پرسش:

آيا تقاضاي مرگ کردن گناه يا کفر است؟ اگر گناه است پس چرا حضرت زهرا3 تقاضاي مرگ نمودند؟

˜ پاسخ:

تقاضاي مرگ كردن نه گناه و نه كفر است بلكه بستگي به نيت و قصد گوينده دارد که براي چه طلب مرگ مي‌کند؟

الف. اگر براي رسيدن به مقام عظماي شهادت باشد كه امر نيكويي است چنان‌چه در دعاها به ما آموزش داده‌اند كه شهادت در راه خداوند را طلب کنيم[1]. و در روايات نيز نقل شده كه اگر كسي با خلوص قلب آرزوي شهادت نمايد به او اجر شهيد داده مي‌شود[2].

ب. اگر تقاضاي مرگ به خاطر ترس از دست دادن ايمان و افتادن در فتنه‌ي ديني باشد باز امري مطلوب است چنان‌چه از امام سجاد7 نقل شده: «خداوندا اگر بقيه عمر من چراگاه شيطان است پس مرگ مرا برسان»[3]. حضرت مريم3 نيز بعد از بازگشت به قوم خود در حاليكه حضرت مسيح را در آغوش داشت آرزوي مرگ نمود: (قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا)؛ «گفت: اي كاش من پيش از اين مرده بودم».

از امام صادق7 روايت شده: چون در ميان قوم خود حتي يك نفر رشيد و صاحب فراست سراغ نداشت كه او را تبرئه كند[4].

ج. اما اگر تقاضاي مرگ به خاطر بي صبري در مشكلات و سختي‌هايي است كه در زندگي پيش مي‌آيد امري مكروه مي باشد چنان‌چه فقهاء نيز به اين مطلب اشاره دارند[5] و در روايات اهل‌بيت: اينگونه ما را از تقاضاي مرگ نهي نموده‌اند:

1. اگر شخص نيكوكاري باشي، ادامه زندگي موجب مي‌شود به نيكي‌هايت اضافه شود و اگر گنه‌كار باشي باعث مي شود فرصت توبه پيدا نمايي[6].

2. اگر عاقبت ما آتش جهنم باشد، كه آتش چيزي نيست كه به استقبال آن برويم و اگر به سوي بهشت برويم باز ماندن در دنيا و به نيكي‌ها و ذخائر اخروي اضافه كردن بهتر است[7].

3. اگر زندگي كني و اطاعت خداوند را بنمايي بهتر است تا اين‌كه بميري و نه اطاعت كني و نه معصيت[8].

4. شما كه خبر از عاقبت خود نداري پس اشتياق نسبت به مرگ به چه دليل؟[9] از اين رو فرموده‌اند: اگر به جايي رسيدي كه خواستي در مورد مرگت دعايي كني اين چنين دعا كن:

خداوندا اگر زنده بودن به صلاح ما است ما را زنده بدار و اگر در مردن ما خير است ما را بميران[10].

آري بزرگان فرموده‌اند: اگر بر اساس فشارهاي زندگي طلب مرگ نماييم خلاف بندگي است و اين نشان‌گر راضي نبودن به خواست و تقدير الهي است. بلكه بايد در مقابل سختي‌ها صبر نمود و درنظر داشت كه مشكلات و سختي‌هاي دنيايي به صلاح ما است و با صبر كردن در مقابل آن‌ها مي‌توان به درجات عالي رسيد. چنان‌چه در قرآن كريم در مورد حضرت ايوب7 مي‌خوانيم كه در اوج مشكلات چنين فرمودند:

(وَأَيُّوبَ إِذْ نادي‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ)[11]؛ و (ياد كن) ايّوب را هنگامي كه پروردگارش را ندا در داد كه: به من زيان (و رنج) رسيده، در حالي كه تو مهرورزترينِ مهرورزاني».

در برخي از تفاسير[12] در مورد طلب مرگ چنين مي‌خوانيم:

طلب مرگ از خدا، اگر به علت جزع و فزع از مشقت‏هاي دنيوي باشد، به نحوي كه نسبت به نعمت عمر كفران نعمت شود پسنديده نيست و كفران نعمت مي‌شود. زيرا چه بسا اگر انسان عمر بيشتري داشته باشد مي‌تواند بيش از پيش از دنيا براي عالم آخرت بهره‏برداري نمايد. لذا از پيامبراعظم9 حکايت شده: يا علي! طوبي لمن طال عمره وحسن عمله؛ يعني يا علي خوشا به حال كسي كه عمر طولاني كند و عمل نيك انجام دهد.

باز از آن حضرت نقل شده: هر گاه خسارتي بر يكي از شما مسلمانان‏ وارد شود مبادا تمناي مرگ نمايد! بلكه بايد بگويد: پروردگارا! مادامي كه زندگي براي من خير باشد مرا زنده بدار. و هر گاه مردن برايم خير و صلاح باشد مرا بميران.

پيغمبر اكرم تمناي مرگ را در صورتي نهي كرده است كه به خاطر جزع و فزع باشد. زيرا انسان در مقابل مصيبت‌ها و بلاهاي روزگار مأمور به صبر مي‌باشد. و بايد امور خود را به خداي توانا واگذار نمايد ولي اشتياق به مرگ براي افرادي كه شايسته‌ بهشت باشند و آخرت خود را تأمين كرده باشند گناهي ندارد. لذا حضرت علي بن‌أبي طالب7 مي‌فرمايد:

«واللّه لابن أبيطالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه[13]؛ بخدا قسم انس پسر أبوطالب به مرگ، از انس طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است!»

از حضرت علي7 حکايت شده: هنگامي كه خدا اراده کرد حضرت ابراهيم خليل7 را قبض روح نمايد ملك الموت را نزد او فرستاد.

وقتي ملك‌الموت نزد ابراهيم7 آمد سلام كرد و جواب شنيد. حضرت ابراهيم7 به وي فرمود: براي زيارت من آمده‏اي، يا براي قبض روحم؟ عرض کرد: براي قبض روح. ابراهيم7 به ملك الموت7 فرمود: آيا ديده‏اي كه حبيبي حبيب خود را قبض روح كند؟ ملك الموت بازگشت و گفت: پروردگارا! شنيدي كه خليل تو چه گفت. خداي مهربان به ملک الموت فرمود: نزد ابراهيم برو و به او بگو: آيا تو كسي را ديده‏اي كه ملاقات حبيب خود را دوست نداشته باشد؟ حقا كه حبيب ملاقات حبيب خود را دوست دارد[14].

از امام باقر7 حکايت شده که مي‌فرمايد: شخصي به حضور رسول اکرم9 مشرف شد و به آن حضرت گفت: چرا من موت را دوست ندارم!؟ رسول اكرم9 در پاسخ فرمود: آيا مال و ثروتي داري؟ گفت: آري. فرمود: مال خود را پيشاپيش براي آخرت خويش فرستاده‏اي؟ گفت: نه. فرمود: بدين علت است كه مرگ را دوست نداري![15]

ـ اما در مورد اين‌كه حضرت زهرا3 يا يكي از اهل‌بيت: آرزوي مرگ كرده باشند در كتاب‌هاي معتبر چيزي يافت نشد. فقط اشعاري را علامه مجلسي در كتاب شريف بحارالانوار از حضرت زهرا3 نقل مي‌کند كه در ضمن آن‌ها حضرت آرزوي مرگ مي‌كنند[16] و علامه مجلسي; مي‌نويسند كه اين مطلب را در كتاب معتبري نديده است اما مايل به نقل آن مي‌باشد[17].

ـ و در مورد امام‌ كاظم7 آنگاه كه سالياني در زندان هارون بودند حکايت شده كه حضرت عرض کردند: «خدايا! مرا از اين زندان خلاص كن.»[18] كه آرزوي خلاص شدن از زندان هميشه به معناي تقاضاي مرگ نيست بلكه اعم از آن است.

ـ و از حضرت سيد الشهدا3 در اوج مصائب سخت و طاقت‌فرساي روز عاشورا هيچ دعايي كه در آن آرزوي مرگ كرده باشند نقل نشده است.
برفرض هم كه چنين تقاضايي از حضرت زهرا3 يا ديگر ائمه: صادر شده باشد مي‌توان گفت كه نوعي اعلان نارضايتي شديد از دستگاه حاكم و عملکرد برخي اصحاب و اتفاقات پيش آمده مي باشد . تا جايي كه از شدت نارضايتي و درست نبودن كردار آن‌ها ايشان آرزوي مرگ نموده‌اند و يا نوعي تقاضاي رسيدن به محبوب از طريق شهادت است.

[1]. صحيفه سجاديه، 263، وسايل الشيعه، ج 1، ص 325.

[2]. كشاف القناع، البهوتي، ج2، ص 93 (وتمني الشهادة ليس من تمني الموت المنهي عنه، ذكره في الهدي)، بل مستحب لا سيما عند حضور أسبابها، لما في الصحيح: من تمني الشهادة خالصا من قلبه أعطاه الله منازل الشهداء.

[3]. بحارالانوار، ج 70، ص 61 و الصحيفة السجاديه، ص 92.

[4]. مجمع البيان، ج 3، ص 511 به نقل از الميزان، ج 14، ص 68.

[5]. تحرير الاحکام (ط.ج)، العلامه الحلي، ج1، ص113 و العروة الوثقي (ط. ق)، السيد اليزدي، ج1، ص 376.

[6]. الترغيب و الترهيب: 4، 256، 50.

[7]. کنزالعمال: 42155.

[8]. الزهد للحسين بن سعيد 79، 212.

[9]. کنز العمال: 42153.

[10]. الترغيب و الترهيب: 4، 257، 54.

[11]. نساء/ 83.

[12]. تفسير آسان، ج 1، ص 214.

[13]. نهج البلاغه، خطبه پنجم.

[14]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 94 و بحارالانوار، ج 6، ص 127 و ج12، ص 78، الامالي الصدوق، ص 196، علل الشرايع، ج 1، ص 36.

[15]. تفسير آسان، ج1، ص 214.

[16]. يَا إِلَهِي عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعاً فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَيَاةُ يَا مَوْلَائِي‏ (بحارالانوار، ج 43، ص 175)

[17]. أَقُولُ وَجَدْتُ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ خَبَراً فِي وَفَاتِهَا7 فَأَحْبَبْتُ إِيرَادَهُ وَ إِنْ لَمْ آخُذْهُ مِنْ أَصْلٍ يُعَوَّلُ عَلَيْهِ رَوَي وَرَقَةُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الْأَزْدِيُّ قَالَ.... بحارالأنوار، ج 43، ص 174.

[18]. بحارالانوار، ج 48، ص 219.