پرسش:

علت پرسش فرشتگان در مورد حضرت آدم7 با توجه به وجود نور اهل بيت: در آن‌ها چيست؟

˜ پاسخ:

در آيات 30 ـ 32 سوره‌ بقره مي‌خوانيم:

(وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلاَئِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَعِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ‌ الْحَكِيمُ)؛ «(و ياد كن) هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: «در حقيقت من در زمين، جانشيني [= نماينده‏اي] قرار مي‏دهم». (فرشتگان) گفتند: «آيا در آن كسي را قرار مي‏دهي كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟ در حالي كه ما به ستايش تو تنزيه مي‏گوييم، و تو را پاك مي‏شماريم.» (پروردگار) گفت: «در واقع من آن‌چه را كه [شما] نمي‏دانيد، مي‏دانم.» و [خدا] همه نام‏ها را به آدم آموخت؛ سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود و گفت: «اگر راست گوييد، نام‏هاي ايشان را به من خبر دهيد.» (فرشتگان) گفتند: «منزّهي تو! ما هيچ دانشي جز آن‌چه به ما آموخته‏اي نداريم، [چرا] كه تنها تو دانا [و] فرزانه‏اي»».

به نظر مفسرين علت پرسش ملائکه در مورد حضرت آدم7 (در آيه‌ 30 سوره‌ بقره) اعتراض به خداوند نبود، بلکه انگيزه‌ ايشان از اين سؤال، رفع ابهام آن‌ها از تصميم و اراده‌ خداوند نسبت به خلافت انسان روي زمين بود زيرا مي‌ديدند که زمين با توجه به مادي بودن آن، محل نزاع، تزاحم و جدال خواهد بود و هر موجودي بخواهد در زمين خليفه‌ خدا قرار گيرد به خونريزي و فساد ناگزير خواهد بود پس چگونه چنين موجودي لياقت و شايستگي جانشيني خداوند را خواهد داشت؟

آنان قبل از پرسش، از توانايي‌ها و استعدادهاي انسان آگاهي نداشتند و نمي‌دانستند که «رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند» در حديثي از امام صادق7 در تفسير اين آيات حکايت شده: فرشتگان «بعد از» آگاهي از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفاي الهي در زمين و حجت‌هاي او بر خلق باشند. آن‌ها چه مي‌دانستند که از نسل آدم7 پيامبراني چون «محمد9»، «ابراهيم7» و... و اماماني چون ائمه اطهار: و بندگان صالحي قدم به عرصه‌ وجود خواهند گذاشت که گاه يک ساعت تفکر آنان، برابر بلکه افضل از سال‌ها عبادت فرشتگان است[1]. ملائکه گمان مي‌کردند که تسبيح و تقديس تنها ملاک‌هاي جانشيني خداست که البته آن‌ها اين دو صفت را دارا بودند پس چه نيازي بود تا موجود ديگري که همان انسان باشد، اين مقام و مسئوليت خطير را بپذيرد که خداوند با علمي که به آدم7 آموخت و آدم نيز آن را به ملائکه تعليم داد، اين پندار را از ذهن ملائکه خارج نمود.

علامه طباطبایي; در مورد «اسمايي» که خداوند به آدم7، و آدم7 به ملائکه تعليم داد مي‌نويسند: اين نام‌ها سه خصوصيت داشت:

الف. عموميت؛ ب. مسماها داراي زندگي و علم بوده‌اند و ج. در غيب آسمان‌ها و زمين قرار داشته‌اند.

اين موجودات زنده و عاقلي که خدا بر ملائکه عرضه کرد، موجوداتي عالي و محفوظ نزد خدا بودند که در پس حجاب‌هاي غيب مستورند
و خداوند با خير و برکت آن‌ها، اسماء را نازل کرد و هر آن‌چه در آسمان‌ها و زمين است از نور آن‌ها گرفته شده و کثرت و تعدد آن‌ها از باب مرتبه
و وجود است. در کتاب معاني از امام صادق7 روايت شده که فرمودند: خداي تعالي، اسامي حجت‌هاي خود را به آدم آموخت آنگاه آنان را ـ که در آن روز ارواحي بودند ـ بر ملائکه عرضه کرد و چون آدم اسماء ايشان را به ملائکه گفت، ملائکه به منزلت و جايگاه عظيم اين حجت‌ها نزد خدا پي بردند، آنگاه حجت‌ها را از نظر ملائکه پنهان کرد و ايشان را فرمان داد تا با ولايت و محبت آن حجت‌ها، خدا را عبادت کنند[2].

آيت الله جوادي آملي ـ زيد عزّه ـ در اين مورد مي‌فرمايند: مراد از «اسماء»، همه‌ حقايق عالم اعم از غيب و شهود است و اگر در بعضي روايات اسماء به اهل‌بيت: تفسير شده از باب تطبيق بر مصداق اکمل است.

از امام عسگري7 حکايت شده: خداوند تبارک و تعالي فرمود: اي آدم! اين ملائکه را به «اسماء» خبر ده «اسماء انبياء و ائمه:» آنگاه که آدم، اسماء ايشان را خبر داد و ملائکه آن‌ها را شناختند، از ملائكه نسبت به ايمان آوردنشان و برتري «اسماء» بر ملائکه عهد و پيمان گرفت بلکه محمد و آل او برتر و سزاوارترند تا آدم اسماء ايشان را به ملائکه خبر دهد[3].
نتيجه
آگاهي ملائکه به مقام و عظمت ائمه اطهار: بعد از سؤال ايشان از خدا و بعد از آموزش حضرت آدم7 بود و نه قبل از آن، و اگر مي‌دانستند که از فرزندان صالح آدم7 افرادي چون اهل‌بيت: خلافت و جانشيني خدا را بر عهده خواهند داشت هرگز زبان به سؤال نمي‌گشودند و از تسبيح و تقديس خود سخن به ميان نمي‌آوردند؛ و به خاطر همين بود که پس از اين آگاهي و معرفت، به مجرد دستور خداوند نسبت به سجده‌ بر آدم7، لحظه‌اي درنگ نکردند و بلافاصله سجده کردند و به برتري و سزاواري آدم7 براي خلافت الهي به طور عملي اقرار نمودند.

[1]. تفسير نمونه، ج 1، ص 173 و 175. چاپ چهل و چهارم، 82، دارالکتب الاسلامية.

[2]. ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 181، 182 و 184، چاپ 1363، دفتر انتشارات اسلامي.

[3]. ر. ك: تفسير تسنيم، آيت الله جوادي آملي، ج 3، ص 170، 233 و 234، مركز نشر اسراء، چاپ اول، شهريور 80.