شبهه

آيا قرآن ناقص است يا با جزئيات کامل؟

˜ تبيين شبهه

قرآن در جاهايي ادعا مي‌كند كامل است و تمامي جزئيات را دارا مي‌باشد و هيچ چيز باقي نمانده است كه در آن نباشد مانند: (وَنَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ)[1]؛ «و كتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم كه بيانگر هرچيز (از كليات دين) و رهنمود و رحمت و مژده‏اي براي مسلمانان است». يا (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ء)[2]؛ «(ما) هيچ چيز را در كتاب، فروگذار نكرديم».

اما چيزهاي بسياري هست كه در قرآن نيامده است.

˜ پاسخ

شکي نيست که قرآن، معجزة جاويد پيامبر اسلام9 است و از جهات گوناگوني، اعجاز آن به اثبات رسيده است در عصري که جاهليت و سياهي مطلق بر جهان، سايه افکنده بود و حتي اروپائيان در آغاز قرون وسطي[3] و جهالت تاريخي بودند. قرآن با روشن‌گري‌هاي علمي و توجه وافر، به دانش، علما و دعوت به تفکر پا به ميدان مبارزه با جهل و تاريكي گذاشت.

اما آيا، تمام علوم بشري ـ علم به معناي عام که شامل علوم عقلي، نقلي و تجربي مي‌شود ـ با تمام دقايق و ظرايف آن‌ها، در لابه‌لاي آيات قرآن، نهفته است، يا نه؟ اگر جواب مثبت است به چه شكل و اگر منفي است تكليف آياتي كه خبر از بودن همه چيز در قرآن مي‌دهد چه مي‌شود؟ در اينجا دو نظر وجود دارد كه پس از بررسي هر يك به نتيجه‌گيري خواهيم پرداخت.
الف) دلايل کساني که معتقدند، همة علوم در قرآن‌کريم موجود است عبارتند از:

1. ظاهر آيات قرآن، ‌دلالت بر اين دارد که همه‌ چيز در قرآن هست، مانند آية (وَلاَرَطْبٍ وَلاَيَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ)[4]؛ «هيچ تر و خشکي نيست مگر آن‌که در کتاب مبين الهي وجود دارد».

در آيه‌اي ديگر چنين آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ)[5]؛ «هيچ چيزي را در کتاب ‌فروگذار نکرديم در حالي‌که روشن‌کنندة هر چيز است» و در آيه‌اي ديگر آمده است: (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْ‏ءٍ)[6]؛ «هيچ چيزي در کتاب فروگذار نکرديم».

قرآن وجود کتبي جهان تکوين و خلاصه‌اي از اسرار آفرينش است؛ پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتي مسائل فيزيک، شيمي و رياضي در قرآن هست و اگر ما نتوانيم آن‌ها را پيدا کنيم،‌ علتش اين است که عقل ما، از درک و استخراج آن‌ها از قرآن قاصر است و در آينده بشريت پيشرفت مي‌کند و همة مسائل را از قرآن به دست مي‌آورد. مرحوم فيض کاشاني، در استدلال به آية دوم، مي‌گويد:

«که علوم انسان دو گونه است، اول. علوم مستفاد از حس که به وسيلة تجربه و حواس به دست مي‌آيد و اين علوم متغيّر، فاسد شدني، ‌محصور و متناهي است و بيشتر علوم مردم اين گونه است. دوم. علومي که از مبادي، اسباب و غايات به صورت علوم واحد کلي بسيط بر وجه عقلي و غير متغير، به دست مي‌آيد و آن علم به مسبب الاسباب است و اين علم ضروري، کلي و محيط به امور و احوال است و شک، تغيير و غلط در آن نيست و اين علم مانند دانش خدا، ‌به اشياء، علم ملائکه، ‌انبيا و اوصياست که به احوال موجودات، در گذشته و آينده آگاهي دارند و هر کس خدا را با اوصاف کمال بشناسد پس علم او، محيط به همة امور و احوال است و هر کس کيفيت اين علم را بداند، معناي آية (تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ) را مي‌فهمد و متوجه مي‌گردد که همه علوم و معاني، در قرآن هست و هر امري خودش يا مقومات، اسباب، مبادي و غايات آن، در قرآن وجود دارد»[7].

بعضي اين طور استشهاد مي‌کنند که بعد از جملة «لکل شيء» در آية شريفه آمده است، (هُدي وَرَحْمَةً) پس معلوم مي‌شود که هدايت قرآن غير از بيان همه چيز است (چون عطف با واو اشاره به تعداد دارد) از اين رو نمي‌توان گفت که بيان همه چيز منحصر در بيانات تربيتي و هدايتي قرآن است که براي بشر آورده است[8].

2. رواياتي که مؤيد عموميت مستفاد، از لفظ آيات است و به علاوه ائمه: در مورد علوم مختلف (مانند: پزشکي، فضايي و ...) سخن گفته‌اند و سپس فرموده‌اند که تمام علوم ما، از قرآن است، به عنوان نمونه:

عن ابي عبدالله7: انّي لاعلم ما في السموات وما في الارض واعلم ما في الجنة واعلم ما في النار واعلم ما کان ومايکون قال: ثم مکث هنيئة فرأي ان ذلک کبر علي من سمعه منه فقال:‌ علمت ذلک من کتاب الله عزّوجلّ انّ الله عزّوجلّ يقول فيه: تبيان کل شيء[9]. «به درستي که من هر چه در آسمان‌ها و زمين است را مي‌دانم، ‌هر چه در بهشت و جنهم است را مي‌دانم، ‌هر چه واقع شده يا مي‌شود را مي‌دانم، سپس کمي مکث فرمود و ملاحظه کرد که اين مطلب بر شنوندگان دشوار آمده پس فرمودند: اين مطلب را از قرآن مي‌دانم که خداوند مي‌فرمايد: قرآن بيان‌کنندة همه چيز است».

3. مسأله بطون قرآن است.

در بسياري از روايات اسلامي، به بطون قرآن و اينکه هر آيه بطوني دارد اشاره شده است[10].
ب) دلايل کساني که معتقدند‌ همة علوم بشري در قرآن‌‌کريم
موجود نيست:

اول ـ قرآن کتاب هدايت اخلاقي، تربيتي و ديني انسان است و نازل شده تا انسان‌ها را به سوي فضيلت‌ها و خداشناسي هدايت کند، تا از خرافه‌پرستي دور شوند و حقوق ـ افراد، خانواده و اجتماع ـ را به صورت کلي بيان کرده، تا مردم با رعايت احکام الهي، زندگي سالم داشته باشند و بر جهان‌شناسي و معرفت طبيعت، تکيه مي‌کند،‌ تا رابطة انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهتري به خدا پيدا کنند. بنابراين ضرورتي ندارد که قرآن هم مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمول‌هاي آن‌ها، بيان کرده باشد،‌ بلکه اشاراتي به آيات الهي، در زمين و آسمان براي سير در ملکوت و تفکر در صنع الهي دارد، تا به هدف تربيت و تزکية انسان‌ها نايل شود و بعيد نيست منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل ديني و هدايتي مردم باشد همان طور که بعضي از مفسران هم گفته‌اند[11].

يکي از اساتيد صاحب‌نظر مي‌فرمايد: «لازم نيست قرآن در يک مسأله علمي، حتماً نظريه داده باشد،‌ زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حل مسائل علمي نيست، البته آنچه فرموده باشد حق است و اگر اشاره‌اي به نکته‌اي علمي داشته باشد و به راستي لفظ قرآن، بر آن دلالت کند حق است و جاي هيچ حرفي نيست»[12].

دوم ـ ظهور آياتي که دلالت بر اين دارد که همه چيز، در قرآن است قابل اخذ نيست زيرا:

الف) اين ظهور خلاف بداهت است؛ چه بسياري از مسائل جديد مانند: فرمول‌هاي شيمي، فيزيک و رياضي در ظواهر قرآن، موجود نيست (البته مسألة بطون قرآن و علم ائمه: بحث ديگري است که مستقلاً به آن اشاره مي‌شود).

ب) بعضي از مفسران قرآن، صريحاً اين ظهور را، انکار کرده‌اند و جالب اين که در ميان مفسران کساني به چشم مي‌خورند که از سردمداران تفسير علمي قرآن هستند.

براي مثال، سيد محمد رشيد رضا، در ذيل آية شريفة (مَا فَرَّطْنَا فِي  الْكِتَابِ مِن شَيْ‏ءٍ)[13] مي‌گويد: «اگر مراد از کتاب، ‌علم الهي، يا لوح محفوظ باشد، پس عموميت آيه به ظاهرش محفوظ است (يعني تمام چيزها و امور دين و دنيا در علم الهي موجود است). اما اگر منظور از کتاب، قرآن باشد شيء منظور، موضوع ديني است و آن هدايت الهي است، پس همه چيز که مربوط به اقسام هدايت است، در قرآن بيان شده است[14].

ج) در مورد کتاب، ‌در آيات فوق،‌ احتمالات متعددي داده شده است از جمله منظور کتابي است که نزد خدا است و همة امور گذشته و آينده را در بر دارد و آن لوح محفوظ است[15]، يا علم خدا[16] يا به امام مبين[17] يا... تفسير شده است بنابراين به طور قطع نمي‌توان گفت که قرآن‌کريم مي‌فرمايد همة چيزها، علوم و معارف ديني و دنيايي در قرآن موجود است (بلكه اين يکي از احتمالات در مورد آيه شريفه است، ولي چون اين ظهور، مخالف عقل است آن را کنار مي‌گذاريم).

سوم ـ در مورد بطون قرآن و اين‌که منشأ علم ائمه: به تمام معارف و علوم گذشته و آينده از طريق قرآن است و يا علم به مبادي و مقومات اسباب که فيض کاشاني، در مورد قرآن مطرح فرمود، در ضمن احتمالات در تفسير آيات شريفه، بيان شد که بعضي کتاب را، به معناي امام يا لوح محفوظ يا علم الهي گرفته‌اند، بنابراين تفسير، مسأله حل مي‌شود؛ چون علوم و معارف، نزد امام مبين است، يا همة علوم در علم الهي يا لوح محفوظ است که پيامبر9 و امام7 از آن اطلاع دارند بنابراين مسأله وجود جميع علوم در قرآن، منتفي مي‌شود و اگر در روايات هم اشاره‌اي به کتاب الله (و اينکه منشأ علوم ائمه: از آنجاست) شده است، ‌اشاره به همان لوح محفوظ، يا علم الهي است (که شايد منظور فيض کاشاني هم، همين مطلب باشد) و قرينة جالب اين است که در روايت‌ها کلمة کتاب الله آمده است نه قرآن. البته کل قرآن (شامل ظاهر و باطن مي‌باشد) همة علوم و معارف ديني و غير ديني را در بردارد، ولي مخاطب آن پيامبر9 و ائمه: هستند و فقط آن‌ها مي‌توانند اين علوم را از بطون استخراج کنند. يعني قرآن تبيان همه‌چيز (علوم ديني و علوم جديد بشري) هست، ولي فقط براي پيامبر و اوصياي او تبيان است.

در اين مورد، علامة طباطبايي; کلام جالبي دارند؛ ايشان در ذيل آية شريفة (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ)[18] مي‌فرمايد: «ظاهراً مراد از کل شيء هر چيزي است که به هدايت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدأ، معاد، اخلاق فاضله،‌ شرايع الهيه، قصص و موعظه‌ها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت کرده است و بيان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن، ‌همين مطلب را متوجه مي‌شويم، اما در روايات نقل شده که در قرآن، علم گذشته و آيندة، تا قيامت موجود است و اگر اين روايات صحيح باشد،‌ منظور از تبيان اعم از دلالت لفظي است، پس شايد اشاراتي از غير طريق دلالت لفظي دارد و اسراري را کشف مي‌کند که فهم عرفي، به آنها راهي ندارد»[19].
جمع‌بندي

ظواهر قرآن که مردم مي‌فهمند، عبارت است از بيان معارف ديني و هرچه‌که مربوط به هدايت انسان است،‌ پس بيان علوم جديد ‌با تمام جزئيات آن هدف ظاهر قرآن نيست.

آري، پيامبر9 و اهل‌بيت: بر اساس آيه 44 نحل مبين و مفسّر قرآن هستند و جزئيات احکام (مثل مسائل جزئي نماز، ‌روزه، حدود و ديات و ...) در احاديث پيامبر9 و اهل‌بيت: آمده است هر چند گاهي ما به صورت عادي از ظواهر قرآن متوجه نمي‌شويم. البته اين مطلب به معناي مبهم‌بودن قرآن يا ناقص بودن آن نيست بلکه فهم و تفسير برخي ساحت‌هاي قرآن نيازمند کليد خاصي به نام اهل‌بيت: است که در حديث ثقلين و آيه 44 نحل بدان تصريح شده است.

بنابراين اگر منظور از بطون قرآن، علم و علم ائمه: به اين طريق باشد،‌ مطلب صحيحي است اما از محل بحث ما خارج است؛ چون اختلاف در اين بود که آيا همين قرآن موجود، صرف نظر از روايات و بيان پيامبر9 و ائمه:، ظواهر آن جميع علوم بشري و ديني را در بردارد يا ندارد؟ و اگر گفته شود پيامبر و ائمه: از باطن و رموز قرآن، همه علوم را در مي‌يابند، بحث ديگري و شايد اين وجه جمع بين دو قول (موافق و مخالف) در اين مسأله باشد. پس ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمول‌ها و جزئيات آن) دلالت ندارد و اگر با توجه به بطون و علم پيامبر9 و ائمه: کسي چنين چيزي اثبات کند، ‌از محل بحث‌ ما خارج است و علم آن، مختص به پيامبر9 و ائمه: است.
نتيجه‌‌گيري

اگر قرآن در آيه‌اي مي‌فرمايد همه چيز در كتاب، كتاب الله ـ تعبيراتي نظير اين است ـ منظور تمام چيزهايي است كه مربوط به هدايت و تربيت انسان است يا منظور از كتاب، لوح محفوظ و علم الهي و... است يا منظور مجموع ظاهر و باطن قرآن است كه در اين صورت پيامبر و امام بدان علم دارند نه عموم مردم. پس اگر بسياري از مطالب را در ظاهر قرآن نمي‌بينيم در باطن آن مي‌باشد كه علمش نزد پيامبر و امام است.

آري، قرآن کامل است يعني همه اصول کلي لازم براي هدايت بشر را بيان کرده است ولي به خاطر حجم کم آن و دارا بودن بطون و ساحت‌هاي فهم، نيازمند تبيين و تفسير پيامبر9 و اهل‌بيت: هستيم. يعني سنت آنان مبين معارف الهي است که از قرآن به دست مي‌آيد.
منابع جهت مطالعه بيشتر

1. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دکتر محمد علي رضايي اصفهاني.

2. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي.
3. تفسير علمي، دکتر ناصر رفيعي محمدي.

[1]. نحل/ 2.

[2]. انعام/ 38.

[3]. قرون وسطي، از حدود قرن پنجم تا پانزدهم ميلادي بوده است و پيامبر اسلام9 در قرن ششم ميلادي تولد شده است.

[4]. انعام /‌ 59.

[5]. نحل / 89.

[6]. انعام / 38.

[7]. تفسير صافي، ج 1، ص 57 (فيض کاشاني;).

[8]. وجود همة‌ علوم دنيايي، علوم بشري و معارف ديني در قرآن، در تفسير مجمع البيان به عنوان يک احتمال ذکر شده است. (تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 289، ذيل آية شريفة 38 سورة انعام (چاپ اسلاميه).) جلال الدين سيوطي در الاتقان، نيز همين قول را انتخاب کرده است و به آيات فوق الذکر استشهاد نموده است. (الاتقان، ج 4، ص 38، چاپ رضي در قم). غزالي نيز همين قول را دارد. (ر.ك: احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة بيروت).

[9]. تفسير صافي، ج 1، ص 57 (فيض کاشاني;).

[10]. ميزان الحکمه، ج 8، ص 94 ـ 95. احياء العلوم،‌ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة.

[11]. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ تفسير کشاف، ج 2، ص 628؛ الميزان، ج 14، ص 325.

[12]. معارف قرآن، تأليف استاد مصباح يزدي، ص 229.

[13]. انعام / 38.

[14]. تفسير القرآن الحکيم، معروف به المنار، ج 7،‌ ص 395. همچنين طنطاوي در تفسير خود «لکل شيء» را امور ديني (که گاهي به طور تفصيل و اجمال ذکر شده) مي‌داند. ر.ك: تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 8، ص130، ذيل آية 89 سورة نحل. ابو اسحاق ابراهيم بن موسي الشاطبي (790 ق) در کتاب الموافقات، ظهور آيات را شديداً انکار مي‌کند. و دکتر ذهبي نيز، در التفسير والمفسرون، با او همراهي مي‌نمايد ر.ك:‌ تفسير والمفسرون، ج 2، ص 489.

[15]. تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 298، ذيل آية شريفة 38 سورة نحل (چاپ اسلاميه). تفسير الکشاف زمخشري، ج 2، ص 21 و ص 31، سورة انعام (چاپ بيروت)؛ تفسير الجواهر،‌ طنطاوي، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).

[16]. تفسير الکشاف زمخشري، ‌ج 2، ص 31، ذيل‌ آية 59 سورة انعام (چاپ بيروت).

[17]. تفسير البرهان، ج 1، ص 529.

[18]. نحل / 89.

[19]. الميزان، ج 14، ص 325 (چاپ بيروت) با تلخيص.