- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: الف: تعامل قرآن و علم
- بازدید: 5707
(a) درآمد
در این فصل به مباحث نظری رابطه قرآن و علم و احتمالات آن، تعارض ادعایی بین قرآن و علم و راهکار آن به صورت اختصاصی میپردازیم.
(b) اول: رابطه قرآن و علم
رابطة علم و دین چگونه است؟
هر چند بحث ما در مورد قرآن و علوم تجربی است، اما ناچاریم بحث را به طور عام که شامل همه مباحث دینی شود (رابطه علم و دین) مطرح کنیم و مطلب را محدود به دین، یا کتاب خاص نکنیم، ولی در پایان به نتیجهای مطابق با رابطهی قرآن با علم، دست پیدا خواهیم کرد. هر چند این یک بحث گسترده است و خود میتواند موضوع یک کتاب، قرار گیرد، ولی ما به طور اختصار، در حدی که بتواند در این بحث راهگشا باشد به آن میپردازیم.
مقدمه، در طول اعصار و قرون متمادی، دانشمندان دینی و عالمان از هم جدا نبودند و گاه یک نفر، فیلسوف، متکلم، شاعر، ادیب، فقیه و پزشک بود؛ پس نتیجه علمی این شیوه، اختلاط علوم و موضوعات آنها و گاهی اظهار نظر هر کدام، به جای دیگر بود.
کمکم با گذشت زمان، علوم و فلسفه، از دین جدا شدند، ولی حوزههای مشترک و مختص هرکدام معین نشد و رابطه دقیق آنها در هالهای از ابهام، قرار گرفت و این بود که دانشمندان مختلف (فلاسفه، متکلمان، مفسران و دانشمندان علومتجربی) سعی کردند تا مرزبندی دقیق علومتجربی، با دین را روشن کنند و در این راه، زحمات فراوان کشیده شده و نظرات گوناگون داده شد و بعضی با دلسوزی و داعیه نجات فلسفه یا دین یا علوم تجربی وارد میدان شدند. ما به طور اختصار نظریات آنها را بررسی خواهیم کرد. در رابطه علم و دین باید دو مبحث از همدیگر مجزا شود:
اول: بحث از اصل ارتباط و نوع ارتباط (بحث نظری).
دوم: بحث از تأثیر و تأثرات علم و دین در یکدیگر (بحث عملی).
و ما اکنون در مقام اول بحث، هستیم و تأثیر و تأثرات علم و دین را، در ادامه همین فصل بررسی میکنیم. اگر بخواهیم بر اساس یک تقسیم صحیح (بر اساس حصر عقلی) سخن برانیم باید این طور بگوییم: احتمالاتی که در مورد رابطه علم و دین میتواند گفته شود عبارتند از:
پس ما از چهار نوع رابطه بین علم و دین، میتوانیم سخن بگوییم:
الف. تداخل علم و دین (نظریه متکلمان و مفسران قدیمی مسلمان و مسیحی)؛ ب. تعارض علم و دین (نظریه حاکم در اروپا از اواخر قرون وسطی تاکنون)؛ ج: جدایی مطلق علم و دین (نظریهای که با کانت شروع شد و هنوز ادامه دارد)؛ د. سازگاری علم و دین (نظریه مطلوب که به نظر ما صحیح است). اکنون به بررسی تفصیلی نظریههای چهارگانه در رابطه علم و دین میپردازیم:
(c) الف. تداخل علم و دین
بعضی بر این باورند که موضوع علوم تجربی (طبیعت) بخشی از موضوع دین است، چون دین از طرف خداست و حق اظهارنظر در مورد همهچیز، حتی مسائل علومتجربی را دارد. پس دانشمندان علومتجربی باید، تبعیت کامل از دین داشته باشند و در حقیقت، موضوع تحقیق خود را از دین اخذ کنند و در چهارچوب آن آزمایش و پیشرفت نمایند و اگر تحقیقات آنان، نتایج مخالفی با دین داشت آن را قبول نکنند؛ زیرا تجربهی بشری ظنی و خطاپذیر است اما وحی الهی خطاناپذیر است.
مثال: اگر زیستشناسان، تصمیم به تحقیق در باب انسان و مراحل تکامل او دارند، اول باید نظر دین را بررسی کنند و اگر دین به آنها گفت: که انسان بدون مقدمه و مراحل تکامل، خلق شده است، نباید دیگر به دنبال تحقیق تکامل انسان از حیوانات قبلی باشند، بلکه در دایره ثبات انواع (فیکسیسم) بررسی و تحقیق کنند. این نظریه در جهان مسیحیت، در دوران قرون وسطی خود را نشان داد و عملاً طبق آن عمل میکردند و اگر یکی از دانشمندان، برخلاف معارف کتاب مقدس، نظریه یا تئوری یا قانون علمی ابراز میکرد، او را محاکمه میکردند و میبینیم که گالیله را به جرم این که قائل به حرکت زمین است، محاکمه کردند؛ زیرا این نظریه مخالف نصوص کتاب مقدس است[1]. در بین مسلمانان کسانی که معتقدند، همهی علوم بشری از ظواهر آیات قرآن قابل استخراج است، نظرشان در نهایت به همین مسأله منتهی میشود؛ از آنجا که دانشمند علوم تجربی، میتواند به جای تجربه و تحقیق مسائل علمی، آنها را از قرآن برداشت کند، چون همه چیز در قرآن هست و این قرآن است که معین میکند، نتیجهی مسائل طبیعی به کجا منتهی میشود؛ و نیز برخی از معاصران که معتقدند علوم زیر مجموعه دین است چرا که علم، میوهی عقل است و عقل یکی از منابع دین است و نیز کسانی که معتقدند علم جزیی از دین است چون دین تشویق به علم میکند[2].
بررسی: مبنای این سخن مخدوش است چون ظواهر قرآن، اصول علوم و معارف دینی مربوط به هدایت بشر را شامل میشود و هر چند اشاراتی به علوم طبیعی دارد، اما علوم طبیعی را با تمام جزئیات، بیان نمیکند و درصدد بیان آنهم نیست.
اما در جهان مسیحیت، با گذشت زمان به این نتیجه رسیدند که کتاب مقدس، وحی الهی نیست که ادعا کنند تحریف نشده است، بلکه نتیجه افکار نویسندگان و برداشتهای آنان است؛ و از طرف دیگر، نمیتوان علومتجربی را در چهارچوب موضوعات و احکام دینی محدود و منحصر کرد، چراکه پیشرفت علوم متوقف و یا کند میشود. علاوه بر اینکه منبع بودن عقل بدان معنا نیست که هر چه از طریق عقل و میوههای آن (مثل علم) به دست آمد عین دین است بلکه این مطلب فقط در احکام کلی و قطعی عقل جاری است (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع) اما در مورد جزئیات به ویژه جزئیاتی که با عقل تجربی کشف میشود نمیتوان حکم قطعی کرد و در عصر ما در مباحث فلسفه علم، نظریه ابطالپذیری علومتجربی حاکم است نه اثباتپذیری، پس نمیتوان همه جزئیات علومتجربی اثبات شده را قطعی و احکام کلی دانست تا جزیی از دین شود. تشویق قرآن و دین به کاوش در امور علمی نیز مستلزم آن نیست که همه علوم تجربی جزیی از دین باشد.
اصولاً معیار اینکه چیزی جزیی از اعتقادات دینی (مثل توحید و نبوت و معاد) یا عبادات واجب و مستحب و امور اخلاقی دین به شمار رود، اما هر موضوعی که در دین مورد تشویق قرار گرفت حتماً جزئی از دین نیست. برای مثال قرآن انسان را تشویق میکند به شتر نگاه کند (أَفَلاَ ینظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیفَ خُلِقَتْ)[3]. آیا این بدان معناست که موضوع شتر جزئی از دین است؟ یا جانورشناسی و زیستشناسی جزئی از دین است؟ بله، از این آیه استفاده میشود که تفکّر در طبیعت مطلوب دین است تفکری که در راستای خداشناسی قرار گیرد اما آیا هرگونه تفکر در طبیعت و زیستشناسی بدون هدف و جهت و یا حتی تفکر در طبیعت که منتهی به قتل عام انسانها شود (مثل ساختن بمب اتم) جزیی از دین است؟
(d) ب. تعارض کامل بین علم و دین
طبق این نظر، علم و دین سرسازگاری ندارند و هرکس باید یکی را انتخاب کند؛ زیرا هرچه که علومتجربی پیشرفت بیشتری میکند، تضاد بیشتری با کتابهای مقدس پیدا نموده و قضایای یقینی دینی را باطل میسازد. پس تعارض واقعی بین علم و دین وجود دارد.
برای مثال: نظریات گالیله ثابتبودن زمین را که درنظر مسیحیان مسلم بود، باطل کرد و نظریه تکامل داروین، داستان خلقت آدم را بیاعتبار ساخت و به همین ترتیب تحقیقات تاریخی، موجب شد در وحیبودن کتاب مقدس شک ایجاد شود و یا غلط بودن تواریخ آنها را ثابت کند[4] و این نظریه تا آنجا پیشرفت کرد که دین را افیون بشر دانستند و حتی مکتبهایی مانند مارکسیسم در روسیه (شورویسابق) مسلط شدند و سعی در براندازی دین کردند. نمونهای از این تعارض، در قرون وسطای اروپا و دادگاههای تفتیش عقاید تبلور یافت.
(e) بررسی
این تعارض، ریشه در اروپا و برخوردهای مسیحیان با دانشمندان علوم تجربی دارد. بهتر بگوییم این مسأله ریشه در تحریفاتی دارد که در کتاب مقدس، صورت گرفته است و مطالبی خلاف علم و حکمت، در تورات و انجیل داخل شده است و یا داستانهای ساختگی، به عنوان وحی قلمداد شده و بعد از گذشت چند قرن و کشفیات جدید، بطلان آنها اثبات شد و لذا دانشمندان مسیحی، برای حفظ هویت و اعتبار خود و کلیسا سعی کردند هر مطلب علمی را که با محتویات کتاب مقدس مطابقت ندارد طرد کنند و یا گوینده آن را محاکمه و مجازات کنند. این مسأله ربطی به قرآن و اسلام ندارد؛ زیرا اسلام نه تنها با مطالب و کشفیات علمی تضادی ندارد، بلکه هرچه علومبشری پیشرفت میکند، حقایق قرآن آشکارتر میشود.
(f) اقسام تعارض علم و دین
اول: تعارض واقعی علم و دین
این تعارض بدین معنا است که گوهر و ذات علم، با دین ناسازگار است و حتی علم و دین در کنار هم جمع نمیشوند؛ پس یک انسان نمیتواند هم متدین و هم دانشمند باشد و ناچار است، یکی از این دو راه را انتخاب کند و به عبارت دیگر تعارض واقعی به این معناست که دو گزارهی دینی و علمی، هر دو قطعی باشند؛ یعنی دلیل دینی یک نصّ قرآنی باشد و دلیل علمی یک مطلب اثبات شده، همراه با دلیل عقلی و با هم تعارض کامل داشته، به طوری که قابل برطرف شدن نباشد. تعارض واقعی بین علم و دین وجود ندارد، بلکه این نوع تعارض محال است، چرا که مستلزم تناقض میشود چون مثلاً گزارههای قطعی علم و قرآن هر دو واقع نماست و واقع، یکی بیشتر نیست، پس نمیشود هم الف ب باشد و هم الف ب نباشد.
دوم. تعارض ظاهری بین علم و دین
این قسم از تعارض بدین معناست که اگر چه گوهر علم و دین تعارض واقعی و حقیقی ندارند، اما گاهی ظواهر دینی، با نظریات علوم، متعارض به نظر میرسد؛ زیرا بعضی از دانشمندان علوم تجربی، نظریههای اثبات نشده علوم را قطعی میانگارند و هنگامی که مثلاً ملاحظه کردند یک نظریه علمی، با آیات قرآن ناسازگار است فکر میکنند که علم و دین متعارض هستند.
از طرف دیگر، بعضی مفسران یا متکلمان دینی، در فهم مطالب دین خطا میکنند و فهم خود را قطعی و صحیح میانگارند و گاهی این برداشت دینی، با نظریات و مطالب علوم تجربی، در تعارض قرار میگیرد و علم و دین را متعارض میپندارند. این نوع از تعارض علم و دین پذیرفته است و در ادیان الهی، نمونههای بسیار و راهکار دارد.
در اینجا برای توضیح بیشتر مطلب، به بررسی اجمالی احتمالات، در رابطه علم و دین میپردازیم[5] زیرا بررسی احتمالات رابطه احکام دینی، با نتایج علوم تجربی برای رفع توهم تعارض علم و دین مفید است.
در این مورد سه احتمال قابل تصور است:
الف. احکام دینی علمپذیر: یعنی مطالبی که در قرآن یا روایات وجود دارد و علوم هم آنها را اثبات کرده است.
برای مثال: چیزهایی که در اسلام نجس و خوردن آن حرام شمرده شده است عموماً از لحاظ بهداشتی، برای انسان مضر شناخته میشود و پزشکان و متخصصان بهداشت ما را به دوری از آنها توصیه میکنند[6].
پس در این مورد تطابق کامل، بین احکام دینی و علمی وجود دارد و شاید بیشتر موارد احکام اسلام، از این نوع است.
ب. احکام دینی علمستیز: یعنی مطالبی در قرآن وارد شده باشد و با نظریات یا قطعیات علمی، ناسازگار بوده و بلکه در تضاد باشد.
برای مثال: قرآن میفرماید ما هفت آسمان داریم[7]، ولی فرض کنید علوم کیهانشناسی ثابت میکنند که صدها کهکشان، در جهان وجود دارد که یکی از آنها، کهکشان راه شیری است و در این کهکشان هم صدها منظومه وجود دارد که یکی از آنها منظومه شمسی ماست؛ پس ظاهر آیات با این مطلب علمی ناسازگار است؛ زیرا اگر آسمان را به معنای یک کهکشان بگیریم، تعداد آسمانها زیادتر از هفت عدد است و اگر همه کهکشانها را یک آسمان فرض کنیم، از هفت عدد کمتر است.
این موارد، چند نوع قابل طرح و پاسخگویی است و به عبارتی چند احتمال به این شرح وجود دارد:
اولاً علوم تجربی، قطع مطابق واقع به ما نمیدهد و چنین ادعایی
هم ندارد، بلکه خطاپذیر است و به قول برخی از دانشمندان افسانههای مفید است؛ بنابراین عقل به ما حکم میکند که دلیل قطعی (ظاهر قرآن) را بر دلیل ظنی (قانون علمی) ترجیح دهیم و تجربهی تاریخی هم ثابت کرده است که همین راه صحیح است؛ زیرا در موارد متعدد، نظریات علمی که قرنها بر جهان علم و افکار دانشمندان حاکم بود، با ظهور وسایل تازه و کشفیات جدید باطل شد که نمونه آن را در هیئت بطلمیوسی و یا نظریه ثابتبودن خورشید، میبینیم که پس از قرنها از اعتبار افتاد ولی قرآن بر خلاف هر دو نظریه، قرنها ایستاد و با صراحت حرکت خورشید و زمین را خبر داد[8].
ثانیاً اگر یک نظریه علمی، با ضمیمه شدن به دلیلی دیگر (مانند حکم عقل) به مرحله قطع و یقین رسید. این مسأله به تعارض عقل و دین برگشت میکند (و از مسئله تعارض علم و دین خارج میشود) و احکام عقلی، با احکام دینی تعارض ندارد؛ بلکه اگر تعارضی بین یک حکم عقلی و یک حکم دینی به نظر آید، دارای یکی از دو احتمال است:
نخست احتمال دارد در مقدمات دلیل عقلی، خطایی صورت گرفته باشد که با ظاهر آیات معارض شده است.
احتمال دوم اینکه ظاهر آیه با حکم شرعی مراد نباشد؛ بنابراین با قرینه حکم عقل در ظاهر آیه تصرف میکنیم. مثال: در آیاتی که میفرماید: «آسمانها هفتگانه است»؛ اگر ما یک دلیل علمی قطعی (استقراء تجربی همراه با ضمیمه دلیل عقلی) پیدا کردیم که صدها آسمان داریم یا یک آسمان بیشتر نداریم، تعارض دلیل عقلی و شرع شده است، از اینرو در ظاهر دلیل شرعی، با کمک قرینه عقلی تصرف میکنیم و میگوییم مراد از «هفت» در آیات شریفه تعیین عدد آسمانها نبوده، بلکه بیان کثرت بوده است، چنانکه در محاورات عرفی مردم هم هفت، صد و هزار... برای بیان کثرت به کار میرود و این بر مبانی روش تفسیر عقلی است. به عبارت دیگر تعارض علم و دین به تعارض عقل و دین بر میگردد و تعارض عقل و دین محال است، به سه دلیل که به طور خلاصه عبارتند از:
1. خداوند حکیم و عاقل است و حکم خلاف عقل، صادر نمیکند.
2. عقل حجت باطنی انسان است و با حجت ظاهری پیامبر تعارض ندارد.
3. اصل دین به وسیلهی عقل ثابت میشود و اگر حکم عقل، به وسیله نقل باطل شود، اصل دین باطل میگردد[9].
(g) راهکار تعارض ظاهری علم و دین
ما در اینجا چند نوع حکم عقلی و شرعی داریم:
در هنگام تعارض دو احتمال وجود دارد:
1. مقدمات دلیل عقل خطا باشد.
2. (خطا در فهم دین) یعنی ظاهر دین مراد نیست.
در این مورد به عنوان شاهد، کلام بعضی از بزرگان و اساتید حوزه علمیه را میآوریم: آیت الله مشکینی میفرماید:
«در قرآن هرگز چیزی که مخالف عقل و منطق و قطعیت علمی (از طریق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعی بدین روش و به طور قطع به اثبات رسید مسلماً قرآن، موافق آن است نه متضاد و مغایر آن، ولی اگر برخلاف واقعیت موضوع گام برداشته باشیم، نهایت امر که نادرست بودن نتیجه تحقیق و اشتباه بودن نظریه معلوم خواهد شد، به خطای خود در اینگونه برداشت و استفاده از قرآن، نیز پی خواهیم برد (مانند هیئت قدیم و جدید در علم نجوم)[10].
آیت الله صافی گلپایگانی میفرمایند:
«آری، اگر دلیل قاطع عقلی، بر خلاف ظاهر دلیل نقلی باشد، آن دلیل قطعی به منزله قرینه عقلیه است براینکه ظاهر آن مراد نیست و آنچه ابتدا و بدون توجه به این قرینهاز کلام استفاده میشود مقصود نمیباشد[11].
آیت الله جعفر سبحانی میفرماید:
«مسأله تعارض علم و دین، اگر بیپاسخ بماند دین و دینداری را، زیر سؤال برده و آن را متزلزل میسازد. متکلمان مسیحی که ناچارند از کتاب مقدس خود و آیین تثلیث دفاع کنند، این تعارض را پذیرفته و حل آن را، اختلاف قلمروها میدانند. در حالیکه از نظر متکلمان اسلامی، جریان برخلاف آن است و هرگز (تعارض علم و دین) ممکن نیست و یکی از دو طرف قضیه سست و بیپایه است، یا آنچه را که دین نامیدهایم دین نیست، یا اینکه علم حالت قطعی ندارد[12].
ج. احکام دینی علمگریز: یعنی مطالب و احکام تعبدی دینی که در آیات و روایات وارد شده، ولی فراتر از علم است، یعنی علوم تجربی، دلیلی برای اثبات یا نفی آن ندارد. در این موارد، ناچاریم که ظاهر احکام شرعی را بپذیریم و به آن متعبد شویم؛ زیرا معارف و علوم بشری، در حال رشد و کمال است و هنوز به انتهای کمال خود نرسیده است، بنابراین نمیتوان با صرف نبودن دلیل مساعد علمی، یک حکم شرعی را تخطئه کرد.
و این مورد در طول تاریخ ادیان الهی، نمونههای بسیاری داشته است که یک حکم شرعی صادر میشد و بسیاری از دانشمندان، از فهم آن قاصر بودند و بعد از قرنها حکمت و دلیل آن مطلب علمی، آشکار و کشف میگردید.
برای مثال: حرام کردن شراب در اسلام و یا احکام بهداشتی دیگر اسلامکه تا قرنها علت آن مجهول بود، ولی امروزه همه دانشمندان به مضر بودن آن اعتراف دارند و بشریت را از نوشیدن شراب برحذر میدارند. در این زمینه، هنوز هم احکام تعبدی بسیاری در اسلام، وجود دارد که هر روز علت یکی از آنها کشف میشود و جهانیان به حقانیت اسلام و قرآن پی میبرند[13].
ج. جدایی مطلق علم و دین:
کسانی بر این باورند که دین و علم دو روش، هدف، حوزه و موضوع جدای از هم دارند، بنابراین هیچ گونه اصطکاکی با یکدیگر ندارند.
طرفداران این نظر (مانند کانت، اگزیستانسیالیستها و طرفداران نظریه تحلیل زبانی) اگرچه هر کدام سخن خاص خود را میگویند، اما همه در یک موضوع اشتراک دارند که حوزه دین با حوزه علم، جداست و تداخل یا تعارض ندارد.
این نظریه بعد از جنجالهای قرون وسطی و در اثر پیشرفت علوم تجربی، از قرن هفده میلادی به بعد، در اروپا پیدا شد و در حقیقت، این نظر پاسخی بود به تعارض علم و دین، در اواخر قرون وسطی که به ستیز عالمان دینی، با دانشمندان علومتجربی منتهی شد.
البته روشن است که جدایی مطلق علم و دین با تعالیم اسلامی و به ویژه با آیات قرآن ناسازگار است چون قرآنعلوم را تشویق میکند و در حوزههای مختلف کیهانشناسی، سیاست، اقتصاد و...گزارههای علمی دارد.
د. سازگاری علم و دین:
این نظریه که از روح تعالیم و معارف اسلامی، استنباط میشود، شواهد زیادی از قرآن و روایات دارد و ما با چند مقدمه، به اثبات آن میپردازیم:
1. اسلام در موارد زیاد، به علم و عالمان توجه کرده و آنان را، تشویق نموده است و حتی آیات زیادی در قرآن است که مطالب علمی را بیان میکند و هرچه علومتجربی، پیشرفت بیشتری یابد حقایق آن مطالب، بیشتر کشف میشود. در قرآن گزارههای علمی در رابطه با کیهانشناسی (یس/ 28) و پزشکی (مثل شفاء بودن عسل) و سیاسی و اقتصادی متعدد وجود دارد که هر کدام میتواند نظریههای علمی جدیدی ارائه کند یا به علوم انسانی جهتدهی کند. پس اسلام مؤید علم قطعی (علومتجربی همراه با دلیل عقلی) و مشوق آن میباشد و علوم قطعی هم، مؤید و شاهد اعجاز قرآن است.
2. از طرف دیگر اثبات کردیم که تداخل علوم با دین (اتحاد موضوع آنها) صحیح نیست و اینکه گفته شده ظواهر قرآن، همه علوم بشری را دربردارد، صحیح به نظر نمیرسد.
3. و نیز ثابت کردیم که تعارض علوم تجربی محض، با مطالب علمی قرآن وجود ندارد، بلکه همه موارد قابل جمع است.
(h) نتیجه
پس علوم تجربی، با قرآن سازگاری دارد، ولی موضوعات آنها تداخل ندارد و موارد تعارض که در ابتدا به نظر میرسد به راحتی قابل رفع است.
تذکر 1: تمام مطالبی که در مورد رابطهی علم و دین و راهکار تعارض آنها بیان شد در مورد تعامل «قرآن و علم» نیز صادق است، چرا که قرآن بخش اساسی دین اسلام است.
تذکر 2: در مورد پاسخ به تعارض ظاهری علم و دین راهکارهای متعددی ارائه شده است[14] که در اینجا به خاطر رعایت اختصار از بیان آنها خودداری میشود.
(i) جمعبندی و نتیجهگیری:
1. براساس مطالب فوق، رابطهی قرآن و علم سازگارای تعامل سازنده و تأیید متقابل است. هم قرآن به علم تشویق میکند و هم علم شگفتیها و اعجازهای علمی قرآن را تأیید میکند و هر روز در این زمینه مطلب جدیدی از حقایق علمی قرآن را کشف میکند.
2. قرآن و علوم بشری تعارض حقیقی ندارند و اگر تعارض ظاهری وجود دارد با تأمل بر طرف میشود.
3. براساس مطالب فوق ادعای بن بست تعارض قرآن و علم که آقای دکترسروشبیانکرده ناصواب به نظر میرسد، ایشان مینویسد:
«راه خروج از بنبست تعارض علم و قرآن را به دست دهید.»[15]
چرا که طبق آنچه گذشت تعارض حقیقی بین قرآن و علم وجود ندارد و تمام موارد ادعایی، تعارض ظاهری است و بعد از تأمل قابل پاسخ بوده و برطرف میشود. بنابراین بن بستی وجود ندارد.
[1] . علم و دین، عباسعلی سرفرازی، ص 17 به بعد.
[2] . ر.ک: گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی.
[3] . غاشیه/ 17.
[4] . تورات، انجیل، قرآن و علم، نوشتهی دکتر بوکای، ص 39 به بعد، با تصرف و تلخیص.
[5] . برای توضیح بیشتر در مورد رابطه علم و دین (به ویژه علم و قرآن) و قلمرو آنها و راهکارهای مختلف در مورد تعارض آنها به کتاب «درآمدی بر تفسیر علمی قرآن» دکتر محمد علی رضایی اصفهانی مراجعه کنید.
[6] . در این مورد به کتاب ارزنده «فلسفه احکام»، نوشته آقای احمد اهتمام، مراجعه شود.
[7] . بقره/ 29.
[8] . (وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا)؛ یس/ 38.
[9] . علم قطعی (دلیل علمی همراه با دلیل عقلی) و وحی، دو راه معرفت بشری هستند که هردو انسان را به حقیقت رهنمون میشوند؛ پس اگر متعارض شدند نمیتوانند هر دو صادق باشند چون دو واقعیت متناقض از یک چیز در یک زمان وجود ندارد.
[10] . تکامل در قرآن، تألیف آیت الله مشکینی، ص 25.
[11]. به سوی آفریدگار، تألیف لطف اللهصافیگلپایگانی، ص74 (چاپ اول دفتر انتشارات اسلامی)
[12] . مجله کلام، شماره 1 (بهار 1371)، ص 7، وابسته به موسسه امام صادق7، قم.
[13] . ر.ک: اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، شهید دکتر پاکنژاد و پژوهش در اعجاز علمی قرآن، ج 2، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی.
[14] . ر.ک: درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی و کتابهای کلام جدید مثل کتاب کلام جدید آقای خسرو پناه و محمد حسین قراملکی و... .
[15]. مقاله «بشر و بشیر»، پاسخ اول دکتر عبدالکریم سروش به نقدهای آیت الله جعفر سبحانی، روزنامه کارگزاران، 19 و 20/12/1386 ش.