شبهه

آیا «قرء» به معنای پاکی است یا حیض؟

˜ توضیح شبهه

(وَالْمُطَلَّقَاتُ یَترََبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوء).

از جمله اشکالاتی که برخی بر قرآن وارد کرده‌اند، استفاده از کلمات مشترک و اضداد است. عوض اینکه قرآن با استفاده از کلمات مختص و یک پهلو و متحدالمعنی، حکم مسأله‌ای از مسائل دینی را برای مخاطب خود روشن سازد، با استفاده از کلمات مشترک و اضداد ایجاد مسأله کرده و مشکل می‌آفریند که از جمله موارد آن، استفاده از کلمه «قروء» در آیه 228 از سوره بقره است. از آنجا که این کلمه دارای دو مفهوم متضاد چون حیض و طهر است لذا چنین چیزی سبب اختلاف بین امت (مذاهب) گشته است.

˜ پاسخ

کسانی که شبه را مطرح کرده‌اند در واقع خواسته‌اند بگویند چرا خدا از کلمات مشترک و اضداد استفاده کرده است تا چنین چیزی سبب اختلاف امت شده و مانع نیل آن‌ها به هدف متکلم شود که ان‌شاء الله اینک پاسخ آن را بیان می‌داریم.
(a)      اول) واژه قرء از اسماء اضداد نیست.

در مورد واژه «قرء» آنچه از ظاهر اقوال و نظریات اهل لغت به دست می‌آید این است، این کلمه در دو معنای کاملاً مستقل و از هم جدا یعنی حیض و طهر، استعمالات فراوانی داشته[1] تا جایی که این دو استعمال در اشعار عرب نیز دیده می‌شود[2] بنابراین شاید در ابتدا به نظر برسد چنین شبهه‌ای درست باشد چرا که چنین استعمالی در روایات نیز دیده می‌شود اما روایاتی که «قرء» را به طور قطع حیض معنی کرده‌اند بسیار زیاد است از جمله روایت ذیل: «عَنِ النَّبِیِّ9 فِی الْمُسْتَحَاضَةِ تَدَعُ الصَّلَاةَ أَیَّامَ أَقْرَائِهَا ثُمَّ تَغْتَسِلُ وَتُصَلِّی وَالْوُضُوءُ عِنْدَ کُلِّ صَلَاةٍ»[3]. در این روایت دستور ترک نماز در ایام حیض آمده است.

روایتی که از واژه «قرء» به معنای طهر یاد شده این روایت است که از ابن عمر نقل شده (عن عبداللّه بن عمر أنه طلق امرأته تطلیقة وهی حائض ثم أراد أن یتبعها بتطلیقتین أخریین عندالقرئین الباقیین فبلغ ذلک رسول اللّه9 فقال یا ابن عمر ما هکذا أمرک اللّه إنک قد أخطأت السنة والسنة أن تستقبل الطهر فتطلق لکل قرء ...)[4] در این روایت دستور طلاق در ایام طهر و پاکی زن آمده است.

اما تحقیقات نشان می‌دهد که این واژه در اصل معنا و وضع دیگری غیر از معنای حیض و طهر داشته است و این دو معنا (حیض و طهر) از معانی ثانویه و استعمالات آن به حساب می‌آید. نه از مفاهیم حقیقی و اصلی آن و الّا عرب، اصل این کلمه را برای معانی دیگری چون جمع، وقت، انتقال از حالتی به حالت دیگر، وضع کرده است[5]. اما این‌که چرا این کلمه در کلام عرب، و حتی در لسان روایات به معنای حیض و طهر کاربرد داشته است[6] به خاطر شباهت‌ها و اشتراکات دو معنا صورت می‌گیرد که با هم‌دیگر دارند. لذا کاربرد مفهوم (قرء) به طهر و حیض به خاطر اشتراک و مشابهت آن دو، با سه مفهوم اصلی آن که بیان شد بوده است، پس این اشتراک و اضداد در لسان روایات نیز کاربرد داشته است، فقط این نکته را باید در اینجا اضافه نمود، که قرائن و یا سیاق موجود در روایات است که معنای این کلمه مشترک را بر ما روشن می‌سازد تا بفهمیم که کدام معنی اراده شده است. و اگر از قرائن و سیاق فهمیده نشود بر عهده شارع است که آن را بیان کند.

وجه مشابهت طهر با مفهوم جمع و یا اجتماع، در این است که خون زن، در حالت طهر و پاکی، در بدن و رحم زن جمع می‌شود[7]. وجه مشابهت حیض و طهر با معنای وقت در این است که هرکدام از آن دو معنا، در وقت و زمان خاصی صورت می‌گیرد[8]. وجه مشابهت حیض و طهر، با معنای انتقال، و یا خروج از حالتی به حالت دیگر، بدان جهت است که زن در حالت حیض و یا پاکی از حالتی خارج، و در حالت دیگری داخل می‌شود[9].

تمام این مطالب به صراحت، در اقوال اهل‌لغت قابل مشاهده است. گرچه عده‌ای خواسته‌اند بین این سه معنا (جمع، وقت، انتقال) نیز جمع کنند اما جمع آنان غیر متعارف و فهم آن سخت است لذا ما از ذکر آن صرف نظر می‌کنیم[10]. پندار کسانی که کلمه «قرء» را بر معنای حیض و یا طهر از مشترکات و یا از اسماء اضداد برشمارده‌اند[11] چندان درست نمی‌باشد بلکه در این‌جا تسامحی صورت گرفته است. چراکه طبق بیان ما، اصل کلمه (قرء) بر معانی دیگری چون جمع، وقت، انتقال، وضع شده است نه بر مفهوم حیض و طهر. پس بهتر است بین سه معنای اصلی آن با معانی حیض و طهر رابطه حقیقت و مجاز مطرح کنیم. بدین‌گونه که آن سه معنای اصلی را از معانی حقیقی و دو مفهوم حیض و طهر را از معانی استعمالی به حساب بیاوریم.

بنابراین اگر بنا باشد کلمه «قرء» از اسماء اضداد برشماریم حداقل باید بگویم این اضداد بین استعمالات آن صورت گرفته است نه معنای حقیقی آن‌ها و حرف عده‌ای را که بین دو معنای اصلی این واژه، رابطه حقیقت و استعمال مطرح کرده‌اند[12] رد می‌شود و این رابطه بین معنای استعمالی آن‌ها صورت گرفته است نه مفهوم اصلی آن. و اگر هم بنا باشد بین دو معنای قرء (حیض و طهر) رابطه حقیقت و استعمال بر قرار باشد می‌باید حقیقت را بر طهر قرار دهیم و استعمال را برحیض. چرا که معنای طهر است که با مفهوم جمع، مناسب‌تر و سازگارتر است نه حیض، چون در مفهوم حیض، سیلان و جریان دیده می‌شود نه جمع و اجتماع و با چنین بیانی اضداد بودن اصل این کلمه از بین می‌رود[13].
(b)      دوم) شارع مقدس قرء را معنی کرده است.

استفاده نمودن از کلمات مشترک و یا متضاد وقتی اشکال دارد که مراد متکلم بر مخاطب روشن نباشد. اما اگر مخاطب بتواند مراد متکلم را درک کند، در این صورت اشکالی وارد نیست.

فهمیدن مراد متکلم حداقل از دو طریق امکان پذیر است. یکی سیاق، قرائن و شواهد، و دوم متکلم خود، آن را بر مخاطب روشن سازد. چرا که در غیر این صورت به خطاء رفتن مخاطب بر گردن متکلم است و عقاب نمودن او دور از عقل است. در آیه مورد بحث هم دقیقا همین قضیه اتفاق افتاده است، یعنی شارع مقدس به صراحت مراد از «قرء» را بیان کرده است که منظورش طهر می‌باشد نه حیض و روایات ما بیانگر آن است[14] پس اشکالی وارد نیست.
(c)       سوم) قرآن کلام عربی است.

این اشکال که چرا قرآن از کلمات مشترک و متضاد استفاده نموده است، وارد نمی‌باشد چرا که قرآن بنایش بر این نبوده که چون قرآن است پس می‌باید از خود کلمات جدید و یا غریب تولید کند تا در نتیجه مردم نتوانند آن را بفهمند و درک کنند. بلکه قرآن یک کتاب کاملاً عربی بوده و به زبان عربی قوم خود نازل شده است[15] پس کلمات آن تمام خصائص و ویژگی‌های کلمات و جملات عربی را دارد از جمله کلمات مشترک، متضاد، حقیقت، مجاز و محکم و متشابه و... در این صورت عربی بودن آن کتاب معنا پیدا کرده و مردم می‌توانند از آن به خوبی استفاده برند. و چنین چیزی مختص زبان عربی نمی‌باشد بلکه در هر زبان دیگری هم پیدا می‌شود. و نیز هیچ‌گونه ضرری به مراد و مفهوم کلمه نمی‌زند چرا که از سیاق، قرائن و شواهدی که در اطراف کلمه می‌چرخد مراد متکلم به خوبی روشن می‌شود چه این‌که کاربرد قرآن از چنین کلماتی هیچ‌گونه ضرری به مراد متکلم نمی‌زند و اگر از این طریق مراد متکلم مشخص نشد بر شارع مقدس است که مراد خودش را بیان کند. همان‌گونه که چنین کاری را شارع مقدس در کلمه مورد بحث کرده است و در روایات مراد واضح شده است که بیان آن گذشت. پس این اشکال که چرا چنین کلماتی در قرآن مورد استفاده قرار گرفته، به هیچ وجه وارد نمی‌باشد. بلکه این اشکال می‌باید بر زبان عربی وارد باشد که چرا آن‌ها چنین وضعی را انجام داده‌اند؟ چرا آن‌ها برای یک کلمه چند مفهوم را بار کرده‌اند؟ اما با توجه به این‌که برخی از این تشابهات و مشترکات به خاطر تشابهات معنوی می‌باشد لذا چنین اشکالاتی بر زبان عربی نیز لغو خواهد بود. حال که مسأله روشن شد چنین به نظر می‌رسد که اگر قرآن از چنین کلماتی استفاده نمی‌کرد، بر عربی بودن آن اشکال وارد می‌شد. چرا که در صورت دارا بودن تمام خصائص و ویژگی‌های یک زبان است که کامل بودن آن ثابت می‌شود.
(d)      چهارم) شیعه اجماع دارد بر این که منظور طهر است.

امامیه، با توجه به اجماع و اتفاقی که در این مسأله با هم دارند می‌گویند روایات و شارع مقدس است که چنین ابهامات را باید پاسخ دهد. لذا در این زمینه روایات بسیار فراوانی نقل شده است که اثبات می‌کند مراد از «قرء» طهر است نه حیض[16].

اگرچه در لابه‌لای کتب روایی شیعه، روایات دیگری نیز وجود دارد که حیض بودن «قرء» در آیه مورد بحث را می‌فهماند اما با توجه به اجماعی که امامیه در این مسأله دارد و به خاطر وجود روایات صریح دیگر، چنین روایاتی را می‌باید بر تقیه حمل کرد کما این‌که بزرگان چنین کرده‌اند.
(e)       دلایل دیگر امامیه برای اثبات ادعای خود

«قرء» دو جمع دارد، یکی قروء، دیگری اقراء، بعضی تصریح کرده‌اند که «قرء» به معنی پاکی جمعش قروء، و «قرء» به معنی حیض، جمعش اقراء است بنا به راین قروء در آیه به معنی ایام پاکی زن می‌باشد نه ایام حیض[17]. همان‌گونه که در مباحث قبل اشاره شد، «قرء» در اصل به معنی جمع شدن است، و جمع شدن با حالت طهر و پاکی، تناسب بیشتری دارد، تا به حیض زیرا در حالت طهر است که خون در رحم زن تدریجاً جمع می‌گردد و در هنگام عادت بیرون می‌ریزد و پراکنده می‌شود اما حیض که سیلان و ریزش دارد تناسب با جمع ندارد[18].

در زبان عرب، کلمه طهر مذکر و کلمه حیض مونث، به حساب می‌آید، حال با توجه به این مطلب به نظر می‌رسد «قروء» در قرآن به معنای اطهار باشد نه حیض چرا که اگر قروء، در آیه مورد بحث «ثلاثة قروء» به معنی حیض باشد طبق قواعد عربی می‌باید عدد آن مذکر یعنی «ثلاث» باشد، اما حالا که عدد آن به صورت مؤنث یعنی «ثلاثة» آمده است فهمیده می‌شود که منظور از آن طهر است نه حیض[19] چراکه تمییز عدد در چنین مواردی خلاف عدد می‌آید. گرچه برخی نیز خواسته‌اند بر این نظریه اشکال وارد کنند[20].
(f)       پنجم) اصل پیام به مخاطب رسیده است.

این اشکال‌که کلمات اضداد قرانی سبب مبهم ماندن اصل پیام برمخاطبین می‌شود وارد نمی‌باشد بلکه اندک دقت در پیامی که تمام مذاهب از این آیه و از این کلمه «ثلاثة قروء» گرفته‌اند نشان می‌دهد با این که در فروعات اختلاف دارند اما در اصل مسأله و اصل هدف متکلم، که همان نگاه داشتن عده برای زن به مدت چند ماهی است. محفوظ است یعنی چه اینکه کلمه قرء را طهر معنی کنیم و چه حیض، در هر دو صورت این اصل که نگاه داشتن عده به مدت چند ماهی باشد بین امت اسلام محفوظ است که خود این امر می‌تواند شگفتی قرآن را از حیث متناسب استفاده نمودن اسماء اضداد در این‌جا به اثبات برساند. چرا که به طور کلی استفاده نمودن از دو لفظی که با هم رابطه تقابل دارند در این اصل مشترکاند که قابلیت جمع را ندارند حال آن‌که چنین چیزی در این‌جا به نوعی قابل جمع است. یعنی خداوند در جایی از اسماء اضداد استفاده نموده است که امت اسلامی در اصل آن، با هم متفقاند که باید عده‌ای باشد اما در فروعات آن با هم درگیری دارند.

پاسخ دیگر این‌که گرچه فرق اسلامی تا حدودی در این مسأله با هم اختلاف دارند اما تحقیقات نشان می‌دهد که این اختلافات قابل حل باشد. چرا که از میان پنچ مذهب زنده جهان اسلام سه الی چهار قسم از آن که اکثریت را تشکیل می‌دهند هم رأی بوده و در این مسأله نظر واحدی دارند. به تعبیر دیگر تنها دو مذهب از میان پنج مذهب است که خلاف جمهور حرکت می‌کند و «قرء» را در آیه به حیض معنی می‌کنند و گرنه مذاهب دیگر مثل امامیه و شافعیه و مالکیه آن را به معنای طهر گرفته‌اند. تازه مذهب حنبلیه نیز در آغاز راه با این سه مذهب همراه بوده که در نهایت به سمت ابوحنیفه بازگشته است با این بیان تنها مذهبی که باقی می‌ماند ابوحنیفه خواهد بود. و این‌که برخی از صحابه و تابعین در این مورد با هم اختلاف داشته‌اند اجتهاد شخصی آن‌ها بوده است لذا برای ما نمی‌تواند حجیت داشته باشند چرا که در جهان امروزی این پنج مذهب است که در مسائل فقهی نظریه‌پردازی می‌کند نه صحابه.
(g)      نتیجه

به طور کلّی، اختلاف نمودن سر برخی از مسائل دینی اعم از عقیدتی و فقهی بدین معنی نیست که اصل دین دارای چنین اختلافاتی بوده و یا دین است که زمینه چنین اختلافاتی را فراهم می‌کند. بلکه این امّت اسلاماند که احیاناً در برخی از مسائل به خاطر کج‌پیمودن راه، چنین اختلافاتی را به وجود می‌آورند و الّا اگر در مسائل اسلامی از همان راهی وارد شویم که دین آن را بر ما مشخص ساخته در این صورت اختلافات به حداقل می‌رسد. اختلاف پیدا کردن در چنین مواردی چندان ضرری ندارد بلکه مکلف می‌تواند با اندک احتیاط و انتظار کشیدن چند روز بیشتر از موعد مقرر، مراد خداوند را برآورده کند بدین معنی که می‌تواند به مدت سه حیض صبر نماید که در این صورت هدف برآورده می‌شود. به صراحت حدیث ابن‌عمر که در مبحث اول ذکر شد ثابت شده است اسلام بهترین نوع طلاق را در ایام طهر می‌داند، البته فقها نیز چنین چیزی را تایید کرده‌اند به اضافه این‌که امامیه آن را شرط صحت طلاق می‌داند. از طرف دیگر به صراحت (فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ)[21] طلاق می‌باید در هنگام عده باشد و این عده نیز خود یک طهر به حساب می‌آید پس چه لزوم دارد که قرء را حیض معنی کنیم! مباحث بیان شده می‌تواند دلیلی است بر این که منظور از «قرء» در آیه مورد بحث طهر است نه حیض.
(h)      منابع جهت مطالعه بیشتر

1.     آیات الاحکام، ابوالفوح جرجانی، ج 2، ص 427 به بعد.

2.     احکام القرآن، احمد بن علی الجصاص، ج 2، ص 55 به بعد.

3.     التبیان فی تفسیر غریب القرآن، شهاب الدین (ابن هائم)، ص 109 به بعد.

4.      المبسوط، شمس الدین سرخسی، ج 6، ص 23 به بعد.

5.     ایضاح الفوائد، فخر المحققین، (مشهور به ابن العلّامه)،‌ ج 3، ص 338.
 مسالک الافهام، شهید ثنی، ج 9، ص 221 به بعد.

[1]. كتاب العين، ج ‏5، ص 205؛ المفردات في غريب القرآن، ص 668؛ الفواتح الإلهية والمفاتح الغيبية، ج ‏1، ص 78 نيل المرام من تفسير آيات الأحكام، ص83؛ فتح القدير، ج ‏1، ص 270 و مجمع البحرين، ج ‏1، ص 336.

[2]. غريب القرآن لابن قتيبة، ص 78، فتح القدير، ج ‏1، ص 270 و لسان العرب، ج ‏1، ص 131.

[3]. سنن ابي داود حديث 255 اين روايت در مجموع صحاح با هفت طريق بيان شده كه همه در شريك وصل مي‌شوند.

[4]. أحكام القرآن (الجصاص)، ج ‏2، ص77؛ أحكام القرآن (الكيا هراسي)، ج‏1، ص169؛ تفسير المراغي، ج‏2، ص170؛ التفسير المظهري، ج‏1، ص302؛ التفسيرالمنير في العقيدة والشريعة والمنهج، ج‏2، ص333؛ تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج‏1، ص630؛ تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج ‏2، ص 18؛ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج ‏1، ص530؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‏1، ص 273؛ مفاتيح الغيب، ج ‏30، ص 559 و كنز العرفان في فقه القرآن، ج ‏2، ص 275.

[5]. لسان العرب، ج ‏1، ص 131؛ مقاييس اللغه و مصباح اللغه به نقل از «التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ‏9، ص 218.»  كتاب العين، ج‏ 5، ص 205؛ المفردات في غريب القرآن، ص 668؛ الفواتح الإلهية و المفاتح الغيبية، ج ‏1، ص 78؛ نيل المرام من تفسير آيات الأحكام، ص 83؛ فتح القدير، ج ‏1، ص 270؛ مجمع البحرين، ج ‏1، ص 336؛ غريب القرآن لابن قتيبة، ص 78؛ فتح القدير، ج ‏1، ص 270 و لسان العرب، ج ‏1، ص 131.

[6]. كتاب العين، ج ‏5، ص 205 و المفردات في غريب القرآن، ص 668 لسان العرب.

[7]. مقاييس اللغه: به نقل از «التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ‏9، ص 218»؛ كتاب العين، ج ‏5، ص 205؛ المفردات في غريب القرآن، ص 668؛ الفواتح الإلهية و المفاتح الغيبية، ج ‏1، 78؛ نيل المرام من تفسير آيات الأحكام، ص 83؛ مجمع البحرين، ج‏1، ص 336؛ فتح القدير، ج ‏1، ص 270؛ غريب القرآن لابن قتيبة، ص 78؛ فتح القدير، ج ‏1، ص 270 و لسان العرب، ج ‏1، ص 131.

[8]. الفواتح الإلهية و المفاتح الغيبية، ج ‏1، ص 78.

[9]. المفردات في غريب القرآن، ص 668.

[10]. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ‏9، ص 218.

[11]. لسان العرب، ج ‏1، ص: 131؛ المفردات في غريب القرآن، ص 668؛ الفواتح الإلهية والمفاتح الغيبية، ج ‏1، ص 78؛ نيل المرام من تفسير آيات الأحكام، ص 83؛ فتح القدير، ج ‏1، ص 270؛ مجمع البحرين، ج ‏1، ص 336؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ‏9، ص 218.

[12]. الجوهر الثمين، ج 1، ص 228.

[13]. ر.ك: آيات الأحكام (الجرجاني)، ج ‏2، ص 427.

[14]. كافي، ج 6، ص 89.

[15]. يوسف/ 2؛ (إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

[16]. كافي، ج 6، ص 89.

[17]. تفسير نمونه به نقل از قاموس اللغه.

[18]. آيات الأحكام (الجرجاني)، ج ‏2، ص 429 و تفسير نمونه، همان.

[19]. أحكام القرآن، ج ‏1، ص 185 و كنز العرفان في فقه القرآن، ج ‏2، ص 257.

[20]. سرخسي ـ المبسوط، ج 6؛ ص 14.

[21]. طلاق / 1.