- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ عوامل جامعهشناختي و روانشناختي دينگريزي و کمتوجهي برخي جوانان به دين در اجتماع از منظر قرآن و حديث چيست؟
- بازدید: 2483
پرسش:
عوامل جامعهشناختي و روانشناختي دينگريزي و کمتوجهي برخي جوانان به دين در اجتماع از منظر قرآن و حديث چيست؟
پاسخ:
مقدمه:
دين مجموعهاي متشکل از گزارههاي اعتقادي ـ رفتاري است که به عنوان امور ارزشي (و الهي) در قالب بايدها و نبايدها ظاهر ميگردد[1]. در مقابل، مسئله دينگريزي رفتاري است که فرد از يک مجموعه برنامههاي ارزشي ـ الهي روي برميتابد، اين ناهنجاري از زمان شروع زندگي اجتماعي بشر آغاز و تا دنياي پيچيده کنوني به شکلهاي گوناگون بروز و ظهور يافته است. امور متعددي در ايجاد اين پديده نقش ايفا ميکند که به اختصار ذيل نام ميبريم:
عوامل دينگريزي
آبشخور اين ناهنجاري در اجتماع به طور عمده دو عامل بروني يا جامعه شناختي و دروني يا روان شناختي ميباشد، که هرکدام عوامل متعددي را شامل ميشود:
الف. عوامل جامعه شناختي
1. خانواده
خانواده به عنوان کوچکترين هسته تشکيل دهنده اجتماع، اولين مجموعهاست که انسان براي اجتماعي شدن با آن رو به رو است. خانواده به طيف وسيعي از نزديکان نسبي و سببي اطلاق ميشود که به گونهاي با هم در تعامل هستند، ولي والدين به عنوان فعالترين عضو آن، در جامعه پذيري افراد نقش ايفا ميکنند. در فرايند دين گريزي و نقش خانواده با دو عنوان بحث را پي ميگيريم:
1ـ1. خانواده و ميزان توجه آن به مذهب
از آن جا که خانواده اولين مجموعه انساني است که فرد با آنها ارتباط برقرار ميکند ميتواند پايههاي عقيدتي و رفتاري افراد را شکل دهد. نوع نگاه اعضاي اين محيط صميمي، به انواع رفتارها در قالب ارزشهاي کرداري و باورهاي عقيدتي عاملي است که در ساماندهي اوليه دينپذيري يا دينگريزي، نقشي اساسي ايفا ميکند.
هرقدر خانواده به مذهب و رفتارهاي ديني مقيد باشد در دينپذيري اعضا مخصوصاً فرزندان مؤثر است و هر اندازه نسبت به دين کمتوجه باشد اعضا نيز نسبت به دين گريزان ميشوند. اين تأثير متقابل در يک آزمايش ميداني که توسط متخصصان امور اجتماعي صورت گرفت به اثبات رسيده است[2].
اين تأثيرپذيري اغلب در سنين کودکي به وجود ميآيد که اولين زمان شکلگيري شخصيت فرد ميباشد. تأثيرپذيري خانواده از سرپرست خود، هم امري تجربي است و هم ديني که قرآن کريم ميفرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ)[3]؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد! خودتان و خانوادههايتان را از آتشي حفظ كنيد كه هيزم آن مردم و سنگهاست». نگهداري خود از آتش بازتاب گناه نکردن و تسليمنشدن در برابر نيروهاي سرکش شهواني است. اما نگهداري خانواده خود از آتش، نتيجه يک برنامهريزي تربيتي و فراهم کردن محيط پاک در فضاي خانه است[4].
نکته قابل ملاحظه در آيه شريفه اين است که اگر سرپرست خانه، خود فردي دينگريز باشد نميتواند اعضاء را تربيت ديني و افرادي دينپذير نمايد، زيرا خداوند نخست دستور ميدهد که سرپرستان خانواده اول خودسازي کنند و خود دين پذير باشند و بعد با تنظيم برنامه تربيتي اقدام به جهتدهي ديني به خانواده کنند به عبارت ديگر خداوند در اين آيه هم الگو را درست ميکند هم فضا را در نظر ميگيرد.
2ـ1. تقابل آگاهي والدين با دينداري فرزندان
در يک تحقيق علمي ثابت شد که ميان آگاهي و تحصيلات والدين و دينداري فرزندان، رابطهاي مستقيم حاکم است[5].
از آنجا که افراد، اولين رابطه را با والدين دارند و تا مدتها نيز ادامه دارد با تعاملات ميان فردي که بين اعضاي خانواده صورت ميگيرد انتقال آموزههاي ديني از والدين به فرزندان صورت ميپذيرد. والدين بايد در اين مدت متوجه وظيفه خطير خود باشند و براي دينباوري فرزندان برنامهريزي کنند. ناگفته پيداست که مقدار آگاهي و معرفت والدين از دين، در انتقال صحيح آن به فرزندان تا چه اندازه مؤثر است. هرچه والدين از اطلاعات ديني صحيحتري برخوردار باشند آنچه از آنها منتقل ميشود از صحت بيشتري برخوردار است. وجود گزارههاي اشتباه ديني و خرافه در ميان دادههاي ديني به فرزندان که ناشي از کم اطلاعي والدين از مسايل ديني است باعث دينگريزي فرزندان در دوره تعقلگرايي آنها ميگردد.
به دست آوردن اطلاعات ديني از عالمان واقعي آن امري است که در روايات معصومين: نيز وارد شده است.
در روايتي از امام محمدباقر7 نقل شده:
«... فتعلموا العلم من حملة العلم وعلموه اخوانکم کما علمکموه العلماء؛[6] علم را از آگاهان علم بياموزيد و به برادران خود آموزش دهيد، همان گونه که عالمان آن را به شما آموزش دادند».
2. دوستان يا گروههاي صميمي[7]
حضور در اجتماع بيشتر از سنين نوجواني آغاز ميشود. کودک بعد از گرفتن اطلاعات و نهادينه شدن رفتارهاي خاص از والدين در او با اجتماعي بزرگ با گرايشها و افکار متنوع روبهرو ميگردد. او بعد از حضور در اجتماع جذب دوستان و همسالان شده و گروههاي صميمي شکل ميگيرد. در اين گروهها دادههاي مختلفي که افراد از قبل آموختهاند جريان مييابد.
از آنجا که نوجوانان احساس نياز شديد به برقراري ارتباط با همسالان خود ميکنند، يک رابطه عميق عاطفي ميان گروه در حال شکلگيري است که فرايند پذيرش رفتار از همديگر را سامان ميدهد. در اين زمان است که اگر برخي اعضا افرادي بوده که نسبت به دين و رفتارهاي ديني بيتوجه باشند به مرور باعث انتقال اين فکر در ميان ديگر اعضا شده که نتيجه آن در زمانهاي بعد، دينگريزي بقيه دوستان ميباشد. معمولاً اين همرنگ شدن به علت پذيرش و به دست آوردن مقبوليت دوستان ديگر صورت ميگيرد.
اين تأثيرپذيري در روايات اسلامي و آيات قرآني منعکس شده است. در اين زمينه امام صادق7 ميفرمايد: «المرء علي دين خليله» انسان بر دين دوست خود است و يا در سوره فرقان از زبان انسانهاي گمراه در قيامت چنين سخني حکايت شده است:
(... يَا وَيْلَتَي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي)[8]؛ «اي كاش من با فرستاده (خدا) راهي برگزيده بودم! اي واي بر من، كاش من فلاني را به دوستي برنگزيده بودم!»
در اين زمان دو فرايند در حال شکل گيري است:
1. ناديده گرفتن دين از طرف برخي اعضاء گروه.
2. تأثير پذيري اعضاء ديگر.
که لازم است خانواده در گزينش دوست به فرزندان خود مشاوره لازم را بدهد و آنها را از تجربيات خود بهرهمند سازد تا زحمات تربيتي آنها در دوران سخت کودکي بينتيجه نماند.
3. مسئولان ديني
مسئولان مديريتي نظام اسلامي در نگاه مردم مجريان احکام و دستورات ديني قلمداد ميشوند. اين مورد در سه حوزه قابل بررسي است:
الف. تعارض گفتار و عمل مسئولان ديني
عدالت به عنوان عامل ايجاد ارتباط و اتحاد ميان عقايد و رفتار اجتماعي در حوزه دين ميتواند نقش محوري ايفا کند. به گونهاي که اين صفت از ميان صدها صفت حسناي الهي در مذهب به عنوان اصل دوم اعتقادي معرفي شده است.
در صدر اسلام وجود اين شعار در ميان آيات کريمه قرآن، باعث توجه مشرکان به دين اسلام و عاملي دلگرم کننده براي مسلمانان بوده است. حالا نيز همين عامل مهم در برپايي نظامي ديني، نقش بسزايي ايفا ميکند.
از آنجا که مردم، مسئولان نظام را مجريان ديني احکام اسلام ميدانند وجود ناهماهنگي ميان آموزههاي رفتاري دين با عملکرد، سودمحوري برخي مسئولان باعث طرد افراد از دين و برداشت ناکارآمدي آن در عرصههاي اجتماعي و حکومتي ميشود.
وجود هواپرستي و خود محوري و سودجويي برخي مسئولان باعث زير پا گذاشتن بسياري از آموزههاي دين و در صدر همه عدالت اجتماعي شده است. شهيد آيت الله مطهري مينويسد:
«يکي از چيزهايي که موجب اعتراض و تنفر مردم از خدا و دين و همه معنويات ميشود آلوده بودن محيط و غرق شدن افراد در شهوتپرستي و هواپرستي است»[9].
ب. تندخويي رهبران ديني
از جمله عواملي که قرآن به عنوان دينپذيري مردم در صدر اسلام بر ميشمارد نرم خويي و پرهيز از تند مزاجي پيامبر بزرگوار اسلام ميباشد.
(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...)[10]؛ «و به سبب رحمتي از جانب خدا با آنان نرمخو شدي و اگر (بر فرض) تندخويي سختدل بودي، حتماً از پيرامونت پراكنده ميشدند».
در آيه شريفه يکي از عوامل موفقيت پيامبراکرم9 در امر تبليغ، خوشرويي و مهرورزي او در مواجهه با مخاطبان معرفي شده است، قرآن ميفرمايد: چنانچه حضرت فردي تندخو و سختگير بود همگي از اطراف او پراکنده ميشدند. اين قانون در همه عرصهها و زمانها جريان دارد، زيرا مردم تشنه مهرورزي و لطافت برخورد هستند. حالا اگر کسي که در مسند معرفي دين قرار گرفته است با بيمهري با مراجعان خود برخورد کند علاوه برآن که خود مورد تنفر واقع ميشود در بسياري موارد باعث گريز افراد از دين ميشود. راه برطرف کردن اين عامل، بينش دهي صحيح به مردم نسبت به اين که، مقوله دين با دينداران متفاوت است و بسياري از رفتار دينداران به آموزههاي ديني مربوط نميشود و يا اينکه سعي شود افراد دين شناخت را افرادي دلسوز و مهربان قرار داد. تا در هنگام برخورد با مردم با اخلاق نيکوي خود زمينهي اعتماد سازي نسبت به دين را فراهم آورند.
ج: معرفي چهرهها و الگوهاي تربيتي از طرف مسئولان ديني به طور ناصحيح
از جمله وظايف مسئولان نظامي ديني، معرفي چهرهها و الگوهاي تربيتي براي جهتدهي صحيح به اجتماع در امر سالمسازي رفتارهاي اجتماعي ميباشد. حال اگر اين مسئوليت مهم از جانب آنها به گونهاي صحيح انجام نگيرد و در معرفي الگوها دقت لازم به عمل نيايد، ناخواسته جامعه به پذيرش فرهنگ دينگريزي کشانده ميشود.
زيرا در نهادينه شدن رفتار، تأثير ديدن از شنيدن بيشتر است. قرآن کريم از اين خصوصيت رواني بشر استفاده کرده و در جاهاي متعدد الگوهاي رفتاري را در کنار دستورات گفتاري براي اجتماع معرفي ميکند؛ برخي از چهرههاي معرفي شده در قرآن کريم:
1. پيامبر اکرم9: (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)[11]؛ «بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست!»
2. زن فرعون: (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ...)[12]؛ «و خدا براي كساني كه ايمان آوردهاند مَثَلي زده است: زن فرعون، هنگامي كه گفت: «پروردگارا! خانهاي براي من نزد خود در بهشت بساز،...»».
3. مريم دختر عمران: (وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا...)[13]؛ «و (نيز) مريم دختر عمران كه دامان (عفتـ)ـش را حفظ كرد،...»
در اين آيات پيامبر اکرم به عنوان الگويي تمام عيار و فراگير معرفي ميشود و دو زن به نام آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران در زمان خاصي از زندگي خود براي جامعه ديني الگو قرار ميگيرند.
اينان افرادي دينپذير و الگوهاي مثبترفتاري در نگاه قرآن ميباشند. در مقابل قرآنکريم الگوهاي دينگريزي را نيز مانند همسر لوط و همسر نوح[14] معرفي مينمايد. اين حرکت قرآن ميتواند الگويي مناسب در برنامهريزي فرهنگي قرار گيرد.
4. تبليغات
تبليغ به معناي رساندن پيام پيامبر به مخاطب است که با اهداف گوناگون در جهان کنوني نقشي اساسي ايفا کرده و بازيگري توانمند در عرصه القاء خواستههاي صاحبان رسانهها بر مخاطبان گوناگون ميباشد. اين کار توسط رسانههاي متنوع جمعي در جهان امروز مانند: تلويزيون، راديو، ماهواره، اينترنت، مجلات و روزنامهها صورت ميگيرد.
سردمداران سودجو از طريق اين وسايل با روشهاي خاص به جوسازي عليه دين و دينداري اقدام ميکنند. انعکاس اين روش برخورد با دين در آيات کريم چنين است:
الف. شايعه و تهمت:
اينگونه سياستمداران با آلودهکردن اجتماع و پخش شايعات و تهمتهاي ناروا به دينداران واقعي و مخدوش کردن اين چهرهها در صدد ايجاد فضايي مناسب براي دينگريزي افراد خصوصاً جوانان ميباشند تا بتوانند در اين فضاي گلآلود به اهداف سودجويانه خود نايل گردند. قرآنکريم در موارد متعدد اين روش تبليغي را معرفي کرده است:
1. فرعونيان در برخورد با حضرت موسي و هارون با کاخ نشينان از اين شيوه بهره جستند تا افراد از سخنان آنها متأثر نشوند:
(قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آباءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ)[15]؛ «گفتند: «آيا به سراغ ما آمدهاي كه ما را، از آنچه پدرانمان را بر آن يافتهايم، بازگرداني، و بزرگي (و رياست) در زمين، از آنِ شما دو (نفر) باشد؟! و ما تصديق كننده شما دو (نفر) نيستيم».
فرعونيان با جوسازي عليه موسي7 و معرفي او به عنوان فردي قدرت طلب به مقابله با دعوت به دين اقدام کردند. در همين راستا قدرتمداران، نسبتهاي ديگري همچون سحر، ديوانگي و... را به پرچمداران ديني ميدادند، تا بتوانند فضاي عمومي را نسبت به پذيرش گفتار آنها تغيير دهند.
2. در برخورد با رسول اکرم9 نيز دشمنان از همين شيوه بهره گرفتند: ميگفتند: «او قصد رياست و حکومت بر شما را دارد، دعوت خود را وسيله رسيدن به رياست قرار داده است»[16].
ب. ترويج شک گرايي و شبههافکني:
ترويج شکگرايي و شبههافکني بر ضد دين و اصول کلي نظام عقيدتي از جمله شيوههاي تبليغاتي مستکبران عليه دين و دين داران است. آنها با اين جريان روحيه بياعتمادي را در جامعه ديني رواج ميدهند. محورهاي اين روش تبليغي امور اساسي مانند اصل نبوت را نيز در برميگيرد. براي مثال: حاکمان و زورمداران زمان حضرت نوح7 ميگفتند:
(مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً)[17]؛ «تو را جز بشري هم چون خودمان نميبينيم».
آنها با اين بيان که در ظاهر امري مطابق با واقع مينمايد به دنبال آن بودند که بگويند همان گونه که تو اموري را درک ميکني ما نيز چنين هستيم و همان طور که در برداشتِ ما، خطا راه دارد برداشت تو نيز چنين است، که اصل اعتقاد به عصمت و ارتباط با عالم ماورا را با شبهه و شکگرايي مسموم ميکردند. اين حرکت در هر جامعه و زماني چهرهاي نو به خود ميگيرد و در اين روزگار نيز با توجه به گستردگي وسايل ارتباط جمعي چهرهاي خطرناک و فراگير به خود گرفته است که لزوم توجه مسئولان فرهنگي را به اين مسئله و گسترش فرهنگ عقلمداري و تفکر ديني را در جامعه بيش از پيش نمايان ميکند.
ج. عاطفي يا خرافي جلوه دادن دين:
از جمله آسيبهاي دينشناسي در جامعه، حضور تفکر عاطفي بودن دين و آموزههاي آن و ناديده گرفتن عقل و منطق در تحليل آموزهها از طرف دينداران ميباشد. اگر چنانچه دين و امور ديني با موازين عقلي تحليل و در دست اجتماع قرار نگيرد و علت و حکمت آموزهها بيان نگردد احتمال سست شدن اعتقاد مردم و روي آوري آنها مخصوصاً جوانان عقلگرا به مکاتب فکري و اديان انحرافي قوت مييابد، و با گذشت زمان شاهد موج دينگريزي جوانان در جامعه خواهيم بود. راه مقابله با اين خطر احتمالي، گسترش فرهنگ عقلمداري است که همراه با توجهدهي به حکيمانه بودن دستورات خداوند و مطابقت آن با عقل سليم ميباشد؛ که رسانههاي جمعي به خاطر مسير براي اين امر مهم ميباشند.
ب. عوامل روان شناختي
در بخش قبل علل جامعهشناسي دينگريزي بررسي شد. اما هر مسئله اجتماعي ميتواند علاوه بر علل خارجي در فرايند شکلگيري تابع علتهاي رواني نيز باشد. در ذيل اين مسئله در دو عنوان «عواملشناختي» و «گرايشي» پي گرفته ميشود:
1. عوامل شناختي
انسان داراي سيستمي تحليل گراست که توسط آن، هر فردي ميتواند نسبت به امور مختلف، شناختي در خور به دست آورد. هر فرد در هر دوره از زندگي خود به توانايي خاصي از شناخت دست مييابد. از جمله دورههاي مهم شناختي دورهي جواني است.
يکي از ويژگيهاي جوان از نظر شناختي دارا بودن تفکر انتزاعي است و از نظر ذهني به حداکثر کارايي هوشي ميرسد[18]. در اين دوره هر جوان سعي دارد به برخي سئوالات ذهن خود از جمله امور: فلسفه زندگي و جهان هستي جواب دهد و براي رسيدن به يک ايدئولوژي مستدل و قابل اعتماد تلاش ميکند با توجه به اين روحيه، ممکن است براي جوانان در اين دوره حساس، مشکلات هويتي پديد آيد که در اين جا به سه عامل آن اشاره ميشود:
1ـ1. ضعف شناختي و عدم آگاهي از آموزههاي دين
جوان براي رسيدن به ايدئولوژي مناسب و هويتي ديني به تلاش چشمگير در ذهن خود ميپردازد.
اگر در اين تلاش ذهني نتواند مسايل را چينشي منطقي دهد دچار نوعي سر درگمي و در نهايت بيرغبتي نسبت به دين ميشود. يکي ازعلتهاي اين سردرگمي در مواجهه با هويت يابي، عدم آگاهي و شناخت او نسبت به دين است.
هنگامي که ذهن جوان از پرسشهاي متعدد لبريز ميشود و جوابي در خور براي آنها نمييابد خسته شده و نسبت به امور مربوط به دين بيرغبت ميشود او در اين دوره «دين تقليدي» را بر نميتابد و به دنبال ديني با آموزههاي مستدل و منطقي ميباشد در اين زمان ممکن است اطلاعاتي از دين به او داده شود ولي به علت عدم قدرت بر مستدل کردن آنها نسبت به آنها دچار انزجار شده و از آنها گريزان شود.
قرآن کريم به اين علت رواني در دينگريزي اشاره کرده است و کفر و بيايماني را ناشي از جهل و ضعف شناختي دانسته است. حضرت نوح7 در پاسخ به قوم دينگريز خود ميفرمايد:
(...وَلكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ)[19]؛ «و ليكن من شما را گروهي ميبينم كه ناداني ميكنيد».
اين بيان از طرف ديگر پيامبران نيز وارد شده است. راهکاري که روايات پيشنهاد ميکند تا در اين مرحله از خط انحراف، به سلامت خارج شود به توقف در هنگام جهل و عدم نتيجه گيري نادرست عجولانه است.
حضرت علي7 ميفرمايد:
«لوان العباد حين جهلوا وقفوا لم يکفروا ولميصلوا[20]؛ اگر بندگان خدا در هنگامي که آگاهي ندارند توقف کنند نه کافر ميشوند و نه گمراه.»
زيرا جهل به معناي نبودن نيست بلکه به معناي ندانستن است.
2ـ1. عدم مراجعه به منابع اصيل دين شناخت[21]
از جمله موانع شناخت مناسب و قانعکننده، گرفتن اطلاعات دين از منابع غير متقن است اگر چنان چه جوان و يا هر پرسشگر ديني، براي رسيدن به جواب پرسش خود به هر منبعي اعتماد کند در گذر زمان دچار سطحينگري و برداشت نادرست از دين ميشود، که اين امر ميتواند در مراحل بعد او را از اصل دين گريزان سازد. منابعي که دين را به عنوان مجموعهاي از گزارههاي عاطفي يا خرافي معرفي ميکند و يا آن را در حد امور شخصي تنزل ميدهد، جوان تعقلگرا را از اصل دين متنفر ميسازد؛ عاملي که سالهاي اخير در جامعه ديني احساس ميشود و اين چه ظلم بزرگي است که دين عقل مدار عاطفهساز را صرفاً عاطفي عقلگريز جلوه دهيم و زمينه فرار جوان عقل محور را از فرهنگ ديني فراهم آوريم.
به هر حال آنچه در اين عرصه، مهم است معرفي منابع اصيل دين شناخت و مراکز علمي براي پاسخگويي به سؤالات جوانان ميباشد تا جوان مسلمان به راحتي بتواند از اين مرحله حساس گذر کند.
3ـ1. پديداري شک و عدم پرسشگري
از اموري که دينگريزي را زمينهسازي ميکند عدم تلاش براي رسيدن به جواب پرسشهاي ديني است.
هنگامي که شک در ذهن ايجاد شد و براي جواب آن تلاشي صورت نگرفت زمينه به وجود آمدن شکهاي ديگر فراهم ميشود که با گذشت زمان ميتواند خود عاملي در ايجاد تنفر از دين باشد. قرآن کريم در موارد متعدد افراد اجتماعي را نسبت به رجوع به عالم و پرسشگري تشويق ميکند و ميفرمايد: (فَسْأَلُوا أَهْلَالذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَتَعْلَمُونَ)[22]؛ «پس اگر نميدانيد، از آگاهان بپرسيد.»
آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است که بايد براي رسيدن به جواب از کسي پرسيد که اهل علم و آگاهي است و نبايد سوال خود را به هر فردي که ادعاي آگاهي دارد ارايه داد، چه بسا بسياري از دين داران از دين آگاهي کافي نداشته و جوابي غير واقعي به پرسشگر ارايه دهند و او نيز اين جواب را آموزهاي ديني تلقي کند که خود در گذر زمان تنفر ديني را زمينه سازي ميکند.
2. عوامل گرايشي و انگيزشي
انگيزهها در انسان غرايضي به شمار ميروند که عکسالعملهاي فرد را در مقابل عوامل متعدد کنترل و سامان دهي ميکند. با اين بيان يکي از عوامل روانشناختي، در دينگريزي افراد ناظر به وجود اين عامل غريزي است. برخي از انگيزههاي مؤثر در دينگريزي عبارتند از:
الف. انگيزه قدرت طلبي و خود محوري
جوانان از نظر جسماني به بلوغ کامل رسيدهاند و توانايي جسماني قابل توجهي را به دست آوردهاند به گونهاي که احساس قوت و قدرت کرده و از لحاظ اجتماعي دوست دارند شخصيت خود را بروز دهند از دخالت ديگران در زندگي خود احساس تنفر ميکنند و از لحاظ اخلاقي داراي «اخلاق خودپرور» هستند[23]. از آنجا که جوان احساس ميکند دين ممکن است او را به تقليد و «ديگر پيروي» سوق دهد و او را از رسيدن به خواستههاي خود باز دارد، در صدد مقابله و مقاومت در برابر آن برميآيد و به خاطر راه را ناديده گرفتن آن مييابد. در اين حال به خاطر راهکار، تبيين جامع و صحيح دين است چرا که در اين صورت، زيباييها و جامعيت دين را ميبيند و از طرفي نيز صفت خودپرور بودن او نيز در نظر گرفته ميشود، لذا به پذيرش دين و پرهيز از دينگريزي رغبت نشان ميدهد.
ب. قومگرايي و انگيزه پيروي از نياکان
از جمله عوامل قابل توجه در دينگريزي جامعه به طور کلي، و جوانان به طور خاص، عادت يا علاقه به پيروي از نياکان است. سن جوان گرچه سني است که نوعي استقلال خواهي را تجربه ميکند ولي بايد توجه داشت که او در جامعهاي کوچک به نام خانواده با آداب و رسوم و اعتقادات خاص زندگي ميکند و بدون ترديد برخي از رفتارهاي او همراه با اصول پذيرفته شده خانواده و بالتبع اجداد و نياکان همراه است.
اينگونه تابعيت رفتاري گاهي بدون دليل و صرفاً از روي عادت صادر ميشود. در سوره هود قوم ثمود در پاسخ به دعوت حضرت صالح ميگويند:
(أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا...)[24]؛ «آيا ما را منع ميكني كه آنچه را پدرانمان ميپرستند، بپرستيم؟!»
همين سخن در آيه ديگر از اين سوره چنين بيان شده است: (... مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آباؤُهُم...)[25]؛ «(آنان) پرستش نميكنند، جز همانگونه كه پيش از [آن] پدرانشان ميپرستيدند؛»
اينگونه برخورد با دين پدري، در مورد اقوام ديگر نيز مطرح شده و در چندين آيه به آن اشاره شده است[26].
وجود اين صفت رفتاري در افراد، خود باعث دينستيزي و دينگريزي ميشود و انسان را با دين و دينداري مخصوصاً در مواقعي که دين با عادات خانواده مغاير باشد به مبارزه ميکشاند.
د. تبلور اخلاق ناپسند
از جمله اموري که گريز از دين را تدريجاً در انسان به وجود ميآورد ساختن شخصيتي مريض و آميخته با اخلاق ناپسند است، پرده انداختن بر فطرت خداجو امري است که با انجام گناه و سرپيچي از دستورات خداوند، و با گذر زمان حاصل ميشود؛ در اين لحظه آنچه به عنوان معزل دينگريزي معرفي ميشود، عملکرد فردي بر طبق شاکله ساختهشده اوست.
قرآن کريم ميفرمايد: (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ)[27]؛ «بگو: «همه بر طبق (روش و خُلق و خوي) خويش عمل ميكنند»».
حضور گناه در زندگي فرد و استمرا بر انجام آن باعث تاريک شدن دل شده و فرد را دچار «سنت طبع» ميکند. سنتي الهي که نتيجهي سوء اختيار فرد در مسير زندگي است. برخي از گناهان که زمينه دين گريزي را فراهم ميآورد معرفي ميشود.
1. هواپرستي
پيروي از شهوات و عدم توجه به عقل و فطرت عاملي است که در صورت استمرار، شخص را دچار شخصيتي ثانوي کرده و بر طبق قانون «عمل براساس شخصيت» که از آيه بالا قابل استفاده است، باعث ميشود که به طور پي در پي درصدر ناديده گرفتن دين و دستورات دين باشد.
قرآن هواپرستي را عاملي براي گمراهي معرفي کرده است:
(أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ)[28]؛ «و آيا اطلاع يافتي از كسي كه هوسش را معبود خود گرفت؟! و خدا او را از روي دانش در گمراهي وانهاد، و بر گوش او و دلش مهر نهاده و بر چشمش پردهاي قرار داد؟! و چه كسي بعد از خدا او را راهنمايي ميكند؟! آيا (غافليد) و متذكّر نميشويد؟!»
«هوي» به معناي تمايل نفس به شهوات است و گفته شده که در اصل به معناي سقوط از بلندي است زيرا اين کار سبب ميگردد فرد از صفات والا به صفات پست سقوط کند[29]. گناه دوستي در فرد باعث ميشود که چشم کور و گوش کر شود، که نتيجه آن چيزي جز فرار از دين نيست.
پيامبر اکرم ميفرمايد: «حبک للشيء يعمي ويصم»[30]؛ «علاقه تو به چيزي، چشم را کور و گوش را کر ميکند».
2. لجاجت
لجاجت ورزيدن، نيروي تشخيص را ميکاهد و باعث بروز منظرهي ضد عقلايي فرار از واقعيت و دين ميشود. قرآن مجيد ميفرمايد:
(وَلَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِم بَاباً مِّنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ)[31]؛ «و اگر (بر فرض) دري از آسمان بر آنان ميگشوديم و پيوسته از آن بالا ميرفتند، حتماً ميگفتند: «ما فقط چشم بندي شدهايم؛ بلكه ما گروهي جادو زدهايم!»
لجاجت باعث ناديده گرفتن بديهيترين امور و واقعيتهاي پيشرو ميگردد. در بسياري مواقع، لجاجت نتيجه دعوا محوري در اعمال و لذتخواهي افراطي ميباشد. آنکه دنيا و جلوههاي آن را محور کارهاي خود قرار ميدهد بدون شک در جايي که استدلال شخص مقابل، محکم هم باشد چون شخص با پذيرش آن محور لذت را از دست ميدهد به ناچار از راه لجاجت وارد ميشود تا جايي که حقايق عيني را نيز به ديده انکار مينگرد. در آخر لازم است به يک مورد تاريخي که در قرآن کريم مطرح شده است اشاره شود.
در اين داستان فرزند حضرت نوح با وجود مشاهدهي عذاب ويرانگر خداوند آخرين پيشنهاد پدر را رد نمود و با يک استدلال بيمنطق و لجوجانه عذاب خداوند را بر هدايت ترجيح داد داستان از نگاه قرآن کريم چنين بيان شده است:
(وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَي نوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَتُكُن مَعَ الْكَافِرِينَ قَالَ سَآوِي إِلَيجَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَعَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ)[32]؛ «و (نوح) گفت: «در آن (كشتي) سوار شويد، كه روان شدنش و ايستادنش به نام خداست؛ قطعاً پروردگارم بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.» و آن (كشتي) آنان را در موجي همچون كوهها، روان ساخت و نوح، فرزندش را در حالي كه در كناري بود، ندا داد: «اي پسركم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش!» (پسر نوح) گفت: «بزودي به سوي كوهي كه مرا از آب حفظ ميكند پناه ميبرم!» (نوح) گفت: «امروز هيچ نگهدارندهاي در برابر فرمان خدا نيست؛ مگر كسي كه (خدا بر او) رحم كند!» و موجي ميان آن دو حايل شد و (پسر) از غرق شدگان گرديد».
[1]. ر. ک: نظریه سیاسی اسلام، محمدتقی مصباح، ج1، ص 38، قم، مؤسسه امام خمینی، 1378.
[2]. مجله علمی ـ تخصصی معرفت، سال سیزدهم، شماره 6، شهریور 83، ش 81، ص37 و 71.
[3]. تحریم / 6.
[4]. نمونه، ج 24، ص 286.
[5]. مجله علمی ـ تخصصی معرفت، سال سیزدهم، شماره 6، شهریور83، ش 81، ص 37 و 71.
[6]. کافی، محمد بن یعقوب کلینی رازی، ج1، ص 52، قم، انتشارات اسوه، 1376.
[7]. گروههای صمیمی عبارتند از: دوستان و اطرافیان و کسانی که گفتار و رفتار آنان به دلایل گوناگون از جمله احساس همدردی و جلب اطمینان، در تصمیمات انسان تأثیر میگذارد. (ر.ک: بروس کوئن، مبانی جامعه شناختی ترجمه غلام عباس توسلی و رضا فاضل، ص 138).
[8]. فرقان / 28 و 29.
[9]. انسان و سرنوشت، ص 108.
[10]. آل عمران / 109.
1. احزاب / 21.
[12]. تحریم / 11.
[13]. تحریم / 12.
[14]. تحریم / 10.
[15]. یونس / 78.
[16]. المیزان، ج 17، ص 183.
[17]. هود / 27.
[18]. مجله تخصصی ـ علمی معرفت، سال سیزدهم، شماره دوازدهم، اسفند 83، ش 87 ص 9.
[19]. هود / 29.
[20]. میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ج 2، ص 152، قم، دارالحدیث.
[21]. منابع اصیل دین شناخت؛ قرآن، سنت یقینی و عقل است.
[22]. نحل / 43 و انبياء / 7.
[23]. مجله تخصصی معرفت، سال دوازدهم، شماره اول، فروردین 82، ش 64، ص 21.
[24]. هود / 62.
[25]. هود / 109.
[26]. یونس / 78؛ زخرف / 23 و... .
[27]. اسراء / 84.
[28]. جاثیه / 23.
[29]. مفردات راغب، مادهي «هوی».
[30]. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج 13 ص 21.
[31]. حجر / 14 و 15.
[32]. هود / 41 و 43.