پرسش:

ملاک‌ها و معيارها و شاخص‌هاي عدالت اجتماعي از منظر قرآن و علم چيست؟

˜ پاسخ:

عدل در «لغت» به معناي برابري و مساوات است مانند مساواتي که ميان دو لنگه بار است[1] و «اعتدال» واجد معناي راستي، ميانه‌روي، راست‌شدن و صاف‌شدن مي‌باشد.

مؤلف کتاب لسان العرب اعتدال را حالتي متوسط بين دو حالت در کميت و کيفيت و هر آنچه که متناسب و متعادل است مي‌داند، همانند روزي که هوا خوب است يعني متعادل بوده است[2].

اما عدالت در «اصطلاح» به معناي تساوي در مقابل قانون است. به اين معنا که قانون، ميان افراد تبعيض قائل نشود بلکه رعايت استحقاق افراد را بکند و حقوق افراد صاحب حق را به اندازه‌ استحقاقشان بدهد[3]. اين معنا در بعد اجتماعي آن همان عدالت اجتماعي است که در اجتماع هر صاحب حقي به حق خود برسد و هرکس به قدر وسعش پيش برود، نه بيش از آن.

پس تساوي بين افراد و بين طبقات اجتماعي تنها براي اين است که هر صاحب حقي، به حق خاص خود برسد، بدون اين‌که حقي مزاحم حق ديگري شود و يا به خاطر دشمني و يا تحکم و زورگويي، يا هر انگيزه ديگر به کلّي مهمل و ناديده گذاشته شود، و يا به طور صريح باطل شود[4].

بنابراين عدالت، ترازو يا ملاک سنجش حق است. با اين تعريف، عدالت نتيجه‌اي است که مي‌توان براساس آن براي تشخيص حق اقدام کرد. در اين خصوص اولين چيزي که بايد دانست؛ معيارهاي اين نتيجه براي انجام محاسبه دقيق و تشخيص و تعريف مفهوم حق است.

اساسي‌ترين معيارهاي عدالت براي سنجش حق آنطور که در منابع مختلف ذکر گرديده[5]، 4 معيار است:

1. برابري؛ 2. انصاف؛ 3. اعتدال و 4. آزادي.

اما «حق» عبارت از آن چيزي است که يک بازي‌گر براساس استحقاق بايد از آن برخوردار شود. در اين‌جا حق به مثابه امتياز، مطالبه، اختيار و مصونيت قابل طرح است.

در حق سه چيز مطرح است: کسي که حق با اوست، کسي که حق بر عهده او است و چيزي که حق به آن تعلق يافته است. بنابراين مي‌توان حق و تکليف را دو مفهوم ملازم با يکديگر دانست. زيرا در اين‌جا کسي که حق بر عهده اوست، مشمول حکم يا تکليف است. نتيجه آن‌که رابطه‌ حق و تکليف يک رابطه دوطرفه است. يعني آن‌که «الف» بر «ب» حقي دارد و «ب» مکلف به انجام آن است اما به همين دليل «ب» نيز بر «الف» حقي داد و «الف» مکلف به اعطاي آن است. بنابراين حق، تکليف مي‌آورد و تکليف نيز منجر به حق مي‌شود.

ـ اما «معيار برابري» به معناي نفي هرگونه تبعيض و رعايت استحقاق‌ها است، بنابراين به معناي تساوي مطلق نيست. چنان‌که تساوي مطلق خود نشان‌دهنده نابرابري است. لذا در برابري، استحقاق‌هاي مساوي مدنظر است.

ـ «معيار انصاف» جوهره‌ عدالت است. انصاف وضعيتي است که در آن قدرت و ثروت به صورتي متناسب بين اعضاء توزيع شده باشد. از سوي ديگر به معناي آن است که اعضاء از دست آوردهاي جامعه به صورت منصفانه بهره‌مند شده باشند.

ـ «قاعده يا معيار اعتدال و موزون بودن»، در مفهوم «وضع الشئ في موضعه» قابل تشريح است. به بيان ديگر اعتدال و موزون بودن به معناي قرار دادن هر چيزي در جاي خود و مطابق با شرايط و شأن آن است[6].

ـ و «آزادي» به عنوان آخرين معيار و قاعده سنجش عدالت، به معناي رفع محدوديت و ايجاد آزادي عمل براي رسيدن به حق يا اداي تکليف به شمار مي‌رود[7].

با توجه به تعيين جنبه‌هاي اصلي عدالت، متوجه مي‌شويم نقش عدالت، يک نقش تعادل‌بخش است. در واقع معيارهاي عدالت نشان مي‌دهد که عدالت تلاش دارد ميان حق و عدالت و رابطه متقابل آنان نوعي تعادل ايجاد کند و به نظر مي‌رسد چنين وضعيتي هدف نهايي عدالت باشد. چون تعادل آرام بخش است[8].

در قرآن کريم نيز به اصل عدالت اجتماعي به طور مطلق اشاره شده و حتي به ايجاد عدالت اجتماعي چنين فرمان داده شده است:

(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي‌الْقُرْبَي‏ وَيَنْهَي‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)[9]؛ «در واقع خدا، به عدالت و نيكي و اداي (حق) نزديكان فرمان مي‏دهد؛ و از [كار] زشت و ناپسند و ستم منع مي‏كند؛ (خدا) شما را پند مي‏دهد، تا شايد شما متذكّر شويد».

از سياق اين آيه‌ کريمه، عدالت اجتماعي فهميده مي‌شود به اين معنا که هر کدام از افراد اجتماع مکلف گرديده تا با افراد ديگر براساس حقوق آن‌ها رفتار کند و حکومت نيز به تبعيت از افراد عدالت اجتماعي را رعايت نمايد چرا که حکومت مدبّر و متولي امر جامعه مي‌باشد[10].

همچنين قرآن کريم به معيارهاي عدالت در قالب موضوع‌هاي متعدد اشاره نموده است:

1. معيار برابري

در اسلام اجراي عدالت و برابري، نه تنها درباره دوست و در حال طبيعي بلکه درباره‌ دشمن و در حال جنگ نيز مورد سفارش قرار گرفته است.

(فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ)[11]؛ «پس آن‌ها را بكشيد. سزاي كافران چنين است».

عدالت در اين آيه کريمه کشتن است و غير از آن ترس و زبوني است اما در هر صورت حمله از طرف مسلمانان نباشد بلکه اگر آنان حمله کردند مسلمانان مقابله به مثل کنند.

در آيه‌اي ديگر آمده است: (وَإِنْ‌ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَاعُوقِبْتُم بِهِ‌وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ)[12]و[13]

2. معيار انصاف (به معناي توزيع قدرت و ثروت به صورت متناسب بين اعضا)

بايد توجه داشت که در قرآن کريم انصاف و عدالت، در تمام موارد به صورت مطلق مورد اشاره قرار داده شده است[14].

اما انصاف به معناي توزيع قدرت و ثروت به صورت متناسب، نيز مورد تأکيد قرار گرفته است.

(أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ)[15]؛ «پيمانه را كاملاً ادا نماييد، و (با كم‌فروشي) از خسارت زنندگان (به ديگران) مباشيد؛ و با ترازوي راست (و درست) وزن كنيد؛ و به مردم [از روي ستم] چيزهايشان را كم مدهيد و در زمين تبهكارانه فساد مكنيد».

تعبير «لاتبخسوا» که از ماده‌ «بخس» گرفته شده است در اصل به معناي کم گذاردن ظالمانه از حقوق مردم و گاه به معناي تقلب و نيرنگي است که به تضييع حقوق ديگران منتهي مي‌گردد. بنابراين جمله‌ فوق داراي معناي وسيعي است که هرگونه غش، تقلب، تزوير و خدعه در معامله و هرگونه پايمال کردن حق ديگران را شامل مي‌شود[16].

قرآن‌کريم در مورد مقدار مصرف توصيه مي‌کند که بايد عدالت مراعات شود و مي‌فرمايد:

(كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ)[17]؛ «و اوست كه باغ‏هايي (با درختان) داربست دار و بدون داربست و درخت خرما و زراعت با خوردني‏هاي متفاوت و زيتون و اَنار، همگون و ناهمگون را پديد آورد. از ثمر[ات‏] آن، به هنگامي كه به بار مي‏نشيند، بخوريد و حق آن را به روز برداشتش بپردازيد و زياده‏روي نكنيد؛ [چرا] كه او اسرافكاران را دوست ندارد».

ضمير «حقّه» به ثمر (= ميوه) بر مي‌گردد؛ و مقصود از «آتوا حقه يوم حصاده» اين است که همين که درختان ميوه آورد هم از آن استفاده کنيد و هم سهم محرومان را در همان روز برداشت ميوه‌ها بپردازيد[18]. بنابراين آيه‌ شريفه تأکيد بر حق محرومان و انصاف در آن را گوشزد مي‌نمايد.

3. معيار اعتدال (به معناي قرار دادن هر چيزي در جاي خود و مطابق با شرايط و شأن آن)

در قرآن‌کريم نسبت به اعتدال در مورد حقوق به طور مؤکد سفارش شده است و دو عامل به عنوان عوامل انحراف از عدالت و اعتدال ذکر شده است.

1. حب افراطي بي‌دليل

(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَي‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ...)[19]؛ «اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! بر پادارندگان دادگري باشيد؛ [و] براي خدا گواهي دهيد، و گر چه (اين گواهي) به زيان خودتان، يا پدر و مادر و نزديكان (شما) باشد».

«قوامين» جمع «قوام» صيغه مبالغه به معناي «بسيار قيام کننده» است، يعني بايد در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمان به عدالت قيام کنيد که اين عمل ملکه‌ شما شود، و انحراف از آن برخلاف طبع و روح شما گردد.

ممکن است تعبير به قيام از اين نظر باشد که معمولاً به چيزي قائم مي‌گويند که عمود بر زمين باشد و کم‌ترين ميل و انحرافي به هيچ طرف نداشته باشد، يعني بايد آن چنان عدالت را اجرا کنيد که کمترين انحرافي به هيچ طرف پيدا نکنيد سپس براي تأکيد مطلب مسئله‌ي «شهادت» را عنوان کرد و مي‌فرمايد:

به خصوص در مورد شهادت بايد همه ملاحظات را کنار بگذاريد و فقط به خاطر خدا شهادت به حق دهيد، اگرچه به زيان شخص شما يا پدر و مادر و يا نزديکان شما تمام شود[20].

2. دشمني افراطي بي‌دليل

(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ... وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي‏ أَلَّا تَعْدِلُوا)[21]، در اين آيه به مسلمانان چنين هشدار مي‌دهد که نبايد کينه‌ها و عداوت‌هاي قومي و تصفيه حساب‌هاي شخصي مانع اجراي عدالت شود و موجب تجاوز به حقوق ديگران گردد، زيرا عدالت از همه‌ اينها بالاتر است. در اين آيه 3 مرتبه بر عدالت تأکيد شده است بار اول با جمله (وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ...) بار دوم مي‌فرمايد: (إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي)[22] و از آن‌جا که عدالت مهم‌ترين رکن تقوا و پرهيزکاري است براي سومين بار به عنوان تأکيد مي‌فرمايد: «از خدا بپرهيزيد زيرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است.»

دو عاملي که ذکر شد يعني «حب افراطي بي‌دليل» و «دشمن افراطي بي‌دليل» در سوره‌ نساء در يک جمله جمع شده‌اند. آن‌جا که مي‌فرمايد: (فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَي‏ أَن تَعْدِلُوا)[23].

در حقيقت پيروي از هواي نفس سرچشمه‌ وسيع‌تري براي ظلم و ستم است، زيرا گاهي ظلم و ستم به خاطر هواپرستي و حفظ منافع شخصي است نه به خاطر دوستي يا دشمني با ديگران، بنابراين ريشه‌ واقعي انحراف از عدالت همان پيروي از هواي نفس است که در گفتار پيامبر9 چنين آمده است:  «هواپرستي شما را از حق باز مي‌دارد»[24].

4. ملاک آزادي (با معناي رفع محدوديت و آزادي عمل براي رسيدن به حق يا اداي تکليف)

قرآن کريم آزادي را در مواردي خاص و البته با شرايطي معين مورد تأکيد قرار داده است. اين کتاب شريف عقايد و انديشه‌ها را آزاد اعلان نموده است[25] و سفارش مي‌کند که حتي به بت‌پرست‌ها و بت‌هايشان ناسزا نگوييد[26] و چنان‌چه پيروان ساير مذاهب به شما آزار نرساندند با آنان به عدالت و دادگري رفتار کنيد[27] و کفار و مشرکين هرگاه به شما پناه آوردند و در خواست پناهندگي کردند، مقدمشان را گرامي داشته، و سپس به سلامت به جاي امن برگردانيد[28]؛ و در صورتي که براي بحث و مناظره حاضر گردند، با منطق و خوشرويي مباحثه نماييد[29].

در چهار آيه از قرآن آمده است که به دشمنان، و بد انديشان، آزادي بيان دهيد که برهان و منطق خود را اظهار کنند (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ)[30] و در مورد کار و کسب و اقتصاد هر کسي را مالک درآمد مشروع خود مي‌شناسد (لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ  مِمَّا اكْتَسَبْنَ[31])[32].

از آن‌چه گذشت به دست آمد که از نظر قرآن کريم عدالت اجتماعي مورد تأکيد قرار گرفته است و معيارهايي که براي عدالت اجتماعي در منابع جامعه شناسي ذکر گرديده است؛ در قرآن کريم در قالب موضوعات متعددي مطرح شده است. البته ممکن است معيارهاي ديگري نيز از نظر قرآن کريم مطرح باشد که تحقيق آن مجال بيشتر مي‌طلبد.
منابع جهت مطالعه بيشتر

1. عدالت اجتماعي در اسلام، سيد جمال موسوي، تهران، مؤسسه فرهنگ، دانش و انديشه معاصر، 1380.

2. عدالت در انديشه‌هاي سياسي اسلام، دکتر بهرام اخوان کاظمي، قم، بوستان کتاب، 1382.
3. اخلاق در قرآن، استاد مصباح يزدي، ج 3، ص 130 به بعد.

[1]. ر.ک: مفردات الفاظ القرآن، ص 551 (و آن‌چه در معانی آن گفته‌اند از قبیل: مثل، فدیه، ضدجور، همه از مصادیق معنی اول هستند ر. ک: قاموس قرآن، ج 4، ص 301.

[2]. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 433.

[3]. استاد شهید مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ص 309.

[4]. ر. ک المیزان، ج2، ص 374.

[5]. ر. ک: جان رالز، عدالت، انصاف و تصمیم‌گیری عقلایی، ترجمه مصطفی ملکیان، کتاب نقد و نظر، ش 10 و بهران اخوان کاظمی، مقدمه‌ای برای جایگاه عدالت در اندیشه‌های سیاسی اسلام، فصلنامه پژوهش دانشگاه امام صادق7، ش 10.

[6]. بهرام اخوان کاظمی، امام علی7، «عدالت و خشونت»، کتاب نقد و نظر، ش 14و15.

[7]. سید قطب نیز به این معیار اشاره نموده‌اند ر.ک: عدالت اجتماعی در اسلام، سید قطب، ترجمه سید هادی خسروشاهی و محمدعلی گرامی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ص 69.

[8]. ر. ک: علی عبدالله‌‌خانی، «عدالت و امنیت»، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم7، ش 33، ص 125 و 126.

[9]. نحل / 90.

[10]. ر. ک: المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 12، ص 331 و 332.

[11]. بقره / 191.

[12]. نحل / 126.

[13]. براي اطلاع بيشتر ر.ك: ممتحنه/ 8، اسراء/ 33، بقره/ 193 و در مورد آيه 126 از سوره‌ نحل ر.ك: الميزان، ج 12، ص 374.

[14]. قبلاً آیه‌ی 90 از سوره‌ی نحل مورد اشاره قرار گرفت. ر. ک: المیزان، ج 17، ص 331.

[15]. شعراء/ 181ـ183.

[16]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج 15، ص 334.

[17]. انعام / 141.

[18]. ر. ک: المیزان، ج 7، ص 363، و تفسیر نمونه، ج 6، ص 5و6.

[19]. نساء / 135.

[20]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج 4، ص 162 و 163 (با تلخیص).

[21]. مائده / 8.

[22]. مائده / 8.

[23]. نساء / 135.

[24]. تفسیر نمونه، ج 4، ص 300 و 301 (با تلخیص).

[25]. (لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)؛ بقره / 265.

[26]. انعام / 108.

[27]. ممتحنه / 8.

[28]. توبه / 6.

[29]. نحل / 125.

[30]. بقره / 111؛ نمل / 64؛ انبیاء / 24؛ قصص / 75.

[31]. نساء / 32.

[32]. برای اطلاع بیشتر ر. ک: شیوه‌های درمانی مفاسد اجتماعی، علی اکبر بابازاده، ص110 تا 114.