پرسش:

چرا در جريان خرابي کعبه به دست حجاج ماجراي اصحاب فيل تکرار نشد؟

˜ پاسخ:
مقدمه:

هلاکت اصحاب فيل از مصاديق سنت استيصال (= ريشه‌کني و براندازي) است يکي از سنت‌هاي الهي اين است که اگر اهل باطل چنان در کفر و انکار حق فرو رفتند که حکمت الهي «تاخير در عقوبتشان» را روا ندانست نوبت به «سنت استيصال» مي‌رسد که يکي از سنت‌هاي قطعي و تخلف ناپذير خداوند است[1]. البته همه‌ سنت‌هاي الهي همواره در جهت تاييد حق و پيروزي نهايي اهل حق مي‌باشد و سنت‌هاي ديگر نظير سنت استيصال در راستاي اين سنت الهي قابل تبيين است[2].

ابرهه قصد تخريب و از بين بردن نام و ياد کعبه را داشت تا با از بين بردن اين يادگار قهرمان توحيد جناب ابراهيم7، مردم متوجه معبدي که او ساخته بود بشوند؛ تا حکومتش از نظر اقتصادي و سياسي از اقبال مردم بهره‌مند شود. او آن‌قدر سرمست قدرت خويش بود که حتي خداوند را جلودار خود نمي‌ديد. چنان‌که از کنار هشدار عبدالمطلب که گفت: خانه (کعبه) صاحبي دارد که او خود جلو شما را مي‌گيرد، به راحتي گذشت[3]. از اين‌رو خداوند اصحاب فيل را گرفتار سنت استيصال کرد و اين قضيه کاملاً در جهت پيروزي نهايي اهل حق اتفاق افتاد. زيرا:

اولاً: با اين اعجاز مسلَم تاريخي همگان به «عظمت کعبه» پي بردند.

ثانياً: اين ماجرا مقارن ميلاد پيامبر اکرم9[4] و در حقيقت زمينه‌ساز ظهور آن بزرگوار بود و پيام‌آور عظمت اين قيام بود. اين همان چيزي است که به «ارهاص»[5] تعبير مي‌شود.

ثالثاً: تهديدي است براي همه‌ گردنکشان جهان که نمي‌توانند در برابر قدرت خدا بايستند[6]. اما در پاسخ اين‌که اصحاب فيل به خاطر اين‌که مي‌خواستند کعبه را خراب کنند عذاب شدند چرا «حجاج» که کعبه را خراب کرد عذاب نشد؟ در اين مورد لازم است اول اصل ماجرا را مرور کنيم، سپس پاسخ‌هاي احتمالي را بيان مي‌کنيم.

ابن‌زبير در مکه و عبدالملک مروان در شام ادعاي خلافت داشت و در جنگ ابن زبير شکست خورد. حجاج که فرمانده سپاه شام بود مکه را محاصره کرد و ابن‌زبير از مسجدالحرام به عنوان سنگر استفاده مي‌کرد و حجاج حرمت کعبه را نگه نداشت و بدون توجه به کعبه بر سر دشمن خود با منجنيق سنگ پرتاب کرد و در نتيجه اين جنگ، به کعبه هم آسيب رسيد[7]. وقتي جنگ تمام شد، وارد مسجد الحرام شد و دستور داد سنگ‌ها را بيرون ببرند، آن‌جا را جارو کنند و شستشو دهند[8].
پاسخ‌هاي احتمالي:

1. حجاج مانند ابرهه قصد از بين بردن نام و ياد کعبه را نداشت و هدف اصلي‌اش تخريب کعبه نبود.

2. اگر سپاه «حجاج» گرفتار عذاب استيصال مي‌شدند نتيجه‌اش در جهت تأييد حق نبود بلکه ظالم ديگري به نام «ابن‌زبير» تاييد مي‌شد؛ در حالي که ابن‌زبير مسجد الحرام را سنگر خود قرار داده بود و اين خود گناهي بزرگ است[9].

3. نزول بلا و هلاکت دنيوي در اثر گردن‌کشي در مقابل خدا، از سنت‌هايي است که هميشه قطعي و استثناناپذيري نيست؛ به اين معنا که، طغيان در برابر خدا قطعاً نزول عذاب را به طور فوري در پي داشته باشد و ممکن است سنت ديگري مانند مهلت دادن به کافران و استدراج (کم‌کم گرفتار کردن گناهکاران) مانع اجراي سنت هلاکت دنيوي ظالمان شود پس نزول عذاب بر طغيان‌گران، درست مانند قانون تجربي سوزاندن آتش، شرايطي دارد و بايد آن ‌را فقط به عنوان مقتضي تلقي کرد[10]. بنابراين در ماجراي ابرهه، گردن‌کشي آن‌ها در مقابل خدا و هتک حرمت کعبه باعث شد که گرفتار «سنت استيصال» شوند چرا که خداوند تأخير در عقوبتشان را روا ندانست. اما حجاج که حرمت کعبه را نگه نداشت مستحق نزول عذاب بود ولي خداوند با علم و حکمت خويش سنت ديگري را بر سنت استيصال ترجيح داد.
4. ماجراي اصحاب فيل قبل از بعثت پيامبر گرامي9 اتفاق افتاد تا زمينه‌ساز دعوت حضرت باشد. قبل از آمدن آن حضرت به چنين معجزاتي احتياج بود تا زمينه‌سازي شود براي اين‌که مردم دعوت نبي گرامي را بپذيرند، اما بعد از اين‌که پيامبر گرامي اسلام9 مبعوث شدند و نبوتشان با دلائل قطعي اثبات شد نيازي به چنين معجزاتي نيست[11].

[1]. مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1379، ص 454 با تلخيص.

[2]. ر. ک: حامد مقدم، احمد، سنت‌هاي اجتماعي در قرآن‌کريم، مشهد، آستان قدس رضوي، 1369، ص 103.

[3]. داستان اصحاب فيل را نک: کتب تفسير مثل الميزان، نمونه، مجمع‌البيان و... ذيل سوره فيل.

[4]. پيامبر اسلام9 در عام الفيل يعني همان سالي که ماجراي اصحاب فيل اتفاق افتاد به دنيا آمدند. ]53 سال قبل از هجرت[ (سبحاني، جعفر، فروغ‌ابديت، قم، دفتر تبليغات، ج 1، ص 151.

[5]. «ارهاص» به معناي معجزاتي است که قبل از قيام پيامبر واقع مي‌شود و زمينه‌ساز دعوت او است. اين واژه در اصل به معناي «پايه‌گذاري» و اولين رديف سنگ و آجري است که در زير ديوار مي‌نهند و به معناي «آماده شدن» و «ايستادن» نيز آمده است. مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سيزدهم، 1373، ج‌27، ص‌341 و 342.

[6]. همان.

[7]. ر. ک: ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385 هـ. ق، ج 4، صص 350 ـ 358.

[8]. ابن اثير، همان، ص 358.

[9]. ابن واضح، تاريخ يعقوبي، نجف، المطبعة الحيدريه، 1384 هـ. ق، ج 3، ص 8. به نقل از سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، قم، مؤسسه امام صادق7، 1375، ص 257.

[10]. نک: مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 456.

[11]. فخررازي، تفسير کبير، ج 32، ص 102.