شبهه

آيا خدا شرك را مي‌بخشد؟

˜ توضيح شبهه

اينكه خداوند گناه شرك را خواهد بخشيد يا خير، برگرفته از شبهه‌اي است. «(از نظر قرآن) شرك بدترين گناه شمرده مي‌شود، اما به نظر مي‌رسد نويسنده قرآن نتوانسته است در مورد اينكه خدا شرك را مي‌بخشد يا نمي‌بخشد تصميم قاطعي بگيرد. در سورة نساء آيات 48 و 116 مي‌گويد نمي‌بخشد و در آية 153 همين سوره‌ مي‌گويد مي‌بخشد. ابراهيم با پرستش ماه و خورشيد و ستاره به عنوان خدايش دچار شرك مي‌شود[1] اما مسلمانان فكر مي‌كنند پيامبران گناه نمي‌كنند.»

˜ تبيين شبهه

قرآن در سورة نساء و سور ديگر، صريحاً اعلام مي‌دارد كه شرك گناهي نابخشودني است.

(إِنَّ اللّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي‏ إِثْماً عَظِيماً)[2]؛ «مسلماً خدا شرك ورزيدن به او را نمى‏آمرزد؛ و [گناهان‏] پايين‏تر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏آمرزد؛ و هر كس به خدا شرك ورزد، پس به يقين گناه بزرگى را بر بافته است».

(إِنَّ اللّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً)[3]؛ «در واقع، خدا شرك ورزيدن به او را نمى‏آمرزد و [گناهان‏] پايين‏تر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏آمرزد. و هر كس به خدا شرك ورزد، پس به يقين به گمراهى دورى گمراه شده است». آياتي ديگر نيز در قرآن وجود دارد كه شرك را جزء بدترين گناهان مي‌داند[4].

با توجه به اين دو آية سورة نساء كه در آن شرك در زمرة گناهان نابخشودني قرار مي‌گيرد، شبهه‌كننده معتقد است كه قرآن، در مورد گناه شرك نتوانسته تصميم قاطعي بگيرد و در اين رابطه به داستان گوسالة‌ سامري و احتجاج حضرت ابراهيم7 با مشركان، استناد كرده است. حضرت موسي7 پس از آنكه بني‌اسرائيل را از دريا گذراند به كوه طور رفت و چهل روز آنجا بود، بني‌اسرائيل در غياب او گوساله‌پرست شدند و اين شرك به خدا بود و گناهي غيرقابل بخشش، در حالي‌كه در آيه 153 سورة نساء خدا آن‌ها را بخشيده است:

(... ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَاجَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذلِكَ وَآتَيْنَا مُوسَي‏ سُلْطَاناً مُبِيناً)[5]؛ «... سپس، بعد از دليل‏هاى روشن (معجزه‏آسا) كه برايشان آمد، گوساله(پرستى) را انتخاب كردند، و[لى ما] آن را بخشيديم و به موسى دليلى روشن داديم».  همچنين شبهه‌كننده معتقد است، حضرت ابراهيم نيز در جريان احتجاج با مشركان، از آنها تبعيت كرد و مشرك شد.

(فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي‏ كَوْكَباً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِينَ فَلَمَّا رَأي الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هذَا رَبِّي هذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ)[6]؛ «و هنگامى كه شب بر او پرده افكند، سياره‏اى مشاهده كرد؛ گفت: «اين پروردگار من است؟» و هنگامى كه غروب كرد، گفت: «غروب‌كنندگان را دوست ندارم»، و هنگامى كه ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است؟» و هنگامى كه غروب كرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راه‏نمايى نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم»، و هنگامى كه خورشيد را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است؟ اين (از همه) بزرگ‏تر است!» و هنگامى كه غروب كرد، گفت: «اى قوم [من‏]! به راستى كه من نسبت به آنچه شريك (خدا) قرار مى‏دهيد، بى‏تعهدم».

به ديگر سخن، به نظر شبهه‌كننده، قرآن در آيات 48 و 116 سوره‌ نساء مي‌گويد كه خدا گناه شرك را نمي‌بخشد اما در در داستان گوساله سامري و احتجاج ابراهيم با مشركان، بني اسرائيل و حضرت ابراهيم بخشيده مي‌شوند در حالي كه آلوده به شرك شدند[7].
شرك و غفران الهي

بر اساس ديدگاه مفسران، مراد از شرك در آيات 48 و 116 سوره‌ نساء ـ كه قبلاً ذكر شد ـ‌ شرك جلي (آشكار) يا شرك در عبوديت و الوهيت است[8]. البته شرك در حوزه عمل،‌ داراي مراتب گوناگوني است كه از جهت ظهور و خفا در يك سطح نيستند. به طور مثال، شرك در عبادت در مرتبه آشكار خود، ‌عبارت است از انجام مناسك عبادي و اعمال خاص
ـ مانند ركوع و سجود، قرباني‌كردن و... ـ براي غيرخداوند،‌ همراه با اين اعتقاد كه آن معبود، شايستة مقام الوهيت و خدايي است. اين آشكارترين جلوه شرك در پرستش است. علاوه بر اين‌ در بينش اسلامي، هرگونه دنياپرستي، جاه پرستي، هواپرستي و... نوعي شرك در عبادت و پرستش غير خدا به شمار مي‌آيد. كسي كه مطيع بي‌چون و چراي نفس خويش است در واقع آن را عبادت كرده است، اين نوع شرك كه عده بيشماري از مردم و حتي مسلمانان و مؤمنان گرفتار آنند،‌ شرك خفي يا پنهان نام دارد: (أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ...)[9]؛ «آيا اطلاع يافتى از كسى كه هوسش را معبود خود گرفت؟! ...».

همانگونه كه توحيد داراي مراتبي است شرك نيز مراتبي دارد. با توجه به نظر مفسران آيات سورة نساء،‌ ناظر بر شرك جلي و آشكار است نه خفي، بنابراين ما نيز بحث را بر همين اساس پي مي‌گيريم. حال سوال اين است كه آيا خداوند گناه شرك و مشرك را مي‌بخشد يا خير؟ آيا غفران الهي شامل ايشان مي‌شود؟ در چه صورتي رحمت و مغفرت الهي شامل حال مشركان مي‌شود؟

طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه 48 سوره نساء مي‌گويد: «معناي آيه اين است كه خداوند شرك به خودش را نمي‌بخشد ولي گناهان غير از شرك را براي هر كس كه بخواهد مي‌بخشد. مفسران مي‌گويند اين آيه اميدوار كننده‌ترين آية قرآن است. چون در آن تمام معاصي به غير از شرك داخل در مشيت غفران و آمرزش الهي است. ايشان سپس مي‌نويسد كه مسلمانان بر اينكه خداوند با توبه بنده‌اش را مي‌بخشد، اجماع دارند و اينكه خدا مشرك را نمي‌بخشد يعني بدون توبه نمي‌بخشد به عبارت ديگر خداوند ديگر گناهان را بدون توبه اگر بخواهد مي‌بخشد ولي شرك را فقط با توبه مي‌بخشد»[10].

علامه طباطبايي در تفسير الميزان ذيل آيه 48 مي‌نويسد: «اما حكمت اينكه شرك را نمي‌آمرزد، اين است كه عالم خلقت كه سراپايش رحمت خدا است، اساسش عبوديت خلق و ربوبيت خداي‌ تعالي است، همچنان كه خود خداي تعالي فرمود: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ)[11] و معلوم است كه با شرك ديگر عبوديتي نيست[12]. علامه در مورد بقية گناهان و بخشش آنها از سوي خداوند به دو عامل اشاره دارد يكي شفاعت انبياء، اوليا، ملائكه و افراد نيك[13] و ديگري اعمال صالح انسان كه باعث بخشش بقية گناهان مي‌شود[14]. همانطور كه خداوند مي‌فرمايد: (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ)[15].

علامه در ادامه مي‌نويسد: «و اما توبه، آيه شريفه متعرض آن نشده، چون مورد مساعد نبوده و مورد آيه شرك و عدم ايمان است و با حفظ عدم ايمان، توبه معنا ندارد، علاوه بر اينكه توبه اختصاص به يك گناه و دو گناه ندارد، آدمي از هر گناهي توبه كند آمرزيده مي‌شود، چه شرك و چه غيرشرك[16] چون خداي تعالي فرموده: (قُلْ‌ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)[17].

ابوالفتوح رازي نيز ذيل اين آيه مي‌نويسد: «از اميرالمؤمنين علي روايت كرده كه او گفت در قرآن هيچ آيه نيست كه من دوست‌تر دارم از اين آيه و اين آيه دليل است بر آنكه خداي تعالي فساق اهل صلاه را بيامرزد و اگرچه توبه نكرده باشند و وجه استدلال از اين آيه آن است كه خداي تعالي در آيت نفي و اثباتي نهاد و گفت شرك نيامرزم و مادون شرك بيامرزم و امت اجماع كردند كه خدايتعالي شرك بيامرزد با توبه. اگر مادون شرك نيامرزد بي‌توبه، فرقي نباشد ميان نفي و اثبات.»[18] البته آشكار است كه خداوند گناهان غير از شرك را براي هر كس كه بخواهد مي‌بخشد، نه براي همه و از طرفي خداوند حكيم است و حكمت او اقتضا مي‌كند كه اين مشيت و آمرزش او بدون دليل نباشد. قطعاً كساني كه توبه كرده باشند در اولويت استحقاق اين مشيت الهي قرار خواهند گرفت. مفسران اعم از شيعه و سني اجماع دارند كه‌ شرك ‌گناهي نابخشودني است و مغفرت الهي فقط در صورت توبه، شامل حال مشرك مي‌شود و همگي، مطالبي نزديك به همين مضمون را در تفاسير خود ذيل آيات 48 و 116 سوره نساء ذكر كرده‌اند[19].
شرك بني‌اسرائيل و داستان حضرت ابراهيم7

استناد شبهه‌كننده در عدم تصميم‌گيري قاطع قرآن نسبت به بخشش و عدم آن، درمورد گناه شرك،‌ به گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل در غياب حضرت موسي7 و احتجاج حضرت ابراهيم با مشركان بود كه توضيح آن قبلاً ارائه شد.

اما در مورد گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل بايد گفت كه آيات قرآن برخي برخي ديگر را تفسير مي‌كنند و اگر در رابطه با موضوعي مي‌خواهيم نظر قرآن را بدانيم بايد تمام آيات قرآن را بررسي كنيم تا بتوانيم به نظر قرآن در آن موضوع دست يابيم. در سوره بقره خداوند مي‌فرمايد: (وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَي بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَيْرٌلَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَيْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)[20]؛ «و (ياد كنيد) هنگامى را كه موسى به مردمش گفت: «اى قومِ [من‏]! در حقيقت شما با انتخاب گوساله (پرستي)تان به خويشتن ستم كرديد؛ پس به سوى آفريدگارتان بازگرديد؛ و (منحرفان) خودتان را بكشيد؛ [كه‏] اين [كار] در نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است.» پس (خدا) توبه‏ شما را پذيرفت، [چرا] كه فقط او بسيار توبه‏پذير [و] مهرورز است».

آري بني‌اسرائيل توبه كردند آن هم چه توبه‌ دردناكي و به دين طريق گناه شرك ايشان از سوي خدا بخشيده شد[21]. به ديگر سخن بخششي كه در آيه 153 سورة نساء نسبت به بني‌اسرائيل ذكر شده، در واقع بعد از توبه ايشان از گناه بود نه قبل يا بدون توبه و بدون دليل. البته در آن آيه ذكر از توبه بني‌اسرائيل به ميان نيامده ولي در آيه 54 سوره بقره به روشني مشاهده مي‌شود كه ايشان توبه كردند و بخشش بعد از توبه بود.

در داستان حضرت ابراهيم7 نيز كه مورد استناد شبه‌كننده قرار گرفته هم اصلاً از بحث خارج است. زيرا در اين داستان حضرت ابراهيم7 اولا به دنبال شرك و بت‌پرستي نبود بلكه هدف او از اين رفتارها احتجاج با بت‌پرستان بر بيهودگي و بي‌فايده بودن بت‌پرستي بود. ثانياً با توجه و تعمق در محاورة او به ترتيب با ستاره‌‌پرستان، ماه‌پرستان و خورشيد پرستان، موحد بودن ابراهيم7 آشكار مي‌شود: (... فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاأُحِبُّ الآفِلِينَ... فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ... فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ)[22]. ابراهيم7 براي هدايت ماه ‌پرستان، ظاهرا با آنها هم كلام مي‌شود اما وقتي خورشيد طلوع مي‌كند و ماه غروب مي‌كند آشكارا مي‌گويد: «اگر خدايم مرا هدايت نكند از گمراهان خواهم بود.» اين مطلب صريحاً به يكتاپرستي او اشاره دارد و اينكه با مشركان هم‌داستان مي‌شده، آگاهي و هدايت ايشان از گمراهي شرك و بت‌پرستي بوده است و بس. ثالثاً اگر هم قبول كنيم ابراهيم7 در آن زمان هنوز موحد و يكتاپرست نبوده باز هم اشكال وارد نيست، چون او به دنبال يافتن و شناخت خداي حقيقي بوده و اين‌كه انسان براي شناخت و يافتن خداي اصلي و حقيقي، اديان و راه‌هاي مختلف را بررسي كند و در اين رابطه تحقيق كند امري كاملاً ستودني است[23]. هم‌چنين نگاهي به اول و آخر اين واقعه عمق اشتباه شبهه کننده را آشکارتر مي‌سازد، زيرا اين داستان در ميان آياتي قرار گرفته که همه بر توحيد بلکه يقين آن حضرت دلالت دارند.

نقطة شروع جايي است که آن حضرت عمويش را به خاطر بت‌پرستي زير سؤال برده و مي‌فرمايد: من، تو و قومت را در گمراهي آشکاري مي‌بينم. سپس خداوند مي‌فرمايد: «و اين چنين ملکوت آسمان‌ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم و تا اينکه از يقين‌کنندگان باشد». که نشان مي‌دهد حضرت ابراهيم نه تنها موحد بود بلکه در توحيد خود به يقين رسيده بود و آنگاه است که خداوند به نقل سخنان حضرت ابراهيم در احتجاج با قومش مي‌پردازد. (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي‏ كَوْكَباً قَالَ...) جالب اينکه اين دو آيه با «فاء» تفريع به هم ربط داده شده‌اند که دلالت بر تأخر مي‌کند و نشان مي‌دهد حضرت ابراهيم موحدانه وارد اين‌استدلال شده‌اند. از سوي ديگر در آية 83 مي‌فرمايد: «و اين‌[ها] دليل ما بود كه آن‌ها را به ابراهيم در برابر قومش داديم! رتبه‏هاي هركس را بخواهيم (و شايسته باشد) بالا مي‏بريم؛ به راستي كه پروردگار تو، فرزانه‏اي داناست» که باز نشان مي‌دهد تمام اين‌ها به سرانگشت هدايت خداوند صورت گرفته و هيچ لغزشي از سوي حضرت ابراهيم رخ نداده است بلکه فقط روشي بوده براي تنبه و بيداري قومش.
جمع‌بندي

خدا گناه شرك را هرگز بدون توبه نخواهد بخشيد و گناهان ديگر غير از شرك را بدون توبه براي هركس كه بخواهد مي‌بخشد. به عبارت ديگر گناهان در يك تقسيم‌بندي به دو دسته تقسيم مي‌شوند: شرك و غيرشرك. كساني كه مشرك شوند مخاطب بخش اول آيه 48 و 116 سوره نساء هستند. (إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ)، اما كساني كه فاسقند ولي ايمان به خدا دارند مخاطب بخش دوم اين آيه هستند. (وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ).

اين خواست و بخشش الهي از راه‌هاي مختلفي صورت مي‌گيرد. ابتدا از طريق توبه، كه در اين صورت فرقي بين مشرك و مومن نخواهد بود چرا كه هردو مي‌توانند با توبه مورد غفران الهي قرار بگيرند. راه دوم شفاعت انبياء، اوليا و ملائكه است[24] و راه سوم كارهاي نيك كه انسان انجام مي‌دهد[25]. البته اين دو راه اخير مختص مؤمنان است و شامل حال مشركان نمي‌شود. به عبارت ديگر تنها راه مشركان براي اينكه مورد بخشش و آمرزش الهي قرار بگيرند فقط و فقط توبه است.
منابع جهت مطالعه بيشتر

1. طباطبايي،‌ محمد‌حسين، الميزان في تفسير القرآن،‌ بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، 1394 هجري. (به جلد 4 ص 370 ذيل آية 48 سورة نساء مراجعه شود)

2. حسيني زنجاني، عزالدين، معيار شرك در قرآن، ترجمة‌ سيد ابوالفضل مجتهدي،‌ قم، بوستان كتاب،‌ چاپ اول، 1385 شمسي.

3. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، چاپ سپهر، نوبت دوم،‌ 1381شمسي.
4. مكارم شيرازي،‌ ناصر، تفسير‌نمونه، با همكاري جمعي از دانشمندان، تهران،‌ دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و هفتم، 1378 شمسي. ‌(به جلد 4، ص 409 ذيل آية 48 سورة نساء مراجعه شود)

[1]. انعام / آيات 76 و 77.

[2]. نساء / 48.

[3].‌ نساء / 116.

[4].  (وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ‌ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ‌وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ) زمر/ 65. و به يقين، به سوى تو و به سوى كسانى كه پيش از تو بودند، وحى شد كه اگر شرك بورزى، قطعاً عملت تباه مى‏شود و حتماً از زيانكاران خواهى بود.

(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي‌إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ). مائده/ 72. «كسانى كه گفتند: «در واقع، خدا همان مسيح، پسر مريم، است.» به يقين كفر ورزيدند؛ در حالى كه مسيح گفت: اى بنى اسرائيل (= فرزندان يعقوب)! خدا را، كه پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستيد؛ [چرا ]كه هر كس به خدا شرك ورزد، پس حتماً خدا بهشت را بر او ممنوع ساخته؛ و مقصدش آتش است؛ و براى ستمكاران هيچ ياورى نيست».

[5].‌ نساء / 153.

[6].‌ انعام / 76 ـ 78.

[7]. اين نظر شبهه كننده است والا ساحت انبياء الهي از اين گناهان بري است.

[8].‌ روح‌المعاني، آلوسي، ج 5 ـ 6، ص 68، مجمع‌البيان، ج3، ص101ـ103، الكشاف، زمخشري، ج 1، ص 519 و 520، الدرالمنثور، سيوطي، ج 2، ص 556 ـ 558، الميزان، ج 4، ص370،  في ظلال القرآن، سيد قطب، ج2، ص 101، تفسير كبير، امام فخر رازي، ج 4، ص 99ـ101،‌ المنار، محمد رشيد رضا، ج 5، ص 147 و 148.‌

[9]. فرقان / 43 و جاثيه / 23.

[10]. طبرسي،‌ مجمع البيان، ج 3، ص 101 و 102.

[11]. ذاريات / 56.

[12]. طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 370.

[13]. (مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ) (بقره/ 255)؛ (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) (انبياء/ 28)؛ (لَا يَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا) (مريم/ 87)؛ (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا) (طه/ 109).

[14].‌ طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 370.

[15].‌ هود/ 114.

[16]. تفسير الميزان، ج 4، ص 370. البته علامه در جاي ديگر اشاره دارد كه كفر و دشمني با رسول خدا9 هم جزء گناهاني است كه بخشوده نمي‌شود جرا كه برگشت اين كفر آنان به شرك است. به عبارت ديگر كفر و شرك دراينجا به يك معناست. (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ، يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاتُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ، إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ) (محمد/ 32 ـ ٣٤) و تفسير الميزان، ج 5، ص 83.

[17]. زمر/ 53.

[18]. تفسير رَوح الجِنان و رُوح الجَنان، ابوالفتوح رازي، ج3، ص 406.

[19]. التبيان في تفسيرالقرآن، شيخ طوسي، ج3، ص 218ـ220، الكشاف، زمخشري، ج1،
ص519 و520، جامع‌البيان، محمد بن جرير طبري، ج4، ص 159 و 160، روح‌المعاني، آلوسي، ج5 ـ6، ص68،  الدرالمنثور، سيوطي، ج2، ص 556 ـ 558، في ظلال القرآن، سيد قطب، ج2، ص101، تفسيركبير، امام فخررازي، ج4، ص 99ـ 101،‌ المنار، محمد رشيد رضا، ج 5، ص 147 و 148.

[20]. ‌بقره/ 54.

[21]. طبق نقل بعضي از روايات موسي7 دستور داد در يك شب تاريك تمام كساني كه گوساله‌پرستي كرده بودند غسل كرده و كفن بپوشند و صف كشيده و شمشير در ميان يكديگر نهند! ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا با اين خشونت انجام گيرد؟ آيا ممكن نبود خداوند توبة آنان را بدون اين خون‌ريزي قبول فرمايد؟ پاسخ به اين سوال از سخنان بالا روشن مي‌شود زيرا مساله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت‌پرستي مسأله ساده‌اي نبود كه به اين آساني قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهدة آن همه معجزات روشن و نعمت‌هاي بزرگ خدا. ‌(مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج1، ص 256)

[22]. انعام / 76 ـ 78.

[23]. البته اين استدلال اخير براي متقاعد كردن شبهه‌كننده است، شكي نيست كه پيامبران الهي همگي از ابتدا موحد بوده‌اند و هرگز به خداوند شرك نورزيده‌اند. ر.ك. اوائل المقالات، شيخ مفيد، ص 18.

[24]. (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) (انبياء/ 28)؛ (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا) (طه/ 109).

[25]. (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ) (هود/ 114).