صورتى كه ازدواج با غيرمؤمن صورت بگيرد انسان در ازدواج به اين هدف نمى‌‌رسد[15].

بنابراين براى كارآمدى خانواده و سلامت روانى و تعالى معنوى افراد، تشابه اعتقادات زن و شوهر و ايمان آن‌ها شرط اساسى است.

هم‌چنين از آن‌جا كه خود ايمان و اعتقادات هم داراى درجات مى‌باشد، بايد زن و شوهر از نظر دينى تقريباً هم‌‌رديف و در درجه مشابهى باشند.

در انتخاب همسر بايد حتى‌الامكان درجات ايمان زن و شوهر در نظر گرفته شود تا آن‌ها نزديك به هم باشند در غير اين صورت به واسطه عدم هماهنگى و يكى نبودن درجات ايمان نبايد زن يا شوهر از ديگرى انتظار داشته باشد كه افكار و عقايد مثل هم و يكى باشد شخصى كه در مرحله بالاترى از ايمان وجود دارد اگر بخواهد از ديگرى كه در مرحله پايين‌ترى است، مثل او باشد باعث سرخوردگى و اختلاف و نهايتاً ايجاد فشارهاى روانى و كم‌رنگ شدن صفا و صميميت كه لازمه زندگى و آرامش هست بشود. بسيارى خانواده‌ها به خاطر عدم تجانس و هم سطح نبودن ايمان، دچار مشكلات و اختلافاتى در زندگى شده‌اند.

ب) سنخيت در احصان

كلمه احصان به معناى منع است و در اين‌جا منظور ما از سنخيت در احصان يعنى زنان و مردان پاكدامن و عفيفى است كه خود را از آلودگى و روابط نامشروع منع و محافظت مى‌كنند. خداوند مى‌فرمايد: «حلال شده بر شما زنان پاكدامن از مسلمانان و زنان پاكدامن از اهل كتاب هنگامى كه مهر آن‌ها را بپردازيد و پاكدامن باشد نه زناكار و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد»[16].

در ادامه آيه ديگر آمده است: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى‌كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى‌آورد و اين كار بر مؤمنان حرام شده است»[17].

هم چنين خداوند مى‌فرمايد:

«زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند و مردان ناپاك نيز به زنان ناپاك تعلق دارند و زنان پاك از مردان پاك و مردان پاك از آن زنان پاكند»[18].

افراد پليد همان پليدى‌ها را دوست دارند و لياقت بيش از آن را ندارند، آدم زناكار به جهت گرايش‌ها و رفتارش جز به زنى مثل خود ميل نمى‌كند. او به زنى گرايش دارد كه مانند خودش به رفتارها و گرايش‌هاى ويژه علاقه‌مند باشد يا كسى كه قيد و بندى ندارد مانند برخى زنان مشرك، طبعاً زن با رفتارهاى بى‌قيد و بند يا شديدتر از خود گرايش دارد[19].

زيرا سنخيت سبب الفت مى‌شود و هر كسى طالب هم‌سنخ و هم‌رويه خود است. مردهاى پاك و طاهر، طالب و مايل به زن‌هاى پاك و بى‌آلايش‌اند و زن‌هاى پاك نيز همين طور طالب مردهاى پاكند. در زمان حاضر نيز شاهديم كه هر مرد و زنى در ازدواج طالب هم‌سنخ و هم جفت مى‌باشد مردهاى پاك و طاهر طالب زن‌هاى پاك، صالح و عفيف مى‌باشند[20].

براى استحكام بناى خانواده و وجود آرامش و بهداشت روانى در خانواده لازم است كه سنخيت در احصان نيز مورد توجه قرار گيرد چون بسيارى از طلاق‌ها يا اختلافات يا حتى قتل‌ها به خاطر عدم رعايت سنخيت احصان در خانواده است.

ج) كفايت و كفو عرفى بودن

گفتيم كه مقصود از ازدواج، آميزش و اتحاد جان‌ها و روان‌ها است. چگونه ممكن است دو انسانى كه تشابه روانى ندارند بتوانند عمرى را با تفاهم در زير يك سقف بگذرانند و از كثرت و تباين به وحدت كامل و توافق برسند. آمده است كه شهيد بلخى كه يكى از علما بود تنها نشسته بود و مطالعه مى‌كرد، جاهلى بر او وارد شد و گفت: تنها نشسته‌اى؟ وى در جواب گفت: حال كه تو آمده‌اى تنها شدم. هم‌نشينى با بعضى از افراد، زجرى دارد كه تنهايى ندارد. سعدى بر اين نكته، واقف است كه:

«چندان كه عالم را از جاهل نفرت است   جـاهـل را از عالم وحشت است»[21].

اميرالمؤمنين على7 مى‌فرمودند: «برحذر باشيد از ازدواج با انسان احمق چون كه هم صحبتى و مصاحبت با او بلا مى‌شود و فرزندش رشد نايافته تربيت مى‌شود»[22].

بسيارى از افراد از كفائت زن و شوهرى، هم طبقه بودن آن‌ها از لحاظ ثروت و مقامات مادى مى‌فهمند. اين‌گونه برداشت‌ها نه منطقى است و نه اسلامى امام‌ صادق7 فرمود: «بعضى از مؤمنان كفو و همتاى يكديگرند»[23].

در تاريخ و احاديث اسلامى آمده است كه پيامبر9 جويبر را كه مرد تهيدستى بود، به خانه زياد بن‌ لبيد كه مردى متمكّن بود فرستاد و از او خواست كه دخترش را به جويبر بدهد. زياد به حضور پيامبر9 آمد و گفت: ما دخترانمان را به كسى مى‌دهيم كه با ما كفائت داشته باشد. پيامبر خدا9 فرمودند: جويبر مؤمن است و مرد مؤمن كفو و همتاى زن مؤمنه و مرد مسلمان كفو زن مسلمان است. دختر را به او بده و به اين كار بى‌ميل نباش[24].

اين مطلب كه در اين‌گونه روايات آمده است، در بحث سنخيت در ايمان نيز مورد اشاره قرار گرفت. آن‌چه در اين‌جا بايد تأكيد كرد اين است كه كفويت از لحاظ رفعت و علو مرتبه انسانيت شخص مطرح است و در اين زمينه در منابع اسلامى آمده است كه: «اگر خداوند فاطمه را براى على خلق نمى‌كرد بر روى زمين از آدم به بعد، هيچ كس با او كفائت نداشت»[25].

در اين‌جا مقصود از كفويت همين معناى لطيف است، علاوه بر اين‌كه زن و شوى در انسانيت و احصان، سنخيت و كفائت دارند، بايد از لحاظ اخلاقى نيز سنخيت داشته باشند[26].

از نظر اسلام غير از كفو شرعى كه در آن فقط ايمان شرط است بهتر است كه كفو عرفى نيز مراعات گردد. حتى صاحب جواهر مى‌فرمايد:

«فقها فتوا داده‌اند اگر ولى و سرپرست دختر، دختر را به شخصى كه از نظر عرف هم‌كفو دختر نبود، عقد كرد، دختر حق فسخ عقد را دارد»[27].

اين هم كفوى مواردى مانند:

1ـ رشد عاطفى و فكرى؛

2ـ تشابه علايق و طرز تفكر؛

3ـ تشابه تحصيلى و طبقاتى را شامل مى‌شود.

د: رشد عاطفى و فكرى: مهم‌ترين عامل موفقيّت در زندگى زناشويى، رشد عاطفى و فكرى است. البته واضح است كه درجه رشد عاطفى و فكرى تنها بستگى به سن ندارد بلكه سن روانى، اجتماعى و عاطفى و سن جسمانى همه از عوامل مؤثر روشنفكرى است.

رشد اجتماعى رابطه‌ نزديكى با رشد عاطفى و فكرى دارد، زيرا شخصى كه از لحاظ اجتماعى رشد كرده‌ است، روابط اجتماعى را بهتر درك مى‌كند، او مى‌داند چگونه با ديگران به خصوص خانواده و همكارانش، سازش كند. او درك مى‌كند كه انتظارات اجتماع از او چيست و تا حد زيادى قادر است خود را با اين توقعات تطبيق دهد.

شخص داراى رشد عاطفى در مورد همسر، فرزند، دوستان و مشكلات زندگى نظريه واقع‌بينانه‌اى دارد. او داراى فلسفه زندگى است كه بر اساس آن مى‌تواند از بحران‌هاى دائمى زندگى جلوگيرى كند[28].

اميرالمؤمنين على7 مى‌فرمايد: «برحذر باشيد از ازدواج با انسان‌هاى احمق زيرا مصاحبت با انسان احمق بلاء و مصيبت و سخت است و فرزندى كه از او متولد مى‌شود رشد نايافته مى‌باشد»[29]. انسان احمق انسانى است كه رشد عقلى و عاطفى و اجتماعى نكرده است.

توافق علائق و طرز فكر

يكى از شرايط انتخاب همسر رضايت از اخلاق فرد است[30]. بدين معنا كه اخلاق فرد بايد مورد رضايت طرف ديگر باشد. اين رضايت در صورتى حاصل مى‌گردد كه علاوه بر داشتن حد لازم از اخلاق اسلامى طرز تفكر و سليقه‌ها و فلسفه‌هاى زندگى آن‌ها شبيه به هم باشد. طرز تفكر، موضوع بسيار مهمى است، زيرا بر اساس آن «فلسفه‌ زندگى» هر فردى بنا مى‌شود. زن و مردى كه قصد ازدواج دارند به يك‌ اندازه چالش طلب هستند يا اين‌كه يكى از آن‌ها خيلى چالش طلب و ديگرى معتقد به داشتن زندگى آرام، آهسته و بى‌دردسرى است. اگر در اين مورد مرد شخص چالش‌جويى است، شايد مشكل زياد نباشد، اگرچه ممكن است زن از اين كه شوهرش ساعات طولانى مشغول به كار گردد آزرده گردد. ولى اگر زن بى‌اندازه چالش‌جو باشد، سعى خواهد كرد تا شوهر آسايش طلب خود را به اصرار و پافشارى به كار بكشد و او را مجبور به پذيرفتن مشاغلى كند كه از عهده‌ استعداد و علاقه‌اش خارج است و اين وضع با موفقيت و خوشبختى زناشويى تباين دارد[31]. همين‌طور اگر مرد به كار و تلاش علاقه زياد نداشته باشد و به‌ اندازه ضرورت بخواهد كار كند ولى زن عقيده‌اش اين باشد كه بايد زندگى را توسعه داد. زن سعى مى‌كند شوهر را مجبور به پذيرفتن كارى كند كه از عهده استعداد و علاقه‌اش خارج است و اين با آرامش در زندگى منافات دارد.

مسأله مهم ديگر در زناشويى، توافقى است كه زن و شوهر در مورد قضاوت درباره مسائل زندگى دارند. مثلاً اگر شوهر فردى تخيلى و‌ ايده‌آليست، ولى زن شخص واقع‌بين و به اصطلاح رئاليست باشد، شوهر ممكن است از رويه خشك و واقع‌بينى زياد زن خسته شود و احساس كند كه زنش قدرت درك معنويات و ظرائف زندگى را ندارد، زن واقع‌بين نيز ممكن است از دست شوهر تخيلى و فلسفه باف خود به ستوه‌ آيد و او را آدمى خيالباف و دور از حقيقت زندگى بداند و مكرر آرزو كند كه اى كاش شوهرش قدرى به خود بيايد و واقعيات زندگى را آن طور كه هست مشاهده كند[32]. قرآن به نمونه‌اى از لزوم توافق بين زن و شوهر در باب زندگى پيامبر اسلام9 اشاره مى‌كند:

«اى پيامبر به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‌خواهيد بياييد هديه‌اى به شما بدهم و شما را به طرز نيكويى رها سازم»[33].

از شأن نزول اين آيه استفاده مى‌شود كه همسران پيامبر9 بعد از برخى جنگ‌ها كه غنايم زيادى در اختيار مسلمين قرار گرفت تقاضاهاى مختلفى از پيامبر9در مورد افزايش نفقه يا لوازم گوناگون زندگى داشتند. پيامبر9 كه‌ مى‌دانست تسليم‌‌شدن در برابر‌ اين‌‌گونه درخواست‌ها كه معمولاً پايانى ندارد چه عواقب نامطلوبى براى خانواده ايشان در برخواهد داشت، از انجام اين خواسته‌ها سرباز زد و يك ماه از آن‌ها كناره‌گيرى نمود، تا اين‌كه آيات فوق نازل شد و با لحن قاطع و در عين حال توام با رأفت و رحمت به آن‌ها هشدار داد كه اگر زندگى تجمّلى و دنياگرايانه مى‌خواهيد مى‌توانيد از پيامبر9 جدا شويد و به هر كجا مى‌خواهيد برويد و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بسته‌ايد و به زندگى ساده و افتخارآميز با پيامبر9 قانع هستيد بمانيد و از پاداش‌هاى بزرگ پروردگار برخوردار شويد. به اين ترتيب پاسخ محكم و قاطعى به همسران پيامبر9 كه توقّع آن‌ها روز افزون شده بود داد، و آن‌ها را ميان ماندن و جدا شدن از پيامبر9 مخير ساخت[34].

از اين آيه روشن مى‌شود كه استمرار زندگى مشترك با داشتن علايق و خواسته‌هاى متفاوت باعث اختلال در كاركردها مى شود و زن و شوهر بايد كه خواسته‌ها و سلايق را به هم نزديك نمايند و اگر خواسته‌هاى آن‌ها در مورد زندگى با هم توافق ندارد با هم ازدواج نكنند.

تشابه تحصيلى و طبقاتى

سعادت و خوشبختى زندگى زناشويى به مقدار زيادى بستگى به موضوع‌هاى كوچك دارد بدين معنى كه عادات كوچك و به نظر ناچيز فرد ممكن است باعث عصبانيت و آزردگى همسرش شود. اين عادات، به ويژه زمانى جلب توجه مى‌كند كه زن و مرد از لحاظ تحصيل و محيط با يكديگر تفاوت كلى داشته باشند. مثلاً دختر تحصيلكرده كه در خانواده‌اي متمكّن و مؤدبى پرورش يافته، ممكن است نسبت به شوهر خود كه داراى آداب و معاشرت خاص طبقه پايين اجتماع است، احساس شرم و عصبانيت كند. از سوى ديگر شوهر نيز از اين‌كه زنش دائماً سعى دارد روش او را تصحيح نمايد و به اصطلاح بر او بزرگى كند آزرده خاطر خواهد شد. روان‌شناسان به اين نتيجه رسيده‌اند كه تفاوت ميان سطح تحصيلى و طبقاتى يكى از عوامل مهم اختلافات خانوادگى است و همين، امكان خوشبختى و سعادت زناشويى او را كم خواهد كرد. اگرچه شباهت درجه‌ هوش زن و مرد در سعادت زناشويى مهم‌تر از مقدار تحصيل است؛ ولى تحقيقات دامنه‌دار در اين مورد نشان مى‌دهد كه مدارج تحصيلى نيز در خوشبختى خانوادگى بسيار مؤثر است زيرا مقدار تحصيل معمولاً به مقام اجتماعى شخص بستگى دارد.

بنابراين اگر يك عضو خانواده فارغ‌التحصيل دانشگاه است ولى ديگرى تحصيلات ابتدايى دارد ممكن است سبب ايجاد احساس حقارت و آزردگى شود. در مجموع هرچند زن و شوهر از جهات مختلف به هم شباهت بيشترى داشته باشند امكان خوشبختى و سعادتمندى ايشان، افزايش خواهد يافت[35]. در روايات متعددى نيز، افراد را از ازدواج با فرد بسيار كم‌هوش برحذر داشته‌اند.
3 ـ نقش مهريه در تأمين بهداشت روانى

طبق قوانين اسلام در ازدواج لازم است كه شوهر به زن مهريه پرداخت نمايد خداوند مى‌فرمايد:  «اگر پوست گاوى پر از زر به همسر خود داده‌ايد چيزى از او پس نگيريد»[36].

ولى اگر در ضمن گفتگوها نامى از آن به ميان نيايد و در ضمن اجراى عقد اشاره‌اى به آن نشود، عقد صحيح است و اگر زن مايل باشد مى‌تواند مطابق شؤونات خود مهريه را مطالبه كند و اگر نخواهد يا كم‌تر از آن ميزان بخواهد مانعى ندارد و اگر مرد هم بخواهد مى‌تواند بيشتر از آن ميزان مهريه بدهد.

مهريه معقول و متعارف به منزله‌ يك تضمين است تا:

اولاً: شوهر از ترس اداى آن به فكر جدايى و تجديد همسر نيفتد؛

و ثانياً: اگر چنين فكرى به سرش افتاد، لااقل براى زن از نظر مالى اعتبارى وجود داشته باشد. اين نگرانى با توجه به آمار بالاى طلاق بى‌مورد هم نيست[37].

وجود مهريه مى‌تواند كمبودهاى اقتصادى ناشى از فوت شوهر يا طلاق را جبران نمايد و براى آينده تضمينى باشد و از فشارهاى روانى‌اى كه از اين ناحيه احتمالاً بر او وارد مى‌شود، كاسته خواهد شد.

در عين حال در صورت شناخت كافى زن و مرد از همديگر، بهتر است مقدار مهريه خيلى بالا نباشد، امام صادق7 فرمود:

«إِنَّ عَلِيّاً7 تَزَوَّجَ فَاطِمَة3 عَلَى برد ودرع وفراش كان من اهاب كبش»[38]؛ «على7 با فاطمه3 ازدواج كرد، در حالى‌كه سرمايه او يك برد و يك زره و يك پوستين بود».

پيامبر اسلام9 مهريه همسران و دختران خود را پانصد درهم قرار داده است[39].
مهريه‌هاى خيلى سنگين به مرد فشار مى‌آورد و همين فشار رابطه عاطفى او را با زن ضعيف مى‌كند؛ در حالى‌كه ازدواج جاذبه مى‌خواهد و اين جاذبه بايد به قدرى قوى باشد كه براى حفظ هر يك از زوجين هيچ‌گونه نيازى به احساس ترس و اجبار نباشد، در غير اين صورت، ولو اين‌كه زن و مردى عمرشان را در زير يك سقف با هم بگذارنند و با يكديگر پيوند جسمى هم داشته باشد، به خاطر عدم پيوند روانى و انس و الفت قلبى، احساس سعادت و خوشبختى نخواهند كرد. مهريه بنيان خانواده محسوب نمى‌شود و اگر خانه‌اى از پاى‌بست ويران باشد صرف مهريه سنگين نمى‌تواند محبت و جاذبه درست كند» بلكه گاه خود زمينه‌اى براى بى‌مهرى و از هم پاشيدگى مى‌شود.

[1]. بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، ص 6.

[2]. (وَخَلَقْناكُمْ أَزْواجاً)؛ نباء / 8.

[3]. (فاطِرُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَمِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ)؛ شورى / 11.

[4]. (خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً)؛ روم / 21.

[5]. عن ابى‌جعفر7 قال: «قال رسول9 ما بنى فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج»؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 3.

[6]. قال رسول الله9: «من تزوج فقد احرز نصف دينه»؛ همان، ص 5.

[7]. همان، ص 6 و 7.

[8]. همان، ص 7 و 8.

[9]. قائمى، على، نظام حيات خانواده در اسلام، انجمن اولياء و مربيان جمهورى اسلامى ايران، تهران، 1368، ص 52.

[10]. شاملو، سعيد، بهداشت روانى، ص 63.

[11]. بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، ص 152.

[12]. (وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ ...) ؛ بقره / 221.

[13]. تفسير نمونه، ج 2، ص 88.

[14]. تفسير من وحى القرآن، ج 4، ص 146.

[15]. تفسير من هدى القرآن، ج 1، ص 385.

[16]. (وَالُْمحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالُْمحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي)؛ مائده / 5.

[17]. (الزّانِي لايَنْكِحُ إِلاّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزّانِيَةُ لايَنْكِحُها إِلاّ زان أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ)؛ نور / 26.

[18]. (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَالطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ...) ؛ نور/ 26.

[19]. تفسير الميزان، ج 15، ص 86.

[20]. تفسير مخزن العرفان، ج 9، ص 98.

[21]. بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، ص 59.

[22]. قال اميرالمؤمنين7: «اياكم وتزوج الحمقاء فان صحبتها بلاء وولدها ضياع»؛ وسائل‌الشيعه،
ج 20، ص 84.

[23]. المؤمنون بعضهم اكفاء بعض، روضة المتقين، ج 8، ص 128.

[24]. «يا زياد: جويبر مؤمن والمؤمن كفو المؤمنة والمسلم كفو المسلمة فزوجه يا زياد ولاترغب عنه»؛ وسائل، ج 20، ص 68.

[25]. «لولا ان الله خلق فاطمة لعلى ما كان له على وجه الارض كفو آدم فمن دونه»؛ روضة المتقين،
ج 8، ص 123.

[26]. بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، ص 60.

[27]. نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، داراحياءالتراث العربى، چاپ هفتم، بيروت، 1981م، ج 30، ص 109.

[28]. شاملو، سعيد، بهداشت روانى، ص 62.

[29]. قال اميرالمؤمنين7: «اياكم وتزويج الحمقاء فان صحبتها بلاء وولدها ضياع»؛ وسائل الشيعه ج20، ص 84.

[30]. شاملو، سعيد، بهداشت روانى، ص 62.

[31]. همان.

[32]. همان، ص 63.

[33]. (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَزِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً)؛ احزاب / 28.

[34]. تفسير نمونه، ج 17، ص 279.

[35]. شاملو، سعيد، بهداشت روانى، ص 65.

[36]. (وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْج مَكانَ زَوْج وَآتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَإِثْماً مُبِيناً)؛ نساء / 20.

[37]. بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، ص 80.

[38]. روضة المتقين، ج 8، ص 173.

[39]. همان.