پرسش:

مباني و اهداف مديريت از ديدگاه قرآن و علم مديريت چيست؟

˜ پاسخ:

مباني عبارت است از زير ساخت‌هاي اساسي كه مي‌تواند يك انديشه، دين يا سازمان يا علم را شكل دهد. اگر در مباني «علم مديريت» دقت كنيم، مي‌بينيم كه بينش نظريه پردازان مديريت نسبت به «انسان»، «اجتماع و نظام حاكم بر آن» و خود «مديريت» در تحول علم مديريت نقش اساسي داشته است و تغيير بينش نسبت به اين سه مقوله، موجب تغييرات اساسي در تحول علم مديريت مي‌شود. از اين‌رو براي آشنايي با مباني مديريت از ديدگاه قرآن لازم است سه موضوع مذكور را از نگاه قرآن بررسي كنيم:
1. انسان از نظر قرآن

از نظر قرآن انسان موجودي است كه داراي دو بُعد مادي و ملكوتي مي‌باشد و هر بُعد از وجود انسان نيازهاي خاص خود را مي‌طلبد و پاسخ دهي به هر بُعد، ما را از پاسخ‌دهي به بُعد ديگر بي‌نياز نمي‌كند و در مورد هر كدام كه افراط يا تفريط شود انسان را از مسير تعادل و سعادت خارج مي‌كند و از طرفي در طول تاريخ بشر هيچ مكتبي مانند مكتب انبياء سراغ نداريم كه براي انسان و انسانيت او ارزش قائل شده باشند و اهداف والايي را براي آفرينش او بر شمارند و راهكار بدهند از اين‌رو لازم است تا مروري داشته باشيم به برخي از آياتي كه معرف ديدگاه قرآن نسبت به انسان مي‌باشد:

 

نگاهي به انسان در قرآن

1. (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً)[1]؛ «(و ياد كن) هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: «در حقيقت من در زمين، جانشيني [= نماينده‏اي] قرار مي‏دهم.»»

2. (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي)[2]؛ «و هنگامي كه او را مرتب نمودم، و از روح خود در او دميدم».

3. (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا)[3]؛ «و [خدا] همه نام‏ها را به آدم آموخت».

4. (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي‌آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً)[4]؛ «و بيقين فرزندان آدم را گرامي داشتيم؛ و آنان را در خشكي و دريا، (بر مركب‏ها) سوار كرديم و آنان را از پاكيزه‏ها روزي داديم؛ و ايشان را بر بسياري از كساني كه آفريديم كاملاً برتري داديم».

5. (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً)[5]؛ «در حقيقت، ما امانت را بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم، و[لي] از برداشتن آن سر باز زدند و از آن بيمناك بودند و انسان آن را بر دوش كشيد؛ در واقع، او بسي ستمگر و بسيار نادان است».

6. (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ)[6]؛ «و (ياد كن) هنگامي را كه به فرشتگان فرموديم: «براي آدم سجده كنيد.» و (همگي) سجده كردند، جز ابليس كه سرباز زد».

7. (مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً)[7]؛ «هركس شخصي را بدون (ارتكاب قتلِ) كسي يا فسادي در زمين بكُشد، پس گويا همه مردم را كشته؛ و هر كس، شخصي را زنده بدارد، پس گويا همه مردم را زنده داشته است».

آري، ارزش و منزلت انسان را بايد از زبان گوياي قرآن‌كريم شنيد و انبياء الهي و به ويژه پيامبر اكرم9 كه مفسر و معلم اين كلاس انسانيت هستند براي به فعليت رساندن اين استعدادها و رشد ارزش‌هاي انساني فرستاده شده‌اند.
2. نظام آفرينش از نظر قرآن

قرآن‌كريم در اين‌باره نخست به سراغ انديشه‌ها مي‌رود و از درون، نگرش‌ها را نسبت به خالق جهان معطوف مي‌كند و به مبدء واحدي مي‌رساند، از اين‌رو مي‌فرمايد: (وَلِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ)[8]؛ «و فرمانروايي آسمان‏ها، زمين و آنچه در ميان آن دو است، فقط از آنِ خداست؛ و فرجام (همه) فقط به سوي اوست».

با اين بينش نظام آفرينش، با تمام تنوعي كه دارد بر وحدت و يگانگي مبتني و پا برجاست و به تعبير ديگر، شاگرد اين مكتب در متن اين همه كثرت، وحدت را مشاهده مي‌كند و هر موجودي را كه در هستي شناور مي‌بيند، تسبيح[9] گويان سر بر آستان واحدي مي‌سايد كه او وجود يگانه و محيطي است كه كل عالم هستي را تحت سيطره و قدرت خويش دارد و هدايت همه موجودات در يد قدرت اوست و اگر نازي كند بر عالم فرو مي‌ريزد قالب‌ها و ديگر چيزي نخواهد ماند... .

بنابراين همه‌ موجودات از ذات بي‌همتاي او سرچشمه گرفته‌اند و به سوي او بازگشت مي‌كنند. (إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ). در گام بعدي به اين حقيقت رهنمون مي‌شويم كه نظام تشريع با نظام تكوين كاملاً هماهنگ است و با تعبير (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ)[10].

يادآور مي‌شود كه اگر به شكل امت واحد در مسير عبوديت من حركت كنيد اين در راستاي تربيت من مي‌باشد و به عبارت ديگر تمام اعضاي اين پيكره كه زير چتر «امت واحد» جمع شده‌اند اگر كوچكترين حركتي بر خلاف بندگي من در زاويه‌اي در سازمان آفرينش انجام دهد موجي در ساير قسمت‌ها ايجاد مي‌كند و جهان همچون چشم، خد و خال و ابروست كه هر كدام به جاي خويش نيكو مي‌باشد.

اين نگاه قرآن به تمام هستي مي‌باشد كه اگر انسان حركتي بر خلاف قوانين (تشريع و تكوين) عالم بكند تاثيرگذار است و به مشكل بر مي‌خورد و نظام هستي او را همراهي نمي‌كند و به او به چشم وصله‌ي ناجور نگاه مي‌كند. حالا اگر يك مجموعه و سازماني با مديريتي خاص بر خلاف حركت نظام عالم حركت كند نتيجه مشخص است[11].

يكي از صاحب‌نظران علم مديريت مي‌نويسد: اگر دايره نگاه را محدود به يك جامعه بكنيم، يك سازمان، يك سيستم باز است و با محيط خارج از خود يعني محيط اجتماع ارتباط دو سويه دارد؛ محيط اجتماع هم، تابع يك مجموعه ضوابط است كه سيستم سياسي و حكومتي جامعه، آن اصول را جاري مي‌كند.

از اين‌رو تمام نهادهاي اجتماعي هر جامعه از حكومت آن جامعه تاثيرپذيرند و سازمان همه به عنوان يكي از نهادهاي اجتماعي تحت تاثير حكومت است.

(به عنوان مثال) وقتي حكومت يك كشور اسلامي است و نظام خود را اسلامي تعريف مي‌كند بايد ويژگي‌ها و خصوصيات و اهداف نظام اسلامي را تبيين كند و تمام سازمان‌ها و مجموعه‌هاي كوچك و بزرگ كه در اين نظام وجود دارند بايد به اين خصوصيات و همچنين اهداف حكومت اسلامي توجه كنند.

اهداف يك سازمان در نظام اسلامي بايد در طول اهداف نظام باشد. بر اين اساس مديران سازمان‌ها و مجموعه‌ها در حكومت اسلامي بايد اهداف مرحله‌اي خود را در طول اهداف اساسي نظام تعريف كنند به گونه‌اي كه علاوه بر دستيابي به اهداف سازماني، نياز و مشكلي را نيز از جامعه بر طرف كرده باشند و نظام را نيز براي رسيدن به اهدافش ياري كرده باشند[12].
3. مديريت از نظر قرآن

متخصصين و صاحب‌نظران اين علم، مديريت را چنين تعريف كرده‌اند:

«مديريت فن و هنر و تخصصي است در شناخت صحيح و تجزيه و تحليل و گروه‌بندي و طبقه‌بندي نيروها امكانات به منظور به كارگيري صحيح و حتي ايجاد اين عوامل در زمان و مكان مناسب و جلوگيري از به هرز رفتن اين عوامل در جهت نيل به اهداف از پيش تعيين شده به به خاطر وجه».

زندگي انسان داراي ابعاد مختلفي است كه فعاليت‌هاي او را مي‌توان به صورت‌هاي زير تقسيم كرد:

1. نظامي؛ 2. سياسي؛ 3. اقتصادي؛ 4. علمي و فرهنگي؛ 5. اجتماعي.

شناخت صحيح و طبقه‌بندي نيروها و به كارگيري امكانات و «نيل به اهداف» در هر كدام از ابعاد فوق معناي خاص خود را پيدا مي‌كند.

به عنوان مثال در بعد نظامي شناخت، امكانات و اهداف معناي
خود را دارد و در بعد اقتصادي و علمي فرهنگي هم شناخت امكانات و اهداف گستره خاص خود را شامل مي‌شود.

از نظر اسلام، انسان كامل در هر بعدي از زندگي بايستي شايستگي اداره و نگهداري و بهره‌برداري از امكانات و سرمايه‌هاي خدادادي را داشته باشد تا بتواند لياقت مديريت را كسب كند و مي‌دانيم كه «امكانات و نيروها» و به عبارت جامع‌تر «سرمايه‌هاي زندگي» تنها اختصاص به مال و ثروت ندارد.

رشيد بودن و مدير بودن همسران در زندگي خانوادگي و شخصي و توانايي مديريت آن‌ها از مهمترين عوامل خوشبختي در زندگي خانوادگي آن‌ها مي‌باشد. به همين ترتيب نتايج رشد و مديريت منحصر به افراد و خانواده نمي‌شود، بلكه جوامع انساني نيز داراي سرمايه‌هاي گوناگون طبيعي، فرهنگي، اعتقادي، انساني و غيره مي‌باشند. رشد ملي در جوامع ديگر و غرب تحت عنوان «مديريت منابع انساني يا مديريت طبيعي» مطرح است كه معناي آن عبارت است از:

«لياقت و شايستگي يك ملت در نگهداري و بهره‌برداري و سوددهي سرمايه‌ها و امكانات طبيعي و انساني خود»

از ديد قرآن نيز هر ملتي به اندازه‌اي كه لياقت و شايستگي تغيير و تحول و تبديل از وضع نامطلوب به وضع مطلوب‌تري را داشته باشد؛ به همان ميزان حركت و سازندگي خواهد داشت.

زيرا: (إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)[13]؛ «در حقيقت خدا آن (سرنوشتي) كه در قومي است را تغيير نمي‏دهد تا اينكه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند».

مديريت و رهبري كه بشر امروز مي‌شناسد از حدود رهبري در مسائل اجتماعي و مادي تجاوز نمي‌كند ولي از ديدگاه قرآن مديريت، نه تنها مديريت اجتماعي و مادي مدنظر است بلكه مديريت معنوي و راهنمايي به سوي هدفي والا نيز مطرح است[14].

بيان شد كه از اصول اولي مديريت «شناخت و معرفت» است انسان امروزي و به عبارت به خاطر جوامع بشري اغلب نتوانسته است در شناخت ذخاير و استعدادهاي خدادادي موفق باشد از اين رو نبايد منتظر مديريتي موفق هم باشيم.

زيرا انسان اگر از استعدادهاي ذاتي و نيروهاي نهفته در وجود خود و جامعه بي‌خبر باشد و راه متعادل كردن و جهت دهي و مديريت آن را نداند فاجعه‌اي عظيم به بار خواهد آمد از جمله‌ اين فجايع انحرافات جنسي، فحشا، تجمل‌گرايي، اسير زندگي ماشيني شدن و بسياري از مشكلاتي كه امروزه گريبان‌گير جامعه بشري مي‌باشد. قطعاً شناخت خدا، شناخت قوانين و اصول حاكم بر جهان هستي و شناخت قوانين حاكم بر نيروها و امكانات موجود، زمينه‌ساز موفقيت در مديريت مي‌باشد.

به عبارت به خاطر: «مديريت» يك نوع «ايدئولوژي» است و «ايدئولوژي» هم هميشه از «جهان بيني» سرچشمه مي‌گيرد[15].

به همين خاطر است كه: از نظر قرآن مدير و رهبر بايد به دست خدا انتخاب شود و يا به تعبيري ملاك‌هاي مدير موفق را بايد خدا تعيين كند:

از اين‌رو قرآن مي‌فرمايد: (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ...)[16]؛ «او كسي است كه در ميان درس ناخواندگان فرستاده‏اي از خودشان برانگيخت...».

و در آيه‌ ديگر مي‌فرمايد: (إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً...)[17]؛ «... در حقيقت خدا «طالوت» را به زمامداري شما بر انگيخت.»

بنابراين: «مباني مديريت بايستي بر مبناي فلسفه‌ي بعثت انبياء و دستورات الهي باشد و الا مديريت همان خواهد شد كه در كشورهاي «لاييك» سر از رسوايي درآورده است».
اهداف مديريت از ديدگاه قرآن

استاد آيت الله مكارم شيرازي مي‌نويسند:

«بي‌شك اهداف مديريت در اسلام جدا از اهداف حكومت اسلامي كه مديريت‌ها جزيي از پيكره آن است نمي‌تواند باشد»[18].

بنابراين بايد در يك مقياس كلي و وسيع، اهداف حكومت در قرآن را مورد بررسي قرار دهيم تا هدف مديريت‌هايي كه بدنه اين حكومت را تشكيل مي‌دهد مشخص گردد.
اهداف بعثت انبيا در قرآن

بدون ترديد اسلام‌ به مسئله حكومت به عنوان يك «هدف» نمي‌نگرد بلكه آن را وسيله‌اي براي تحقق بخشيدن به اهداف عالي مي‌شمرد. در اينجا برخي از اهداف بعثت انبياء را بر مي‌شماريم:

در يك بررسي كلي «چهار هدف عمده» بيش از همه جلب توجه مي‌كند كه نه تنها حكومت اسلامي، بلكه مديريت‌هايي كه از آن نشأت مي‌گيرد نيز بايد در مسير اين چهار هدف گام بردارد.

1. آگاهي بخشيدن به انسان‌ها؛

2. تربيت معنوي؛ 3. اقامه قسط و عدل به صورت خودجوش و برخاسته از متن جامعه؛ 4. آزادي انسان‌ها از زنجيرهاي اسارت.
مروري بر آيات

1 و 2 ـ تعليم و تربيت

قرآن كريم در اين مورد مي‌فرمايد:

(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ)[19]؛ «او كسي است كه در ميان درس ناخواندگان فرستاده‏اي از خودشان برانگيخت؛ كه آياتش را بر آنان مي‏خواند [و پيروي مي‏كند] و رشدشان مي‏دهد [و پاكشان مي‏گرداند] و كتاب [خدا] و فرزانگي به آنان مي‏آموزد؛ درحالي كه قطعاً پيش از [آن] درگمراهي آشكاري بودند». در اين آيه هدف بعثت را نجات بشر از «گمراهي» مي‌داند و پيامبر موظف شده است جهت‌گيري برنامه‌هاي خود را براساس وصول به اين دو هدف بزرگ «تعليم» و «تربيت» تنظيم كند[20].

و چگونه ممكن است مسئله‌ تعليم و تربيت بدون يك شبكه وسيع آموزشي كه برنامه‌ريزي آن از ناحيه‌ حكومت انجام مي‌شود و جهت اصلي آن انسان‌سازي و تهذيب اخلاق و پيشرفت علم و فرهنگ است بدون اتكا به يك حكومت نيرومند و تحت نظر يك مدير فرزانه‌ي صالح انجام گيرد؟!

3. اقامه‌ قسط

قرآن‌كريم در اين مورد مي‌فرمايد: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)[21]؛ «بيقين فرستادگانمان را با دليل‏هاي روشن (معجزه آسا) فرستاديم،و همراه آنان كتاب (الهي) و ترازو را فرو فرستاديم، تا مردم به دادگري برخيزند».

نكته‌ جالب در اين آيه اين است كه مي‌فرمايد: (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) تا اين‌كه مردم قسط را اقامه كنند سخن از خودجوشي مردم است نمي‌گويد: هدف اين است كه انبياء انسان‌ها را به اقامه‌ قسط و عدل وادار نمايند، آري، مهم اين است كه مردم چنان ساخته شوند كه خود مجري عدالت گردند.

به اين ترتيب پيامبران به سه وسيله مجهز بودند «دلايل روشن، كتب آسماني و معيار سنجش حق از باطل» تا با اين ابزار طوري مردم را تربيت كنند كه خود مردم با اختيار به اقامه قسط و عدل بپردازند[22]. و با توجه به ادامه‌ آيه، رسيدن به اين هدف جز از طريق تشكيل حكومت و مديريت افراد صالح و آگاه ممكن نيست.

4. آزادي انسان‌ها از زنجيرهاي اسارت

خداوند متعال در اين مورد مي‌فرمايد: (... وَيَضَعُ‌ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ...)[23]؛ «و غل‏هايي را كه بر آنان بوده، از (دوش) آن‌ها بر مي‏دارد».

استاد شهيد مطهري مي‌نويسند: «كدام بار سنگين و كدام غل و زنجير؟ بارهايي از سنگ و غل‌ها و زنجيرهايي از آهن؟! نه، بلكه بارهاي سنگين از عادات و خرافات و غل و زنجيرهايي كه بر نيروها و بر استعدادهاي معنوي بشر گذاشته شده بود؛ همانا كه نتيجه‌اش جمود، افسردگي، يأس و بدبختي بود.

پيغمبر اين نيروهاي بسته را باز كرد، مديريت اجتماعي يعني اين؛ رهبري يعني اين؛ مجهز كردن نيروها، تحريك نيروها، آزاد كردن نيروها و در عين حال كنترل نيروها و در مجراي صحيح انداختن آن‌ها، سامان دادن سازمان بخشيدن و حرارت بخشيدن به آن‌ها.

مديريت صحيح از ضعيف‌ترين ملت‌هاي دنيا، قوي‌ترين ملت‌ها را مي‌سازد. آن‌چنان كه رسول اكرم9 كرد و اين «معجزه رهبري» بود»[24].
جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

از آن‌چه گذشت معلوم شد كه ِ«مباني دانش مديريت» از سه مقوله‌ اساسي تشكيل مي‌شود. بينش نظريه‌پردازان مديريت نسبت به «انسان» و «نظام‌آفرينش (و جامعه)» و خود «مديريت» در تحول علم مديريت نقش اساسي دارد.

به عبارت ديگر: مكاتب مديريت كلاسيك و نئوكلاسيك و نهضت روابط انساني تا برسد به مديريت اقتضايي و سيستمي، به طور كلي متأثّر از مباني فكري گروه‌ها و مكتب‌ها نسبت به اين سه مقوله مي‌باشد.

با توجه به مطالبي كه عنوان شد به اين نتيجه رسيديم كه:

ـ قرآن براي انسان ارزشي والا قائل است و به دو بعد مادي و معنوي و نيازهاي هر كدام توجه دارد؛

ـ و از طرفي نگاه قرآن به نظام عالم آفرينش تبيين شد؛

ـ و جايگاه و اهداف مديريت نيز در قرآن جستجو شد؛

از اين‌رو وقتي بينش قرآن به اين سه مقوله متفاوت شد مباني مديريت از ديدگاه قرآن نيز متفاوت مي‌شود.

به عنوان مثال ممكن است:

شخصي بگويد هدف‌هاي جزئي و نزديك، در تمام مديريت‌ها و فرماندهي‌ها، رسيدن به «بازدهي بيشتر» در «زمان كوتاه‌تر» مي‌باشد.

ولي با اين وجود از ديدگاه قرآن، هيچ گاه اين مديريت نمي‌تواند از اهداف كلي الهي و انساني اصل مذهب و حكومت جدا باشد بلكه بايد جهت‌گيري تمام اهداف جزئي به سوي آن اهداف كلي و الهي و والا باشد نه در جهت مخالف و نه بي‌تفاوت نسبت به آن‌ها.

زيرا انسان نمي‌تواند به گونه‌اي ناموزون، و به صورت وصله‌اي ناهمرنگ در اين جهان هستي زندگي كند؛ و به همان اندازه كه از اهداف «نظام عالم» و «مديريت صحيح» فاصله بگيرد، با شكست و ناكامي روبه‌رو خواهد شد و همين مسئله‌ي هماهنگ شدن با اهداف والاي الهي است كه مديريت قرآني را با مديريت‌هاي ديگر متمايز مي‌كند زيرا كاربرد اين معيارها و رعايت اين اصول است كه مشكلات اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي و... را حل مي‌كند و به مراتب از معيارهاي مكاتب ديگر شناخته‌تر شده است[25].
معرفي كتاب:

براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به:

1. مديريت و فرماندهي در اسلام، ناصر مكارم شيرازي.

2. پيش نيازهاي مديريت اسلامي، محمدتقي مصباح يزدي.

3. مديريت در اسلام، ولي الله نقي‌پور فر.

4. نگرشي بر مديريت اسلامي، سيد رضا تقوي دامغاني.
5. مديريت اسلامي، سيد علي اكبر افجه‌اي.

[1]. بقره / 30.

[2]. حجر / 29.

[3]. بقره / 31.

[4]. اسراء / 70.

[5]. احزاب / 72.

[6]. بقره / 34.

[7]. مائده / 32.

[8]. مائده / 18.

[9]. جمعه / 1.

[10]. انبیاء / 92.

[11]. برگرفته از نگرشی بر مدیریت اسلامی، سید رضا تقوی دامغانی، ص 99، آیت الله مصباح و آیت الله مكارم شیرازی نیز در كتب مدیریت خود بر این امر تاكید دارند.

[12]. برگرفته از مدیریت در اسلام، ولی الله نقی پور فر، ص 100.

[13]. رعد / 11.

[14]. كتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر، بحث مدیریت و رهبری در اسلام، مرتضی مطهری، ص 110.

[15]. مدیریت و فرماندهی در اسلام، ناصر مكارم شیرازی، ص 15.

[16]. جمعه / 2.

[17]. بقره / 247.

[18]. مدیریت و فرماندهی در اسلام، ناصر مكارم شیرازی، ص 20.

[19]. جمعه / 2.

[20]. بقره/ 129 و آل‌عمران/ 164 و جمعه/ 2. جالب این است كه در آیات قرآن كریم گاه «تعلیم» بر «تربیت» مقدم شده و گاه «تربیت» بر «تعلیم» و این مطلب اشاره به این است كه هر دو، در یكدیگر تأثیر متقابل دارند، یعنی در بخشی از مراحل، آگاهی سرچشمه‌ پرورش‌های اخلاقی است همان‌گونه كه آمادگی‌های اخلاقی نیز سرچشمه حركت به سوی آگاهی و شناخت صحیح و بدون پرده و حجاب است. (نمونه، ج 24، ص 107)

[21]. حدید / 25.

[22]. ولی به خاطر این كه به هرحال در هر جامعه (یا مجموعه‌) انسانی باز افرادی پیدا می‌شوند كه سر به طغیان بر می‌دارند و مانع اجرای قسط می‌شوند از این‌رو در ادامه آیه می‌فرماید: «ما آهن را نازل كردیم كه در آن قوت شدیدی است و نیز منافعی برای مردم. » (نمونه، ج 23، ص 273).

[23]. اعراف / 157.

[24]. امدادهای غیبی در زندگی بشر، به ضمیمه مدیریت اسلامی، مرتضی مطهری، ص 117.

[25]. مدیریت و فرماندهی در اسلام، مكارم شیرازی، ص 25 (با تلخیص و تصرف)