- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: د: قرآن مانع پیشرفت و علت عقبماندگی مسلمانان است
- بازدید: 3014
مقدمه
یکی از پیشفرضهای دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» آن است که علت عقبماندگی مسلمانان در جهان، اسلام و تعالیم قرآن است و برای استدلال بر این مطلب زمینهها و عوامل موجود در آیات و روایات را بر میشمارد. و حتی از نظر تاریخی منکر نقش مسلمانان در پیشرفت علم میشود.
ایشان در فصل نهم کتاب نقد قرآن مینویسد: «اینکه میبینید مسلمان بودن با عقبافتادگی سر در گریبان هم دارند و به تعبیر علم آمار، مسلمان بودن با عقبافتادگی رابطه همبستگی مثبت دارد و به بیان دیگر قرنهاست که مسلمانان هیچ نقش جدی در پیشرفت و توسعهی جهانی و در تولید علم و تکنولوژی نداشتهاند و امروز هم عقبافتادهترین اقوام جهان را تشکیل میدهند (ممکن است بعضی کشورهای قحطیزدهی آفریقایی بدتر از ما باشند)، همهی اینها بیدلیل نیست. اعتقادات و احکام بازدارندهی رشد و توسعه، در متن اسلام است و ما هم مسلمانیم. این احکام در گوشت و پوست ماست چون با آن لحظه به لحظه رشد کردهایم. فرهنگ اسلامی، فرهنگ بازدارنده است و ما در متن این فرهنگیم.[1]»
دکتر سها موانع پیشرفت و توسعه در قرآن را این گونه بر میشمارد:
1ـ علم ارزشمند علم دین است.
2ـ بیارزش بودن دنیا.
3ـ تقدیرگرایی (اعتقاد به سرنوشت جبری).
4ـ برتری حاکمان و اربابان و مالکان خواست و دادهی خداست.
5ـ رضایت و قناعت به وضع موجود.
6ـ توکل کفایت میکند.
7ـ اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام.
8ـ خارج کردن زنان از عرصه اجتماع[2].
بررسی پیشفرضهای دکتر سها در این بخش
به نظر میرسد که پیشفرضها و پرسشهای اساسی دکتر سها در این بخش عبارتند از:
1ـ قرآن (و اسلام) نقشی در پیشرفت علمی ندارند.
2ـ در تعالیم قرآن و (احادیث اسلامی) عوامل و زمینههای هشتگانهای وجود دارد که مانع پیشرفت است.
پاسخ اجمالی
از نظر تاریخی با بررسی وضع عقبمانده عربستان قبل از اسلام و پیشرفت و تمدن بزرگ اسلامی در پنج قرن اولیه اسلام روشن میشود که تعالیم قرآن و سنت عامل اساسی پیشرفت مسلمانان بوده است.
و از نظر محتوای قرآن و حدیث نیز با بررسی اجمالی روشن میشود که در تعالیم آنها دعوت به علوم مختلف وجود دارد. و قرآن و حدیث مطلق علم و دانش را ترویج و تشویق کرده است[3]. و همین مطلب عامل عمده در پیشرفت علمی مسلمانان و ایجاد تمدن عظیم اسلامی بوده است.
با بررسی هشت مورد از تعالم قرآن کریم روشن میشود:
اولاً مورد 1، 3، 4، 5، 7 و 8 جزیی از تعالیم اسلام نیست بلکه نوعی تهمت بر قرآن و سنت است که دکتر سها بر اساس منابع ضعیف یا توهم نادرست به قرآن نسبت داده است.
ثانیاً از مورد 2 و 6 (بیارزش بودن دنیا و توکل) تفسیر ناصحیحی ارائه شده و بر اساس آن قضاوت نادرست شده است و آنها را عامل عقبماندگی معرفی کردهاند.
پاسخ تفصیلی
اول: در مورد پیشفرض اول توجه به دو نکته اساسی ضروری است
الف: علم در تعالیم قرآن و سنت
تعالیم قرآن و سنت پیامبرJ و اهلبیتD، انسانها را به مطلق علم و دانش دعوت میکنند[4] و فقط علمنماهای زیانآور (مثل سحر) را سرزنش کردهاند که البته همین مطلب زیرساخت فرهنگی و عامل اساسی پیشرفت علمی است.
قرآن كريم بيش از هفتصد بار ماده «علم» را به شكلهاي گوناگون به كار برده است، و دانايان را با نادانان مساوي ندانسته است[5] بلكه دانشمندان را بر ديگران برتري داده است.[6] يعني علم را يكي از معيارهاي برتري انسانها بر همديگر قرار داده است و در برخي موارد گواهي «صاحبان علم» را همرديف گواهي خدا و فرشتگان قرار داده است،[7] كه اين مطلب به قول امام غزالي «در فضيلت و نبالت علم كفايت داشت.»[8]
حتي در برخي آيات قرآن، هدف آفرينش آسمانها و زمين را «آگاهي و علم انسان» معرفي كرده است،[9] يعني اگر انسان در طول زندگي خويش بر دانش خود بيفزايد، در راستاي هدف خلقت حركت كرده و به سعادت و تكامل ميرسد و به خدا نزديك ميشود، و بر عكس هر كس كه دانشافزايي نكند از هدف آفرينش جهان و خدا دور ميشود.
قرآن كريم در آيات زيادي به كيهانشناسي، زمينشناسي، زيستشناسي، روانشناسي و مراحل آفرينش انسان اشاره كرده[10] و توجه انسان را به منابع و مبادي و برخي گزارههاي اين علوم جلب كرده است، و انسان را به تدبر و تفكر و تعقل در آنها فراخوانده است[11] كه اين مطلب نوعي دانشپروري است كه زمينهساز رشد علوم در جهان اسلام گرديد. البته توجه قرآن به علوم، اعم از علوم الهي و بشري است.
قرآن كريم مىفرمايد: Pهَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَO[12] «آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند برابرند.»
به نظر مىرسد مقصود از «علم» در اين آيه مطلق علم و دانش است كه شامل همه اقسام علم مفيد مىشود.[13]
و در آيه ديگر مىفرمايد: Pيَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍO[14]
«خدا كسانى از شما را كه ايمان آوردهاند و كسانى را كه به آنان دانش داده شده، به رتبههايى بالا مىبرد.»
در اين آيه نيز «ايمان و علم» به عنوان دو معيار جداگانه براى برترى افراد شمرده شده است. از اين جداسازى روشن مىشود كه خود «علم» موجب فضيلت افراد است، و اين علم مقيد به الهيات نشده است پس مطلق است و شامل همه دانشمندان مىشود.[15]
پرهیز از علمنماها:
قرآن کریم یادآور شده که ساحران و کاهنان در برابر پیامبران الهی مخالفت میکردند. از اینرو آنان را مورد سرزنش قرار داده است و سحر را زیانآور معرفی کرده است. آری سحر و کهانت در حقیقت علم نیست، بلکه مطالب زیانآور و خرافی است که بشریت را به انحراف میکشد.
Pقَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَO (یونس/ 77)؛ «موسى گفت: آيا دربارهى حق، هنگامى كه به سوى شما آمد، (چنين) مىگوييد؟! آيا اين سحر است، در حالى كه ساحران رستگار (و پيروز) نمىشوند؟!».
Pوَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌO (سبأ/ 43)؛ «و هنگامى كه آيات ما، در حالى كه روشن است، برآنان خوانده مىشود، مىگويند: «اين نيست جز مردى كه مىخواهد شما را از آنچه پدرانتان مىپرستيدند بازدارد.» و مىگويند: «اين (قرآن) جز دروغ بزرگ بربافته نيست.» و كسانى كه كفر ورزيدند، در بارهى حق، هنگامى كه به سراغشان آمد، گفتند: «اين، جز سحرى آشكار نيست».
Pوَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَO (بقره/ 102)؛ «و (يهود) از آنچه افراد شرور (جادوگر) در دوران فرمانروايى سليمان بر مردم مىخواندند (و پيروى مىكردند) پيروى كردند؛ و سليمان كفر نورزيد وليكن افراد شرور كفر ورزيدند [كه ]به مردم سحر مىآموختند؛ و (نيز يهود پيروى كردند) از آنچه بر دو فرشتهى «هاروت و ماروت» در بابِل فرو فرستاده شده بود و به هيچ كس [چيزى ]نمىآموختند، مگر اينكه [از پيش به او ]مىگفتند: «ما فقط [وسيلهى] آزمايشيم، پس [مواظب باش، ]كافر نشو!» و [ لى آنها ]از آن دو (فرشته)، چيزهايى را مىآموختند كه با آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند؛ و [هر چند ]آنها با آن [مطالب] به كسى ضرر نمىرسانند مگر با رخصت خدا؛ و [آنها] چيزهايى را مىآموختند كه به ايشان زيان مىرسانيد و سودى به ايشان نمىبخشيد؛ و به يقين (يهوديان) مىدانستند كه هر كس خريدار آن [مطالب ]باشد، در آخرت بهرهاى برايش ندارد و چه بد بود آنچه خودشان را در مقابل آن فروختند؛ اگر (بر فرض) مىدانستند!».
ب: قرآن سرچشمه پیدایش علوم
قرآن کریم در طول تاریخ سرچشمه پیدایش علوم متعدد شده است که برخی دانشمندان بدان اشاره کردهاند از جمله:
علامه طباطبايي(ره) بر اين نقش تأکيد ميکند و برخي از اين علوم را نام ميبرد. (البته بحث ايشان اعم از علوم انساني و طبيعي است) از جمله:
الف: علومى که قرآن، مستقيم باعث پيدايش آنها شده است:
در ميان مسلمانان برخى علوم وجود دارد که موضوع آنها خود قرآن کريم است. يعنى بعد از نزول قرآن و در رابطه مستقيم با آن بوجود آمده است و کمکم رشد يافته و به صورت دانش مستقل درآمده است، که اين علوم گاهى به الفاظ قرآن و گاهى به معانى و معارف قرآن مىپردازد، و در طول تاريخ در مورد هر کدام از آنها کتابهاى متعدد نوشته شده است،[16] از جمله:
1. علم تجويد قرآن: که به کيفيت تلفظ حروف و حالات آنها مىپردازد و مبانى و فنون اين امر را بررسى و بيان مىکند.
2. علم قرائات: که به ضبط قرائتهاى هفتگانه (يادهگانه يا چهاردهگانه) قرآن مىپردازد و تاريخ و دلايل و قاريان آنها را بيان مىکند.
3. دانش رسم الخط قرآن: که به قواعد نگارش خط عربى بطور عامل و خط قرآن به صورت خاص مىپردازد و اقسام خط (نسخ، کوفى و...) و ويژگىهاى آنها را بيان مىکند.
4. علوم قرآن: که در مورد اطلاعات مربوط به قرآن در حوزه محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاويل، باطن و... مىپردازد.
5. فقه القرآن: دانشى که به مباحث آيات الاحکام و ديدگاهها و دلايل آنها مىپردازد.
6. علم تفسير: دانشى که به بيان معانى و مقاصد آيات قرآن مىپردازد و به دو صورت تفسير ترتيبى و موضوعى انجام مىگيرد و در طول تاريخ اسلام هزاران کتاب در مورد آن نگارش شده است.
7. علم حديث: قرآن کريم، پيامبر اسلامa را بيان کننده و مفسر قرآن معرفى کرد،[17] از اين رو سنت ايشان نقش تفسيرى را براى قرآن به عهده گرفت و احاديث تفسيرى شکل گرفت و بعدها دهها کتاب تفسير روائى در اين زمينه نگارش يافتند که روايات پيامبرa و اهل بيتb را جمعآورى کردند.[18]
ب: علومى که قرآن، غيرمستقيم باعث پيدايش آنها شده است:
در ميان مسلمانان علومى وجود دارد که در اثر تشويق قرآن به علم و يا براى خدمترسانى به علوم دسته اول (مثل تفسير) بوجود آمد و کم کم رشد کرد و به صورت دانشهاى مستقل پديدار گشت، و در طول تاريخ اسلام کتابهاى متعددى در مورد آنها به نگارش درآمد از جمله:
1. علم درايه: که براى بيان اصطلاحات مربوط به حديث و تحولات آنها شکل گرفت.
2. علم رجال: که براى بيان حالات راويان و سند روايات شکل گرفت.[19]
3. علم کلام: دانشى که مباحث اعتقادى را بيان و از آنها دفاع مىکند، علم کلام اسلامى که ريشه در آيات اعتقادى و احاديث اسلامى دارد، و کم کم به صورت يک علم منسجم درآمد.
4. علم فقه: که به استنباط قوانين شرعى از آيات الاحکام و احاديث فقهى مىپردازد و کم کم به صورت علم مستقل و گستردهاى در جهان اسلام درآمد.
5. علم اصول الفقه: که قوانين مربوط به استنباط از قرآن و حديث را بيان مىکند و در حقيقت منطق فهم آنهاست که به صورت مقدمه علم فقه نمودار شد اما در حقيقت مقدمه علم تفسير و حديث و فقه و... است. اين دانش در طول اعصار به يکى از پيشرفتهترين علوم مسلمانان تبديل شد.
6. علوم ادبى عرب: که شامل علم نحو، صرف، اشتقاق، معانى، لغت و وجوه و نظائر مىشود. اين علوم براى فهم بهتر و منضبط آيات قرآن و نيز براى تلفظ صحيح آيات بنيانگذارى شد،[20] ولى از آنجا که فوايد عام براى تمام علوم داشت و مقدمه فهم و تلفظ هر نوع متنى بود، کم کم به صورت علوم مستقل درآمد و ميراث گرانبهايى براى ملت عرب سامان يافت، و دانشمندان و متخصصان کتابهاى زيادى در اين زمينه نگاشتند، و حتى بر ادبيات فارسى و ترکى و... نيز تاثيرات مثبت گذاشت.[21]
7. تاريخ: اين علم در اسلام از «قصص قرآن» و پيامبران و سيره پيامبرa و احاديث شروع شد سپس به صورت تاريخ قبل و بعد از اسلام و تاريخ جهان پديدار شد و مورخان بزرگ و کتابهاى تاريخ را شکل داد.[22]
ج: علومى که قرآن باعث رشد آنها شده است.
برخى علوم در فرهنگ و تمدنهاى ملتهاى مختلف بوجود مىآيد و گاهى از يک ملت به ملت ديگر منتقل مىشود و رشد مىيابد و گاهى اين جريان بر عکس مىشود.
مسلمانان نيز از اين قاعده مستثنى نبودهاند و برخى علوم را از يونان، ايران و هند ترجمه کردند و بر عمق و وسعت آنها افزودند،[23] از جمله:
1. فلسفه: که در آغاز از يونان وارد کشورهاى اسلامى شد و کم کم تحت تاثير تفکر اسلامى قرار گرفت و تغييراتى پيدا کرد، به طورى که همه مسائل متن و براهين و ادلّه آنها را مىتوان در قرآن و حديث پيدا کرد.[24]
2. منطق: هر چند که اصل اين علم نيز از يونان به حوزه علوم مسلمانان راه يافت اما با توجه به اينکه قرآن به برهان و استدلال و جدال نيکو[25] و... توجه کرده بود، مسلمانان نيز به علم منطق توجه کردند و اين علم پيشرفت زيادى در مسلمانان پيدا کرد و کتابهاى متعددى در اين زمينه نگارش يافت.
در عصر حاضر نيز مي توان با استفاده از قرآن در جهتدهي به مباني علوم انساني و نظريهپردازيهاي علمي قرآني به نوگستري در علوم دست يافت. و علوم جديد انساني ـ قرآني به وجود آورد.[26]
ج: علل عقبماندگی علمی مسلمانان در عصر حاضر
در مورد علل عقبماندگی علمی مسلمانان در عصر حاضر، متفکران و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان اظهار نظرهای محققانه و عالمانه و منصفانهای کردهاند[27] و حتی برخی متفکران مثل سید جمال الدین اسدآبادی بعد از سیر و سفر در شرق و غرب راه نجات مسلمانان را بازگشت به قرآن معرفی میکند[28]، آری بررسی این نظرات نشان میدهد که:
اولاً اسلام و تعالیم قرآن و سنت عامل پیشرفت مسلمانان بوده و تمدن عظیم اسلامی را در پنج قرن اولیه اسلام سامان داد که از تمدن ایران و روم و یونان پیشی گرفت و بدون رقیب قرنها در جهان درخشید. پس اگر مسلمانان در یکصد سال اخیر از تمدن علم و تکنولوژی عقب افتادند باید علت آن را در جای دیگر جستجو کرد.
ولتر در ستایش قرآن میگوید: «من یقین دارم اگر قرآن و انجیل را به یک فرد غیر متدین ارائه دهند، او حتماً قرآن را بر میگزید؛ زیرا کتاب محمد در ظاهر افکاری را تعلیم میدهد که به اندازه کافی بر مبنای عقلی منطبق است.[29]
موریس بوکای پس از ده سال مطالعه پیرامون قرآن در سال 1967م. خطاب به مجمع پزشکی فرانسه اظهار داشت: در قرآن موضوعات علمی در ارتباط با تولید مثل و فیزیولوژی وجود دارد که کاملاً با دستاوردهای کنونی علم مطابقت دارد.
كارل ارنست، محقق آمریكایی، بوكای مسلمان را حیرتآورترین فردی میداند كه ادعای انحصارگرایانه اروپاییان را در باب علم به چالش كشید؛ زیرا نظریه اصلی او این بود كه قرآن برخلاف كتاب مقدس، حجم چشمگیری از اطلاعات را در بر دارد كه با اكتشافات علمی جدید در زمینههایی همچون جنینشناسی همخوان است.[30]
بوكای با تحقیقات خویش به این نتیجه رسید كه قرآن از وحی الهی سرچشمه گرفته است، در مقابل، كتاب مقدس به رغم پدیدآورندگان بشری متعددش، فاقد چنین عمق علمی است و در نتیجه نمیتوان به لحاظ وحیانی بودن، هم سطح قرآن باشد.[31]
بوكای درباره قرآن كریم مینویسد: قرآن برترین کتابی است که عنایت ازلی به سوی بشر فرستاد و آن کتابی است که شک و ریب در آن راه ندارد و بدون کوچکترین اغراق و مبالغه یا تعصب باید گفت: قرآن از تمام جهات معجزه است.[32]
ثانیاً دانشمندان علل مهم عقبماندگی مسلمانان در عصر حاضر را اینگونه شمردهاند:
1ـ حمله مغولها از قرن هفتم قمری به بعد که موجب شد مدارس و حوزهها و کتابخانهها سوزانده یا تعطیل شد و یا با رکود مواجه گشت و این حرکت تا قرنها تأثیر خود را در توقف و کندی حرکت علمی مسلمانان گذاشت.
2ـ استبداد حاکمان مسلمان که برخلاف تعالیم اسلامی مانع آزاداندیشی و رشد علمی مسلمانان شدند.
حاکمان جاهل قدر علم را نمیدانند و قدرشناس دانشمندان و مراکز علمی نیستند از این رو خود مانع پیشرفت علمی میشوند.
3ـ استعمار و استثمار غربیها نسبت به کشورهای اسلامی که موجب تکه تکه شدن کشورهای اسلامی و پیدایش دولتهای کوچک و ضعیف و روی کارآمدن حاکمان نوکر صفت و وابسته به غرب شدند افرادی که به جای تحقیق، تقلید از غرب را نشاندند و ثروت مسلمانان (به ویژه معادن و نفت) را به غارت بردند و به جای تکنولوژی و علوم جدید، اجناس پرزرق و برق به مسلمانان دادند و از رشد علمی مسلمانان جلوگیری کردند شاید عامل اخیر در صد سال گذشته (که مسابقه علمی در جهان تشدید شد) مهمترین عامل عقبافتادگی مسلمانان گشت.
بگذریم از اشغالگریهای استعمارگران غربی (همچون انگلستان، فرانسه، ایتالیا، آمریکا و...) در کشورهای اسلامی و تحمیل رژیم اشغالگر قدس و ایجاد درگیریهای فرقهای و مذهبی و شعلهور کردن جنگهای متعدد بین مسلمانان که موجب هدر رفتن سرمایههای انسانی و ثروت مسلمانان و عقبماندگی بیشتر آنها شد که نمونه آن را امروز در عراق، سوریه، افغانستان، یمن و فلسطین میبینیم. نکته عجیب این است که دکتر سها چشم بر این عوامل میبندد و عامل عقبماندگی مسلمانان را قرآن و اسلام معرفی میکند!!!
دوم: در مورد پیشفرض یا اشکال دوم دکتر سها (موانع هشتگانه پیشرفت در قرآن)
روشنگری و یادآوری نکات زیر ضروری است:
1ـ علم ارزشمند علم دین است[33]
دکتر سها در این مورد مینویسد: «علم واقعی و ارزشمند از دیدگاه قرآن علم دین است و اصولاً قرآن و سنت اطلاعی از چیزی به نام علوم تجربی، که قرنها بعد از محمد به وجود آمدند، ندارند. از دیدگاه دیگری نیز علوم تجربی در اسلام فاقد ارزشند. با توجه به اینکه دنیا و زندگی آن در قرآن بیارزش قلمداد شدهاند و علم تجربی هم عمدتاً مربوط به کشف قوانین همین دنیای مادی است بنابراین علم تجربی علم به چیز بیارزش است به تعبیر دیگر چون معلوم علوم تجربی بیارزش است پس خود علوم تجربی نیز بیارزشاند.
این است گوهر عقبافتادگی، چون گوهر پیشرفت، علم تجربی است. در نظر یک انسان مؤمن خواندن یک آیهی قرآن یا ذکر یک صلوات، صواب و ارزشش بیش از خواندن یک کتاب فیزیک است. بنابراین هیچگاه یک مؤمن آگاه به اسلام، یک دانشمند موفق علوم تجربی نمیشود. مؤمنترینها، از علوم تجربی گریزانترینند. این وضعیت اسفباری است که امروز در سراسر جهان اسلام وجود دارد. با وجود این اعتقاد، امید پیشرفت واقعی در کشورهای اسلامی امیدی عبث است مگر اینکه مردم مسلمان از اسلام فاصله بگیرند که بعید است».[34]
بررسی:
در این مورد ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) مطالب مبسوطی بیان شد و نیز از مطالب بند الف فوقالذکر روشن شد که در قرآن و احادیث پیامبرJ همانطور که به علوم دینی توجه شده به علوم طبیعی و انسانی نیز توجه شده است بلکه مطلق علم و دانش مورد توجه و تشویق بوده است.
بنابراین ادعای دکتر سها در این مورد تهمت به قرآن و سنت به شمار میآید. بنابراین نتیجهای که از آن گرفته است (قرآن و سنت مانع پیشرفت و توسعه است)[35] غیر صحیح است. چون مبنای این سخن باطل و تهمتآمیز بوده است.
2ـ اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام
در این مورد ذیل پیشفرض قبلی دکتر سها (وجود همه جزئیات علوم در قرآن) مباحث مبسوطی بیان کردیم و روشن شد که قرآن کریم به عنوان مهمترین منبع اسلام ادعا ندارد که تمام جزئیات علوم را در بر دارد، بلکه مباحث مربوط به هدایت انسان را بیان کرده است (البته گاهی نیز به علوم طبیعی و علوم انسانی اشاراتی دارد که در راستای خداشناسی و معادشناسی است). بنابراین نباید انتظار وجود همه جزئیات علوم را در قرآن و سنت داشته باشیم؛ بلکه جزئیات علوم و کشف آنها بر عهده عقل و علوم تجربی است که قرآن و اسلام آنها را تأیید و تشویق کرده است.
3ـ بیارزش بودن دنیا
دکتر سها در این مورد مینویسد: «در آیات زیادی، دنیا و زندگی و ثروت آن بیارزش و بازیچه قلمداد شده است و در مقابل، دنیای بعد از مرگ (آخرت) تکریم شده است از جمله:
ـ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انعام/ 32)
ترجمه: و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و قطعاً خانهی آخرت برای کسانی که پرهیزگاری میکنند بهتر است آیا نمیاندیشید (32).
ـ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور» (حدید/ 20)
ترجمه: بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونجویی در اموال و فرزندان است چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن ]باران[ به شگفتی اندازد سپس ]آن کشت[ خشک شود و آن را زرد بینی آنگاه خاشاک شود و در آخرت ]دنیاپرستان[ را عذابی سخت است و ]مؤمنان را[ از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست (20).
در تأیید آیات فوق، احادیث بسیار زیادی وجود دارند از جمله:
ـ قال النبی: إن الله تعالی لما خلق الدنیا أعرض عنها فلم ینظر إلیها من هو انها علیه (کنز العمال 3/ 78).
ترجمه: خدا وقتی دنیا را خلق کرد از آن روی بگردانید و هرگز بدان نگاه نکرد به خاطر پستی دنیا نزد او.
طبیعی است که یک انسان عاقل به چیز بیارزش و بازیچه بهایی نمیدهد و در بهبود و پیشرفت آن تلاشی نمیکند. گریز از دنیا و زهد از صفات بسیار پسندیدهای است که محمد و فرزندان او و بزرگان اسلام در طول تاریخ به آنها افتخار میکردهاند. این درست در نقطهی مقابل توسعه و پیشرفت است. برای توسعهی علمی، تکنیکی، اقتصادی و سیاسی باید دنیا را مهم و جدی گرفت. باید برای شناخت دنیا و قوانین آن به طور جدی سرمایهگذاری، برنامهریزی و تلاش کرد و برای به کار گیری این دانش در پیشرفت و توسعهی زندگی دنیوی باید با جدیت کوشید. این کاری است که کشورهای پیشرفتهی دنیا انجام داده و میدهند. اما قرآن ما را به اهمیت ندادن و بیارزش دانستن دنیا میخواند و نتیجهی آن را امروز در کشورهای اسلامی میبینیم».[36]
بررسی:
انسانها نسبت به دنیا میتوانند دو رویکرد داشته باشند از اینرو دنیا از منظر آیات و احادیث دو جنبه دارد و با آن دو گونه برخورد شده است:
الف: دنیای نیکو: همان دنیایی است که برای انسان مقدمه رسیدن به مقامات و کمالات برتر شود. یعنی انسان مؤمن از مواهب طبیعی (خوراک، پوشاک، مسکن و طبیعت) بهتر استفاده کند ولی آنها را هدف نهایی نپندارد بلکه مقدمه رسیدن به مقامات الهی و درجات عالی در آخرت قرار دهد. این همان دنیایی است که در احادیث اسلامی بدان اشاره شده است:
«عن رسول اللهJ: الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[37]؛ «دنیا کشتزار آخرت است».
«إِنَّ الدُّنْيَا... مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه»[38]؛ «دنیا محل تجارت اولیاء الهی است».
این نگاه به دنیا نه تنها انسان را از پیشرفت باز نمیدارد بلکه او را تشویق میکند که با تلاش دنیوی بیشتر (و پیشرفت علمی و صنعتی و خدمت رسانی به مردم) زمینهساز سعادت اخروی خویش را فراهم کند.
ب: دنیای ناپسند، همان دنیایی که برخی افراد به عنوان هدف نهایی خود انتخاب میکنند دنیای زر و زور و تزویر و شهوتپرستی و مقامپرستی که در حقیقت همان هوای نفس انسان است که مجسّم شده است و طبیعت و ثروت و... بازیچههای آن است.
این دنیا نه تنها انسان را به پیشرفت و سعادت نمیرساند بلکه موجب دلبستگی او به ثروت، قدرت و شهوت میشود و او را از اهداف بلند و سعادت باز میدارد. انسانی که غرق در شهوات جنسی و غذایی و... است چگونه میتواند به رشد علمی بپردازد.
نکته جالب این است که مطالعه در زندگی دانشمندان، مخترعان، کاشفان علم نشان میدهد که این افراد اهل شهوترانی افراطی، ثروتاندوزی و دلبستگی به دنیا نبودهاند بلکه انسانهای وارسته و خیرخواه و پرتلاش و کم توقع بودهاند و در عصر حاضر نیز کسانی که کاروان علم را در آزمایشگاهها و دانشگاهها به پیش میبرند غیر از ثروتمندان بیدرد و شهوتران و قدرتمندان سیاستباز دنیا گرا هستند.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ دکتر سها در تحلیل دنیا با عنوان «بیارزش بودن دنیا» به رویکرد دنیای ناپسند و مذموم از منظر قرآن و احادیث پرداخته است و به رویکرد دنیای نیکو اشارهای نکرده است. در حالی که رویکرد اول به دنیا مانع رشد علمی است و مورد مذمت دین است اما رویکرد دوم موجب رشد علمی جوامع بشری است و دنیای بیارزش نیست بلکه از منظر دین ارزشمند است.
2ـ حدیثی که دکتر سها در این بحث بدان استدلال کرده از نظر منبع معتبر نیست چون «کنز العمال» از کتب عمومی حدیث اهلسنت است و از منابع معتبر آنها (مثل صحاح) به شمار نمیآید در حالی که دکتر سها در مقدمه کتاب نقد قرآن وعده داده بود از منابع معتبر استفاده کند.
3ـ در مورد آیه 32 / انعام لازم است به نکات تفسیری آن توجه شود:
«وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُون» (انعام/ 32).
ترجمه: «و زندگى پست (دنيا) جز بازى و سرگرمى نيست! و حتماً سراى آخرت، براى كسانى كه خود نگهدارى مىكنند بهتر است! پس آيا خردورزى نمىكنيد؟!»
نکات تفسیری:
1. تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى[39]، از آن نظر است كه بازىها و سرگرمىها معمولًا كارهاى بىهدف و بىاساس و دور از متن حقيقى زندگىاند و پيروزىها و شكستهاى بازى، واقعى نيست و پس از بازى همه چيز به حالت اول بازمىگردد.
آرى؛ دنيا همچون نمايشنامهاى است كه بازيگران آن، مردم هستند و آنان كه به دنيا دل بستهاند، در واقع كودكان هوسبازى هستند كه عمرى را به بازى گذارنده، از همه چيز بىخبر ماندهاند.
دنيا و بازى هر دو كوتاهمدت و زود گذرند، همانگونه كه هر دو تفريح و خستگى دارند و با تلخى و شيرينى آميختهاند.
2. سراى آخرت، براى افراد پارسا و خودنگهدار بهتر است؛ زيرا حياتى جاويدان و فناناپذير و در جهانى وسيعتر و در سطحى بالاتر است كه نعمتهايش خالص و بدون رنج و زحمت است.
3. با توجه به فريبندگى دنيا، حقيقت برتر آخرت را فقط متفكّران درمىيابند و افراد غافل و بىهدف بازى مىكنند و دنيامدارى را شغل خويش قرار مىدهند.
4. مقصود آيهى فوق مبارزه با وابستگى و دلبستگى به مظاهر جهان مادى است كه موجب فراموش كردن مقصد نهايى مىشود، و گر نه آنان كه دنيا را وسيلهاى براى سعادت اخروى قرار مىدهند، در حقيقت به دنبال آخرتاند[40] آرى، دنيايى كه مقدمه و مزرعهى آخرت باشد، ميدان رشد افراد با تقواست و آخرت براى اينگونه افراد نيكوست.
تذکر: توجه به تفسیر مفسران قرآن از آیه فوق نشان میدهد که استفاده دکتر سها از آیه در مورد بیارزش بودن مطلق دنیا صحیح نیست بلکه آیه درصدد بیان چیز دیگری است و به رویکرد منفی انسان نسبت به دنیا اشاره دارد اما رویکرد مثبت (دنیا مزرعه آخرت) را نفی نمیکند.
4ـ با توجه به نکات فوق روشن شد که قرآن و احادیث مطلق دنیا را بیارزش معرفی نمیکنند بنابراین مانع پیشرفت علمی مسلمانان نمیشود و اگر کشورهای اسلامی در عصر حاضر از نظر صنعت و تکنولوژی نسبت به برخی کشورهای غربی عقب ماندهاند، ریشه عقب ماندگی آنها را باید در جای دیگر (مثل استعمار و استبداد حاکمان و...) جستجو کرد.
4ـ تقدیر گرایی (جبر انگاری)
دکتر سها تقدیرگرایی را عامل عقب ماندگی مسلمانان میداند و در این مورد مینویسد: «در ابتدای همین فصل نشان داده شد که نظر قرآن در مورد اختیار انسان متناقض است[41]». سپس در جای دیگر مینویسد: «آیات و احادیث فراوانی جبر و تقدیر را مورد تأیید قرار میدهند و آیاتی مؤید اختیارند. بنابراین تقدیرگرایی (اعتقاد به اینکه همه چیز به خواست خدا انجام میگیرد و سرنوشت فرد از قبل تعیین شده است) بخش مهمی از اعتقادات یک انسان مسلمان را تشکیل میدهد که از جملات روزمرهی آنان به خوبی روشن است جملاتی مثل: اگر خدا بخواهد، خواست خدا بود، امان از چیزی که خدا بخواهد، سرنوشت اینطور بود، از قضا و قدر نمیتوان پیشی گرفت و دهها جملهی مشابه دیگر. تقدیر گرایی موجب کند کردن توسعه و پیشرفت میشود. چون فرد تقدیرگرا تلاش را کم نتیجه میداند. نقش خود و مردم را در بهبود اوضاع کم ارزش میداند. برنامهریزی را بیهوده میپندارد و یا بدان اهمیت کافی نمیدهد. آموزش در انجام کارها را دستکم میگیرد. محاسبات دقیق و کارشناسی را پیش از انجام کارها کم اهمیت میداند. آیا تمام این رفتارها در اکثرت مسلمانان مشاهده نمیشود؟ این رفتارها در مسئولین حکومتی و مدیران مسلمانان هم وجود دارد. مثلاً در حالی که غربیها برای دهها و گاه بیش از صد سال برنامهریزی میکنند مسلمانان به صورت روزمره امور کشور را اداره میکنند»[42].
دکتر سها در بخش دیگری از کتاب (ص 85 ـ 471) به صورت مبسوط آیات مرتبط با جبر و اختیار را نقل و نقد میکند و با ذکر احادیثی برای جبرگرایی مؤید میآورد.
بررسی:
تحلیل مطالب دکتر سها در مورد تقدیر گرایی نشان میدهد که پیشفرضها و شبهات و سؤالات زیر را مطرح میکند.
1ـ اعتقاد به تقدیر همان اعتقاد به جبر است.
2ـ آیات و احادیث جبر را پذیرفتهاند.
3ـ آیات و احادیث در مورد جبر و اختیار متناقض هستند.
4ـ مسلمانان معتقد به جبر هستند.
5ـ اعتقاد به تقدیر عامل عقبماندگی مسلمانان است (چون سستی و قانع شدن به وضع موجود را به دنبال دارد).
6ـ مدیران و رهبران به خاطر تقدیرگرایی مسلمانان به برنامهریزی اهمیت نمیدهند (به خلاف غربیها).
الف: دیدگاهها در مورد اختیار انسان:
در بین دانشمندان مسلمان سه دیدگاه در این مورد وجود دارد:
اول: دیدگاه جبرایی است که انسان اختیاری از خود ندارد و هرچه هست اراده خداست. این دیدگاه به اشاعره نسبت داده شده و به ظاهر برخی آیات نیز استدلال کردهاند[43].
دوم: دیدگاه اختیار کامل انسان (تفویض) است که خدا انسان را خلق کرده و به خود واگذار کرده است یعنی هیچ چیز جز اراده انسان در سرنوشت او دخالت ندارد. این دیدگاه به معتزله نسبت داده شده و به ظاهر برخی آیات نیز استدلال میکنند[44].
سوم: دیدگاه اهلبیتD و پیروان آنهاست که در جمله امام صادقj: «لا جبر ولا تفویض بین امرٌ بین الامرین»[45] تبلور یافته است یعنی خدای متعال خالق و مدبّر انسان است ولی همو انسان را مختار آفریده است و این جزیی از تدبیر اوست پس سرنوشت انسان توسط خدا مشخص شده لیکن انسان اختیار دارد و میتواند تغییراتی در آن بدهد و مسیر زندگی خود را اصلاح یا منحرف کند و بر همین اساس مسئول و مکلف است و اگر گناهی کرد مجازات میشود. چون با اختیار و آگاهی انتخاب و عمل میکند و مجبور نیست.
ب: تفسیر آیات جبر و اختیار:
در این مورد چند آیه مهم را بررسی میکنیم چرا که تفسیر این آیات مشابه همدیگرند.
اول: آیاتی که ظهور در جبر دارد:
آیه اول: Pفَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمO (انفال/ 17)؛
«و [شما] آنان را نكشتيد، وليكن خدا آنان را كشت؛ و هنگامى كه (ريگ و خاك به سوى آنان) افكندى، [تو] نيفكندى، وليكن خدا افكند؛ و (خدا چنين كرد) تا بدين (وسيله) مؤمنان را با آزمايش نيكويى بيازمايد؛ براستى كه خدا شنواى داناست».
نکات تفسیری:
1. مورخان و مفسران حكايت كردهاند كه در روز بدر، پيامبر اسلامa به علىj گفت: مشتى خاك و سنگريزه به او بدهد و آنها را گرفت و به سوى مشركان پرتاب كرد و فرمود: «رويتان زشت و سياه باد.» [46]
2. با اين كه پيامبر اسلام سنگريزه به طرف دشمن پاشيد و رزمندگان اسلام كافران را به قتل رساندند، اما در آيهى فوق اين امور به خدا نسبت داده شده است؛ چون اولًا، خدا سرچشمهى همهى نيروهاى جسمانى و روحانى است، پس همهى اين امور از اوست و ثانياً، در ميدان بدر حوادث معجزهآسايى صورت گرفت كه موجب شكست دشمن شد، پس پيروزى بدر در حقيقت با امداد الهى بوده است.
3. اين آيه از طرفى مىفرمايد پيامبر و مردم عمليات ميدان بدر را انجام دادند و از طرف ديگر مىگويد آنها انجام ندادند بلكه خدا كرد. اين مطلب اشارهى لطيفى است به قاعدهى «لا جَبر و لا تَفويض بل امرُ بين الامرَين»؛ يعنى اين هم كار شما بود و هم كار خدا؛ از آن جا كه به ارادهى شما انجام گرفت، كار شما بود و چون نيرو و امداد الهى در كار بود، پس كار خدا بود؛ نه جبر و نه واگذارى كار به بشر، بلكه چيزى بين اين دو صحيح است[47]
آیه دوم: Pمَا أصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الأرْضِ وَلا فِي أ نْفُسِكُمْ إلَّافِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أنْ نَبْرَأهَا إنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ* لِكَيْلا تَأسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آ تَاكُمْ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورO (حدید/ 23 ـ 22)؛
«هيچ مصيبتى در زمين و در (وجود) خودتان (به شما) نمىرسد، جز اينكه قبل از آنكه آن را بيافرينيم، دركتابى (ثبت) است؛ در حقيقت، آن (كار) بر خدا آسان است. * بهخاطر آنكه برآنچه از دستتان رفته تأسف مخوريد و به آنچه به شما داده است شادمان نَباشيد؛ و خدا هيچ متكبّر خيالپرداز فخرفروشى را دوست ندارد».
نکات تفسیری
1. اين آيه در صدد آن است كه دلبستگى انسان را از دنيا بركند و انسانى تربيت كند كه درپى انجام وظيفه باشد، نه نتيجهى منفى كارها او را نااميد سازد و نه نتيجهى مثبت كارها او را سرمست و غافل. انسان بايد همچون صندوقدار بانك باشد كه از رفتن و آمدن پولها، ناراحت و سرمستشود، بلكه درپى انجام وظيفه است وخود را امانتدار و واسطه مىداند.
2. اگر انسان با اين ديد به جهان بنگرد كه همهى وقايع، مشكلات و مصايب انسان در كتابى ثبت شده و مشخص است، نه از رفتن اموال و فرزندان بسيار ناراحت مىشود و نه از آمدن آنان بسيار شادامان، بلكه همه را مقدّرات الهى مىداند كه اگر نعمتى بود بايد سپاس آن را به جاى آورد و اگر مصيبتى بود بايد صبر كند و به ياد خدا باشد.
3. مشكلات و مصيبتهايى كه به انسان مىرسد، چند گونه است:
الف) مشكلاتى كه در اثر اعمال و گناهان انسانها و يا ستم آنها به همديگر واقع مىشود كه قابل پيشبينى و پيشگيرى و مجازات است[48].
ب) مشكلاتى كه از مقدّرات الهى و براى آزمايش انسان هاست و حتماً واقع خواهد شد و قابل جلوگيرى نيست[49].
آيهى فوق به مشكلات و مصيبتهاى نوع دوم اشاره مىكند.
4. آيا وقوع حتمى حوادث و تعيين مقدّرات انسان در علم الهى ولوح محفوظ تلاش انسان را نفى نمىكند؟ و آيا انسان نبايد تسليم محض حوادث باشد؟
پاسخ آن است كه قرآن اين حوادث را به عنوان آزمايش حتمى انسانها معرفى مىكند كه وظيفهى انسان مقاومت و صبر در برابر آنها و ياد خداست.
يعنى انسان مؤمن تمام تلاش خود را براى شناخت طبيعت و مشكلات زندگى و حلّ آنها به كار مىبرد ولى خود را مأمور به انجام وظيفه مىداند و اگر موفق به حلّ مشكلى نشد نااميد و سرخورده نمىشود و صبر و استقامت پيشه مىكند و اگر موفق به حلّ مشكل شد سرمست شادى و غافل نمىشود بلكه آن را نعمتى الهى مىداند و شكر آن را به جاى مىآورد.
5. در اين آيات به يكى از فلسفههاى حوادث و مصيبتهاى دنيا اشاره شده است؛[50] يعنى خداى مهربان اين حوادث را پيش روى شما نهاده است تا متوجه شويد كه دنيا پايدار و جاودانه نيست و نبايد بدان دل بست و از ياد خدا غافل شد، بلكه پل و محل عبور است.
اين حوادث زنگ بيدارباش انسانها و اشاره به عمر كوتاه دنياست و انسان را از خواب غفلت بيدار مىكند تا دنيا را هدف اصلى و نهايى خود نپندارد و اسير آن نشود.
آیه سوم: Pيُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُO (فاطر/ 8)؛
«هر كس را (به خاطر اعمالش) بخواهد، در گمراهى وامىنهد و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) راهنمايى مىكند».
نکته تفسیری:
مقصود از گمراه شدن افراد توسط خدا آن است كه افراد در اثر اعمال ناپسند خود زمينهى گمراهى خويش را فراهم مىكنند و خدا اين تأثير را در اعمال زشت و تكرار آنها قرار داده كه موجب گمراهى انسان مىشود؛ همان طور كه به انسان چشم و گوش و عقل داده تا حقايق را درك كنند و هدايت شوند.
آیه چهارم: Pيُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَفِى الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظلِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَآءO (ابراهیم/ 27)؛
«خدا كسانى را كه ايمان آوردند، بوسيله گفتار (و دلايل و عقايد) استوار، در زندگى پست (دنيا) و در آخرت، پايدار مىدارد؛ و خدا ستمكاران را در گمراهى وا مىنهد؛ و خدا آنچه را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مىدهد.».
نکات تفسیری:
1. انسان در زندگى همواره در معرض لغزشها قرار دارد؛ لغزشهايى كه بر اثر هواى نفس يا وسوسههاى شيطانى پديد مىآيند و يا قدرتهاى ستمگر بر او تحميل مىكنند.
اما خدا مؤمنان را در كوران اين حوادث ثابتقدم مىدارد و به وسيلهى دليل و برهان و عقايد صحيح، در دنيا و آخرت از لغزشهاى آنان جلوگيرى مىكند.
2. در اين آيه بيان شده كه خدا ستمكاران را گمراه مىسازد. نسبت دادن هدايت و گمراهى به خدا، به معناى جبرگرايى نيست. كار خدا همان تأثيرى است كه در هر عمل آفريده است و نيز نعمتها يا سلب نعمتهايى است كه طبق شايستگى يا عدم شايستگى براى افراد مقرر مىكند؛ پس ستمگران بر اثر ظلمى كه مىنمايند، از نعمت هدايت محروم مىشوند، هر چند آزادند كه مسير خود را تغيير دهند[51].
دوم: آیاتی که ظهور در اختیار دارد:
آیه اول: Pإِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراO (انسان/ 3)؛
«در واقع، ما او را به راه (راست) راهنمايى كرديم، در حالى كه يا سپاسگزار است، يا بسيار ناسپاس است».
نکات تفسیری:
1. مقصود از هدايت انسان، هدايت تكوينى، فطرى و تشريعى (همهى اقسام هدايت) است؛ هرچند تأكيد آيه برهدايت تشريعى است؛ يعنى خدا كه انسان را براى رسيدن به كمال آفريد وسايل و نيروهاى لازم را در اختيار او گذاشت و اورا با الهامات فطرى و وحى آسمانى پيامبران هدايت كرد و با اين حال اورا آزاد گذاشت كه راه صحيح يا غلط را خود انتخاب كند.
2. در اين آيه بر آزادى ارادهى انسان تأكيد شده است؛ يعنى انسان مىتواند هدايت الهى را بپذيرد و سپاسگزارى كند يا نپذيرد و راه كفر و ناسپاسى در پيش گيرد.
آیه دوم: Pوَأَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَىO (نجم/ 39)؛
«و اينكه براى انسان جز كوشش او نيست».
نکات تفسیری:
1. آنچه براى انسان مىماند همان تلاش اوست[52]؛ چه اين تلاش به نتيجه برسد يا نرسد و اين يك قانون الهى است. چنانچه انسان با نيت خير تلاش كند، به نتيجه برسد يا نرسد، خدا پاداش او را مىدهد.
البته اين آيه ناظر به تلاش انسان براى آخرت است ولى ملاك آيه دنيا را نيز در برمىگيرد؛ يعنى انسان منتظر تلاش ديگران نباشد بلكه به همت و تلاش خود اميدوار باشد.
2. در آيه فوق و آیات مجاور به سه اصل و قانون در مورد اعمال انسان اشاره شده است، ولى اين قوانين موارد استثنا نيز دارند كه در برخى آيات و روايات تذكر داده شده است:
الف) قانون آن است كه كسى مسئول گناهان ديگران نيست، ولى اگر كسى سنت بدى راپايهگذارى كند، در گناه عملكنندگان شريك است.
ب) قانون آن است كه به هيچ كس غير از تلاش او نمىرسد، ولى مواردى همچون ارث، اجاره و مضاربه در اسلام وجود دارد.
ج) و نيز قانون آن است كه خدا پاداش كامل عمل هر كس را مىدهد، ولى گاهى از راه لطف يا شفاعت پاداش اضافى به افراد مىدهد.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها:
1ـ از مطالب فوق روشن شد که تقدیر سرنوشت انسان به معنای جبرگرایی نیست بلکه اختیار انسان محفوظ است و تقدیرهای متغیر (مثل رزق، کارها و...) دارد و تقدیرهای حتمی (مثل مرگ نهایی هر کس) که مستلزم جبر نیست و دکتر سها به این مطلب توجه نکرده بود.
2ـ آیات قرآن جبر را نپذیرفتهاند بلکه در مورد اختیار انسان سه دیدگاه وجود دارد که دکتر سها فقط دیدگاه جبر گرایی را تقویت کرده بود و بر اساس آن اسلام و مسلمانان را محکوم کرده بود. در حالی که دیدگاه صحیح همان دیدگاه اهلبیتb (لاجبر ولا تفویض بل امرٌ بین الامرین) است.
3ـ جمع بین آیاتی که ظهور در جبر دارد با آیاتی که ظهور در تفویض (اختیار مطلق) دارد ممکن است و اهلبیتb این کار را در جمله «لاجبر ولاتفویض بل امرٌ بین الامرین) کردهاند. و این مطلب مستلزم غلط دانستن آیات فوق نیست بلکه بیان تفسیر صحیح و مقصود آیات است. هرگویندهای که یک کتاب بنویسد در مطالبش محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید دارد که با قرینه قرار دادن آنها میتوان نظر نهایی او را کشف کرد و این کار عقلایی در قرآن و احادیث نیز جاری میشود.
در ضمن پذیرش «امر بین الامرین» به معنای نسبی بودن جبر و تفویض نیست بلکه نظریه جدیدی است که با تجربیات روزمره و مطالعه تاریخ بشر نیز تأیید میشود که برخی امور کلی (مثل مرگ نهایی انسان و...) حتمی و غیر قابل تغییر است و انسان تحت مدیریت الهی از این جهت است ولی بخشی از کارها (بر اساس همان مدیریت الهی) در اختیار انسان است که انجام دهد یا نهد.
4ـ اینکه برخی مسلمانان معتقد به جبر هستند (همانطور که به اشاعره نسبت داده شده است) و این عقیده باطل در زندگی آنها تأثیر منفی دارد. ربطی به اسلام و قرآن ندارد. چون اعمال غلط افراد به پای مکتب آنها نوشته نمیشود چه بسیار از مسلمانان که احکام اسلامی را عمل نمیکنند و گرفتار عواقب آن میشوند آیا در این موارد احکام غلط است یا اسلام محکوم است؟!
از مطالب قبل روشن شد که عقیده صحیح در این مورد همان دیدگاه اهلبیتD «لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین» است که نه موجب سستی و عقبماندگی میشود و نه موجب غرور و طغیان انسان میگردد.
پس اگر برخی مدیران مسلمان در کشورهای اسلامی از مفسران اصیل اسلام یعنی اهلبیتD فاصله گرفتند و کج راهه رفتند و عقبماندگی علمی و... پیدا کردند ربطی به اسلام و قرآن ندارد.
5ـ اعتقاد به تقدیر (با تفسیر اهلبیتD) نه تنها مانع برنامهریزی و عامل سستی و عقبماندگی نیست بلکه عامل پیشرفت علمی است که نمونه آن را در برنامهریزیهای حکومت امام علیA و در عصر ما در پیشرفتهای شگفتآور علمی و برنامهریزیهای کوتاه مدت و بلندمدت (20 ساله) ایران بعد از انقلاب اسلامی میبینیم.
کسی که قائل به تقدیر به معنای صحیح است قائل به جبر نیست که تنبل و ناامید شود و به وضع موجود راضی و قانع گردد، بلکه میداند که خدا او را مختار آفریده و مسئول و مکلف است و میتواند سرنوشت خود را (در امور غیر حتمی) تغییر دهد. پس با توکل و استعانت از خدا تلاش میکند و مطمئن است که خدا افراد تلاشگر را هدایت[53] و کمکرسانی[54] میکند. از اینرو با امید زیادتر تلاش میکند و حتی اگر در مرحلهای شکست خورد ناامید نمیشود چون میداند که مسئولیت خود را انجام داده و پاداش الهی او محفوظ است و اگر پیروز شد مغرور نمیشود چون میداند که این نعمت و نصرت الهی است.
6ـ دکتر سها برای تثبیت عقیده جبرگرایی به منابع غیر معتبر و احادیث اهلسنت متوسل شده است[55] و این همان اشکالی است که قبلاً مفصل بدان پرداختیم که یکی از پیشفرضهای دکتر سها آن است که منابع غیر معتبر را معتبر دانسته است و بر اساس آنها علیه قرآن و اسلام و پیامبرJ داوری میکند در حالی که اگر به احادیث معتبر از اهلبیتD توجه میکند اینگونه نتیجه نمیداد.
5ـ برتری حاکمان و اربابان و مالکان خواست خدا
یکی دیگر از مواردی که دکتر سها به عنوان عامل عقبماندگی مسلمانان شمرده و آن را به قرآن نسبت داده است برتری حاکمان و اربابان و مالکان به خواست خداست. ایشان در این مورد مینویسد: «یکی دیگر از موانع توسعه در قرآن، تفهیم این مطلب به مردم است که تمام تفاوتها در قدرت و ثروت، خواست و ارادهی خداست. دقت کنید:
ـ Pقُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرO؛
(آلعمران/ 26)؛ ترجمه: بگو بار خدایا تویی که فرمانروایی هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی (26).
اولین گام در ایجاد انگیزهی روانی برای توسعه، درک این واقعیت است که تغییر وضع موجود به وضع بهتر امکانپذیر است. قرآن مؤمنان را از درک این واقعیت محروم میکند. چون تغییر آنچه خواست خداست بیمعنی است»[56].
بررسی
دکتر سها در این قسمت به نوعی بخشی دیگر از بحث تقدیرگرایی (جبرانگاری) را بیان کرده است که در بند قبلی مفصل مورد بررسی قرار دادیم. ولی ایشان به آیه 26 سوره آلعمران استدلال کرده که تفسیر آن را ذکر میکنیم:
Pقُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرO؛
(آلعمران/ 26)؛ «گو: «بار خدايا! خداوندِ فرمانروايى و هستى! به هر كه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمانروايى بخشى؛ و از هر كه خواهى، فرمانروايى را باز ستانى؛ و هر كه را خواهى، عزّت دهى؛ و هر كه را خواهى خوار گردانى، (همه) نيكى (ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى.».
نکات تفسیری:
1. منظور از اين جمله كه مىفرمايد «خدا به هر كس بخواهد چيزى مىدهد يا از او مىگيرد.»، اين نيست كه خدا بدون حساب و بدون دليل، چيزى به كسى مىبخشد يا از او مىگيرد، بلكه ارادهى خدا آميخته با حكمت و رعايت و مصلحت عمومى جهان آفرينش و انسانهاست؛ بنا براين هر كارى كه صورت مىگيرد در نوع خود بهترين است.
2. تمام نيكىها تنها به دست اوست و خدا سرچشمهى هرگونه خير و سعادت است[57] و عزّت بخشيدن و ذليل كردن او همه بر قانون عدالت است.
اگر انسان اين مطلب را به خوبى درك كند، توحيد افعالى او كامل مىشود و بر خدا تكيه مىكند و غصهى آمدن و رفتن امور دنيوى را نمىخورد.
3. در اينجا اين پرسش مطرح مىشود كه آيا طبق آيهى فوق همهى حكومتها به خواست خداست و تمام حكومتهاى جبّار و ستمگر را خدا امضا كرده است؟
به اين پرسش دو گونه پاسخ دادهاند:
اوّل آنكه آيهى فوق مخصوص حكومتهاى صالح الهى و يا حكومت پيامبرa است و در برخى روايات نيز به اين پاسخ اشاره شده است[58]؛ پس خدا به هر كس كه شايسته باشد، مثل سليمان، يوسف، طالوت و پيامبر اسلامa حكومت مىدهد[59].
پاسخ دوم آن است كه اين آيه يك مفهوم كلّى و عمومى دارد؛ يعنى تمام حكومتهاى خوب و بد طبق خواست خداست و خدا يك سلسله اسباب براى پيشرفت و پيروزى آفريده است و استفاده از اين عوامل همان اراده و خواست خداست.
حال اگر ستمگران از آن وسايل پيروزى استفاده كردند و ملّتهاى زبون به حكومت آنان تن دادند، اين نتيجهى اعمال خود آنان است؛ و اگر صالحان از اسباب الهى استفاده كردند و حكومت عادل به وجود آوردند، باز اين نتيجهى اعمال آنهاست.
پس در حقيقت آيهى فوق بيدارباشى براى همهى جوامع انسانى است كه به هوش باشند و از وسايل پيروزى استفاده كنند[60]. از همين جا روشن مىشود كه آيهى فوق به معناى جبر نيست.
4. مالك اصلى خداست و ديگران امانتدارانى هستند كه بايد طبق رضاى او عمل كنند. عزّت و ذلّت به دست خداست؛ پس از ديگران توقّع عزت و ذلت نداشته باشيم و در هر كارى مسئوليت خويش را انجام دهيم و نگران نتيجهى كار نباشيم، چون ما مأمور به وظيفه هستيم، نه نتيجه.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها:
1ـ از بررسی آیه فوق روشن شد که قرآن کریم درصدد ترویج جبرانگاری نیست و آیه به معنای حاکمیت اربابان و مالکان ظلم به خواست خدا و برخلاف خواست مردم نیست. پس خواست خدا آن نیست که یکی ارباب و یکی رعیت باشد و انگیزه پیشرفت نداشته باشند.
2ـ قرآن کریم در آیات متعدد به تأثیر اراده و خواست انسان در سرنوشت خود اشاره کرده است و حتی هرگونه تغییری را منوط به تغییر اراده ملتها دانسته است. یعنی اراده الهی در مورد تغییر سرنوشتها منوط به اراده مردم گردیده است.
«إِنَّ اللَّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم»؛ (رعد/ 11) «در حقيقت خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمىدهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند».
اینگونه آیات به خوبی به نقش اراده انسان در تغییر و توسعه اشاره دارد و همین مطلب زیرساخت انقلابها و حرکتهای علمی و فرهنگی و سیاسی در جوامع اسلامی است.
3ـ نتیجه آنکه قرآن کریم نه تنها مانع تغییر نیست بلکه آن را تشویق میکند و اراده الهی در مورد تغییر را مشروط به اراده ملتها میکند. پس قرآن علت عقبماندگی مسلمانان و مانع توسعه و پیشرفت علمی آنان نیست بلکه عامل پیشرفت است.
6ـ رضایت و قناعت به وضع موجود (دوری از آرزومندی)
دکتر سها یکی دیگر از موانع پیشرفت و توسعه را «رضایت و قناعت به وضع موجود» میداند که در آیات و احادیث به آن اشاره شده است ایشان مینویسد:
«یکی دیگر از موانع توسعه در قرآن، توصیهی قرآن به رضایت و خشنودی از تبعیضهای موجود در جامعه است. مردم توصیه شدهاند که تفاوتهای مالی و طبقاتی دیگر موجود در جامعه را با رضای خاطر قبول کنند. دقت کنید:
ـ «وَ لَاتَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْئَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيماً»؛ (نساء/ 32).
ترجمه: و زنهار آنچه را خداوند به آن بعضی از شما را بر بعضی ]دیگر[ برتری داده آرزو مکنید. برای مردان از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و برای زنان از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و از فضل خدا درخواست کنید که خدا به هر چیزی داناست. (32). ....
... در قرآن در تقبیح آرزوهای دنیوی آیات دیگری نیز وجود دارد از جمله:
ـ «يُنَادُونَهُمْ أ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أ نْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الأمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الغَرُور» (حدید/ 14).
ترجمه: آنان را ندا در میدهند آیا ما با شما نبودیم میگویند چرا ولی شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و ]شیطان[ مغرور کننده شما را درباره خدا بفریفت (14).
احادیث فراوانی نیز در تقبیح آرزوهای دنیوی وجود دارد که به ذکر دو مورد اکتفاء میشود:
ـ عن ابن عمر قال أخذ رسول الله ببعض جسدی فقال کن فی الدنیا کأنک غریب أو عابر سبیل وعد نفسک فی أهل القبور (سنن ترمذی 4/ 567).
ترجمه: ابن عمار گوید که پیامبر جایی از بدن مرا گرفت و گفت در دنیا آنگونه باش که انگار غریب یا رهگذر هستی، و خودت را جزو مردگان بحساب آور (یعنی آرزو و ایدهای برای آینده نداشته باش).
ـ النبی: أخوف ما أخاف علی أمتی الهوی وطول الأمل (کنز العمال 3/ 196).
ترجمه: پیامبر: بیشترین ترسی که من در مورد امتم دارم هوی (امیال) و آرزوی بلند است.
درست برخلاف آیات و احادیث فوق، لازمهی پیشرفت فردی و اجتماعی، داشتن آرزوهای بلند است. هر فرد باید آرزوهای بزرگ و بلند معقولی برای زندگی خویش در نظر بگیرد و برای رسیدن به آنها تلاش کند و جامعه هم باید آروزوهای بلندی که نسل های متمادی را در برگیرد داشته باشد و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی و تلاش کند».[61]
بررسی
در مورد مطالب فوق لازم است چند نکته روشن شود:
الف: رضایت به وضع موجود:
ـ تفسیر آیه مورد استدلال:
Pوَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماًO (نساء/ 32)؛ «و آنچه را خدا به سبب آن، برخى از شما را بر برخى [ديگر] برترى داده، آرزو نكنيد. براى مردان از آنچه كسب كردهاند، بهرهاى است و براى زنان [نيز] از آنچه كسب كردهاند، بهرهاى است؛ و خدا را از (ناحيهى بخشش و) فضلش درخواست كنيد، كه خدا به هر چيزى داناست».
نکات تفسیری
1. تفاوتهاى زن و مرد و اختلافاتى كه بين انسانها ديده مىشود، چند قسم است:
الف) برخى تفاوتها، نوعى تبعيض است كه معلول اختلافات طبقاتى، استعمار و استثمار و ستمهاى اجتماعى انسانها به همديگر است. اسلام اينگونه اختلافات ساختگى و بدون دليل را صحيح نمىداند و با آن مبارزه مىكند.
ب) اختلافات طبيعى انسانها از نظر قد، وزن و استعداد كه لازمهى آفرينش انسان است؛ يعنى اگر جامعه بخواهد تكامل يابد، بايد استعدادها، ظرفيتها و علاقهها متفاوت باشد، تا همهى شغلها به كار افتد و انسان پيشرفت كند؛ يعنى انسانها مثل اعضاى يك پيكرند كه هر عضو و سلول آن همديگر را تكميل و يارى مىكنند.
و اگر انسانها مثل محصول يك كارخانه، همه يكسان باشند، پيشرفت آنها متوقف مىشود؛ براى مثال، اگر همهى انسانها مرد باشند، به زودى نسل بشر منقرض مىشود.
پس اين تفاوتها مقتضاى حكمت و فرزانگى خداست و در آنها عدالت رعايت شده است؛ يعنى هر چيزى سر جاى خود قرار گرفته است.
ج) برخى اختلافات حقوقى (مثل مقدار ارث) بين انسانها وجود دارد كه در ذيل آيات قبل به اسرار آنها اشاره شد[62] و فقط ياد آور مىشويم كه اگر چه ارث مردان دو برابر زنان است اما با توجه به اينكه هزينهى زندگى و مَهر زنان به عهدهى مردان است، در حقيقت سهم زنان دو برابر مىشود.
2. توجه به اين نكته لازم است كه نه عدالت هميشه به معناى تساوى است و نه تفاوت بين افراد هميشه به معناى تبعيض؛ برخى از تفاوتها در نظام هستى و، به ويژه بين زن و مرد، لازمهى نظام اجتماعى بشر است.
3. تفاوتهاى زن و مرد در زمينههاى ياد شده، بار ارزشى ندارد؛ يعنى زن بودن يا مرد بودن و قد و وزن و ... باعث برترى كسى نزد خدا نمىشود؛ چون گوهر اساسى انسانيّت در همهى افراد وجود دارد، بلكه ارزش واقعى افراد به ايمان، علم و تقواست كه امكان فراهم آوردن آنها براى زن و مرد، يكسان وجود دارد.
4. عبارت: «از فضل الهى درخواست كنيد.»، به معناى كنار گذاشتن اسباب مادى نيست بلكه انسان بايد فضل و رحمت خدا را در لابهلاى اسبابى كه مقرر داشته است، جست وجو كند. از اين روست كه در آيه، كسب و تلاش در كنار دعا و درخواست فضل الهى آمده است.
تذکر: مقصود از رضایت به وضع موجود آن است که انسان طعع کار و حسدورز نباشد که این مطلب نوعی آرامش روانی را در پی دارد که زندگی را شیرین میکند ولی مقصود آن نیست که انسان تلاش نکند چرا که در آیات و روایات متعدد انسان را به طلب علم و عمل و کار برای تأمین زندگی سفارش شده و حتی کار برای رفاه خانواده در حکم جهاد معرفی شده است.[63]
ب: آرزوی طولانی نداشتن:
ـ تفسیر آیه مورد استدلال:
Pيُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُO (حدید/ 14)؛ «(منافقان) آن (مؤمن)ها را ندا مىدهند: «آيا با شما نبودهايم؟!» گويند: «آرى، وليكن شما خودتان را در فتنه افكنديد و انتظار (شكست اسلام را) كشيديد و شك كرديد و (خيالها و) آرزوها شما را فريب داد تا اينكه فرمان خدا فرا رسيد و (شيطان) حيلهگر شما را نسبت به (آمرزش) خدا فريب داد».
نکات تفسیری
1. در اين آيه به بى نورى و تاريكى راه منافقان و درماندگى و التماس آنان اشاره شده است كه چگونه از مؤمنان درخواست نور مىكنند، ولى جواب منفى مىشنوند و نا اميدانه راهى دوزخ مىشوند.
2. در اين آيه به عوامل انحراف و بىنور شدن منافقان و جدايى آنان از راه مؤمنان اشاره شده است كه عبارتاند از:
الف) اين كه آنان خود را گرفتار فتنه و گمراهى و شرك كردند.
ب) آنان پيوسته منتظر شكست اسلام و مرگ پيامبرa بودند و در انجام كارهاى مثبت كوتاهى مىكردند.
ج) آنان در عقايد صحيح و نبوت و معاد ترديد داشتند.
د) منافقان تا هنگام مرگ به آرزوهاى طولانى گرفتار بودند و از اين رو فريب خيالات خود را خوردند.
هـ) منافقان فريب شيطان را خوردند، كه به آنان وعدهى توبه و بخشش خدا را مىداد تا به سركشى و گناه ادامه دهند.
اما در مورد حدیث مشهور که از پیامبرa و امام علیg نقل شده: «أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل»؛[64] «بیشترین چیزی که بر شما میترسم دو چیز است، پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی».
تذکر: آرزو داشتن میتواند به دو معنا باشد:
اول: آرزومداری به معنای امید به آینده روشن و بهتر که زمینهساز تلاش بیشتر انسان است. این مطلب در احادیث اسلامی مورد تشویق و تأکید قرار گرفته است و همین نوع آرزومداری است که زمینهساز برنامهریزی بلند مدت و تلاش بیشتر میشود.
«عن رسـول اللّهJ: الامـل رحـمة لامتي، ولولا الامل ما ارضعت والدة ولدها ولا غرس غارس شجرا»[65]؛ «آرزو، مایه رحمت برای امت من است، اگر امید و آرزو نباشد هیچ مادری به فرزندش شیر نمیدهد و هیچ کشاورزی درخت کاری نمیکند».
دوم: آرزو اندیشی همراه خیالپردازی که انسان را از زندگی واقعی دور میسازد و زمینهساز ناهنجاریهای اجتماعی و فردی میشود، مثلاً جوانی که آرزوها و خیالهای غیر واقعی و دستنایافتنی در سر میپرورد میخواهد یک شب به همه چیز برسد و چون در عالم واقعی ممکن نیست دست به خلافکاری میزند این نوع از آرزواندیشی است که در آیات و روایات نکوهش شده است.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ از تفسیر آیات و احادیث فوق استفاده میشود که قرآن و احادیث انسان را به توقف در زندگی و عدم تلاش اقتصادی و.... دعوت نمیکند. بلکه بر عکس انسان را به پیشرفت علمی و اقتصادی دعوت میکند. و دنیا را مزرعه آخرت معرفی میکند که محل تجارت اولیای الهی است[66].
2ـ رضایتمندی از زندگی و قناعت دو صفت نیکوست (اما نه به آن معنایی که دکتر سها میپنداشت بلکه) معنای آنها این است که انسان بعد از تلاش ناامید و مضطرب نباشد و گرفتار طمع و حسد نگردد و به راههای خلاف کشیده نشود این رضایتمندی از تقدیر الهی (که بر اساس ایمان به حکمت و تدبیر الهی است) و قناعت زمینهساز آرامش روحی و روانی انسان است و مانع تلاش و پیشرفت نیست.
3ـ آرزومندی و برنامهریزی در اسلام نفی نشده است، بلکه آرزواندیشی خیالپردازانه که زمینه ساز دوری از واقعیات زندگی و انحرافات است نکوهش شده است.
4ـ برخی احادیث که دکتر سها بدانها استدلال کرده است و انسان را همچون مردگان در قبر میخواهد و انسان را به ترک دنیا دعوت میکند از منابع کماعتبار همچون کنزالعمال و مستدرک صحیحین نقل شده است و مخالف محکمات آیات و روایات است که انسان را سرزنده و به دور از رهبانیت[67] (تارک دنیا و گوشهنشین) و با عزّت میخواهد.
7ـ کفایت توکل مانع پیشرفت:
دکتر سها یکی از علل عقبماندگی مسلمانان در عصر حاضر را توکل میداند و مینویسد:
Pوَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُO (طلاق / 3)؛
ترجمه: کسی که به خدا توکل کند پس خدا او را کفایت میکند.
آیا واقعاً چنین است؟ اگر کسی یا جامعهاش دانش و برنامهریزی و تلاش را کنار بگذارد و کاملاً به خدا توکل کند آیا زنده میماند؟ چه رسد به پیشرفت و توسعه. متأسفانه اینهم یک بیماری اعتقادی دیگر مسلمانان است به همین دلیل مسلمانان توجه جدی به علل طبیعی پدیدهها و دانش و برنامهریزی ندارند و البته به همین نسبت هم عقب افتادهاند. میدانم که روحانیون خواهند گفت که منظور اینست که پس از تلاش توکل کن. کجای این آیه چنین چیزی گفته شده است؟ آیه گفته که توکل به خدا کافی است یعنی نیازی به هیچ چیز و هیچ کس دیگری نیست»[68].
بررسی
در اینجا توجه به چند نکته لازم است:
الف: تفسیر آیه:
Pوَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُO (طلاق/ 4)؛
«و هركس بر خدا توكّل كند، پس او برايش كافى است».
نکات تفسیری:
1. توكّل و تكيه بر خدا براى افراد كافى است؛ يعنى هركس براى انجام امور خود تلاش كند و كار خود را به خدا واگذارد خدا كارهايش را سامان مىدهد و راه نجاتى از مشكلات فراهم مىسازد. اين نويدى براى همهى انسانهاست.
البته روشن است كه معناى توكّل بر خدا آن نيست كه انسان دست از كار و كوشش بردارد و كار را به خدا واگذارد.
2. حكايت شده كه
وقتى اين آيه فرود آمد، گروهى از ياران پيامبرa به عبادت روى آوردند و گفتند: خدا رزق ما را عهدهدار شده است.
اين خبر به گوش پيامبرa رسيد و حضرت فرمود: هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمىشود. بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد[69].
ب: فهم تفسیر آیات قرآن مقدمات و مبانی، شرایط، روش ها و قواعدی دارد. همانطور که فهم یک متن فلسفی یا پزشکی و... نیازمند شرایط و ضوابط خاص خود است.
برای فهم معنای «توکل» که در آیات آمده باید به آیات دیگر و احادیث اهلبیتA (که شارح قرآن است) رجوع کنیم تا معنا و مقصود صحیح، روشن شود. و نمیتوان به صرف ظاهر آیه یا اطلاق آیه تمسّک کنیم. وگرنه تفسیر به رأی میشود که صحیح نیست[70]. و این شیوهای است که دکتر سها در تفسیر معنای توکل پیموده است. در حالی که وقتی به آیات دیگر قرآن مراجعه میکنیم میبینیم پیامبر اسلامJ که مخاطب اول این آیات بود توکل را به معنای دست از تلاش کشیدن و واگذاری کارها به خدا معنا نکرده چون خودش اهل تلاش، تبلیغ و کار بود و حتی برای پیشرفت دین در راه خدا جهاد میکرد و در رکاب او عدهای شهید میشدند. (و فعل پیامبرJ مفسّر قرآن است).
و نیز در احادیث از ایشان نقد شد که: «اعقل الابل ثم توکل» نخست شتر را ببند، سپس بر خدا توکل کن (یعنی اگر شتر را رها کردی و فرار کرد یا دزد آن را برد توکل بی معناست. پس توکل و تکیه بر قدرت الهی بعد از انجام مقدمات مادی است).
8ـ خارج کردن زنان از عرصه اجتماع
دکتر سها در این مورد مینویسد:
«قرآن میگوید که زنان باید در خانه بنشینند. همچنین با توجه به آیات و احادیث و سنت محمد (که قبلاً مطرح شد و به طور مفصل در کتاب «نقد احکام حقوقی، سیاسی و اقتصادی اسلام» آمده است) زنان در اسلام موجودات عاطل و کمارزشی هستند که تنها به خدمت جنسی مردان و زائیدن مشغولند. این امر موجب میشود توان نیمی از جمعیت مسلمانان هدر برود و در رشد و توسعهی کشور نقشی نداشته باشد. ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر چنین است چرا امروزه در کشورهای اسلامی، زنان کم و بیش در جامعه حضور دارند؟ جواب اینست که امروزه اکثر احکام اسلام در مورد زنان قابل اجرا نیستند و حکومتهای کشورهای اسلامی آنان را اجرا نمیکنند. دلیل مهم دیگر اینست که اکثر مسلمانان و حکومتهایشان دارای ایمان ضعیفند و در اجرای احکام اسلام سهلانگاری میکنند. رفتار درست اسلامی با زنان همانست که طالبان انجام داد و در مرتبهی بعدی و به طور ضعیفتر عربستان»[71].
بررسی
در این قسمت دکتر سها فقط ادعا کرده و اسلام تهمت زده است که زنان را از عرصه اجتماع خارج کرده است و به هیچ آیه و روایتی استناد نکرده است لیکن از تعبیر ایشان (قرآن میگوید که زنان باید در خانه بنشینند) میتوان استفاده کرد که به آیات سوره احزاب در مورد زنان پیامبرJ اشاره میکند پس لازم است نخست تفسیر آیه فوق را بررسی کنیم سپس به نکات تکمیلی بپردازیم.
الف: تفسیر آیه:
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»؛
«احزاب/ 33»؛ «و در خانههايتان قرار گيريد و همانند خودآرايى (دوران) جاهليت نخستين، (با زيورها) خودنمايى نكنيد و نماز را برپا داريد و [ماليات] زكات را بپردازيد و خدا و فرستادهاش را اطاعت كنيد».
نکات تفسیری:
1. در اين آيه پنج برنامهى سازنده براى همسران پيامبر مشخص شده است؛ برنامهها و دستوراتى كه ابعاد مختلف زندگى آنان را در برمىگيرد و جايگاه بلند آنان را به عنوان مادران امّت حفظ مىكند و كمال مىبخشد.
2. در اين پنج برنامه، دو برنامهى اجتماعى براى حفظ جايگاه و شخصيت آنان است و يك برنامهى عبادى براى ارتباط با خدا و يك برنامهى اقتصادى براى كمك به مردم و يك خط اساسى در پيروى از دستورات الهى.
3. «قَرْنَ» به معناى وقار و سنگينى و متانت و كنايه از قرار گرفتن در خانه است؛
يعنى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نبايد هر روز در كوچه و بازار روان شوند و در همهى مسائل دخالت كنند تا مبادا بيماردلان از آنان در مسائل سياسى و اجتماعى سوء استفاده كنند[72].
4. «تَبرُّج» به معناى آشكار شدن در برابر مردم است و مقصود از جاهليت همان جاهليت قبل از ظهور اسلام است. زنان در آن هنگام زينتها و زيورهاى خود را آشكار مىكردند و حجاب درستى نداشتند[73].
يعنى زنان پيامبر نبايد آن گونه كه در جاهليت مرسوم بود عمل كنند، بلكه لازم است حجاب خود را كاملًا رعايت كرده، زيورآلات خود را از نامحرمان بپوشانند.
5. غير از جاهليت اول كه قبل از اسلام بود، جاهليت دومى نيز در راه است كه در اين عصر به ويژه در كشورهاى غربى نمايان شده است.
عصرى كه زنان وسيلهى تبليغات كالاهاى سرمايه داران شدهاند و فرهنگ برهنگى در بشريت ترويج مىشود.
6. اين دستورات و برنامهها خطاب به زنان پيامبرa است، اما برخی موارد آنها در حقيقت برنامهاى براى همهى زنان است؛ همان طور كه نماز و زكات مخصوص همسران پيامبر نيست اما در مورد آنان تأكيد بيشترى شده است. ولی برخی دیگر از خصوصیات زنان پیامبرa بوده که برای حفظ جایگاه اجتماعی و سیاسی آنها و جلوگیری از سوء استفاده است.
تذکر:
از تفسیر آیه روشن شد که این آیه در خصوص زنان پیامبرJ و برای جلوگیری از مقام و موقعیت آنان بوده است و حکم کلی برای همه زنان نیست.
ب: اما اینکه دکتر سها میگوید: «زنان در اسلام موجودات عاطل و کمارزشی هستند» ادعای بدون دلیل است بلکه دلایل تاریخی بر عکس آن را اثبات میکند.
اولاً زنان قبل از اسلام از حقوق اقتصادی و اجتماعی خود محروم بودند و بر اساس تعالیم قرآن کریم و سنت پیامبرJ زنان دارای حقوق متناسب با شخصیت انسانی خود شدند.
البته زنان از برخی کارهای سخت مثل جهاد معاف گردیدند (هرچند که میتوانند در موارد ضروری در دفاع کمک کنند).
ثانیاً در زنان صدر اسلام نمونههای بارز زن مسلمان مثل حضرت زهراB و حضرت زینبB وجود دارد که در مسایل سیاسی و اجتماعی دخالت میکنند و سخنرانی مینمایند.
ثالثاً نمونه بارز اسلام ناب که در ایران پس از انقلاب اسلامی نشان داد که هرگاه آموزههای قرآن و اهلبیتD در جامعه پیاده شود زنان در عرصههای مختلف وارد میشوند، در عرصه علمی اکثر دانشجویان ایران بانوان هستند و بسیاری از معلمان و اساتید دانشگاه زنان هستند. در عرصه کار و کسب، بسیاری از کارمندان، پزشکان، پرستاران ... از قشر بانوان هستند. در عرصه سیاسی، بانوان در شوراهای شهری، مجلس شورای اسلامی و ردههای مدیریتی حضور دارند.
همانطور که در عرصه اجتماعی حضور فعال دارند و از حقوق خود دفاع میکنند و مقاصد کلی کشور و مقاصد خویش را پیش میبرند و نه تنها در عرصه اجتماعی حضور دارند بلکه موجب پیشرفت جامعه خویش هستند.
ج: اینکه دکتر سها نمونه اسلام را در طالبان و عربستان (وهابیها) معرفی میکند بسیار عجیب است. چون:
اولاً وهابیها ساخته و پرداخته استعمار غربی هستند[74] و طالبان نیز دستپرورده مشترک وهابیت و آمریکا هستند[75]. و اصولاً آنها را برای بدنام کردن اسلام و تسلط بر کشورها و منابع و معادن مسلمانان به وجود آوردند و اگر اعمال ناپسندی از طالبان و داعش و... سر میزند در حقیقت معلمان و سازندگان و حمایتگران غربی آنها مقصرند.
ثانیاً طالبان و وهابیها فرقهای افراطی هستند که ربطی به عقاید و اعمال اکثریت مسلمانان ندارند بلکه ابن تیمیه که سرچشمه عقاید آنهاست در عصر خویش مطرود مسلمانان بود و مدتها در زندان به سر برد. و اکنون نیز در بین 5/1 میلیارد مسلمان اقلیتی کوچک (شاید کمتر از ده میلیون نفر) هستند که البته با پول نفت و گاز و حمایت غربیها به زندگی خفتبار خود ادامه میدهند.
ثالثاً بر فرض که این فرقه بدنام، مسلمان باشند، اعمال غلط برخی مسلمانان در مورد زنان ربطی به اصل اسلام و تعالیم قرآن ندارد. یعنی وقتی در مورد یک کتاب مثل قرآن و مکتب مثل اسلام قضاوت میشود باید بر اساس تعالیم و نصوص قضاوت شود و کسانی که از آن مکتب پیروی کردهاند نه برای اعمال افرادی که پایبند به تعالیم و نصوص آن مکتب نیستند یا برداشتهای انحرافی و غیر مقبول از آن دارند.
رابعاً چرا دکتر سها از میان مسلمانان متدین به پیروان راستین اسلام ناب محمدی یعنی شیعیان اشاره نمیکند که چگونه بر اساس تعالیم قرآن و اهلبیتD عزت و کرامت انسانها را ارج مینهند، که نمونه آن را در جمهوری اسلامی ایران میبینیم.
9ـ اسلام طالبانی و وهابی تبلور اسلام (و قرآن) است
یکی از مبانی و پیشفرضهای دکتر سها آن است که اسلام امروزه در طالبان و وهابیهای عربستان تبلور یافته و هرچه آنان میکنند همان نماد قرآن و سنت است و بر این اساس اسلام و قرآن و پیامبرJ را محکوم میکند و مورد افتراء قرار میدهد.
این مطلب را دکتر سها در موارد متعدد کتاب نقد قرآن اشاره کرده است. ایشان مینویسد: «رفتار درست اسلامی با زنان همانست که طالبان انجام داد و در مرتبه بعدی و به طور ضعیفتر عربستان»[76].
بررسی:
اینکه دکتر سها نمونه اسلام را در طالبان و عربستان (وهابیها) معرفی میکند بسیار عجیب است. چون:
اولاً وهابیها ساخته و پرداخته استعمار غربی هستند[77] و طالبان نیز دستپرورده مشترک وهابیت و آمریکا هستند[78]. و اصولاً آنها را برای بدنام کردن اسلام و تسلط بر کشورها و منابع و معادن مسلمانان به وجود آوردند و اگر اعمال ناپسندی از طالبان و داعش و... سر میزند در حقیقت معلمان و سازندگان و حمایتگران غربی آنها مقصرند.
ثانیاً طالبان و وهابیها فرقهای افراطی هستند که ربطی به عقاید و اعمال اکثریت مسلمانان ندارند بلکه ابن تیمیه که سرچشمه عقاید آنهاست در عصر خویش مطرود مسلمانان بود و مدتها در زندان به سر برد. و اکنون نیز در بین 5/1 میلیارد مسلمان اقلیتی کوچک (شاید کمتر از ده میلیون نفر) هستند که البته با پول نفت و گاز و حمایت غربیها به زندگی خفتبار خود ادامه میدهند.
ثالثاً بر فرض که این فرقه بدنام، مسلمان باشند، اعمال غلط برخی مسلمانان در مورد زنان ربطی به اصل اسلام و تعالیم قرآن ندارد. یعنی وقتی در مورد یک کتاب مثل قرآن و مکتب مثل اسلام قضاوت میشود باید بر اساس تعالیم و نصوص قضاوت شود و کسانی که از آن مکتب پیروی کردهاند نه برای اعمال افرادی که پایبند به تعالیم و نصوص آن مکتب نیستند یا برداشتهای انحرافی و غیر مقبول از آن دارند.
رابعاً چرا دکتر سها از میان مسلمانان متدین به پیروان راستین اسلام ناب محمدی یعنی شیعیان اشاره نمیکند که چگونه بر اساس تعالیم قرآن و اهلبیتD عزت و کرامت انسانها را ارج مینهند، که نمونه آن را در جمهوری اسلامی ایران میبینیم.
نمونه بارز اسلام ناب که در ایران پس از انقلاب اسلامی نشان داد که هرگاه آموزههای قرآن و اهلبیتD در جامعه پیاده شود زنان در عرصههای مختلف وارد میشوند، در عرصه علمی اکثر دانشجویان ایران بانوان هستند و بسیاری از معلمان و اساتید دانشگاه زنان هستند. در عرصه کار و کسب، بسیاری از کارمندان، پزشکان، پرستاران ... از قشر بانوان هستند. در عرصه سیاسی، بانوان در شوراهای شهری، مجلس شورای اسلامی و ردههای مدیریتی حضور دارند.
همانطور که در عرصه اجتماعی حضور فعال دارند و از حقوق خود دفاع میکنند و مقاصد کلی کشور و مقاصد خویش را پیش میبرند و نه تنها در عرصه اجتماعی حضور دارند بلکه موجب پیشرفت جامعه خویش هستند.
چرا دکتر سها به پیشرفتهای علمی و مردمسالاری ایران در عصر حاضر (بعد از انقلاب اسلامی) اشاره نمیکند که در پرتو عمل به آموزههای قرآن و اهلبیتD پدیدار شده است. آیا اینها تبلور اسلام و قرآن نیست؟! اما جامعه قبیلگی عربستان که بدون انتخابات و با دولتی وابسته به غرب و اقتصادی وابستهتر و رفتاری خشن برخلاف تعالیم اسلامی اداره میشود رفتار درست اسلامی است؟!
10ـ قرآن پاسخگوی نیازهای انسان معاصر نیست
یکی از پیشفرضها و مبانی ادعایی دکتر سها در کتاب نقد قرآن آن است که قرآن کتابی است متعلق به 14 قرن قبل و نمیتواند پاسخگوی نیازهای متنوع انسان معاصر باشد.
دکتر سها در جاهای مختلف کتاب به این مطلب اشاره کرده است و میتوانیم بگوییم یکی از پیشفرضها و مبانی اصلی کتاب وی همین مطلب است.
مثلاً ایشان در این مورد مینویسد: «مسلمانان به جای اینکه برای امور اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی به کتب علمی مراجعه کنند به کتب دینی نوشته شده در 1400 سال پیش مراجعه میکنند، این یعنی سلب آزادی عقلی و عملی و رکود و سکون»[79].
بررسی:
با تحلیل دیدگاه فوق از دکتر سها به پرسشها و پیشفرضهای زیر میرسیم:
1ـ قرآن کریم متعلق به جامعه چهارده قرن پیش است و زمانمند و مکانمند است.
2ـ قرآن کریم پاسخگوی نیازهای انسان معاصر نیست و نمیتواند در حوزههای تربیتی، اقتصادی، حقوقی، اجماعی و... پاسخگو باشد.
3ـ برای تأمین نیازهای انسان معاصر باید به کتب علمی جدید (علوم انسانی و دستاوردهای علمی نوآمد) مراجعه کرد.
پاسخ اجمالی:
در مورد زمانمندی و مکانمندی قرآن (یعنی تعلق قرآن به فرهنگ عرب صدر اسلام) ذیل مبحث قرآن و فرهنگ زمانه مطالب مفصلی بیان کردیم. و روشن شد که قرآن کتابی فرازمانی و فرامکانی است.
پاسخگویی قرآن به نیازهای معاصر مورد توجه دانشمندان مسلمان در عصر حاضر بوده و نظریههای مختلفی در این زمینه ارائه و گاهی اجرا شده است که به صورت اجمالی به آنها اشاره میکنیم:
1ـ نظریه بازگشت به قرآن (رجوع الی القرآن ـ عود الی القرآن) یعنی بیرون آوردن قرآن از مهجوریت و سریان تعالیم قرآن در امور اجتماعی (اعم از سیاسی، اقتصادی و...). نظریهپرداز این مورد سید جمالالدین اسدآبادی بود که در خطبه مشهور ایشان (عود الی القرآن) و آثار او مطرح شده است.
2ـ نظریههای به رسمیت شناختن مکملهای قرآن توسط خود قرآن که موجب میشود قرآن قابل انطباق با نیازهای جدید هر عصر باشد.
الف: سنت پیامبرJ و اهلبیتD بیان کننده جزئیات مورد نیاز در کنار قرآن (حجیت پیامبرJ بر اساس آیه 44 سوره نحل و حجیت سنت اهلبیت بر اساس حدیث ثقلین).
ب: برهانها و بناهای عقلائی مورد تأیید قرآن قرار گرفت تا نیازهای عقلایی انسان در هر عصر تأمین شود. (کلّ ما حکم به العقل، حکم به الشرع) نظریهپرداز این دو حوزه شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان است.
ج: اعتبار بخشی به عرف بر اساس آیه (وامر بالعرف، اعراف/ 199) که بسیاری از نیازهای متغیر انسان را تأمین میکند.
د: منطقة الفراغ یعنی حوزههایی که احکام اولیه اسلامی در آنها موجود نیست و بر اساس مقتضیات و مصالح احکام ولیّ امر و دولت اسلامی آنها را مشخص میکند.
نظریهپرداز در این زمینه شهید صدر است که در کتاب اقتصادنا مطرح کرده است.
3ـ نظریههای مربوط به محتوای قرآن که تأمین کننده نیازهای انسان در هر عصری است. از جمله:
الف: قضایای کلی قابل انطباق با مصادیق جدید در هر عصر مثل وفای به عهد، عقود، تعاون و... .
ب: احکام ثابت و متغیر؛ یعنی احکام ثانویه و احکام حکومتی که طبق ضرورت و مصلحت در هر عصر تغییر میکند و نیازهای انسان را پاسخ میدهد.
نظریهپرداز این دو مورد نیز شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان است.
ج: نقش زمان و مکان در تغییر موضوعات و به دنبال آن تغییر احکام مربوطه، مثل اینکه شطرنج از وسیله قمار بودن به وسیلهای ورزشی تغییر کاربرد داد و حکم بازی با آن از حرمت به حلیت تغییر کرد. نظریهپرداز این مورد امام خمینیH است که در نامهها و فتاوای اواخر عمرش بیان کرد که در صحیفه نور آمده است.
د: نظریه بطن قرآن آیت الله معرفت که در مقدمه کتاب التفسیر الاثری الجامع جلد اول مطرح کرد و موجب پیامگیری از آیات و تطبیق بر مصادیق جدید در هر عصر میشود.
4ـ نظریههای روششناسانه در مورد قرآن از جمله:
الف: نظریه نسخ مشروط و تدریجی و تمهیدی) آیت الله معرفت که در کتاب شبهات و ردود مطرح کرد که در مورد بردهداری و شبهات زنان و امثال آن اجرا میشود.
ب: تفسیر موضوعی میانرشتهای قرآن و علوم در حوزه های مختلف علوم انسانی مثل قرآن و تربیت، اقتصاد، سیاست، حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی و... که موجب جهتدهی به علوم انسانی و تغییر مبانی، اهداف و روشهای آنها شده و علوم انسانی جدیدی به جهان عرضه میکند.
نظریهپرداز این مورد دکتر رضایی اصفهانی در کتاب منطق تفسیر قرآن (3) است.
نتیجه اینکه قرآن میتواند پاسخگوی نیازهای انسان معاصر باشد و راهکارهای متعددی توسط دانشمندان اسلامی در این مورد ارائه شده است و علاوه بر آن قرآن میتواند نواقص علوم انسانی بشری در حوزه مبانی، اهداف و... را جبران کند و با جهتدهی الهی آنها، انسان را به سعادت برساند.
[1] . نقد قرآن، دکتر سها، ص 531 ـ 530.
[2] . همان، ص 531 ـ 520.
[3] . این مطلب در ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) بحث شد.
[4] . این مطلب در ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) بحث شد.
[5] . زمر / 9.
[6] . مجادله / 11.
[7] . احياء علوم الدين، ج 1، ص 11.
[8] . Pشَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِO (آل عمران / 18)
[9] . طلاق / 12.
[10] . ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، از دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی.
[11] . نك: آل عمران / 190، نحل / 3 ـ 11 و رعد / 2 ـ 4.
[12] . زمر / 9.
[13] . صاحب تفسير نمونه آيه را از جهت نابرابرى مطلق مىداند. (ج 19، ص 393) و علامه طباطبائى(ره) نيز علم در آيه را مطلق مىداند ليكن با توجه به مورد آيه آن را منطبق بر علم به خدا مىكند (ج 17، ص 257) و ذيل آيه نيز احاديثى از امام باقرj حكايت شده كه مقصود از دانايان در اين آيه اهل بيتb هستند (صافى، ج 4، ص 316) ولى مفسران اينگونه احاديث را حمل بر بيان مصداق كامل كردهاند وگرنه آيه شامل همه دانايان مىشود. (نك: الميزان و اطيب البيان ذيل آيه)
[14] . مجادله / 11.
[15] . علامه طباطبایىe بر آن است كه آيه مومنان را به دو قسم عالم و غيرعالم تقسيم مىكند پس آيه مىفرمايد علماى با ايمان دو درجه برترى دارند و مومنان يك درجه (الميزان، ج 11، ص 216) ولى آيتاللَّه مكارم شيرازى مىنويسند: گرچه آيه در مورد خاصى نازل شده ولى با اين حال مفهوم عامى دارد و نشان مىدهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مىبرد، دو چيز است: 1. ايمان؛ 2. علم. (نمونه، ج 23، ص 438)
[16]. ر.ك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایی، ص 95 ـ 96.
[17]. Pوَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْO (نحل / 44)
[18]. از جمله تفسير عياشى، تفسير نورالثقلين، تفسير البرهان، تفسير صافى در شيعه و تفسير الدر المنثور در اهل سنت.
[19]. نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 7 ـ 96.
[20]. نك: شيعه پايهگذار علوم اسلامى، سيد حسن صدر، ترجمه سيد محمد مختارى.
[21]. پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، على اكبر ولايتى، ص 321 به بعد.
[22]. نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 6 ـ 95.
[23]. نك: آلدوميه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، على اكبر ولايتى، پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، عبدالحسين زرين كوب، كارنامه اسلام.
[24]. نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 97.
[25]. نحل/ 125.
[26]. توضيح اين مطالب در مباحث بعدي خواهد آمد.
[27] . ر.ک: علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، زینالعابدین قربانی؛ علل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشههاي سياسي و آراي اصلاحي سيد جمالالدين اسدآبادي، احمد موثقي؛ آمريكا پيشتاز انحطاط، روژه گارودي، ترجمه قاسم منصوري؛ ريشههاي ضعف و عقبماندگي مسلمانان، رجبي؛ پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران؛ علي اكبر ولايتي، تهران: مركز اسناد و خدمات پژوهشي .
[28] . ر.ک: نرمافزار، مجموعه آثار سید جمال الدین اسدآبادی، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی نور، به ویژه خطبه «عود الی القرآن» و مانند آن.
[29]. شاهد، اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، 1386: 124.
[30]. ارنست، اقتدا به محمدa، 1390: 177.
[31]. همان، 177-178
[32]. علیقلی، قرآن از دیدگاه 114 دانشمند جهان، 52؛ نیز، ر. ك: معدی، علماء و مفكرون و ادباء و فلاسفة اسلموا، 2007: 11-18.
[33] . نقد قرآن، ص 520.
[34] . نقد قرآن، ص 520 و 521.
[35] . همان.
[36] . نقد قرآن، ص 523ـ521.
[37] . قاموس قرآن، ج 2، ص 116.
[38] . نهجالبلاغه، ص 493.
[39] . « لَعِب» در اصل به معناى آب دهان است كه از لبها سرازير مىشود؛ و به بازى هملَعِب مىگويند، چون همچون ريزش آب از دهان، بدون هدف انجام مىگيرد؛ و« لهو» چيزى است كه انسان را مشغول مىكند و از مقصودش بازمىدارد.
[40] . تفسير نمونه، ج 5، ص 208.
[41] . نقد قرآن، دکتر سها، صفحه 471 ـ 485.
[42] . همان، ص 522 ـ 523.
[43] . ر.ک: کتابهای کلامی شیعه و اهلسنت مثل شرح مواقف ایجی، شرح تجرید خواجه نصیر الدین طوسی و... .
[44] . ر.ک: همان.
[45] . بحارالانوار، ج 108، ص 60.
[46] . تفسير عياشى، ج 2، ص 52، ح 32 و 34 و بحارالانوار، ج 19، ص 287
[47] . تفسير نمونه، ج 7، ص 115.
[48] . Pمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍO (شورى/ 30)
[49] . Pوَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ* الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَO (بقره/ 155 و 156)
[50] . گاهى هم مصيبتها براى آزمايش و يا تنبيه انسان است.
[51] . تفسير نمونه، ج 10، ص 338.
[52] . «سعى» به معناى راه رفتن سريع است وغالباً به تلاش انسان گفته مىشود كه همراه باحركات سريع باشد. «ما» در «ما سعى» مصدريه است
[53] . Pوَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحْسِنِينO؛ (عنکبوت/ 69) «و كسانى كه در (راه) ما تلاش كنند، قطعاً، به راههاى خود رهنمونشان خواهيم كرد؛ و مسلماً، خدا با نيكوكاران است».
[54] . Pيَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمO؛ (محمد/ 7) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر (دين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند و گامهايتان را استوار مىدارد».
[55] . کتاب نقد قرآن، ص 577 از صحیح بخاری 6/2433 و صحیح مسلم 4/ 2036 و... احادیثی را در تأیید جبرگرایی آورده است.
[56]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 524.
[57]. جملهى «بيدك الخير» از دو جهت تمام خيرها و خوبىها را منحصر به خدا مىكند: نخست اينكه واژهى «الخَيْر» با الف و لام ذكر شده كه تمام خيرها را شامل مىشود. (ال استغراق است) و دوم آنكه در اين جمله جاى واژهها تغيير يافته و «خير» كه مقدم بوده مؤخر شده است و افادهى حصر مىكند؛ بنابراين معناى جمله اين مىشود: «تمام نيكىها تنها به دست توست.»
[58] . ر. ك: تفسير برهان، ذيل آيه.
[59]. شايد بتوان گفت حكومت واقعى بر دلهاست و عزّت واقعى براى حاكمان بر دلها و دوستان خداست، پس حكومتهاى جباران در حقيقت حكومت و عزّت نيست بلكه نوعى زورگويى است.
[60]. تفسير نمونه، ج 2، ص 366- 367
[61] . نقد قرآن دکتر سها، ص 525ـ527.
[62]. نساء/ 11.
[63]. Pيَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍO؛ (مجادله/ 11)؛ «خدا كسانى از شما را كه ايمان آوردهاند و كسانى را كه به آنان دانش داده شده، به رتبههايى بالا مىبرد».
قال رسول اللهa: «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله»، (شرح اصول کافی، ج 1، ص 601).
[64]. بحارالانوار، ج 74، ص 417.
[65]. همان، ج 77، ص 173، ح 8.
[66]. عَنْ رَسُولِ اللَّهِJ: الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة؛ بحارالانوار، ج 67، ص 225.
عَن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينA: ... إِنَّ الدُّنْيَا ... وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه؛ بحارالانوار، ج 70، ص 129.
[67]. عَنْ رَسُولِ اللَّهِJ: أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّرَهُّبِ وَ قَالَ لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ... ؛ (مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج 14، ص 155).
[68]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 8 ـ 527.
[69]. كافى، ج 5، ص 84؛ فقه القرآن، راوندى، ج 2، ص 31 و تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 354.
[70]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن 1 و 2، محمد علی رضایی اصفهانی، انتشارات بینالمللی المصطفی.
[71]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 530.
[72]. همان طور كه در مورد عايشه در جنگ جمل اتفاق افتاد.
[73]. تفسير نمونه، ج 17، ص 290.
[74]. ر.ک: کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی که عامل ایجاد وهابیت در عربستان بود).
[75]. ر.ک: سایتها و مجلات خبری که بارها گزارش نمودهاند که مسئولین غربی به این مطلب اعتراف کردهاند.
[76]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 530.
[77]. ر.ک: کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی که عامل ایجاد وهابیت در عربستان بود).
[78]. ر.ک: سایتها و مجلات خبری که بارها گزارش نمودهاند که مسئولین غربی به این مطلب اعتراف کردهاند.
[79]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 529 ـ 530.