شبهه

آيا قرآن از فرهنگ و قوانين اعراب متأثر شده است؟

˜ پاسخ

قبل از شروع به پاسخ لازم است معناي فرهنگ روشن شود.

«فرهنگ»، واژه‌اي فارسي و به صورت «فرهنج» نيز آمده كه در عربي به معناي «الثقافة» است. «الثقافة»، يعني دانشمند و روشنفكر، با فرهنگ بودن، فرهنگ، علوم و معارف[1]، حاذِق بودن، زيرك‌بودن، زود ياد گرفتن[2]، دست يافتن و چيره‌ شدن، و پيدا شدن[3]. در فرهنگ معين، دربارة واژه‌ «فرهنگ» چنين آمده است: «مجموعه آداب و رسوم، مجموعه‌ علوم و معارف و هنرهاي يك قوم؛ كتابي شامل لغات يك يا چند زبان و شرح آن‌ها، علم و دانش و ادب، كشيدن، تعليم و تربيت را، فرهنگ مي‌نامند.»[4]
برخورد قرآن با فرهنگ زمانه

قرآن‌كريم با فرهنگ‌هاي موجود عصر خويش برخورد سه‌گانه‌اي داشته است:

1. برخورد‌ انكاري؛ يعني زدودن فرهنگ‌هاي خرافاتي اعراب جاهلي و عقايد شرك‌آلود و تأسيس فرهنگ مثبت.

2. اثباتي؛ يعني امضاي فرهنگ‌هاي مثبت اعراب جاهلي كه هيچ‌گونه مخالفتي با عقل، علم، ارزش‌هاي انساني و اصول قرآني نداشته باشد.

3. اصلاحي؛ قرآن بعضي از آداب و فرهنگ‌ها را نپذيرفته، ولي به طور كامل نيز رد نكرده است. در اين‌جا گوشه‌هاي از فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن‌ها را، بيان مي‌كنيم.

الف) قرآن و برخوردانكاري با فرهنگ‌هاي عصر خويش

قرآن، وحي الهي است و نمي‌تواند فرهنگ‌هاي منحرف زمانه را در خود جاي دهد و جامة مشروعيت به آن ببخشد، (لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلامِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ‌ مِنْ حَكِيم حَمِيد)[5]؛ «كه هيچ‌گونه باطلي، نه از پيش‌رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي‌آيد؛ چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است.»

علاّمه طباطبايي; در تفسير اين آيه مي‌فرمايد: «مراد از جمله (مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلامِنْ ‌خَلْفِهِ)؛ زمان نزول قرآن و عصرهاي پس از آن تا روز قيامت است»[6]. براي آشنايي با فرهنگ دوران عصر نزول قرآن، نمونه‌هايي از آن را ذكر مي‌كنيم.

1. فرهنگ اخلاقي عصر جاهليت: اصولي‌ترين روابط اجتماعي اخلاق است، اما در عصر جاهليت، اخلاقي مشاهده مي‌شود كه انحطاط انسانيت را به ارمغان مي‌آورد؛ از جمله:

كشتن نوزادان دختر[7]، طواف بدون لباس[8]، تكبّر و تفاخر[9]، فخرفروشي بعد از زيارت حج،[10] با صداي بلند و تند حرف زدن[11]، بدون اجازه وارد خانه شدن[12]، كشتن نوزادان به جهت فقر[13]، فخرفروشي به خاطر آب‌ دادن به حاجيان[14]، پسرخوانده[15]، مقلّد پدران بودن[16]، و.. قرآن نيز با تمام اين عادت‌ها به مقابله برخواست و آن‌ها را رد كرد، با اخلاقِ مثبت جايگزين نمود و راهكارهايي را نشان داد. اين راه‌كارها در وجود پيامبر9 جلوه نمود[17] و فرهنگ اخلاقي مسلمانان را مثبت و ارزشي قرار داد.

2. فرهنگ اعتقادي اعراب

اعراب جاهلي، از يك سو آثاري از شرايع پيشين را به همراه داشتند و از سوي ديگر، گذشت زمان و به فراموشي سپردن احكام شرايع گذشته و تحريف آن‌ها و سوء استفاده قدرت‌طلبان، اعتقادهايي خرافي را در بين آن‌ها رواج داد؛ اعتقاداتي مانند: شفاعت بت‌ها[18]، اعتقاد به پرستش فرشته[19]، جن[20] و شيطان[21]، پرستش اجرام آسماني[22]، و ...

3. فرهنگ خانواده در عصر جاهليت

براي نمونه، آداب منفي جاهليان را در زمينه ازدواج، ذكر مي‌شود.

مَهريه: مَهريه در فرهنگ اعراب جاهلي: قراردادن مهريه براي زن و آن را شرط صحة عقد دانستن، يكي از قوانين مثبت عرب بوده است؛ ولي اعراب با سوء استفاده از جنس زن و تفكّر منفي نسبت به او، اعتقاد داشتند كه مهريه به زن تعلق ندارد، بلكه متعلق به پدر يا بزرگان قبيله است[23]. قرآن‌كريم با اين رفتار اعراب با شدت به مقابله برخاست و مهريه را كابين زن و حق مسلم او قرار داد: (وَآتُوا النِساء صَدقاتِهنّ نَحلِة)[24]؛ «و مَهريه‏هاي زنان را (به عنوان هديه يا) بدهي به آنان بپردازيد».

تعدّد زوجات: يكي ديگر از قوانين منفي دوران جاهليت، به اختيار درآوردن همسران نامحدود بود[25] پس از طلوع اسلام، خداي متعال با اين فرهنگ جاهلي به مبارزه برخاست و آن را محدود كرده، تمكّن مالي و قدرت اجراي عدالت و مساوات در بين همسران را شرط نمود[26].

نمونه‌هاي ديگر فرهنگ خانواده در اعراب، مانند دوري جستن از زنان در مدت قاعدگي[27]، ازدواج دسته‌جمعي (رهط)[28]، زناشويي نامشروع جهت باردار شدن (استبضاع)[29]، زناشويي تعويضي[30] (بدل)، ازدواج با نامادري[31]، ازدواج شغار[32] و... كه قرآن با نگاه‌ انكاري، همة آن‌ها را رد كرد.

از بررسي فرهنگ‌ها، آداب و عقايد خرافي اعراب درمي‌يابيم، قرآن هيچ‌يك از آن‌ها را نپذيرفته و احكام و فرهنگ انسان‌ساز اسلام را جايگزين آن‌ها كرده است.

ب) قرآن و برخورد اثباتي با فرهنگ اعراب

با ظهور اسلام، فرهنگ مثبت اعراب كه هيچ‌گونه تعارضي با عقل، علم و ارزش‌هاي انساني و وحي الهي نداشت، به صورت اثباتي برخورد نمود و آن را تأييد كرد و اين تأييد از اين جهت نيست كه ريشه در فرهنگ اعراب داشته باشد، بلكه ريشه در اديان پيشين يا در فطرت و عقل انسان دارد. مانند:

اعتقاد به خالق يكتا؛ قرآن در آيات متعددي، مسئله اعتقاد اعراب را بازگو كرده، و مي‌فرمايد: با اين كه شما خدا را هم در خالقيت و هم در تدبير، قبول داريد؛ چرا به پرستش غير‌ خدا مشغول هستيد؟[33]

ماه‌هاي حرام: اعراب در زمان جاهليت كه بيشتر اوقات را به جنگ و ستيز مي‌گذرانيدند و حس خشونت‌گرايي بر آن‌ها حاكم بود، با وجود اين احترام خاصي براي ماه‌هاي حرام قائل بودند قرآن رفتار مثبت اعراب را به خاطر ريشه‌داشتن در اديان الهي و ابراهيمي تأييد كرد.

مهمان‌نوازي: قرآن فرهنگ احترام به مهمان را پذيرفت چنانچه به مهمان‌نوازي حضرت ابراهيم نيز اشاره کرده است[34].

ج. قرآن و برخورد اصلاحي با فرهنگ اعراب

براي اين‌كه بهتر با برخورد اصلاحي قرآن با فرهنگ اعراب آشنا شويم، نمونه‌هاي از آن را ذكر مي‌كنيم:

نماز‌ خواندن: خواندن نماز، عبادتي است كه از زمان پيامبران گذشته[35]، معمول بوده، تمام پيامبران الهي، مردم را به عبادت تشويق مي‌كردند. نماز و عبادت، اختراع شريعت مقدس اسلام نبود[36]، بلكه اسلام، تكميل‌كننده نماز مي‌باشد.

عدّه زنان: يكي از عادت‌هاي مثبت جاهليت، نگه داشتن عدّه براي زنان، پس از مرگ همسر يا پس از طلاِق بوده است. عدّه زنان در دوران جاهليت يكسال بود[37].

اسلام براي رعايت حقوِق زن و براي سلامت حسب و نسب از اختلاط، چهارماه و ده‌روز عدّه تعين نمود: (وَالّذينَ يوفُونَ مِنكُم وَيَذَرُونَ اَزواجاً يَتَرَبّصنَ بِأَنفُسِهِنّ اَربعة اَشهُر‌ وَعَشراً...)[38]؛ «و كساني از شما مي‌ميرند و همسراني باقي مي‌گذارند، بايد چهارماه و ده‌روز، انتظار بكشند ]عدّه نگه دارند[.»

حجّ:[39] حج در بين اعراب پيش از اسلام وجود داشت؛ اما اسلام با پرورش و اصلاح، آن‌ را مورد تأييد قرار داد.

شايد تصور شود كه اصلاح برخي قوانين عرب از ناحيه قرآن نشانه متاثر شدن است در حالي كه بايد گفت برخي از فرهنگ اعراب ريشه در اديان ابراهيمي داشت و برخي ديگر بر اساس عرف اجتماعي يا از فطرت عقل و علم انسان سرچشمه مي‌گرفت لذا نمي‌توان گفت آن‌ها نيز ابداعات اعراب بوده است.

همچنين گفته شده استفاده قرآن از زبان و تشبيهات اعراب، نشانه اقتباس قرآن از قوانين و فرهنگ آن‌هاست. اما بايد توجه داشت، ابزارهاي انتقال فرهنگ دخالتي در ماهيت وحي الهي و واقعيت‌ها ندارند. قرآن براي ارتباط با مخاطبان خود، در مرحله‌ اول، از زبان آن‌ها ـ كه اساسي‌ترين ابزار گفتگو است ـ استفاده مي‌كند و در غير اين صورت تفهيم انجام نمي‌شود.

زبان قوم، لوازمي دارد، براي مثال: اگر واژه‌هاي بيگانه، در زبان قومي نفوذ كرده، و مصطلح و مشهور شده باشد، براي سخنور، ضرورت دارد، براي فهماندن مطالب خود، از آن اصطلاحات استفاده كند. استفاده از زبان مردم، نشانة تأثيرپذيري از فرهنگ‌هاي ديگر، نيست. زبان در اين‌جا، بسان وسيله‌اي است كه مطالب وحي الهي و قوانين و عقايد قرآني را به مردم انتقال مي‌دهد و زبان ـ تشبيهات، تمثيلات، كنايات، مجاز و... ـ در ماهيت وحي الهي دخالتي ندارند؛ افزون بر اين، شيوه‌هاي بياني، تشبيهات و... قرآن قابل مقايسه با شيوه بياني اعراب نيست و در قرآن كمال ادب و بلاغت رعايت شده است.

نتيجه‌گيري: قرآن‌کريم تحت تأثير عناصر منفي فرهنگ عرب جاهلي قرار نگرفته بلکه آن‌ها را رد کرده است و گاهي اصلاح کرده با عناصر مثبت آن فرهنگ که ريشه در عقل، علم، فطرت و اديان گذشته داشته موافقت کرده است و اين به معناي تأثير‌پذيري نيست.
منابع جهت مطالعه بيشتر

1. محمد هادي، معرفت، شبهات و ردود، موسسه التمهيد، قم،1382

2. رضايي، حسن‌رضا، بررسي شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات، قم، 1383.

3. نوري، يحيي، اسلام و جاهليت، چ8، تهران، مجمع معارف اسلامي، 1375.
4. قرآن و فرهنگ زمانه، محمدعلي رضايي اصفهاني، مجله معرفت، ش26.

[1]. محمد بندريگى، المنجد، ماده ثقف.

[2]. ابن منظور، لسان العرب، ماده‌ ثقف.

[3]. سيد على اكبر قرشى، قاموس اللغة، ماده ثقف.

[4]. محمد معين، فرهنگ فارسى، واژه‌ فرهنگ.

[5]. فصلت / 42.

[6]. علامه طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 637.

[7]. نحل/ 59 ـ 58.

[8]. اعراف/ 28.

[9]. تكاثر/ 1.

[10]. بقره/ 200.

[11]. حجرات/ 2.

[12]. نور/ 27.

[13]. انعام/ 151؛ اسراء/ 31.

[14]. توبه/ 19.

[15]. احزاب/ 4.

[16]. بقره/ 170. آيه هاى ديگر هم اشاره دارد: مائده / 104؛ اعراف / 28.

[17]. «انى بعثت لأتمم المكارم الاخلاق»؛ نهج الفصاحه: ح 944.

[18]. يونس/ 18.

[19]. آل عمران/ 80.

[20]. انعام/ 100.

[21]. يس/ 60.

[22]. نمل/ 23.

[23]. اسلام و جاهليت، ص 604.

[24]. نساء / 4.

[25]. تمدن اسلام و عرب، ص 102.

[26]. نساء / 3.

[27]. بقره / 222.

[28]. بقره / 228.

[29]. اسلام و جاهليت، ص 606. (با اختصار وتوضيح)

[30]. همان.

[31]. نساء / 22.

[32]. اين ازدواج به اين صورت است كه كسى دخترش را به عقد ديگرى در آورد و مهريه اين دختر را در مقابل گرفتن دختر آن شخص قرار مى‌داد. (شرح لمعه، ج 2، باب نكاح، ص 86.)

[33]. عنكبوت / 63 و (عنكبوت/ 61، مؤمنون/89ـ84، يونس/31، زخرف/87 ـ19، لقمان/ 25).

[34]. حجر/51؛ ذاريات/24.

[35]. ابراهيم/ 40.

[36]. استاد سبحانى، المحصول، ج 1، ص 142.

[37]. ر.ك: الميزان، ج 2، ص 342.

[38]. بقره / 234.

[39]. بقره / 158.